تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 14 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خداوند به شكل شما و اموال شما نگاه نمى كند بلكه به دلها و اعمال شما توجه مى نمايد....
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837664545




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گفتگوی خواندنی با همسر شهید مدافع حرم


واضح آرشیو وب فارسی:هم اندیشی: بهترین اتفاقات زندگی شهید حمید سیاهکالی مرادی مدافع ۲۶ ساله حرم بانو زینب(س) همیشه در پاییز می افتاد؛ مثل ازدواج و این بار مهر زندگی او با همسرش هم در پاییز طلایی شهادت، جاودانه شد.پایگاه تحلیلی خبری هم اندیشی:   ازآن روز که خبر شهادت پاسدار رشیدش را برایش آوردند، دیگر بانوی بسیجی ۲۲ ساله «همسر شهید» خوانده می شود؛ اما بانویی که خودش هم دختر یک پاسدار است، هیچگاه با مفهوم پاسداری و شهادت غریبه نبوده و از کودکی در خانواده ای بالیده است که بوی دفاع مقدس می دهد. فرزانه سیاهکالی مرادی، دانشجوی رشته مهندسی بهداشت حرفه ای دانشگاه علوم پزشکی قزوین همسر جوان ۲۶ ساله ای است که پنجم آذرماه امسال کیلومترها آن سوتر از مرزهای ایران، در دفاع از حرم بانوی رشید کربلا خون داد و سه روز بعد، مردم قزوین قهرمان ملی شان را تا گلزار شهدا بدرقه کردند. اینک بانویی که روزهای هفته اش را بر مزار همسر شهیدش می گذراند و با او حرف می زند، از لحظه هایی می گوید که با او زندگی کرد و زندگی اش را با یک پاسدار شریک شد، لحظه هایی که با اشک نام گلدوزی شده اش را از روی لباس نظامی اش کند؛ همان را که روزی خودش با تمام عشق و علاقه بر لباس همسر پاسدارش دوخته بود و هنوز همانجا بر اوپن آشپزخانه مانده است. او از راهی روایت می کند که زمانی آرزوی خود و همسرش بود و اکنون که همسرش به آرزوی خود رسیده، او نیز با تمام توان می خواهد در آن گام بردارد. *از روزهای آشنایی تان تعریف کنید. همسرم پسرعمه من بود و از کودکی یکدیگر را می شناختیم؛ اما به دلیل فضا و اعتقادات مذهبی فامیل، تداخل محرم و نامحرم در آن وجود نداشت و همین هم سبب می شد که ما در دوران کودکی نیز با یکدیگر هم بازی نشویم. وقتی بزرگ تر شدیم، آبان ماه سال ۹۱ عقد کردیم و یک ماه پس از آن نیز هم زمان با عید غدیر خم عروسی برگزار شد، در طول زندگی مشترکمان به دلیل فعالیت هایی که داشتیم، مدت زیادی را با یکدیگر نمی گذراندیم. *علت این موضوع چه بود؟ هردوی ما دانشجو بودیم و بخشی از زمان خود را در دانشگاه به سر می بردیم، از سوی دیگر رشد کردن در خانواده های مذهبی به ما آموخته بود که باید زکات دانش خود را به هر شکل ممکن بپردازیم و از همین رو در جلسات مذهبی به آموزش احکام، فقه، پاسخ به شبهات و شیعه شناسی و نظایر آن می پرداختیم. روزهایی از هفته را نیز در باشگاه نزد پدرم به ورزش کاراته می پرداخت، وی همچنین مربی حلقه های صالحین بود و هر هفته در پایگاه شهدای صادقیه جلسه داشت. در روزهای نزدیک به عید که زمان شست وشوی موکت های حسینیه سپاه بود، همسرم به سربازان کمک می کرد تا خسته نشوند و بتوانند از دوران سربازی خود لذت ببرند. همسرم علاوه بر انجام وظایف و شرکت در رزمایش ها و مأموریت های کاری، در هیئت خیمه العباس نیز فعالیت داشت و پنجشنبه هر هفته در آن حضور می یافت؛ ضمن اینکه جلساتی نیز به صورت متفرقه در هیئت برگزار می شد اما در مجموع فکر نمی کردیم عمرزندگی ما تا این اندازه کوتاه باشد. از برخی ویژگی های شهیدتان بگویید. این ویژگی ها به واقع اغراق و کلیشه نیست، همسرم همیشه نماز اول وقت و نماز شب می خواند، از غیبت بیزار بود، اینکه می گویند، کسی پای خود را مقابل پدر و مادرش دراز نمی کند، در مورد همسرم صدق می کرد، دانشجوی نمره الف دانشگاه بود، شکم، چشم و زبان را همیشه و به ویژه در میهمانی ها حفظ می کرد و به من بسیار احترام می کرد و محبت داشت. خواندن دعای عهد کار همیشگی او بود، هرروز صبح پیش از رفتن به محل کار قرآن تلاوت می کرد و همیشه تا ساعتی پس از پایان ساعت کار، در محل کارش می ماند تا تمام حقوقی که دریافت می کند حلال باشد. وقتی کسی مبلغی قرض می خواست، حتی اگر خودش آن مبلغ را در اختیار نداشت، از شخص دیگری قرض می گرفت و به او می داد تا آن فرد مجبور به تقاضا کردن از افراد دیگری نباشد. بسیار دستگیر فقرا بود و همیشه به شخص فقیری که ابتدای کوچه بود، کمک می کرد، به خاطر دارم که شبی به بیرون از منزل رفت و بازگشت او طولانی شد، وقتی علت را پرسیدم متوجه شدم پولی برای کمک به آن فقیر نداشته و برای اینکه شرمنده او نشود، چند کوچه را دور زده و از مسیر دورتری به خانه آمده است. در تمام مأموریت ها قرآن را به همراه داشت و در مأموریت سوریه نیز قرآن را درون ساکش قراردادم که این کار او را بسیار خوشحال کرد. *چگونه شد که همسرتان تصمیم گرفت به سوریه برود؟ اردیبهشت ماه ۹۴ برای رفتن به سوریه داوطلب شده و تا پای هواپیما رفته بود؛ اما برگشته بود، شهریورماه نیز قرار بود اعزام شود؛ اما لغو شد و این موضوع او را بسیار ناراحت می کرد، بر سر سجاده بسیار با گریه کردن از خدا شهادت می خواست تا اینکه دوباره در آبان ماه صحبت اعزام به سوریه به میان آمد و همسرم گفت که قرار شده چند روز دیگر به سوریه بروم. *آن روزها چگونه می گذشت؟ همسرم فرمانده مخابرات و مسئول فرهنگی گردان سیدالشهدا(ع) بود و گرچه خودش علاقه ای به عکس گرفتن از خود نداشت؛ امابرای گردان عکس و فیلم تهیه می کرد، آن روزها هم لباس نظامی اش را به خانه آورده بود و تعداد زیادی عکس با لباس نظامی گرفت؛ در حالی که برای لباس نظامی ۹ قطعه عکس نیاز نبود، وقتی علت این کار را باوجود بی علاقگی اش به عکس گرفتن از او پرسیدم در پاسخ گفت که «این عکس ها لازم می شود و از سپاه می آیند و می برند»؛ موضوعی که پس از شهادتش به واقعیت پیوست. در تمام مدتی که می خواست به سوریه برود، پیش او گریه نکردم؛ اما او متوجه می شد. *از شب و روز آخرین دیدارتان بگویید. شب آخر برای خداحافظی به منزل پدری خودم و همسرم رفتیم، شام را در منزل پدری همسرم گذراندیم، همسرم کنار بخاری نشسته بود. شام کتلت بود؛ اما او چیزی نخورد؛ چون معده اش به غذای تند حساسیت داشت. آن شب به همسرم گفتم گرچه نمی دانم زمان عملیات چه شبی است؛ اما بنشین تا برایت حنا ببندم، روی مبل کنار بوفه نشست و موها، محاسن و پاهایش را حنا بستم. مسواکش را که دیگر لازم نداشت، بیرون انداخت و مسواک دیگری برداشت؛ اما من مسواک قبلی اش را برداشتم و گفتم می خواهم یادگاری بماند، گاهی انگار برخی احساسات خبر از وقوع اتفاقات مهمی می دهند. در مورد اینکه برایش ساک ببندم یا چمدان، با من شوخی می کرد و می گفت: «همه سبک سفر می کنند و آن وقت تو یک چمدان بزرگ برایم لباس و وسیله گذاشته ای!» تا صبح خوابم نمی برد و به همسرم که خوابیده بود، نگاه می کردم تا ببینم نفس می کشد، ساعت ۴ بامداد صبحانه آماده کردم و وقت رفتن، سه بار در کوچه به پشت سرش نگاه کرد، چهره خندانش را هیچ وقت فراموش نمی کنم. * از رفتنش رضایت داشتید؟ بله. عشق واقعی آن است چیزی را بپسندی که محبوبت را راضی می کند، از علاقه و شوقش برای رفتن به سوریه و شهادت آگاه بودم و به همین دلیل برای رفتنش رضایت داشتم. صبح روز اعزام به سوریه، هنگام خداحافظی به من گفت «دلم را لرزاندی؛ اما ایمانم را نمی توانی بلرزانی». پس از شهادتش شبی که در معراج بود، از او خواستم برای لرزاندن دلش مرا ببخشد و حلالم کند. *چگونه سختی این راه را به جان خریدید؟ ما نیز تعلق خاطر داریم؛ اما نمی خواستم جزو زنان نفرین شده تاریخ باشم؛ زیرا در روزگار دیگری زنانی بودند که مانع یاری مردانشان به سیدالشهدا شدند، صدبار هم اگر به یک ماه پیش بازگردم دوباره همین راه را انتخاب می کنم و به همسرم اجازه رفتن می دهم. و صدایش می گیرد و اشک می ریزد و می گوید: اکنون هم اگر گریه می کنم به این دلیل است که جامانده ام و اینجا ماندن سخت است. *برای آینده چه برنامه ای دارید؟ دلم می خواهد آن قدر در راه همسرم و ائمه اطهار(ع) پیش بروم که همسرم برای شهادت من نیز دعا کند و در جوانی با شهادت به او ملحق شوم تازندگی مان را در آن دنیا با هم ادامه دهیم. *فکر می کنید رفتن به سوریه چرا لازم است؟ گاهی باید کاری انجام شود تا از آسیبی مهمتر جلوگیری شود که این آسیب می تواند ضربه به اسلام، تجاوز، تحریف، تفرقه، بی حرمتی و بدبینی به اسلام باشد و جلوگیری از چنین آسیبی امربه معروف و نهی از منکر است. عده ای کیلومترها آن سوی تر از مرز ایران می جنگند تا آسیب این دشمنان به کشور ما نرسد، از سوی دیگر کمک به مردم سوریه واجب است؛ چراکه به فرموده امام علی(ع) اگر مردی بشنود خلخال از پای زن مسلمانی بازکرده اند، اگر آن شب بمیرد بی دلیل نمرده است. این اعتقاد من و همسرم است که در این شرایط نباید بی تفاوت نشست. *از نحوه شهادت همسرتان چیزی شنیده اید؟ بله. در مدتی که به سوریه رفته بود، چند بار تماس گرفت، آخرین بار بسیار خوشحال بود واز زیارت حرم حضرت زینب(س) تعریف می کرد. ۱۲ ساعت بعد به شهادت رسید، آن طور که هم رزمانش تعریف می کنند، خمپاره ای به نزدیکی همسرم و چهار نفر از همرزمان برخورد می کند که شهید سیاهکالی از همه نزدیک تر بوده و پای راستش به شدت مجروح می شود، پای چپ نیز می شکند و سرو صورتش نیز آسیب می بیند، در لحظات آخر چند ثانیه دستش را بر پیشانی قرار می دهد و نام امام زمان(عج) و سیدالشهدا(ع) را می برد تا به شهادت می رسد. هنوز رفتنش را باور نکرده ام، فکر می کنم در این مدت وقت نداشته است تا با من تماس بگیرد، منتظرم با دوستانش از سوریه برگردد و از خواب بیدار شوم. شهیدان زنده اند و ماندگار شهید همیشه پاییز را دوست داشته و بهترین اتفاقات زندگی اش در پاییز رقم خورده است؛ کربلا رفتنش، عقد و ازدواجش و شهادتش. در این روزهای پاییزی که قهرمان ملی ما در گلزار است، برکت شهرمان شده که باران رحمت خدایش بر سرمان می بارد. این روزها همسرش که به زیارت مزار شهید می رود و شاخه های گل را با مزار دیگر قهرمانان این گلزار تقسیم می کند، با همه دل تنگی اش دلش می خواهد در راه همسرش و ائمه اطهار(ع) پیش برود تا خلخالی از پای زن مسلمانی باز نشود و خوشحال است که مرد زندگی اش با چنین اعتقادی از اسلام دفاع کرده و قهرمانانه رفته است. جاوید بمان ای زنده ترین زندگان تاریخ و تو نیز پاینده باش ای بانوی جاویدمهر دریادل. خبرنگار: میترا بهرامی


چهارشنبه ، ۲دی۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: هم اندیشی]
[مشاهده در: www.hamandishi.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن