واضح آرشیو وب فارسی:صحبت نو: منیره جهانبین/ صحبت: گوشم شنید قصه ی ایمان ومست شد..... یاد وخاطره هایی که همواره بر تارک ذهن می درخشد،نامهای آشنایی که گویی عجین شده برلوح یاد مردمان یک دیار،خلوص وصمیمیت وصف نشدنی که در قالب آدمی پدیدار گشته وبعد از گذشت سالها هنوز در پستوی ذهن"کل جعفر" دست نخورده باقی مانده ."دکترنسیم" مردی از جنس بلور، که سالهاقبل به مردمان لارستان خدمت کرده و اینک بعد از گذشت سالها نام نیکش هنوزبرجان اهالی این دیار نشسته.وصف سیرت واخلاق نیکوی "دکتر نسیم" ما رابرآن می دارد که بیشتر در موردش بدانیم.پزشکی که خاطراتش همانن. "کربلایی جعفر اسدیار"پیر فرزانه ای که هفتاد وچندسال از عمرش سپری شده با چشمانی مملو از گرمی و مهر رو به رویم نشسته،سرد وگرم روزگار را پشت سر گذاشته و حال با کوله باری از تجربه وخاطره، مصاحب خوش گپ ونقل ماوشده است.لب به سخن می گشاید، آرام وبا طمانینه از روزگار جوانی می گوید: "در محله ی پیرغیب خواربارفروشی داشتم وپدرم،حاج محمد باقر اسدیار در بازار بود.زلزله سال 39 را به خاطر دارم بعداز آن راهی دیار غربت شدم ومدتی در کویت بودم سال 40که دوباره زلزله شد به لار برگشتم وبعداز ازدواج در شهرجدید ساکن شدم ومغازه خوار بار فروشی را،راه اندازی کردم." اواخر سال 41بود که "دکتر نسیم"به لار آمد، جوانی قد بلند وخوش چهره،وصدالبته باسیرتی زیباتر،دکتر در در مانگاه کار می کردوبه یاد دارم که "اسد ومحمد درمانگاه" ،به همراه" اسد ریاحی "و"آقای جراح" در کنار دکتر بودند. ولی "دکتر نسیم"که خدایارش باد،انسان نازنینی بودکه مثلش را کمتر دیدم،آن زمان سه دکتر در لارستان بود" دکترحق شناس"،"دکنر نسیم" و"دکتر قره باغی "که دکتر ارتش بود و انصافا به لار خدمت کردند. "کل جعفر" با همان شیوایی ادامه می دهد،از حسن رفتار دکتر با مراجعه کنندگان،مریضهایی که با امید به مطب دکتر می آمدند ودکتر حتی در نیمه های شب هم آنها را می پذیرفت.نسخه های مجانی می نوشت واگراحساس می کردشخصی توانایی مالی نداردتکه کاغذی را علامت می زد تابه من مراجعه کنند ومایحتاجشان را تهیه نمایند واین راه وروش دکتر هر انسانی را شیفته می کرد. "دکتر نسیم" انسان وارسته ای بود که تمام مراجعه کنندگانش را به یک دید نگاه می کردمریضهایی که ازخور نزد دکتر می آمدند وبعد از معاینه وگرفتن دارو دکتر خودش آنهارا به منزل می رساند و این است راز ماندگاری یک انسان. "کل جعفر"از عطوفت ومهر دکترقصه ها وخاطره ها در ذهن دارد که هرکدام دنیایی از لطف واحسان یک انسان را تداعی می کند ،از سرکشی های شبانه ی دکتر به محله های فقیر نشین، عمل لوزه ،سرکشی ومراقبت از پسر حاج زینل،مداوای کارگر" حاج محمد باقر باقری" ....تا مداوای یک مریض بدحال از اهالی خورکه همه می گفتند :"دکتر نسیم مرده زنده کرده"،وبه یاد دارم به همین مناسبت تنی چند از اهالی خور و لار ازجمله "آقای در تاج" و"حاج خلیل عطایی "به رسم تشکر به نزد ایشان آمده بودند. گویی وصف خوبیهای "دکتر نسیم"تمامی ندارد"کربلایی جعفر"به خود می بالد که مصاحبی این چنین با سخاوت داشته.دکترجوانی که درد این مردم را می فهمیده واز نیازشان با اطلاع بوده و راضی نبوده که کوچکترین سختی را متحمل شوند لذا به کل جعفر می گوید مقداری شربت سینه تهیه کند در مغازه اش بگذاردتا مراجعین به سهولت تهیه کنند والبته هزینه را خود دکتر متقبل می شده. به راستی بعضی انسانها گنجینه های ارزشمندی هستند که بعد از گذشت سالیان برقدر وقیمتشان افزوده می شود.دکتر نسیم، نه تنها به مردم که به روحانیون لارستان "حضرت آیت الله آیت اللهی "و"آیت الله موسوی لاری "هم ارادت خاصی داشته ودارد،در مراسم فوت این بزرگواران شرکت کرده تابار دیگر اثبات کند میزان ارادتش را به اهالی این دیار. "کل جعفر" سر ذوق آمده،چشمانش درخشش خاصی دارد گویی ازشمردن محاسن دکتر خسته نمی شود،با هیجان خاصی می گوید :"دکنر به زبان لاری مسلط بود وزمانی که به در مانگاه می رفتم با گرمی خاصی صدا می زد: "کل جعفر،ک تارده؟؟..." عاجز مانده ام از نوشتن،کلمات نمی تواندقدر شناس خدمات این انسان وارسته باشند،احساس گرمی که از شنیدن اوصاف یک انسان در من بوجود آمده قابل وصف نیست، مدام با خودم زمزمه می کنم "به در آی تا ببینی طیران آدمیت".... عطش دانستن در مورد"دکنر نسیم" من را تا آن جا پیش می برد که شماره تماس دکنررا از کل جعفر می گیرم تا ادامه ی این گزارش را از زبان دکتر نقل کنیم. ادامه دارد....
جمعه ، ۲۵دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: صحبت نو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]