محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831218637
گفتاري از آيتالله مصباح يزديجايي كه اصول اسلام در خطر است، زهرا(س) هم بايد فدا شود
واضح آرشیو وب فارسی:شبکه خبر: گفتاري از آيتالله مصباح يزديجايي كه اصول اسلام در خطر است، زهرا(س) هم بايد فدا شود
علي(ع) نيامد به مهاجرين بگويد «الا تقاتلون قوماً نكثوا ايمانهم»، او وظيفه ديگري داشت و بايد از افق ديگري به جامعه و آيندهِ آن نگاه كند؛ ولي حفظ اساس اسلام و آينده آن به اين معنا نبود كه هيچ كس در جامعه از ارزشهاي اسلام دفاع نكند. ولي زهرا(س) ميبايست از ارزشها دفاع كند و جان خود را نيز در اين راه بگذارد.
اشاره: واكاوي سيره اهل بيت عليهم السلام در جامعه اي كه بر فراز آن پرچم اميرمومنان (ع) به اهتزاز در آمده بي شك از جمله ضروريات است. چه اينكه طريق زندگي شرافتمندانه را تنها بايد در مرام وحياني وكلام نوراني آن ستارگان هدايت جست و نزد خداوند متعال براي رفتار خود به كردار آنها احتجاج كرد چراكه به فرموده حضرت مهدي ارواحنا له الفدا حجت خداوند بر خلق تنها ائمه معصومين عليهم السلام هستند "نحن حجت الله علي الخلق"
ايام شهادت سيده زنان عالم حضرت زهراي مرضيه (س) بهترين فرصت براي سير در سيره عملي و درس آموزي از حركت دختر رسول اعظم (ص) است. اما متاسفانه غفلت از اين مهم بعضا باورهاي عمومي را نسبت به عملكرد حضرت زهرا (س) به خصوص بعد از وفات پيامبر اكرم (ص) به سمتي سوق داده كه نه تنها در شان آن بزرگوار نيست بلكه بر خلاف منش ايشان مي باشد.
اصلاح و شفاف سازي تصورات مبهم و نادرستي كه از زندگي ايشان در ميان عوام جامعه رواج يافته از جمله مواردي است كه نبايد در قبال آن بي اعتنا بود. آيت الله مصباح يزدي در گفتار زير به تحليل برخي از اين ذهنيت هاي نادرست پرداخته است:
بزرگترين مصيبت حضرت زهرا (س)
به مناسبت اين ايام شايسته است هم درباره ويژگيهاي شخصيتي حضرت زهرا(س) و هم درباره ماجراي زندگي و ستمهاي فراواني كه از طرف امت اسلامي بر ايشان روا داشته شد و چيزهاي ديگري از اين قبيل صحبت كنيم. به هرحال، براي بسياري از ارادتمندان به اهل بيت و كساني كه صادقانه به فاطمه زهرا(س) عشق ميورزند، تصورات مبهم و نادرستي از زندگي ايشان وجود دارد.
واقعيت اين است كه اگر از بسياري از مردم سؤال كنيم، بزرگ ترين مصيبتي كه به حضرت زهرا(س) وارد شد، چه بود و حضرت براي چه در مقابل حكومتي كه آن زمان تشكيل شده بود، به مخالفت برخاستند، شايد كم نباشند كساني كه بگويند از طرف پيغمبر اكرم(ص) مزرعهاي به حضرت زهرا(س) واگذار شده بود كه ايشان و فرزندانشان از آن ارتزاق كنند ولي خليفه وقت به دلايلي از آن ها گرفته بود. حضرت زهرا(س) هم كه ديدند حقشان غصب و راه درآمد خانوادهشان مسدود شده است، ناراحت شدند و بعد از پيغامها و گفتگوهايي آمدند تا به عنوان دادخواهي حقشان را بگيرند ولي دولت وقت، حق ايشان را نداد و اين، منشأ اختلاف شد، تا آن جا كه حضرت مريضه شدند و بعد از چند روز از دنيا رفتند و همه عزاداريها و گريهها براي اين است كه ابتدا مزرعه حضرت زهرا(س) را غصب و بعد هم به ايشان بياحترامي كردند. اين تصويري است كه شايد اكثريت عوام ما از زندگي حضرت زهرا(س) داريم.
به نظر من ظلمي كه با غصب فدك به حضرت زهرا(س) شد، كمتر از اين ظلمي است كه ما به حضرت ميكنيم. معرفي شخصيت حضرت زهرا(س) به اين صورت، بزرگترين جفا است. يعني آن شخصيتي را كه همه عالم برايش به اندازه يك بال مگس ارزش نداشت، چنان معرفي كنيم كه به خاطر يك مزرعه آمد، اينهمه داد و فرياد كرد كه باعث بياحترامي به ايشان و سرانجام فوت آن حضرت شد. آيا جفا بالاتر از اين ميشود؟! بايد توجه داشته باشيم كه مسأله، چيز ديگري است. حتي در شأن مؤمن متوسط هم نيست كه براي مال دنيا اين جور اظهار ناراحتي نمايد و به تعبير عاميانه دق كند كه چرا مالش را خوردند. پس مسأله چيست؟ براي مظلوميت حضرت زهرا و اهل بيت (سلام الله عليهم اجمعين) همين بس كه هنوز هم اين جريان براي بسياري از مردم در هالهاي از ابهام قرار دارد و اين تصور نادرست در ذهنهايشان حاكم است.
مسأله اين است كه اسلام يك سلسله اصول و مباني و ارزشهاي اساسي دارد. شايد بهترين بيان، همان است كه «كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها في السَّماء»؛ دين به يك درختي ميماند كه ريشههايي دارد؛ اين ريشهها بايد استوار بماند و محكم باشد. شاخههاي درخت در اثر باد حركت ميكند، برگها گاهي خشك ميشود و ميريزد، گاهي ميوه ميدهد و گاهي نميدهد ولي تا هنگامي كه ريشه درخت محكم است، انتظار ميرود كه اگر امسال سرما آمد و يا خشكسالي شد، سال ديگر جبران شود؛ اما اگر ريشه عيب كند، طولي نميكشد كه تنه درخت و شاخهها هم ميخشكد و از بين ميرود. وظيفه اصلي پيامبر اسلام(ص) و جانشينان او در درجه اول تحكيم آن ريشهها است؛ در صورتي كه آنها ضربه بخورد، ديگر جبران نميشود.
اگر رهبر جامعه اسلامي احساس كند برخي در ظاهر برگها را تميز ميكنند و حتي اجازه ميدهند احياناً گلهايي هم به بار بيايد؛ ولي ميداند دارند ريشه را ميخشكانند، بايد با تمام توان آن ريشه را حفظ كند و به مردم بفهماند كه فريب آرايش شاخ و برگها را نخورند. اين آرايش شاخ و برگها وقتي ميتواند وقتي مفيد باشد كه ريشه ثابت باشد. اگر ريشه لطمه بخورد، اينها دوامي نميآورد و امروز يا فردا شاخهها و برگها و ميوهها هم خشك ميشود و از بين ميرود.
از روز رحلت پيغمبر اكرم(ص) قبل از اينكه جنازه ايشان را دفن كنند، كساني تيشه در دست گرفتند و به ريشه اسلام زدند؛ البته نه اين كه به صراحت اعلام كنند ما ميخواهيم چه كنيم، بلكه با كمال فريبكاري و سياستبازي، قيافه حق به جانب به خود گرفتند كه ما ميخواهيم اسلام را حفظ كنيم! هنوز جنازه پيغمبر(ص) دفن نشده؛ اول بايد يك جانشين براي پيغمبر(ص) تعيين كنيم؛ امتي كه رئيس نداشته باشد، از بين ميرود؛ ما بهخاطر اينكه از فتنه جلوگيري شود، زود اقدام كرديم تا يك جانشين براي پيغمبر(ص) درست شود و او بتواند جامعه اسلامي را حفظ كند! حضرت زهرا(س) فرمود: «زعمتم خوف الفتنة الا في الفتنة سقطوا و انّ جهنم لمحيطة بالكافرين». هنوز جنازه پدرم دفن نشده بود كه شما درصدد برآمديد اساس اسلام را از بين ببريد، عذرتان اين بود كه ما ميترسيم فتنه واقع شود؛ پس فتنه گر شماييد و فتنه بر شما احاطه دارد و الان جهنم بر شما احاطه كرده و خودتان نميفهميد.
اهل سقيفه چه كساني بودند؟
اگر ما در همين يك جمله دقت كنيم و بفهميم آن زمان چه خبر بود، از چه راهي وارد شدند و چه جور مردم فريب خوردند و خشت نخست از اول، كج كار گذاشته شد و مردم پذيرفتند، بسياري از مسائل روشن خواهد شد. مردمي كه پذيرفتند، كفار و مشركين نبودند؛ اينها كساني بودند كه 70 روز قبل، پاي منبر پيغمبر(ص) در غديرخم بودند و همينها در جنگها شركت كرده بودند. در بين آنها هنوز معلولان جنگي بود، كساني كه اموالشان را در راه اسلام صرف كرده و از خانههايشان براي اسلام آواره شده بودند، فرزندانشان را در راه اسلام داده بودند و... اينها كه در سقيفه جمع شدند، كفار نبودند. [بايد] بفهميم مصيبت حضرت زهرا(س) چه بود وچه كسي منشأ اين مصيبت شده بود و ايشان در مقابل اين جريان چه وظيفهاي احساس كرد و چگونه به آن عمل نمود؟
اساس نظريه اسلام در باب حكومت اين است كه حاكم اسلامي بايد از طرف خدا تعيين شود. زمان پيغمبر(ص) خود ايشان حاكم بود: «النّبي اولي بالمؤمنين من انفسهم»، «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول». البته بسياري از همين مسلمانها زمان خود پيغمبر(ص) هم اينها را باور نداشتند و هنگامي كه ايشان دستوري ميدادند، اطاعت نميكردند. بههرحال، شماي كلي جامعه اسلامي در آن زمان پيدا بود: رهبر، پيغمبر(ص) است كه از طرف خدا تعيين و آيه در شأنش نازل شده «النَّبي اولي ِبالمؤمنين من انفسهم» و آيات ديگري كه تصريح ميكند همه بايد از پيغمبر(ص) اطاعت كنند. انكار حكومت پيغمبر اكرم(ص) به منزلهِ انكار اصل اسلام بود. در آن زمان نميتوانستند دربارهِ حكومت پيغمبر(ص) ترديد كنند؛ كلام در بعد از حكومت بود. همه اميدها به اين بود كه وقتي پيغمبر(ص) از دنيا ميرود، قدرت به دست ما ميافتد و هر كاري دلمان ميخواهد ميكنيم!
اگر حكومت به دست علي (ع) مي افتاد...
وقتي روح از بدن پيغمبر(ص) جدا شد، بلافاصله جمع شدند و گفتند اول بايد ما حاكم را تعيين كنيم! همانطور كه باز در همان خطبهها حضرت زهرا(س) فرمودند، اگر به دستور پيغمبر(ص) عمل نموده و از علي(ع) پيروي كرده بوديد، اختلافي بين دو نفر پيدا نميشد «ما اختلف فِيهِ اثنان» ولي شما از اول اختلاف ايجاد كرديد و نگذاشتيد كار به دست كسي بيفتد كه بتواند اين كشتي را به ساحل برساند. براي مظلوميت حضرت زهرا(س) همين بس كه هنوز هم ما درست نميدانيم درد اصلي حضرت چه بود و براي چه ميسوخت؟ از كنار خطبههاي نقل شده از ايشان كه در نوع خودش از لحاظ فصاحت و بلاغت، جامعيت و عمق مطالب بينظير است، ميگذريم! من نميدانم چند نفر از شما يك بار با دقت، خطبه حضرت زهرا(س) را مطالعه كرده ايد. چه بسا چند تا سخنراني هم در اطرافش كرده باشيد. اما بايد انسان يك بار اين را بخواند و ببيند محتوايش چيست؟ به همين بسنده كردهايم كه فدك را غصب كردند و نان فرزندان فاطمه(س) را بريدند. آنها خيلي راحت ميگفتند كه خوب! بچههاي شما هم مثل ساير مسلمانها هستند؛ شما يك مسلمان، آن هم يك مسلمان ديگر، چطور شما بايد امتياز داشته باشيد و از يك ملك آباد پردرآمد استفاده كنيد ولي مردم ديگر گرسنگي بكشند؟! اين حرف، خيلي زود قبول ميشد. ما هم هنوز همين گونه تحليل ميكنيم!
چرا حضرت زهرا (س) مسئله فدك را مطرح كرد؟
يك سؤال اينجا مطرح ميشود كه اگر مسأله اين بود، چرا حضرت زهرا(س) روي همين مسأله تكيه نكردند و اول، مسأله ارث و بخشش را مطرح كردند؟! اين هم يك مظلوميت ديگر است.
اگر آن روز حضرت زهرا(س) ميآمدند در سقيفه و ميگفتند شما حق نداريد خليفه معين كنيد؛ پدرم، علي(ع) را معين كرد، ميگفتند يك مسأله خانوادگي است، او ميخواهد شوهر خودش به قدرت برسد و يك چيزي ميگويد! ميگفتند او به فكر رياست و قدرت است. حرفشان اين بود كه علي (ع) هم خوب است، يك روز هم ما بايد از او استفاده كنيم؛ ولي هنوز زود است، جوان و اهل شوخي است و هنوز آن متانتي را كه بايد داشته باشد تا خليفه پيغمبر(ص) باشد، ندارد. بگذاريد دو تا بزرگتر و ريش سفيد، مدتي كارها را اداره كنند و دولت اسلامي جا بيفتد؛ بعد نوبت علي(ع) هم ميرسد! اين منطق خيلي خوب قابل قبول بود. ما در عمر خودمان چند بار اين منطق را ديدهايم كه مؤثر بوده است. يكي بعد از رحلت مرحوم آيت الله بروجردي(ره) درباره مرجعيت امام(ره) ميگفتند پيرمردهاي ديگري هم در نجف هستند، اول از آنها تقليد شود، بعدها نوبت امام هم ميرسد! دربارهِ رهبري مقام معظم رهبري هم بار ديگر اين حرف تكرار شد كه ايشان جوانند و... اين منطق شناخته شدهاي بود وعموم مردم هم زود ميپذيرفتند.
اگر حضرت زهرا(س) از ابتدا روي اصل اين مسأله تكيه ميكردند، به كلي متهم ميشدند به اينكه اينها رياستطلب و انحصارجو هستند، ميخواهند همه چيز براي خودشان باشد؛ پيغمبر از بنيهاشم باشد، امام هم از بنيهاشم باشد، تا آخر هم ميخواهند اين را ادامه بدهند، اينها انحصارطلبند! نميخواهند قبايل ديگر در سرنوشت جامعهاشان مؤثر باشند. پيرمردهايي هستند كه تجربهشان بيشتر و سياستشان بهتر است؛ ولي اينها اصرار دارند كه يك جواني جانشين پيغمبر شود. اين بدتر ميشد. ادعاي آنها اين بود كه پدرزنهاي پيغمبر، اسلام را بهتر ميدانند و تجربهشان بيشتر است؛ در نتيجه براي اين كار شايستهترند.
اگر حضرت زهرا(س) در مقابل اين منطق ميفرمود شوهر من شايستهتر است، حرفش چندان خريدار نداشت و نميتوانست اثبات كند. ميگفتند شما چه بدي از آنها ديدهايد؟! هميشه صف اول پشت سر پيغمبر، نماز ميخوانند، دخترهايشان را به عقد پيغمبر درآوردند، همه جور كمكي كردهاند!
اگر ميخواست اثبات كند كه اينها صلاحيت ندارند، اين كار آساني نبود. اوّل مسألهاي را مطرح كرد تا همهِ مردم با آيات صريح قرآن بفهمند كه اينها بلد نيستند، حتي در مورد ارث قضاوت كنند. طرح مسألهِ فدك و ارث و... براي اثبات اين بود كه اينها شايستگي قضاوت در چنين مسألهاي را ندارند؛ تا همه مردم بفهمند جانشيني پيغمبر(ص) چيز ديگري ميخواهد و ريش سفيد و سابقه در اسلام به تنهايي به درد نميخورد؛ بلكه بايد معيارهاي ديگري رعايت شود.
تلاش حضرت زهرا (س) براي روشنگري
طرح اين مسأله، جنبه تاكتيكي داشت. آيا شما باور ميكنيد كه حضرت زهرا(س) دلش ميسوخت كه از درآمدش محروم شده است؟! يعني با شناختي كه شما از اهل بيت و حضرات معصومين(سلام الله عليهم اجمعين) داريد، واقعاً باور ميكنيد كه حضرت براي نانش اين قدر گريه و ناله كرد و حاضر شد درگير شود و كتك بخورد؛ بعد هم به قول برخي كم معرفتها مثل بنده دق كند كه چرا نان بچههايش را بريدند؟! كسي كه 3 روز گرسنه ماند؛ روزه گرفت، با آب افطار كرد و غذايش را به مسكين و يتيم و اسير داد، آن وقت ميخواست درآمد يك ملك آباد را به خودش اختصاص دهد و مردم محروم باشند؟! اين تاكتيك فقط براي اثبات اين بود كه اينها صلاحيت حكومت در يك مسأله ساده ارث را هم ندارند.
وقتي پرسيد چرا ارث من را نميدهيد، پاسخ شنيد پيغمبر فرموده است ما انبيا ارثي را براي فرزندانمان باقي نميگذاريم! «نحن معاشر الانبياء لا نورث درهماً و لا دينارا»ً! حضرت زهرا فرمود يعني پيغمبر چيزي برخلاف نص قرآن فرمود؟! قرآن ميفرمايد: «وَ وَرِثَ سليمانُ داوُدَ»، حضرت زكريا دعا كرد: «فَهَب لِي مِن لَدُنك وَلِيًّا، يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِن آلِ يَعقُوبَ». قرآن ميگويد انبيا از همديگر ارث ميبرند؛ آيا پيغمبر اسلام، حرفي برخلاف قرآن زده است؟!حديث دروغي جعل كردند براي اينكه حضرت زهرا(س) را شكست دهند؛ ولي ايشان در يك جمله، اينها را رسوا كرد. بگويند پيغمبر برخلاف قرآن حرف زد؟! عجب پيغمبري! اگر نفرموده پس شما دروغ گفتيد! پس عجب حاكماني كه همان اول دارند بر پيغمبر دروغ ميبندند. اينها بهانه بود كه عدم صلاحيت اينها را براي مردم عوام ثابت كند تا فريب آن ريش سفيدي و عبادتها و حصيربافيها و اين حرفها را نخورند.
با چه بياني براي مردم بگويد؟ بگويد پيغمبر(ص) حاكم بعد از خود را تعيين كرده؟! خوب خودشان هفتاد روز پيش ديدند پيغمبر(ص) دست علي(ع) را بلند كرد و گفت «من كنت مولاه فهذا علي مولاه»، اين بود كه كار تاكتيكي انجام داد.
ما خيال ميكنيم اصل مسأله همين فدك بود و ما شخصيت حضرت را تنزل ميدهيم به انساني كه دلش براي ملك دنيا ميسوزد و گريه ميكند.
اگر به او بگويند دختر پيغمبر! تو ميبيني كه اسلام در خطر است، اگر بين مسلمانها اختلاف بيفتد، اساس اسلام از بين ميرود، دشمنها اطراف كشور اسلامي را احاطه كردهاند، اگر ضعفي در مركزيت اسلام پديد آمد، دشمنان حمله ميكنند و اساس اسلام از بين ميرود، آيا حالا جاي اين است كه دربارهِ يك ملك با خليفه وقت درگير شوي؟! مخصوصاً اگر ببينيد حضرت با چه بياناتي صحبت ميكرد.
آنجايي كه اساس ارزشهاي اسلامي در خطر باشد، زهرا(س) هم بايد فدا شود
ايشان هيچگاه نيامد بگويد جناب خليفه محترم اسلام، خواهش ميكنم عنايت فرماييد و اين ملك من را برگردانيد؛ بلكه فرمود قرآن را فراموش كرديد، حكم خدا را زير پا گذاشتيد، ميخواهيد ريشه اسلام را بكنيد، آيا از دين برگشتهايد...؟! اين گونه صحبت كرد: «فتعساً لكم» مرگ بر شما، «وَ مَن يَبتَغِ غير الاسلام دِيناً فَلَن يُقَبلَ منهُ وَ هُوَ فِي الآخِرَهِِ مِنَ الخاسِرِينَ» آياتي كه حضرت ميخواند، آيات عجيبي است.
بعد حضرت رو به انصار ميگويد: «الا تقاتلون قوماً نكثوا ايمانهم» چند روز بعد از وفات پيغمبر است، دختر پيغمبر آمده انصار را عليه حكومت ميشوراند؛ چرا با اينها نميجنگيد؟! اگر من و شما آن زمان بوديم، چه ميگفتيم؟ ميگفتيم آيا حالا وقت اين حرفها است؟! هنوز اسلام ريشه نگرفته، دشمنها اطراف ما را احاطه كردهاند، امريكا آمده در اطراف ما همه جا را احاطه كرده، مگر حالا جاي اين حرفها است؟! بحث سر اصول و ريشهها است. هيچ چيز را نميشود با اساس ارزشهاي اسلامي معامله كرد. آنجايي كه اساس ارزشهاي اسلامي در خطر باشد، هيچ چيز ارزش ندارد؛ آنجا جان حضرت زهرا(س) هم بايد فدا شود. اگر ما بخواهيم از سيره حضرت زهرا(س) درس بگيريم، بايد اينها را دقت كنيم.
درس حضرت زهرا (س)
نكته آخر اينكه در آن زمان چون علي(ع) خودش طرف دعوا بود، نميتوانست خيلي چيزها را به صراحت بگويد؛ ولي حضرت زهرا(س) نگاه نكرد، ببيند، علي (ع) چه جور حرف ميزند، او هم همان گونه حرف بزند. علي(ع) نيامد به مهاجرين بگويد «الا تقاتلون قوماً نكثوا ايمانهم»، او وظيفه ديگري داشت و بايد از افق ديگري به جامعه و آيندهِ آن نگاه كند؛ ولي حفظ اساس اسلام و آينده آن به اين معنا نبود كه هيچ كس در جامعه از ارزشهاي اسلام دفاع نكند. علي(ع) حاضر شد به مسجد برود، دست به شمشير هم نبرد، خون دل هم خورد، بعد از چندي نيز در جامعه مسلمانها ظاهر ميشد، طرف مشورت خليفه بود، نصيحتشان ميكرد، هر جا مشكلي پيش ميآمد، ميرفت و حل ميكرد، قهر نكرد، برود كنار بنشيند؛ ولي حضرت زهرا(س) هم ميبايست باشد كه از ارزشها دفاع كند و جان خودش را نيز در اين راه بگذارد.
اين درسي براي ما است كه بدانيم همه افراد جامعه وظيفه يكساني ندارند. گاهي وظيفهاي از يك كسي ساخته است كه از ديگري ساخته نيست، شرايط طوري است كه كساني بايد كاري را انجام دهند كه براي ديگران، آن كار صحيح نيست. همه اينها مطالبي است كه بايد از سيره اهل بيت(ع) استنباط كنيم؛ هم خودمان ياد بگيريم چگونه عمل كنيم و هم به ديگران بفهمانيم.
جمعه 17 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبکه خبر]
[مشاهده در: www.irinn.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 221]
-
گوناگون
پربازدیدترینها