تبلیغات
تبلیغات متنی
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
راهنمای انتخاب شرکت‌های معتبر باربری برای حمل مایعات در ایران
چگونه اینورتر های صنعتی را عیب یابی و تعمیر کنیم؟
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تست‌شده و 100٪ عملی)
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1869224006
یک خواهر و چهار برادر و خدایی که همین نزدیکی است
واضح آرشیو وب فارسی:روزنامه خراسان: غلامرضابنی اسدی [email protected]
پدر که مرد، کوچک ترین بچه تازه به دنیا آمده بود. بچه بزرگ که یک دفعه بزرگ شد تا جای پدر خانواده را پر کند فقط 10 سال داشت. کلاس چهارم ابتدایی درس می خواند و خواهرش با دو سال فاصله ، کلاس دوم بود . مادرش بود گاه دچار اختلال حواس می شد و دخترک باید به جای مادر کار خانه را انجام می داد در روستایی که آن روزها نه برق داشت و نه آب. گاز که الان هم ندارد. دخترک باید می رفت و از سر قنات آب می آورد تا کار های خانه را انجام دهد. دیگر برادرانش هم با فاصله کم به دنیا آمده بودند اما حالا بدون پدر با مادری که کار چندانی از او ساخته نیست باید کنار برادر بزرگش می ایستاد و تکیه گاه بقیه می شد...و عجب روزگاری داشتند بچه ها. بی پدری...فقر ... و نگاه هایی که اگر به رویشان باز می شد هم نه محبت که طعم تحقیر و حداکثر ترحم داشت. نه از اقوام پدری دستی به یاری شان دراز می شد و نه از طرف قبیله مادر اما یکی بود که از آن بالا هوایشان را داشت. خوب هم راه را برایشان هموار می کرد. این را مردم وقتی فهمیدند که آخرین برادر هم داماد یکی ازافراد معتبر شهر شان شد و پیشتر ... [ مشاهده متن کامل خبر در روزنامه خراسان ]
یکشنبه ، ۱۳دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روزنامه خراسان]
[مشاهده در: www.khorasannews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]
-
گوناگون
پربازدیدترینها