تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هرگاه دیدید که بنده ای گناهان مردمان را جستجو می کند و گناهان خویش را فراموش کرده...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816682976




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

یادی از دلتنگی‌ها از دردسر برای گرفتن رضایت‎نامه تا استقبال بی‌نظیر مردم روستا


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یادی از دلتنگی‌ها
از دردسر برای گرفتن رضایت‎نامه تا استقبال بی‌نظیر مردم روستا
بعد از چهار ماه به محل‌مان ولمازو گلوگاه برگشتم، یکی از خاطرات شیرینی که از بازگشتم به ذهن دارم استقبال بی‌نظیر مردم روستای‌مان از من بوده است.

خبرگزاری فارس: از دردسر برای گرفتن رضایت‎نامه تا استقبال بی‌نظیر مردم روستا



به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، تبیین و شناساندن فرهنگ ایثار و شهادت از مکانیزم‌های دفاعی اسلام برای تسلیح جامعه در برابر هجوم فرهنگ‌های غیرخودی است، ایثارگری و شهادت‌طلبی نقش به‌سزایی در حفظ دین و ارزش‌های آن و استقلال کشور ایفا می‌کند؛ ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و تلاش برای احیای آن به‌منظور مقابله با تهاجم فرهنگی، موضوعی است که نیازمند بررسی ابعاد مختلف آن است. ایجاد کردن و سپس توسعه یک فرهنگ در میان یک جامعه، فعالیتی تدریجی و زمان‎بر است، البته بعضی از حوادث تاریخ در ایجاد و گسترش یک فرهنگ نقش تسریع‌کننده‎ای دارند، مثلاً درباره توسعه و گسترش شهادت در جوامع، حوادث بزرگی در زمان معاصر، پدیده انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی (ره) و سپس جنگ تحمیلی و دفاع مقدس 8 ساله، در رشد و تسریع و گسترش فرهنگ شهادت در میان دیگر جوامع نیز نقش داشته‎اند اما برای تداوم و گسترش این فرهنگ در زمان کنونی خبرگزاری فارس در استان مازندران به‌عنوان یکی از رسانه‌های ارزشی و متعهد به آرمان‌های انقلاب اسلامی‌ در سلسله گزارش‌هایی در حوزه دفاع مقدس و به‌ویژه تاریخ شفاهی جنگ، احساس مسئولیت کرده و در این استان پای صحبت‌ها و خاطرات رزمندگان و خانواده‌های شهدا نشسته و مشروح گفته‌های آنها را در اختیار مخاطبان قرار داده که در ادامه بخش دیگری از این یادگاری‌های از نظرتان می‌گذرد. * شهادت با لبان تشنه اسدالله ریاحی می‌گوید: در عملیات رمضان با شهید منصور صابری لمراسکی همرزم بودم، هر دوی‌مان جزو خدمه‌های تانک بودیم، البته او فرمانده تانک بود و من زیردستش بودم، او قبل از این که همراه بسیج اعزام شود، در خدمت سربازی بود که به‌خاطر مجروح شدن، معاف شد. ترکش کنار ستون فقراتش قرار داشت و دکترها احتمال می‌دادند به‌خاطر فعالیت بدنی احتمال حرکت آن وجود دارد، برای همین او را از خدمت سربازی معاف کردند، ولی دل بی‌قرار او برای حضور در جبهه نگذاشت او در پشت جبهه بماند، برای همین تصمیم گرفت به همراه نیروهای بسیجی به جبهه اعزام شود. خانواده و بستگان از جبهه رفتنش ناراضی بودند ولی او در جواب‌شان گفت: «هیچ‌وقت خدمت به اسلام و مملکت از گردن ما ساقط نمی‌شود، تا جایی که توان داریم باید برای این مملکت جانفشانی کنیم.»

شهید منصور صابری با قرآن انس عجیبی داشت، هیچ وقت قرآن از او دور نمی‌شد، بارها او را در حال نگاه کردن به قرآن دیده بودم، اعتقاد داشت نگاه به آیات قرآن ثواب زیادی دارد، فردی ساده‌زیست و افتاده‌ای بود، با دیگران به نیکی برخورد می‌کرد. از آنجا که عملیات رمضان سال 61 انجام گرفته بود، هوا خیلی گرم بود، شهید منصور به من گفت: اگر دستت بند نیست یک لیوان آب خنک برایم بیاور، من خودم را از زیر تانک به داخل تانک رساندم. فلاکس برداشتم و لیوانی را برای او بردم، وقتی به او رسیدم با پیکر نیمه‌جانش روبه‌رو شدم، تیر درست به سرش خورده بود ولی هنوز جان داشت، از این که با لبان تشنه به شهادت رسیده بود، به یاد امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) افتادم. * استقبال بی‌نظیر رمضانعلی ولی‌پور می‌گوید: ماجرای جبهه رفتنم خودش یک کتاب می‌شود، تا قبل از اینکه من به جبهه بروم از محله‌مان کسی به جبهه نرفته بود، برای همین خانواده‌ام راضی نمی‌شدند، من به جبهه بروم. آن‌وقت‌ها می‌بایست حتی از پدر یا مادر رضایت‌نامه می‌گرفتیم و به جبهه می‌رفتیم، من از بچه‌ها شنیده بودم هر کس می‌خواهد به جبهه برود او را می‌برند چالوس تا آموزش‌های لازم را ببیند، من برگه رضایت‌نامه را بردم پیش مادرم و گفتم: «این برگه امتحانی من است، باید امضا بزنی تا من آن را به معلم‌مان تحویل بدهم.» مادرم امضا کرد و غافل از این که این برگه، رضایت‌نامه او برای رفتن به جبهه من است، گفت: «پسرم! درست را خوب بخوان، هرچه بخوانی به نفع خودت است.» من از پدرم خیلی می‌ترسیدم برای همین رضایت‌نامه را دادم امضا کند، من با مدارک مورد نیاز به محل اعزام نیروی سپاه رفتم و اعزام مورد موافقت قرار گرفت. بعد از چهار ماه به محل‌مان ولمازو گلوگاه برگشتم، یکی از خاطرات شیرینی که از بازگشتم به ذهن دارم استقبال بی‌نظیر مردم روستای‌مان از من بوده است.

برایم باورکردنی نبود که این همه مردم به استقبال من آمده باشند، وقتی به خانه رسیدم اتاق‌های‌مان پر بود از جمعیت، هر کس سوالی از جنگ به ذهن داشت از من می‌پرسید و من دست و پا شکسته به سوالات‌شان پاسخ می‌دادم. بعد‌ها تصمیم گرفتم به سیستان و بلوچستان بروم و با حضورم در آنجا به کشورم خدمت کنم، البته این باعث نشد که دوباره به جبهه نروم، آنجا که بودم هم از طریق بسیج به جبهه اعزام شدم و در لشکر 41 ثارالله (ع) حضور یافتم و در عملیات‌های کربلای چهار و پنج با این لشکر وارد عمل شدم. * تلخی عملیات کربلای 4‏ علی‌اکبر موازی ‏می‌گوید: در عملیات کربلای چهار شرکت داشتم، عملیاتی که نیروهای ما نتوانستند موفقت کسب کنند، به روایتی از قبل لو رفته بود و به همین خاطر ما نتوانستیم به اهداف از پیش تعیین شده دست بیابیم، ما صبح عملیات وارد عمل شدیم البته می‌بایست شب عملیات وارد عمل می‌شدیم ولی به‌خاطر نشکستن خط، صبح ما را به جزیره ام‌الرصاص بردند و جنگ سختی بین ما و عراقی‌ها در گرفته بود. عراقی‌ها سرسختانه مقاومت می‌کردند، تعدادی از بر و بچه‌های گروهان ما مجروح و شهید شدند به‌طوری که ما سه نفر بیشتر نماندیم، یادم می‌آید وقتی فشنگ‌های‌مان به پایان رسید یکی از بچه‌ها گفت: «بروید از بند حمایل شهدا کیسه خشاب‌شان را جدا کنید و از گلوله‌های آنها استفاده کنید.» از صبح تا غروب مقاومت کردیم تا این که تعدادی نیروی کمکی به ما پیوستند، به گفتند تا می‌توانیم مجروح‌ها و شهدا را با قایق‌ها به پشت انتقال دهید، یادم می‌آید قرار شده بود هر کسی یک مجروح را به هر نحوی شده به عقب ببرد.

من رفتم کنار یکی از مجروح‌ها تا او را به لب اروند انتقال دهم، تا گام به سمت او برداشتم انفجار مهیبی مرا زمین‌گیر کرد، شعله‌های آتش بعد از آن انفجار کشید، بعد از چند لحظه وقتی سرم را بالا آوردم دیدم آن مجروح به شهادت رسید، خیلی متأثر شدم، به سراغ مجروح دیگری رفتم و با هزار زحمت او را به لب اروند آوردم، با انجام این کار کمی‌دلم آرام گرفت تا اواسط شب در آنجا بودیم تا این که دستور عقب‌نشینی را صادر کردند. وقتی در عملیات کربلای پنج به موفقیت دست یافتیم آن وقت بود که تلخی شکست عملیات کربلای چهار از وجودم رخت بربست.

94/10/19 - 13:54





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن