تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 9 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می کند، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802822898




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مرگ اشرف پهلوی و داستان‌هایی که از یاد تاریخ نخواهند رفت پایان مافیا!/نقش زن جنجالی پهلوی در بدنام کردن شاه


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: مرگ اشرف پهلوی و داستان‌هایی که از یاد تاریخ نخواهند رفت
پایان مافیا!/نقش زن جنجالی پهلوی در بدنام کردن شاه
اشرف در بدنام کردن دربار و شاه خیلی نقش داشت. شاید پنجاه درصد بدنامی شاه به خاطر اشرف بود. مردم تا اسم شاه را می‌آوردند، فوراً پای اشرف را پیش می‌کشیدند

خبرگزاری فارس: پایان مافیا!/نقش زن جنجالی پهلوی در بدنام کردن شاه



خبرگزاری فارس، شاهد توحیدی: شاید بسیاری از روزنامه نگارانی که در صبحگاه جمعه 18 دی ماه 1394خبر مرگ اشرف پهلوی در مونت کارلوی پاریس را شنیدند، در برابر این پرسش ذهنی قرار گرفته‌اند که در وصف این«پدیده» چه باید نوشت؟ البته و بی هیچ تردید برای اشرف و همگنان او هرگز مهم نبوده و نیست که تاریخ درباره آنان چه خواهد نگاشت.

  او در تمام مدتی که در ایران، سر‌مست از باده قدرت به ساماندهی مافیای سیاست و اقتصاد می‌پرداخت، هیچگاه دغدغه داوری جامعه را نداشت. تا جایی که برخی صاحبنظران و حتی حامیان حاکمیت وقت او را به موجودی کور و کر تشبیه می‌کردند که نمی‌تواند بفهمد که چه نفرت و بد نامی ای در بدنه جامعه کاشته است! او تنها به کامجویی از قدرت و ثروت می‌اندیشید و برای برخورد با مزاحمان خود، تشکیلاتی مجزا از ساواک ساخته بود. این بی‌اعتنایی به جامعه اما، در دوران پس از فرار از این تا در رسیدن مرگ، تشدید شد و او ترجیح داد تا مطلقا سوژه رسانه ها و پاسخگوی آنها نباشد. برخلاف بسیاری از رانده شدگان از قدرت که در دوران غربت خویش به اندیشه خود انتقادی و یا حداقل «پاسخ به تاریخ» می افتند، او در این سال ها نیز نشان داد که به تنها چیزی که نمی‌اندیشد ،پرسش های مردمی است که سالیان طولانی پذیرای و زر و وبال خاندان پهلوی بوده‌اند. از آن بامزه‌تر، ادعای رضا پهلوی درباره دغدغه اشرف برای جایگاه از دست رفته ایران پس از انقلاب است! گو اینکه همه از یاد برده‌اند که مافیای قاچاق ِشاهدخت از عتیقه و مواد مخدرگرفته تا انسان، چه جایگاهی در افکار عمومی دنیا برای ایران ساخته بود؟و یا اساسا وجود پدیده «اشرف» تا چه حد سقوط سلسله سوادکوهی ها را تسریع کرده بود؟ با این همه داوری تاریخ را چاره نتوان کرد و جماعت تاریخ نویس را گریزی از بازخوانی  آن نیست. پنهان شدن 38 ساله از رسانه ها نیز نمی‌تواند سوالات را منتفی کند. از این بابت است که باید گفت: زندگی سیاسی اشرف را می توان به دو بخش تقسیم کرد. در بخش آغازین که از مرگ رضاخان تا  مرداد 32 را در بر می گیرد، اشرف سر رشته دار مافیای سیاست است و در بخش دوم که از 28 مرداد تا فرار از ایران راشامل می شود،شاهدخت درجایگاه فرماندهی مافیای اقتصاد جلوس می کند.به قراری که اندکی ازآن درپی می آید: مرحله‌اول: اشرف سر رشته دار مافیای سیاست شواهد تاریخی نمایانگر آن است که اشرف پهلوی در آغازین سالیان سلطنت محمدرضا و به لحاظ ضعف ذاتی او، به شدت از سقوط سلطنت پهلوی در برابر تندباد‌های حوادث دوران بیمناک بود. از این روی و با ماجراجویی ذاتی ،سعی داشت تا سلطنت را تا حد امکان از خطرات پیش روی برهاند و جایگاه آن را تحکیم بخشد. دخالت‌های موثر در دوران صدارت احمد قوام و محمد مصدق و تلاش پیگیر برای تضعیف و براندازی دولت‌های آنان، از همین انگیزه نشات می گیرد. حساسیت‌های مصدق بر عملکرد اشرف و نهایتا خواست وی مبنی بر خروخ او از ایران،مبتنی بر فعالیت‌های او در این دوره است. شاه نیز در آن دوره‌، چاره ای جز پذیرش درخواست مصدق ندید و نهایتا خبر این مسافرت اینگونه در رسانه‌ها بازتاب یافت: « والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی به اروپا عزیمت کردند. ساعت 4 و نیم بعدازظهر دیروز والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی برای معالجه چشم فرزند کوچک خود، والاحضرت شهریار با هواپیما به اروپا عزیمت کردند».(1) با این همه از آن روی که اشرف نمی ‌توانست نسبت به آنچه در کمین سلطنت است بی تفاوت بماند،به شکلی نسبتا پنهانی و غیر منتظره به ایران باز گشت: تاجایی که جراید نوشتند:.(2) « ورود ناگهانی و بدون اطلاع والاحضرت اشرف موجب تعجب دولت و دربار شد» با این همه ،از آن روی که شاه در آن دوره توان مواجهه با اعتراضات را در خویش نمی‌دید، با صدور اطلاعیه‌ای از سوی وزارت دربار شاهنشاهی،کوشید که خود را از ماجرا بی اطلاع نشان دهد و تقصیر را به گردن خود اشرف بیندازد: «نظربه اینکه والاحضرت اشرف پهلوی بدون اجازه از پیشگاه مبارک همایونی و اطلاع قبلی دربار شاهنشاهی دیروز بعدازظهر به وسیله هواپیما به تهران وارد شدند، با کسب اجازه از پیشگاه مبارک همایونی به معظم لها ابلاغ شد فوراً از ایران خارج شوند و از این پس نسبت به هر یک از افراد خاندان جلیل سلطنت که رعایت تشریفات و مقررات مربوط به وزارت دربار که بستگی به حیثیت مقام شامخ سلطنت را دارد، ننماید با سخت ترین ترتیب عمل خواهد شد. کفیل وزارت دربار شاهنشاهی.ابوالقاسم امینی».(3) اشرف در روزهای اقامت در تهران،با تمامی آنان که در روز براندازی دکتر مصدق می‌توانستند منشاء اثری باشند،دیدار کرد و از آنان قول مساعدت گرفت. حسین فردوست می‌گوید در اروپا از وی شنیده است که وی با برادران رشیدیان ملاقات کرده و از آنان قول گرفته است که در روز واقعه، حدود 20 تا 40 هزار نفر را بسیج و به خیابان ها بیاورد. هر چند که این وعده عملی نشد و کار برگرداندن محمدرضا پهلوی در 28 مرداد، نهایتا با 3تا4 هزار نفر به انجام رسید. اشرف پس از انجام این دیدارهای پنهانی، 24  روز پیش از رویداد 28 مرداد ایران را ترک کرد و منتظر تحقق وعده های دوستانش در ایران ماند. در 28 مرداد،دوستان به وعده خود عمل کردند و وی به سودای بازگشت به ایرن و آغاز دوران جدیدی از ترکتازی بار سفر بست. با این همه شاه پس از بازگشت به ایران و با توجه به ذهنیت عمومی مردم در باره خواهرش، بازگشت اشرف را به صلاح نمی دانست و خواهان آن بود که وی مدت بیشتری را در مسافرت اروپا به سر برد. وی در نامه‌ای به اشرف چنین نوشت:«مراجعت آن خواهر عزیز در چنین موقعی مخصوصا با شروع شدن انتخابات هیچ مصلحت نیست. ممکن است بهانه به عده ای ماجراجو داده شود که شما را ناراحت کنند. اگر حالا بیایید مسلما به شما خوش نخواهد گذشت . دیرتر بیایید، برای شما چه فرقی می کند ؟».(4) واقعیت این است که در آن دوران،بسیاری از اطرافیان شاه نیز از سر مصلحت اندیشی برای او،بازگشت اشرف به ایران را به صلاح وی نمی دانستند.به عنوان نمونه حسین علاء طی نامه ای به محمدرضا پهلوی،اینگونه او را از بازگشت خواهرش بر حذر داشت: «شنیده شده که علیا حضرت ملکه مادر [ تاج الملوک ] و والا حضرت اشرف قصد دارند بزودی به ایران مراجعت کنند. چون والاحضرت از رویه قدیم خود دست بردار [نیستند] و یقینا باز آن بساط مداخله در امور سیاسی و جمع کردن دور خود عناصر بدنام را، از قبیل شاهنده، بیوک صابری، نصرتیان، جمال امامی، پیراسته و غیره تجدید خواهد کرد، صلاح اعلیحضرت در این است که اجازه نفرمایند به ایران مراجعت نمایند و اگر آمدند در تهران نباشند».(5) باگذشت زمان،اشرف متوجه شد که برادرش و برخی مشاوران وی، بازگشت او به ایران را بر نمی ‌تابند و آن را به صلاح سلطنت نمی دانند. ازسوی دیگر حس جاه طلبی و قدرت طلبی او مانع از آن بود که بتواند این تبعید محترمانه را تحمل کند.از این روی،در روز بازگشت مادر و خواهرش،نامه‌ای تند و تهدید آمیز به اسدالله علم ارسال کرد: «آقای علم، الان که علیا حضرت مادرم و خواهرم به تهران برمی گردند، دیگر کسی در اروپا جز من نمی‌ماند و خوب می‌توانید از سهمیه دربار پنج هزار دلار برای من بفرستید. من که نمی خواهم در اروپا بمانم ولی اگر بنا باشد اینجا بمانم [باید ] وضعیت زندگی من را مرتب کنید، والا به هر قیمتی به ایران بر خواهم گشت. من گناهی نکردم که باید این همه ناراحتی و زجر بکشم. مراتب را به عرض همایون معروض دارید که درغیر این صورت مجبورم به تهران برگردم، در هر حال من با شما اتمام حجت می‌کنم. خواهشمندم به عرض مبارک هم برسانید که اگر در ماه مرتب پنج هزار دلار برای من فرستاده نشود به تهران برخواهم گشت، چون چاره ای دیگر ندارم».(6) واقعیت این است که اشرف خود را در باز گشت شاه به قدرت دخیل می دانست و از همین روی،خود را از او و سایر کارگزاران حکومت وی طلبکار می دانست. او هر از چندی طی نامه‌هایی از زاهدی از وی می خواست که برای او پول بفرستد تا وی بتواند با فراغت بال،به حضور در کازینوهای اروپا و ولخرجی در آنها بپردازد. او دریکی از نامه‌های خود به فضل الله زاهدی آورده است:
«این کاغذ را توسط شفیق می‌فرستم. امیدوارم که وجود عزیزتان سلامت است و کسالت بکلی مرتفع شده باشد. بواسطه خستگی زیاد مدتی است به سوییس آمدم و بنا به تجویز دکترها باید مدتی در نقطه خوش آب و هوا بمانم. چون خیلی ضعیف شدم و حتما تقویت لازم دارم. تا به حال چندین کاغذ به شما نوشتم و کم و بیش شما رو از وضعیت خرابی که در مدت این دو سال با آن دست به گریبان بودم مستحضرتان کردم. متاسفانه مثل اینکه چندان اهمیتی ندادید و به هیچ یک از خواهش‌های من ترتیب اثری ندادید، با وجود چند پست خالی به احمد پستی ندادید. الان هم پست آمریکا و هم پست لندن خالیست. بالاخره شخصا احمد رو فرستادم بلکه با مذاکرات خودش با شما بالاخره به نتیجه برسیم. از قرار معلوم من فقط برای موقعی خوب بودم که باید وضعیت تغییر می کرد، یک کسی لازم بود که از خود گذشتگی و جانفشانی کند. ولی بعد از اینکه آبها از آسیاب ها ریخت [ افتاد ] و اوضاع تغییر کرد و من هم جزو تغییرات فراموش شدم تا به حال هر پیشنهادی کردم مورد قبول واقع نشده ... چون مجبورم در سوییس بمانم و مخارج زیاد دارم ماهیانه مرتب شش هزار دلار حواله کنید و ثانیا منزل شهری رو هر طوری که شده به آمریکایی ها به دلار اجاره و یا بفروشید و در غیر این صورت دولت برای مجلس سنا خریداری کرده و اجاره بدهد که من این مبلغ را بتوانم مال التجاره خارج کنم . خواهشمندم که در این موضوع با اعلیحضرت همایون صحبت کنید و ببینید چه دستوری می فرمایند. در هر حال امیدوارم که با آمدن احمد به طهران و مذاکراتی که شخصا با شما خواهد کرد، ترتیبی خواهید داد که اسباب راحتی خیال را فراهم کنید. چون تصور می‌کنم که دولت مصدق به اندازه کافی به ما صدمه زد و توقع ندارم که در دولت شما به همان اندازه ناراحتی داشته باشم. در غیر این صورت می ترسم خدای ناکرده حرف های مردم صورت حقیقت به خود بگیرد و واقعا شخصا خود شما با کمک به وضع من مخالفتی داشته باشید. اما چون یقین دارم که غیر از این است و شما از هیچگونه کمکی مضایقه نخواهید کرد، این است که با آمدن احمد امیدوارم که تمام مشکلات برطرف و روزگار بهتری در پیش باشد. من هر طوری که شده باید یک منزل در اروپا ابتیاع کنم چون زندگی در هتل غیر مقدور است. از خداوند متعال سلامتی و موفقیت شما رو همیشه خواستارم».(7)

  مرحله اول: اشرف سر رشته دار مافیای اقتصاد شاهدخت پس از رویداد28 مرداد و با وجود تبعیدی محترمانه و نه چندان کوتاه، سرانجام به ایران بازگشت و دور جدیدی از نقش آفرینی سیاسی و اقتصادی خویش را آغاز کرد. اشرف در این دوران با اطمینان از ثبات و استقرار سلطنت،بیشتر به فعالیت‌های شخصی اقتصادی پرداخت و عملا به یکی از قطب‌های شاخص مافیای اقتصادی –امنیتی کشور درآمد.او در شکل دادن به مافیای تجاری خویش، بیشتر به جذب چهره‌هایی می‌پرداخت که از فعالیت‌های رسمی سیاسی و اقتصادی کشور منفصل می‌شدند اما دارای تجارب ومهارت های درخور توجهی بودند.به اذعان بسیاری از صاحبنظران،باند او برخلاف برادرش،بیشتر به انگلیسی ها گرایش داشت وبا آنها کار می کرد.او در این مقطع،سیاستمداری مطلق العنان بود که پروای هیچ امریه از هیچ کس را نداشت.این حقیقتی است که در یکی از اسناد سفارت آمریکا نیز بدان اذعان شده است: «با وجود اینکه شاه از تجارت‌های مشکوک خواهرش سودی نبرده ولی در متوقف ساختن وی تمایلی نشان نداد و یا قادر به انجام آن نبوده است. در ادوار مختلف مبارزه با فساد در ایران، گاهی به فعالیتهای تجاری ناپسند فرزند اشرف حمله ور می‌شد. این کار سبب شد که شاهزاده شهرام از اینگونه فعالیت‌ها کناره گرفته و در عوض از طریق مادرش به انجام آنها مبادرت ورزد. تا زمانی که شاه زنده است، اشرف و حیات ضد و نقیضش مایه شرمساری خاندان پهلوی می‌گردد».(8)
ویا درسند دیگری می‌خوانیم:
«در خاندان شاه، بسیاری از خویشاوندان فاسد از نظر مالی وجود دارند که مهمترین آنها خواهر دوقلوی وی اشرف است که ماهیتاً طماع و دارای تمایلات جنون آمیز زنانه می‌باشد».(9) به اذعان حسین فردوست،شاه نیز از فعالیت‌های گسترده و مخرب خواهرش بی‌اطلاع نبود، اما ترجیح می‌داد که تنها به یک نصیحت بی اثر اکتفا کند: «اشرف قاچاقچی بین‌المللی بود و به طور مسجل عضو مافیای آمریکاست. او به هر جا که می‌رفت در یکی از چمدان‌هایش هروئین حمل می‌کرد و کسی هم جرأت نمی‌کرد آن را بازرسی کند. این مسئله توسط بعضی از مأمورین به من گزارش شد و من نیز به محمدرضا اطلاع دادم که اشرف چنین کاری می‌کند. محمدرضا دستور داد که به او بگویید این کار را نکند. همین!».(10) جاه طلبی‌های اشرف پهلوی به مدیریت مافیای اقتصادی منحصر نماند و او در دوره‌ای از حیات سیاسی خویش، تصمیم گرفت تا نمایندگی دائم ایران در سازمان ملل متحد را به چنگ آورد. او هر چند توانست این سمت را در اختیار گیرد. او به رغم اینکه نهایتا توانست در این جایگاه قرار گیرد اما در مجموع کسی او را در این مقام جدی نگرفت. اسدالله علم در یادداشت های روزانه خود درباره خواست اشرف دایر بر احراز نمایندگی ایران در سازمان ملل آورده است: «از آنجا که والاحضرت اشرف شانس انتخاب شدن برای ریاست مجمع عمومی سازمان ملل را ندارد، حالا در کله‌اش فرو رفته که به عنوان نماینده دائم ایران در سازمان ملل انتخاب بشود. شاه گفت: این خواهر دوقلوی من روز به روز دیوانه‌‌تر می‌شود... حرص و آزش برای مال‌اندوزی ارضا شده حالا در پی افکار احمقانه و جاه‌طلبانه است... اگر یک سر سوزن قابلیت مدیریت داشت با کمال میل پیشنهادش را بررسی می‌کردم، ولی چون خوهر من است خیال می‌کند می‌تواند از بالای سر وزارت خارجه کارهایش را انجام دهد. جاه‌طلبی‌های او حقیقتاً نامعقول است ».(11) شاید یکی از بهترین داوری‌ها درباره کارکرد اشرف در بدنام کردن شاه را، احسان نراقی انجام داد که  50 درصد از بدنامی شاه را متوجه او می‌دانست: « اشرف پس از واقعه 28 مرداد، بیشتر توی خط تجارت بود. مهندس اصفیا به من گفت: موقعی که من در کابینه هویدا وزیر عمران و رئیس سازمان برنامه و بودجه بودم، از فعالیت‌های اشرف و نزدیکان او کاملاً مطلع بودم، با این همه حالا که آمده‌ام زندان، هفته‌ای نیست که کار جدیدی از اشرف از زبان زندانی‌ها نشنوم! که قبلاً نمی‌دانستم! اشرف در امور مالی و اقتصادی خیلی وارد بود. او این نفوذ را از ابتدای سلطنت محمدرضا شاه و بعد از استعفای رضاشاه به دست آورد، چون ذاتاً از محمدرضا شاه باهوش‌تر بود. شاه هم تازه کار بود و اشرف از او حمایت و راهنمایی‌اش می‌کرد. آن موقع قدرت و جایگاه مجلس مهم‌تر از سلطنت بود، مجالس سیزدهم و چهاردهم خیلی قوی بودند. اگر لازم بود اشرف با وکلا ملاقات می‌کرد، با روزنامه‌نگارها ملاقات می‌کرد و جلوی فشار آنها را می‌گرفت. عجیب هم به شاه علاقه داشت. می‌دانید که همزاد بودند. یک قضیه هم این بود که رضاشاه در اصفهان همه دارایی و اموالش را به محمدرضاشاه هبه کرد و به او گفت که تو باید به خواهر و برادرهایت برسی! خواهر و برادرهای شاه در حقیقت چیزی نداشتند! آن موقع هم درآمد شاه مثل بعد نبود، بنابراین یک مقداری ناچار بود اجازه بدهد که اینها یک کارهایی بکنند! و چشمش را روی هم بگذارد. علت اصلی این بود. یکی هم روحیه خود شاه بود که نمی‌خواست با خواهر و برادرهایش طرف شود، مخصوصاً با اشرف که در همه مراحل دشوار مثل قضیه 28 مرداد، از او حمایت کرده بود. به هرحال اشرف در بدنام کردن دربار و شاه خیلی نقش داشت. شاید پنجاه درصد بدنامی شاه به خاطر اشرف بود. مردم تا اسم شاه را می‌آوردند، فوراً پای اشرف را پیش می‌کشیدند».(12) *پی نوشت ها درسرویس تاریخ جوان موجودند  

http://fna.ir/61227C





94/10/22 - 13:12





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 57]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن