واضح آرشیو وب فارسی:جنوب نیوز: مربی باشگاه بدنسازی و قهرمان ورزش، پس از گذشت ١٥ روز از قتل هولناک پدرش، درنهایت راز یک جنایت خانوادگی را فاش کرد. این پسر اعتراف کرد که در یک درگیری مرگبار پدرش را با ضربه های چاقو از پا درآورده است. عقربه ها ساعت ١٤ روز ١٥ آذرماه را نشان می داد که ماموران کلانتری ١٠٣ گاندی در جریان یک جنایت در خیابان شریعتی، بالاتر از خیابان ظفر قرار گرفتند. وقتی ماموران به محل جنایت رفتند در بررسی های نخست مشخص شد مرد ٥٥ساله ای با ضربات چاقو به قتل رسیده است. با اعلام وقوع این جنایت؛ منافی آذر، بازپرس ویژه قتل شعبه سوم دادسرای جنایی تهران به همراه تیمی از کارآگاهان به صحنه قتل رفتند. در بررسی صحنه جرم مشخص شد که مرد میانسال با ٢٧ ضربه چاقو به قتل رسیده است. تحقیقات نشان می داد پسر ٢٥ساله این مرد وقتی به خانه رسیده است با مردی روبه رو شده است که قصد فرار داشته اما وی مانع او شده است. او در تحقیقات نخست به بازپرس جنایی تهران گفت: «١٨ماه پیش مادرم فوت کرد. پدرم راننده شرکت واحد است و جدا از ما زندگی می کند. من به همراه ٢ خواهر دوقلویم در این خانه زندگی می کردیم. پدرم گاهی به ما سر می زد. امروز برای انجام امور بانکی از خانه بیرون رفتم. ساعت ٢ بود که به خانه برگشتم اما وقتی وارد ساختمان شدم، مرد چاقو به دستی را دیدم که از خانه مان بیرون آمد و به من حمله کرد. می خواست فرار کند که ضربه ای به دستم زد. بار دیگر لباسش را گرفتم اما او توانست فرار کند.» بازداشت مظنون شماره یک پس از حرف های پسر مقتول، کارآگاهان صحنه قتل را بررسی کردند و دریافتند درگیری مرگبار از آشپزخانه شروع شده و تا پذیرایی ادامه داشته است. همچنین بررسی های جسد نشان داد مقتول با ٢٧ ضربه چاقو و ضربات متعدد جسم سخت به سرش به قتل رسیده است. ماموران همچنین یک قندان شکسته و یک سنگ خونی در محل کشف کردند. از طرفی با ادعاهای پسر جوان همسایه های آپارتمان شماره ٤٦ مورد بازجویی قرار گرفتند. یکی از اهالی ساختمان در تحقیقات به ماموران گفت: «من کسی را ندیدم که وارد خانه آنها شود، اما پسر مقتول را از صبح بارها دیدم.» اظهارات همسایه ها کافی بود تا بازپرس منافی آذر از شعبه سوم دادسرای جنایی تهران دستور بازداشت پسر مقتول را به دلیل اظهارات متناقض صادر کند و او تحت بازجویی های بیشتر قرار گرفت. اعتراف به قتل پدر ١٥ روز از این جنایت هولناک گذشت تا این که درنهایت پسر ورزشکار صبح دیروز سکوت ١٥روزه خود را شکست و در اعترافاتی راز این جنایت را فاش کرد. وی با اعتراف به کشتن پدر خود، در مورد انگیزه اش از جنایت به ماموران گفت: «من ورزشکار حرفه ای در رشته زیبایی هستم و با خودرو پژو ٢٠٦ که متعلق به عمه ام است در یک تاکسی تلفنی کار می کردم تا اینکه یک ماه قبل به خاطر خلافی و جریمه زیاد عمه ام خودرواش را گرفت و من بیکار شدم. برای همین به خاطر این موضوع بیشتر در خانه بودم و کمتر بیرون می رفتم و همیشه ناراحت و عصبانی بودم. روز حادثه هم به دلیل مصرف قرص آرام بخش حال طبیعی نداشتم. آن روز صبح من با همان حال بدی که داشتم، برای پیگیری پرونده اختلاف ارثی پدرم با عمه ام از خانه بیرون رفتم. ساعت ١٤ وقتی به خانه برگشتم پدرم با من درگیر شد و مرتب غر می زد. اصلا دست بردار نبود و مرتب به خاطر بیکار بودنم تحقیرم می کرد تا این که سنگی برداشت و به طرف من پرتاب کرد. من که حال مناسبی نداشتم عصبانی شدم و با سنگ او را زدم. او هم که حاضر نبود آرام بگیرد چاقویی از آشپزخانه برداشت و به سمت من آمد و گفت که اگر جرأت دارم او را به قتل برسانم. من هم که کنترل خودم را از دست داده بودم چندین ضربه به او زدم و بعد از آن فرار کردم. اما دوباره به خانه برگشتم و سناریوی تازه ای را ساختم و پلیس را خبر کردم.» با اعترافات این پسر وی با قرار قانونی روانه زندان شد تا با دستور بازپرس صحنه جنایت را بازسازی کند. نخستین درگیری ام با پدرم بود پسر جوان در میان اشک های پشیمانی اش به سوالات خبرنگار «شهروند» پاسخ داد و جزییات قتل پدرش را تشریح کرد. او که هنوز هم باورش نمی شود دست به چنین کاری زده است، مرتب می گوید هیچ اختلافی با پدرش نداشته و این نخستین درگیری او با پدرش بوده است. چند سال داری؟ ٢٤ سال ورزشکاری؟ بله، من مربی باشگاه بدنسازی هستم و از طرفی قهرمان ورزش شنا و ژیمناستیک هستم و در رشته شیرجه شنا مقامات زیادی کسب کرده ام. درس هم خوانده ای؟ بله، مدرک لیسانس دارم. چه شد که پدرت را به قتل رساندی؟ قتل پدرم یک اتفاق بود؛ اتفاقی که هنوز هم باورم نمی شود من آن را انجام داده باشم. هیچ تصمیمی برای کشتن او نداشتم و آن قدر تحقیرم کرد که در یک لحظه کنترلم را از دست دادم. ماجرای جنایت را توضیح بده؟ آن روز خیلی ناراحت و عصبانی بودم. از طرفی قرص آرام بخش مصرف کرده بودم و حال طبیعی نداشتم، برای همین گیج بودم. صبح که از خواب بیدار شدم برای انجام کارهای ارثیه پدرم از خانه بیرون رفتم. بعد از انجام کارها به خانه برگشتم که دیدم پدرم به خانه آمده و درحال شستن ظرف ها است. من حرفی نزدم و می خواستم استراحت کنم که پدرم با من درگیر شد و شروع کرد به غر زدن. او می گفت چرا بیکاری و هر روز در خانه هستی. حتی گفت که وکالتنامه را به او پس بدهم و دیگر دنبال کارهایش نروم. هرچه به پدرم گفتم تمام کند و دیگر حرفی نزند فایده ای نداشت. آن قدر گفت تا بالاخره من هم کنترلم را از دست دادم. در آن لحظه پدرم سنگی را به سمت من پرتاب کرد. من هم با همان سنگ به سرش زدم و پدرم هم وقتی دید من این کار را انجام دادم، از میان ظرف هایی که داشت می شست چاقویی بیرون آورد و گفت اگر جرأت دارم با همین چاقو او را به قتل برسانم. می خواستم چاقو را از دستش بگیرم که ضربه ای به دست خودم هم خورد و من زخمی شدم. در آن بین کنترلم را از دست دادم و چندین ضربه به او زدم. چند ضربه به او زدی؟ اصلا یادم نمی آید. فقط در حالت غیرطبیعی به پدرم ضربه می زدم و نفهمیدم چند ضربه شد. بعد از قتل چه کار کردی؟ بعد از این که پدرم را خونین روی زمین دیدم، ترسیدم و هرچه چاقو در خانه بود برداشتم و به همراه لباس های خونی ام، داخل کیف کوله پشتی ورزشی ام گذاشتم. سپس به سمت میرداماد رفتم و کوله را درون رودخانه ای در همان حوالی انداختم. بعد از آن درحالی که به شدت ترسیده بودم به خانه برگشتم و دست به صحنه سازی زدم. چرا آن روز قرص آرام بخش مصرف کرده بودی؟ چون ناراحت بودم. یکی، دو روزی می شد که با دختر مورد علاقه ام درگیر بودم و می خواستم ارتباطم را با او قطع کنم. دختر مورد علاقه ام کاری کرده بود که مجبور به جدایی بودیم. برای همین خیلی ناراحت بودم و از آنجایی هم که بار اولم بود قرص آرام بخش مصرف می کردم خیلی روی من تأثیر گذاشت و کنترلم را از دست دادم. پدرت با تو زندگی می کرد؟ نه. او راننده شرکت واحد بود و در خانه ای که ارثیه پدری اش بود زندگی می کرد. من و خواهران دوقلویم با هم زندگی می کردیم. با پدرت اختلاف داشتی؟ این نخستین بار بود که با هم درگیر می شدیم. حتی یک بار هم با هم درگیر نشده بودیم. پدرت چه وکالتنامه ای به تو داده بود؟ او وکالتنامه کاری به من داده بود تا برای اختلافی که سر ارثیه پدرش با عمه ام داشت، من به دنبال انجام کارهایش بروم تا اختلافشان حل شود. چرا بیکار بودی؟ من با خودرو ٢٠٦ عمه ام کار می کردم و به خاطر جریمه زیاد عمه ام خودرواش را از من گرفت و من بیکار شدم. اما مربی بدنسازی بودم و کم و بیش کار ورزش را انجام می دادم. اعتیاد داری؟ نه اصلا. من ورزشکارم، چطور می توانم اعتیاد داشته باشم. مرجع: شهروند
پنجشنبه ، ۳دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جنوب نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]