واضح آرشیو وب فارسی:هم اندیشی: اگر گذرتان به متروی فرهنگسرا افتاده باشد و برای یک بار هم که شده، از این مکان به مقصد حکیمیه سوار تاکسی شده باشید، شاید بر حسب اتفاق و البته شانس، مسافر تاکسی ای شده باشید که راننده اش مهمان امروز گزارش ماست؛ تاکسی سبزرنگی که بین مسافرهای خط 424 به تاکسی آقای دکتر معروف شده و خیلی ها دوست دارند با هم کلام شدن با راننده خوش اخلاق و تحصیلکرده اش به مقصد برسند؛ راننده ای که این روزها مشغول تحصیل در مقطع دکتراست و علاقه زیادی هم به ادامه تحصیل دارد.پایگاه تحلیلی خبری هم اندیشی: بهتر است شما را با این راننده موفق آشنا کنیم؛ موسی ابراهیم پور، راننده ای با 9 سال سابقه در سازمان تاکسیرانی تهران.مرد 42 ساله ای که با مدرک لیسانس کشاورزی پشت فرمان تاکسی نشسته و بعد از گرفتن مدرک فوق لیسانس، حالا دانشجوی دوره دکتراست؛ راننده ای که می گوید: «تاکسی خودش بهترین دانشگاه است.» برای این که بیشتر با این راننده تاکسی که قبل از هر چیز خودش را یک دانشجو می داند آشنا شوید، این گزارش را از دست ندهید. ایستاده ایم حوالی متروی فرهنگسرا کنار تاکسی هایی که به ردیف در انتظار مشتری صف کشیده اند. ما هستیم و هوای سرد و آلوده تهران و یک تاکسی سبزرنگ تر و تمیز و راننده ای خوش اخلاق و آرام که اصرار می کند کار خاصی انجام نداده و کسب علم و دانش وظیفه ای است که بر عهده همه شهروندان گذاشته شده و فرقی نمی کند چه کسی در چه شغلی و با چه عنوانی به خدمت رسانی به مردم مشغول باشد. در هر حال این وظیفه از او سلب نمی شود. پس خیلی هم تعجب نمی کنیم وقتی می گوید: «الان تحصیل فراگیر شده و سطح تحصیلات در تمام جامعه بالا رفته و این توفیق نصیب من هم شده و درس خواندنم در مقطع دکترا اصلا عجیب نیست.» برای این که بیشتر با او آشنا شویم، روی صندلی های مشکی رنگ تاکسی اش می نشینیم، صفحات تقویم زندگی اش را ورق می زنیم و برمی گردیم به روزهای کودکی اش. روزهایی که موسی، یک پسربچه پر شر و شور بود در روستای پاشاکلای دشت سر آمل. موسی ده ساله آن روزها یک آرزو بیشتر نداشت: این که تا جایی که می تواند درس بخواند؛ آرزویی که شاید برای پسر یک کشاورز کمی دور و دست نیافتنی به نظر می رسید، اما او ثابت کرده با تلاش و پشتکار همه چیز امکان پذیر است: من یک کشاورززاده هستم. دیپلمم را از هنرستان کشاورزی آمل گرفتم و بعد در رشته مهندسی کشاورزی در دانشگاه آزاد واحد شهرری قبول شدم. موسی از همان موقع برای رسیدن به آرزویش بار سفر بست و راهی پایتخت شد. بعد از پایان دوره لیسانس هم دوره سربازی اش را در تهران گذراند و برای همیشه در این شهر بزرگ و شلوغ ماندگار شد. همین جا ازدواج کرد و پدر شد؛ پدر سه قلوهایی که حالا سال دوم دبیرستان هستند. مهرشاد، آیدا و آیلین که عادت کرده اند پدرشان را سرگرم خواندن کتاب ها و جزوه هایش ببینند. اما این که چطور گذر یکی از فارغ التحصیلان مهندسی کشاورزی به رانندگی در خیابان های تهران افتاده ماجرایی است که بهتر است از زبان خودش بخوانید: «بعد از پایان سربازی و ازدواج من هم مثل بقیه آدم ها درگیر مشکلات زندگی شدم، اتفاقا در حرفه ای متناسب با رشته تحصیلی ام مشغول به کار بودم، اما متاسفانه درآمدم کفاف هزینه های زندگی ام را نمی داد، مخصوصا با داشتن بچه های سه قلو در ابتدای زندگی. به همین خاطر فکر مسافرکشی افتادم.» یار غار آقای ابراهیم پور در سال های اول، پیکان سفید رنگی بود با نوار نارنجی؛ پیکان مدل 76 که یک سال بعد در طرح ساماندهی جایش را به یک پژو آردی سبزرنگ سرحال داد. ابراهیم پور هشت سالی می شود که به عنوان راننده تاکسی خطی، خیابان های منطقه 4 تهران را بالا و پایین می کند و با تاکسی اش هزار هزار خاطره دارد از خیابان ها و کوچه پس کوچه های تهران. تاکسی؛ دانشگاهی سیار شاید آن اوایل آقای ابراهیم پور به تاکسیران بودن به عنوان شغل موقت نگاه می کرد، اما وقتی وارد این کار شد و چم و خم کار را شناخت، دلبستگی هایی پیدا کرد که او را در این حرفه ماندگار کرد: «معتقدم تاکسی خودش یک دانشگاه سیار است؛ در نوع خودش به اندازه یک دانشگاه پتانسیل دارد و می تواند برای تمام کسانی که می خواهند با مردم در ارتباط باشند و در این ارتباط ها و برخوردها چیزهایی بیاموزند مفید باشد. به همین خاطر تاکسی ام را دوست دارم و به عنوان یک حامی به آن نگاه می کنم.» نشانه نزول برکت خدمت رسانی به مسافران در خیابان های تهران با این که در سال های اول، وقت زیادی از آقای ابراهیم پور گرفت، اما نتوانست رویای ادامه تحصیل را در ذهن او کمرنگ کند. همین شد که بعد از چند سال دوباره به فکر درس خواندن افتاد، در کنکور ارشد شرکت کرد و به هر ترتیبی بود درس خواند و بالاخره مدرک فوق لیسانس کشاورزی اش را هم گرفت و حالا دانشجوی دکترای کشاورزی و منابع طبیعی است؛ اتفاقی که آن را در درجه اول مدیون لطف پروردگار می داند: همان طور که خداوند در آیه 96 سوره اعراف می فرماید: «اگر اهل شهرها و روستاها ایمان می آوردند و پروا پیشه می کردند مسلما (درهای) برکت هایی از آسمان و زمین را روی آنها می گشودیم، ولکن (آیات ما را) تکذیب کردند، پس آنها را به سزای آنچه کسب می کردند دچار ساختیم.»، من هم این موفقیت را نشانه نزول برکت در زندگی ام می دانم؛ برکتی که به خاطر ایمان و تقوا به زندگی من و خانواده ام آمده است.» با این حال همراهی خانواده و دوستان برای رسیدن به موفقیت را دست کم نگیرید، مخصوصا وقتی این راننده تاکسی موفق می گوید: «هر موفقیتی هر چقدر هم که سخت به دست بیاید، فقط حاصل تلاش خود فرد نیست و بجز لطف خدای بزرگ در این موفقیت افراد دیگری هم سهیم هستند، برای من این افراد یک مجموعه بزرگ بودند؛ از اعضای خانواده، همسر و برادرم گرفته تا رئیس خط و بقیه مسئولانی که باعث شدند دوران تحصیلم را با وجود مشکلات کاری با طیب خاطر طی کنم. خودم را مدیون همه آنها می دانم و امیدوارم این مقطع را هم با لطف خدا به پایان برسانم. اگرچه با هزینه های بسیار زیادی روبه رو هستم و با وجود هزینه 10 میلیون تومانی دانشگاهم در هر ترم، مجبورم از رفاه خانواده ام بزنم تا به هدفم برسم.» می خواهم مفید باشم حالا از روزهایی که او برای اولین بار پشت فرمان تاکسی نشسته، نزدیک به 9 سال می گذرد. آقای ابراهیم پور در این سال ها نه قید تحصیل را زده و نه عرصه را برای مشکلات خالی کرده. به خاطر همین سفت و سخت پای هدفی که از روزهای کودکی در ذهن داشته، ایستاده است: «معتقدم کسی که پا در عرصه تحصیل می گذارد، مثل تشنه ای است که آب دریا می خورد و مدام تشنه تر می شود. من همین شرایط را دارم و دوست دارم تا جایی که می توانم درس بخوانم و هم برای خودم و هم برای کشورم مفید باشم. چه در زمینه تحقیق و چه پژوهش و... . من معتقدم اولین نفر خود فرد است که متوجه تاثیر علم و دانش در زندگی اش می شود. من این تاثیر را در ارتباط روزمره ام با اطرافیانم متوجه می شوم. مسافران متعجب تاکسی آقای دکتر ماجرای برخورد مسافران با این راننده تاکسی تحصیلکرده و کتاب به دست، در این سال ها خاطره های جالبی برای او ساخته؛ اتفاقی که باعث شده خیلی ها به مسافر ثابت تاکسی او تبدیل شوند: «من بیشتر وقت ها بین سرویس هایی که دارم و در فرصت چند دقیقه ای آمدن مسافرها، مشغول مطالعه می شوم. بارها پیش آمده که آن قدر غرق مطالعه بودم متوجه پرشدن ماشین نشده ام و تازه با اشاره مسافرها سرم را از روی جزوه و کتاب برداشته ام یا این که خیلی وقت ها وقتی مسافرها می پرسند، مگر راننده تاکسی ها هم درس می خوانند؟ من هم در جواب می گویم: چه اشکالی دارد تاکسیران ها تحصیلکرده باشند.» د
شنبه ، ۱۹دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: هم اندیشی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 102]