تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):آيا شما را به چيزى با فضيلت‏تر از نماز و روزه و صدقه (زكات) آگاه نكنم؟ آن چيز اصلا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804655867




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

کلاس‌های «خاطره گویی» سرگرمی پیرزنان تهرانی


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: خاطره گویی هایی که حال همه را خوب می کند
کلاس‌های «خاطره گویی» سرگرمی پیرزنان تهرانی

پیرزن


شناسهٔ خبر: 3016523 - دوشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۴ - ۱۰:۳۱
مجله مهر > گزارش ویژه

کلاس خاطره گویی خانم صحت، دبیر کانون جهاندیدگان معمولا هر دو هفته یک بار برگزار می شود. این کلاس که بیش از ۵۰ نفر عضو دارد یکی از پرانرژی ترین کلاس هایی است که به چشم دیده‌ایم: مجله مهر -آزاده باقری: بیشتر از بیست نفر در یک اتاق دور یک میز بزرگ جمع شده بودند. روی میز هم پر بود از غذاها، پیش غذاها و دسرهایی که برای بعد از کلاس شان درست کرده و می خواستند بخورند. تا وارد کلاس شان شدیم مانند ضامنی که از روی بمب برداشته شود صدای انفجاری بلند شد و همگی سرود «ای ایران» را سر دادند. با خواندن پر شور و انرژی شان حساب کار دستمان آمد که اینها آدم های خاکستری این روزها نیستند. آدم های پر شوق و با ذوقی هستند که برای شاد بودنشان دنبال بهانه های عجیب و غریب نمی گردند. خانم های این کلاس تمامی شان بالای ۵۰ سال سن دارند و حتی به ۷۰ سال هم می رسند؛ اما بی اهمیت ترین موضوع همین سن و سال است. چون آنقدر با انرژی هستند که هر کس وارد این جمع شود فراموش می کند اینها چندساله اند. سبک کلاس شان هم متفاوت است. کلاسی که شاید قرار نیست چیز زیادی در آنجا یاد بگیرند بلکه به نوعی تجریبات جالب شان را در اختیار هم می گذارند. آن هم با روش «خاطره گویی» که به نوبت هر کس خاطره ای دارد سر میز می ایستد، خاطره اش را تعریف می کند و همه با شوق به آن گوش می دهند. خاطرات هم اکثرا مربوط به سال های خیلی دور است. همین دور بودن دوران خاطرها باعث می شود خیلی ها به گذشته برگردند و یاد ایام کنند. البته خاطراتی که گفته می شود همه از جنس خوب، شاد و مثبت است و قرار نیست کسی برگی از خاطرات تلخش را ورق بزند.

از اولین کلاس خاطره گویی بیش از ۴ سال می گذرد. باعث و بانی تشکیل چنین کلاسی هم خانم اشرف صحت است. زنی که بیش از ۳۰ سال می شود در کار ورزش و مربیگری، بدن سازی و ایروبیک است و با وجود آنکه ۷۵ سال از سنش می گذرد؛ اما از خیلی جوان ها قبراق تر به نظر می رسد و این انرژی را به زن های محله اش هم منتقل کرده. او که ورزش بانوان در پارک محلشان را با وجود محدودیت ها از حدود ۲۰-۳۰ سال پیش به راه انداخت از طریق همین روش دوستان و همراهان زیادی به دست آورد که با آنها علاوه بر ورزش های همگانی در پارک و باشگاه؛ کلاس های خاطره گویی برگزار می کند. گردش های داخل شهری و تهران گردی ترتیب می دهد و بسیاری فعالیت های دسته جمعی دیگر با هم انجام می دهند تا از این طریق خودشان را از رخوت و بیهودگی نجات دهند. تمام این کارها هم به شکلی کاملا رایگان انجام می شود؛ فقط به این خاطر که زن های جهان دیده –نمی گویم میانسال و سالمند- احساس کنند که هستند، مفیدند و ارزشمند. من اینو نمی خوام بریم طلاقش بدیم! سرود «ای ایران» که تمام شد اما خنده ها و شور انرژی شان تمامی نداشت. هر کس یا با دیگری حرف می زد یا مثلا یک نفر سعی می کرد با صدای بلندتر توجه چند نفری که اطرافش است را جلب کند و صحبت هایش را به گوش آنها برساند. به نظر می رسد کنترل چنین کلاسی که هر کدام از اعضای آن برای خودشان یک پا مدیریت منازلشان را برعهده دارند دشوار باشد؛ اما خانم صحت با گفتن چندبار «خانم ها، خانم ها» شروع رسمی کلاس را به نوعی اعلام کرد. حالا نوبت خاطره گویی ها است. خاطرات جالب بود و شنیدنی. یکی از خانم ها بلند شد و به سر میز آمد و خاطره ای از دوران عقدش می گوید: «من ۱۶ ساله بودم که عقد کردم.بعد از عقد با شوهرم نشسته بودیم و من که رویم نمی شد با شوهرم حرف بزنم. همینطوری نشسته بودم و هیچ کاری هم نمی کردم. شوهرم هم کم و سن سال بود. هنوز دو ساعت از عقدمان نگذشته بود با این حال وقتی دید من با او حرف نمی زنم ناراحت شد از اتاق آمد بیرون گفت خاله خاله این من را نمی خواهد بیا برویم و طلاقش بدهیم.» واحد مایعات؟ کلید! خاطرات دوران مدرسه هم خاطرات جالب و در بعضی موارد خنده دار هستند مانند خاطره ای که یکی از آنها اینطور تعریف کرد: «کلاس پنجم ابتدایی بودم. سر کلاس علوم من را برای درس صدا کردند. من اصلا درس نمی خواندم. خیلی شیطان بودم و بچه ها را هم اذیت می کردم. معلم از من پرسید: «واحد اندازه گیری مایعات چیست؟» من هم نمی دانستم هی این پا آن پا می کردم و چششم به بچه ها بود. یکی از دور به من می رساند و می گفت:‌ »لیتر، لیتر» من متوجه نشدم. گفتم: «خانم کلید.» روزی صد دفه به خاطر همین درس نخواندن هایم من را می فرستاندند دفتر. این بار هم مستقیم دفتر رفتم.» انتقام نخریدن بستنی و فالوده به خاطره خانم دیگری که رسیدیم از شیطنت های دوران بچگی اش تعریف کرد و گفت: «خانه خواهرزن دایی ام به ما خیلی نزدیک بود. برای همین پیش ما هم می آمد. هر بار که می آمد وقتی می خواستیم به حمام برویم یا خانه خواهرش در مسیر برای من بستنی و فالوده می خرید. اما یکبار که آمده بود حمام برویم برای من بستنی نخرید. من هم ناراحت شدم. تند تند خودم راشستم در را روی زن داییم بستم بقچه و بار و بندیل را هم برداشتم و از حمام زدم بیرون. آن موقع ساعت ۱۲ ظهر بود و من تا ۸ شب بیرون بودم و بازی می کردم. وقتی به خانه آمدم دایی ام گفت: «زن داییت کو؟» گفتم: «نمی دانم.» گفت: «مگر با تو نبود؟» یکهو دیدم زن دایی ام از اتاق بیرون آمد و گفت: «بی انصاف اقلا یک حوله برای من می گذاشتی.» از آن زمان بیشتر از ۲۰ سال می گذرد اما هر وقت من را می بیند از آن روز یاد می کند.»

ورزش همگانی داخل پارک، راه حل نجات از افسردگی با اشرف صحت که هم صحبت می شویم. ۷۵ سال سن دارد و تا قبل از آنکه وارد دنیای ورزشی شود آرایشگر بوده و به دلیل ساعت ها سرپا بودن گردن درد و کمر درد شدید می گیرد. اما از وقتی که ورزش را شروع می کند تمام دردها با او خداحافظی کردند. آنقدر انگیزه و امید به زندگی در او زیاد است که از ۷ سال پیش هم درسش را از اول راهنمایی شروع کرد و الان پیش دانشگاهی است و دوست دارد سال دیگر کنکور بدهد و رشته تاریخ بخواند. متاسفانه سال گذشته همسرش را از دست می دهد و در حال حاضر با هفت دختر، دامادها و نوه هایش سر می کند. می خواهیم از زمانی بگوید که تصمیم گرفت برای خانم های محله اش کاری کند: «من بیشتر از ۳۰ سال می شود که در محله یمان فعالیت های ورزشی انجام می دهم. از کوه نوردی بگیرید تا ورزش های بدنسازی و کار با دستگاه. تا اینکه در ورزشگاهی به عنوان کمک مربی مشغول به فعالیت شدم. آن زمان که من کمک مربی شدم دیدم در محله امکانات ورزشی وجود ندارد. برای گردش به پارک می رفتم می دیدم اکثر خانم هایی که در پارک هستند افسرده و خسته اند. به همین خاطر تصمیم گرفتم از آن به بعد ورزش های همگانی را در پارک آن هم به شکل رایگان انجام دهم. برای گرفتن مجوز ورزش بانوان در پارک خیلی دوندگی کردم تا موفق شدم این مجوز را بگیرم. روزهای اولی که در پارک نرمش می کردیم تنها شاید به ۱۰-۱۵ نفر می رسیدیم اما به مرور زمان به ۲۵۰ نفر رسید.»   جایی برای آنکه خاطره بگویند، شاد باشند و احساس مفید بودن بکنند خانم صحت از آن دسته خانم هاست که پای حرف هم جنس هایش می نشیند و آنچه در توان داشته باشد برای دفع مشکل آنها انجام می دهد. به همین دلیل است که همه خانم ها او را دوست دارند و رویش جور دیگری حساب می کنند: «من بعد از آنکه مربی شدم مانند مددکار بودم. زن هایی که گرفتاری و ناراحتی داشتند از خانه بیرون می کشیدم تا ورزش کنند و انرژی به دست آورند. من نخواستم تنها مربی ورزشی باشم. دوست دارم پای حرف ها و درد و دل این خانم ها بنشینم. کسانی که اینجا هستند هر کدام با توجه به سبک زندگی شان مشکلات خاص خودشان را دارند. به این بهانه ها دور هم جمع می شویم و اگر بتوانیم راهکار برای مشکلات پیدا می کنیم با حداقل همدردشان می شویم.» او از مهمترین دلیلی که کلاس خاطره گویی اش را به راه انداخته است می گوید: «۴سال پیش من یک جا رفتم دیدم مردها خاطره گویی دارند. خوشم آمد و کلاسی گذاشتم تا خانم ها خاطره گویی کنند. در اینجا خانم هایی که می بینید یا اکثرا افسرده بودند، یا مشکلاتی در زندگی شان داشتند معمولا کسی نیست که با آنها صحبت کند. به همین دلیل آنها را دور هم جمع کرده ام تا با گفتن خاطراتشان هم در جمع حرف بزنند، هم شاد باشند و احساس مفید بودن بکنند. خانم ها را باید درک کنند. بعضی از آنها امکان جای آمدن ندارند. اکثرا هم شاگردهای ورزشی و گردشگری ام هستند. چون با من بودند مثل بچه هایم می مانند. همه باصورت خوش و خاطرات شاد و جالب. دوست دارم از ما و تجریبات ما استفاده کنند و اصلا چنین کلاس هایی گسترش پیدا کند و فقط معطوف به این کلاس نشود.» فاطمه، دختر خانم صحت یکی از ۷ دخترش است که با او در این کلاس ها و ورزش های صبحگاهی همراهی می کند. دختران خانم صحت همگی تحصیل کرده هستند و همگام با مادرشان در حرکت اند: «من از همان ابتدا ورزش را خیلی دوست داشتم. حقوق خواندم و دوره های مربیگری گذراندم. همه مدرک های تخصصی بدنسازی و تربیت بدنی را گرفتم. کاراته هم کمربند مشکی «کان زن ریو» گرفتم و الان مربی ایروبیک شدم و صبح ها در پارک به همراه مادرم ورزش همگانی انجام می دهیم.»

کلاس های خاطره گویی من را سر ذوق آورده است با چند نفری از خانم هایی که در کلاس های خاطره گویی خانم صحت شرکت دارند هم کلام شدیم. کسانی که سال هاست او را می شناسند و در گردشگری ها، تهرانگردی ها و کلاس های ورزشی باشگاهی و پارکی اش همراهش هستند. بسیاری از آنها زمانی با خانم صحت آشنا شدند که او را در حین تمرین های ورزشی در پارک دیده اند و جلب توجه کرده و دیدند که جایی برای آنها هم هست. خانم لاهیجانی ۶۰ ساله و بازنشسته است و از جمله کسانی است که نزدیک به ۸ سال پیش با خانم صحت در پارک آشنا شده. او می گوید صبح تا شب در خانه بوده و به دلیل آنکه بچه هایش بزرگ شده اند و همسرش هم به سر کار می رفته کسی در خانه نبوده که با او هم کلام شود. یک فرزندش را هم بر اثر بیماری از دست داده و به همین دلیل به شدت افسرده بود. اما از وقتی که با این گروه آشنا شده زندگی اش از این رو به آن رو شد: «خانم صحت به ما یاد داد چطور به عنوان یک زن در جامعه مثبت عمل کنیم. از وقتی کلاس های خاطره گویی شروع شده به این فکر هستم که روز خاطره گویی چطور بیایم، چه درست کنم و چه خاطره ای تعریف کنم. همین ها من را سر ذوق آورده است. فکرش را نمی کردم که بتوانم این همه دوست پیدا کنم و در جمع آواز بخوانم. گردشگری ها و تهران گردی ها هم خیلی خوب است. هفته یک بار تهران گردی می کنیم. البته همسرم خیلی مخالفت می کرد. مخصوصا با ورزش کردن در پارک. اما دید حالم خوب شده است کمی کوتاه آمد.»   زیر باران خانم ها ورزش می کردند، برایم جالب بود فرحناز حمزه لو هم از نحوه آشنایی اش می گوید: «من هميشه تنهايي ورزش مي كردم. وقتی خانم صحت را ديدم كه در پارك ورزش دسته جمعی می کند ترقيب شدم وارد گروه آنها شوم. خواهرم را هم تشويق كردم بيايد. مادر مريض داشتيم و مشكلاتمام زياد بود اما وقتي چند ساعت با اين گروه مي گذرانديم انرژي چند برابر به ما می داد.» صديقه فرهاني نیز ۲۰ سال پیش به این گروه اضافه شده است: «۲۰ سال است كه خانم صحت را مي شناسم. يك روز براي خريد بيرون آمده بودم. باران شديدي هم مي آمد. ديدم يك عده خانم در اين باران داخل پارك مشغول به ورزش هستند. خيلي تعجب كردم. گفتم چطوري مي توانند در اين باران آن هم خانم ورزش كند. ايستادم نگاه كردم. خانم صحت من را صدا كرد و گفت من هم مانند آنها ورزش كنم كه قبول كردم و ديگر از آن روز با اين گروه شدم. روحيه ام خيلي خوب شده حتي بچه هايم هم به من مي گويند روحيه من از آنها خيلي بهتر است.» گرفتاری زیاد است اما به اینجا می آییم فراموش می شود مريم جباري از سال ۸۳ به این گروه پیوسته است و شوهرش یکی از مشوق های اوست تا همچنان در این گروه باشد و در برنامه هایشان شرکت کند. خانم شهرامي هم ٧ سال مي شود که خانم صحت را به عنوان کسی که ورزش همگانی انجام می دهد می شناسد و آن زمان از خانم صحت می خواهد که به گروهشان بپیوندد که به راحتی خواسته او پذیرفته می شود با وجود آنکه بیش از ۳۰ سال است ورزش می کند اما در این چند سال اخیر بیشتر از هر زمان دیگری حالش خوب است. ناهيد عسگري نیز ۵ سال است با این گروه آشناست. تا قبل از آشنایی با این گروه از نظر جسمی بیمار بوده و حتی آنژیو هم کرده بود اما بعد از حضور در کلاس های ورزشی خانم صحت آنقدر حالش خوب است که شوهرش هر روز او را برای رفتن به این کلاس ها تشویق می کند. مريم فرهادي بازنشسته ارتش است و ۹ سال می شود با این گروه همراه شده و می گوید: «گرفتاري زياد است اما وقتي به اينجا مي آيم فراموش مي كنم و تا چند ساعت شارژ هستم. مديريت خانم صحت عالی است.» مرضيه نريمان در این سه سالی که با این گروه آشنا شده نان های خوشمزه ای هم برای این گروه درست می کند و همه را با نان های متفاوت هیجان انگیزش به وجد می آورد. اینجا همه حالشان خوب است. حتی اگر مشکلی داشته باشند با خود به اینجا نمی آورد. مشکلات، غم و ناراحتی را می گذارد گوشه ای و خودشان را بدون هیچ دغدغه ای برای ساعاتی که شده به اینجا می رساند و برای خودشان شاد هستند. اینجا نه کسی مادر است، نه همسر است، نه فرزند است، نه کارمند است، نه خانه دار است. اینجا همه زنانی هستند که می خواهند ساعاتی هم شده برای خودشان باشند...









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 8]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن