تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 13 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):حد توکل چیست؟ حضرت فرمودند: اینکه با وجود خدا از هیچ کس نترسی
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820376838




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

آلودگی هوا و مسئولیت فردی


واضح آرشیو وب فارسی:شفا آنلاین: شفا آنلاین>اجتماعی>عمومی>آلودگی هوا این روزها بحث خیلی از محافل و مجالس است. هر جا که می نشینی همه دارند از این همه آلودگی، از این هوای مه آلود پر از دود و دم حرف می زنند.به گزارش شفا آنلاین ، یکی می گوید چرا دولت فکری نمی کند. آن یکی می گوید همه اش تقصیر شهرداری تهران است که این همه بزرگراه ساخته و مجوز بلندمرتبه سازی داده. برخی هم از سازمان محیط زیست گلایه می کنند و همه هم دست آخر با نگرانی زیاد می پرسند، چرا کسی کاری نمی کند؟ حالا چه می شود؟ اما در بیشتر این گفت و گوها معمولاً کسی نمی پرسد چرا هوا این طور شده؟ در این آلودگی خود ما و دقیقاً خود ما چقدر مقصریم؟ حالا که هوا این طور آلوده شده ما چطور می توانیم به بهبود آن کمک کرده باشیم؟ همین روزها که هوای پایتخت حسابی گرفته است در خیابان ها چشم می گردانم؛ هنوز پر است از ماشین های تک سرنشین. خوب می دانم گزاره بعدی بعد از طرح این موضوع چیست. خیلی ها فوری می گویند:«مردم مجبورند، وسایل حمل و نقل عمومی مان کفایت نمی کند، اگر ماشین نیاورند گوشه خیابان می مانند.» حرفهایم را مستند می کنم به بحث هایی در این باره در یک جمع دوستانه. قضاوت با خود شماست: دختر جوان: «من که اصلاً اذیت نشدم، آمدم سر کوچه مان و سوار تاکسی شدم و آمدم. سر کار هم همین جور می روم. خیلی راحت. تازه دنبال جای پارک هم نمی گردم.» پسرجوان با صدای سرما خورده: « من اگر ماشین نیارم باید تا سرکوچه پیاده بیام. تا محل کارم هم باز باید کلی راه بروم. اون هم توی این سرما. خب همین الان هم مریضم. این چه انتظاری است که از ما دارند. مگه میشه بدون ماشین در این شهر!» خانم جوان در ادامه: « من هم یک روز بدون ماشینم بیرون نمی آیم، ماشین گیر نمیاد. تازه در کشورهای دیگه در خانه هر کسی یک ایستگاه مترو هست مثل اینجا نیست کلی دور از هم باشد.» بحثها بالا می گیرد. یکی از میهمان ها از کشورهایی که به آنها سفر کرده می گوید. به قول معروف از تجربه های زیسته اش:«همه جای دنیا مردم برای اینکه به وسایل حمل و نقل عمومی برسند، مجبورند کلی پیاده راه بروند، فکر کردی جاهای دیگر مترو بغل خونه آدمها ساخته شده. نمی خواهی کمی به خودت زحمت بدهی و آن وقت انتظار داری هوا هم پاکیزه باشد؟» بعد هم از یکی از کشورهای اروپایی نقل می کند که در آن دوچرخه سوارانش از همه کشورهای اروپایی بیشتر است، هلند:« همین هلندی ها می دانی چقدر سرمایشان در زمستان از ما بیشتر است؟ در زمستان از سوز و سرما یخ می زنی. خیلی هایشان در خانه ماشین دارند، اما سوار دوچرخه می شوند. بچه هایشان را هم جلوی دوچرخه شان سوار می کنند و به مدرسه می برند. بارها دیده ام مادر و بچه زیر برف سوار دوچرخه به محل کار یا مدرسه شان می رفته اند اما از ماشین استفاده نکرده اند.» یکی از میهمان ها انگار که چیزی یادش آمده زودی می گوید:«از بس سوخت گران است این کار را می کنند و گرنه بدشان نمی آید آنها هم مثل ما ماشین بیاورند.» «بله بدشان نمی آید، اما بدانید اگر هوا آنقدر آلوده باشد از چند قدم پیاده روی نمی ترسند. اگر چه من معتقدم اینجا هم سوخت باید آنقدر گران باشد که کسی هوس ماشین برداشتن نکند. آنها دست کم دلشان برای خودشان می سوزد. خیلی هایشان آنقدر درآمد دارند که زیر بار هزینه اش بروند. خود شما بگویید چند نفرتان دراین روزها ماشین بیرون نیاورده و در خیابان بدون ماشین مانده؟» جواب این سؤال خیلی ناامید کننده است و تقریباً همه میهمانان که 15 نفر هستند به جز یک نفر اعلام می کنند حاضر نشده اند بدون ماشین پا از خانه بیرون بگذارند. همه شان هم کمبود وسایل حمل و نقل عمومی را بهانه می کنند. بدون اینکه یک روز بدون ماشین را امتحان کرده باشند. یکی از میهمانان خیلی صریح می گوید: «من به ماشینم عادت کرده ام.» و بلافاصله هم از یکی دیگر از میهمانان جواب می شنود:«پس به آلودگی هوا هم عادت کن!» این گفت و گوها همین جا به پایان نرسید و رسید به بحث های بی پایان دیگری درباره مسئولیت فردی و اینکه ما ایرانی ها چندان صرفه جو نیستیم. اینکه در خانه تا می توانیم درجه شوفاژ و پکیج و... دیگر وسایل حرارتی مان را بالا می بریم و در کنارش لباس مان را کم می کنیم. از این بدتر هم هست، بعضی های مان درجه شوف‍اژ و بخاری را بالا می بریم و پنجره را هم باز می گذاریم تا هوا متعادل شود. اگر از آلودگی هوای شهر بگذریم این رفتارها مصرف انرژی را هم به میزان زیادی افزایش می دهد. بحث کمبود آب هم شد و نتیجه حرفها وحشتناک بود؛ بیشتر میهمان ها می گفتند که مصرف شان زیاد است و نمی توانند آن را کم کنند. خلاصه طبق همان ضرب المثل معروف که می گوید اگر یک سوزن به خودت زدی یک جوالدوز هم به مردم بزن. این روزها باید بگوییم اگر می خواهی یک جوالدوز به دولت بزنی، اول یک سوزن هم به خودت بزن. کمی با خودمان فکر کنیم که نقش ما دقیقاً در آلودگی هوای شهرمان چیست؟ یعنی ما اصلاً در این آلودگی ها نقش نداشته ایم؟ درهمین روزهای آلوده وظیفه ما چیست؟ اینکه فقط بنشینیم و گلایه کنیم و بگوییم بالاخره چه می شود و دولت چکار می کند، آیا مشکلی را حل خواهد کرد؟ بهتر است این روزها به عنوان شهروند از خود بپرسیم «من» دقیقاً چند روز از این روزهای آلوده را توانسته ام از خیر ماشینم بگذرم و در کنار عابران دیگر دنبال اتوبوس، مترو و تاکسی بدوم؟ راستی این روزها هیچ از خود پرسیده اید وظیفه من در این بحران چیست؟ ایران اما در بیشتر این گفت و گوها معمولاً کسی نمی پرسد چرا هوا این طور شده؟ در این آلودگی خود ما و دقیقاً خود ما چقدر مقصریم؟ حالا که هوا این طور آلوده شده ما چطور می توانیم به بهبود آن کمک کرده باشیم؟ همین روزها که هوای پایتخت حسابی گرفته است در خیابان ها چشم می گردانم؛ هنوز پر است از ماشین های تک سرنشین. خوب می دانم گزاره بعدی بعد از طرح این موضوع چیست. خیلی ها فوری می گویند:«مردم مجبورند، وسایل حمل و نقل عمومی مان کفایت نمی کند، اگر ماشین نیاورند گوشه خیابان می مانند.» حرفهایم را مستند می کنم به بحث هایی در این باره در یک جمع دوستانه. قضاوت با خود شماست: دختر جوان: «من که اصلاً اذیت نشدم، آمدم سر کوچه مان و سوار تاکسی شدم و آمدم. سر کار هم همین جور می روم. خیلی راحت. تازه دنبال جای پارک هم نمی گردم.» پسرجوان با صدای سرما خورده: « من اگر ماشین نیارم باید تا سرکوچه پیاده بیام. تا محل کارم هم باز باید کلی راه بروم. اون هم توی این سرما. خب همین الان هم مریضم. این چه انتظاری است که از ما دارند. مگه میشه بدون ماشین در این شهر!» خانم جوان در ادامه: « من هم یک روز بدون ماشینم بیرون نمی آیم، ماشین گیر نمیاد. تازه در کشورهای دیگه در خانه هر کسی یک ایستگاه مترو هست مثل اینجا نیست کلی دور از هم باشد.» بحثها بالا می گیرد. یکی از میهمان ها از کشورهایی که به آنها سفر کرده می گوید. به قول معروف از تجربه های زیسته اش:«همه جای دنیا مردم برای اینکه به وسایل حمل و نقل عمومی برسند، مجبورند کلی پیاده راه بروند، فکر کردی جاهای دیگر مترو بغل خونه آدمها ساخته شده. نمی خواهی کمی به خودت زحمت بدهی و آن وقت انتظار داری هوا هم پاکیزه باشد؟» بعد هم از یکی از کشورهای اروپایی نقل می کند که در آن دوچرخه سوارانش از همه کشورهای اروپایی بیشتر است، هلند:« همین هلندی ها می دانی چقدر سرمایشان در زمستان از ما بیشتر است؟ در زمستان از سوز و سرما یخ می زنی. خیلی هایشان در خانه ماشین دارند، اما سوار دوچرخه می شوند. بچه هایشان را هم جلوی دوچرخه شان سوار می کنند و به مدرسه می برند. بارها دیده ام مادر و بچه زیر برف سوار دوچرخه به محل کار یا مدرسه شان می رفته اند اما از ماشین استفاده نکرده اند.» یکی از میهمان ها انگار که چیزی یادش آمده زودی می گوید:«از بس سوخت گران است این کار را می کنند و گرنه بدشان نمی آید آنها هم مثل ما ماشین بیاورند.» «بله بدشان نمی آید، اما بدانید اگر هوا آنقدر آلوده باشد از چند قدم پیاده روی نمی ترسند. اگر چه من معتقدم اینجا هم سوخت باید آنقدر گران باشد که کسی هوس ماشین برداشتن نکند. آنها دست کم دلشان برای خودشان می سوزد. خیلی هایشان آنقدر درآمد دارند که زیر بار هزینه اش بروند. خود شما بگویید چند نفرتان دراین روزها ماشین بیرون نیاورده و در خیابان بدون ماشین مانده؟» جواب این سؤال خیلی ناامید کننده است و تقریباً همه میهمانان که 15 نفر هستند به جز یک نفر اعلام می کنند حاضر نشده اند بدون ماشین پا از خانه بیرون بگذارند. همه شان هم کمبود وسایل حمل و نقل عمومی را بهانه می کنند. بدون اینکه یک روز بدون ماشین را امتحان کرده باشند. یکی از میهمانان خیلی صریح می گوید: «من به ماشینم عادت کرده ام.» و بلافاصله هم از یکی دیگر از میهمانان جواب می شنود:«پس به آلودگی هوا هم عادت کن!» این گفت و گوها همین جا به پایان نرسید و رسید به بحث های بی پایان دیگری درباره مسئولیت فردی و اینکه ما ایرانی ها چندان صرفه جو نیستیم. اینکه در خانه تا می توانیم درجه شوفاژ و پکیج و... دیگر وسایل حرارتی مان را بالا می بریم و در کنارش لباس مان را کم می کنیم. از این بدترهم هست، بعضی های مان درجه شوف‍اژ و بخاری را بالا می بریم و پنجره را هم باز می گذاریم تا هوا متعادل شود. اگر از آلودگی هوای شهر بگذریم این رفتارها مصرف انرژی را هم به میزان زیادی افزایش می دهد. بحث کمبود آب هم شد و نتیجه حرفها وحشتناک بود؛ بیشتر میهمان ها می گفتند که مصرف شان زیاد است و نمی توانند آن را کم کنند. خلاصه طبق همان ضرب المثل معروف که می گوید اگر یک سوزن به خودت زدی یک جوالدوز هم به مردم بزن. این روزها باید بگوییم اگر می خواهی یک جوالدوز به دولت بزنی، اول یک سوزن هم به خودت بزن. کمی با خودمان فکر کنیم که نقش ما دقیقاً در آلودگی هوای شهرمان چیست؟ یعنی ما اصلاً در این آلودگی ها نقش نداشته ایم؟ درهمین روزهای آلوده وظیفه ما چیست؟ اینکه فقط بنشینیم و گلایه کنیم و بگوییم بالاخره چه می شود و دولت چکار می کند، آیا مشکلی را حل خواهد کرد؟ بهتر است این روزها به عنوان شهروند از خود بپرسیم «من» دقیقاً چند روز از این روزهای آلوده را توانسته ام از خیر ماشینم بگذرم و در کنار عابران دیگر دنبال اتوبوس، مترو و تاکسی بدوم؟ راستی این روزها هیچ از خود پرسیده اید وظیفه من در این بحران چیست؟ ایران


پنجشنبه ، ۱۰دی۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: شفا آنلاین]
[مشاهده در: www.shafaonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن