واضح آرشیو وب فارسی:اهوراوب: روز گذشته بخش نخست گزارش آسیب شناسی نداشتن استراتژی مشخص برای حضور در جشنواره های خارجی را تقدیمتان کردیم. امروز نیز ادامه این بحث از نظرتان می گذرد: فیگورهای روشنفکری آقایان مدیر پس از کسب اسکار و آن جمله های دوپهلوی فرهادی بر روی استیج مراسم اسکار، و البته اظهارات آقایان مدیر انقلابی، باز هم شاهد اتفاقات جالب تری بودیم. سخنگوی وقت وزارت خارجه امریکا از تریبون رسمی سخنگویی اعلام می کند که «ما به کارگردان ایرانی، اصغر فرهادی، کسب جایزه اسکار روز گذشته را برای فیلمش، جدایی (نادر از سیمین)، تبریک می گوییم. فرهادی اولین ایرانی است که تاکنون جایزه اسکار را کسب کرده است. او در فیلمش تصویر ارزشمندی از زندگی در ایران را به دنیا عرضه کرده است. ما دست آورد او را که برجسته کننده حیات و بزرگی تاریخی صنعت مستقل سینما در ایران است، تحسین می کنیم.» آقای معاون سینمایی وقت ما هم پیام می دهد که «این جایزه گواهی دیگر بر آغاز فصل جدید سینمای ایران است که در قالب سازمان سینمایی به افق های بلندتری می اندیشد. قضاوت آمریکایی در مقابل فرهنگ ایرانی سر تعظیم فرود آورد و رای دهندگان آکادمی اسکار در مقابل لابی صهیونیستی که بر طبل جنگ می کوبد واکنش متفاوتی نشان دادند و این ترک آغاز فروپاشی استیلای لابی صهیونیستی بر جامعه و همه نهادهای آمریکایی است. امروز غرب تشنه چشیدن معنویت و طعم اخلاق و تجربه محبت، عاطفه و رفتار انسانی است. زخم های شیطانی نیاز به مرهم الهی دارد و سینمای ایران در پرتو فرهنگ اسلامی پاسخگوی این نیاز است. موفقیت آقای فرهادی در دریافت جایزه اسکار حلقه ای از موفقیت های ملت بزرگ ایران است که آن را به وی و گروه همکارش و سینمای ایران و همه سینمادوستان ایرانی تبریک می گویم.» حال باید به چند سوال مهم پاسخ داد. اصغر فرهادی در فیلمش چه تصویر ارزشمندی از زندگی در ایران را به دنیا عرضه کرده است؟ آنچه در جدایی مطرح می شد، جز پرداختن به دروغ، فقر، بی عدالتی و… و سیاسی کاری های آقای کارگردان بود؟ تصویر ارزشمند از زندگی در ایران را راضیه به تصویر می کشید یا خانواده نادر و سیمین؟ پس چرا آنها اینقدر برای فیلم ساخت داخل ما ذوق کردند؟ آیا این فیلم چیزی جز به تصویر کشیدن آنچه غربی ها می خواهند بود؟ از همه فاجعه بارتر جملاتی است که یک مدیر متعهد انقلابی! بر زبان می آورد. تعریف و تمجیدهایی که حتی گوی سبقت را از طرف های غربی می رباید. باید پرسید آیا برای همرنگی با جماعت روشنفکر چنین تعبیراتی به کار برده شاید یا کلا برخی دوستان در باغ نبودند؟ آیا در دوره بعد که سرخوشانِ تغییر! انگشت حیرت به دهان گرفته، انتخاب «آرگو» را سیاحت کردند، آکادمی اسکار یادش رفته بود در مقابل لابی صهیونیستی بایستد؟ آیا وقتی میشل اوباما نام فیلم ضدایرانی را به عنوان بهترین فیلم اعلام می کرد، ترک های آغاز فروپاشی استیلای لابی صهیونیستی بیشتر می شد؟ افسوس که مدیران به اصطلاح سینمایی خودشان را به خواب زده بودند و باورشان نمی شد، امریکا سیگنال هایش را پس بگیرد. اتفاقی تکراری رفتاری که جشنواره های خارجی با سینمای ایران و به طور کلی با جامعه ایرانی پس از انقلاب داشته اند، هیچ گاه تغییر نکرده است و اتفاقا آنها هنوز و همچنان همان چیزی را از سینماگر ایرانی می خواهند که از ابتدا مد نظرشان بوده است. آنچه اتفاق می افتد دیگر نامش اتفاق نیست. اما مشکل اینجاست که رفتار مدیران داخلی سینمایی کشور را نمی توان هضم و درک کرد. مدیرانی که هرکدام زیر پرچم یک جناح یا با شعار یک دولت روی کار آمدند، اما به شکلی عجیب همه یک رفتار داشتند. به اسامی این فیلم ها دقت کنید: «زیر درختان زیتون» ساخته عباس کیارستمی، «بادکنک سفید» به کارگردانی جعفر پناهی، «گبه» محسن مخملباف، «بچه های آسمان» مجید مجیدی، «رنگ خدا» مجید مجیدی، «زمانی برای مستی اسب ها» بهمن قبادی، «باران» مجید مجیدی، «من ترانه ۱۵ سال دارم» رسول صدرعاملی، «نفس عمیق» پرویز شهبازی ، «لاک پشت ها هم پرواز می کنند» بهمن قبادی، «خیلی دور خیلی نزدیک» رضا میرکریمی، «کافه ترانزیت» کامبوزیا پرتوی، «میم مثل مادر» رسول ملاقلی پور، «آواز گنجشک ها» مجید مجیدی، «درباره الی» به کارگردانی اصغر فرهادی، «بدرود بغداد» مهدی نادری، «جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی، «یه حبه قند» رضا میرکریمی، «گذشته» اصغر فرهادی و «امروز» ساخته رضا میرکریمی. اینها اسامی فیلم هایی است که از سال ۷۳ به بعد به عنوان نماینده سینمای ایران به آکادمی اسکار معرفی شده بود. یک بار این اسم ها را با دقت مرور کنید و تصاویر این فیلم ها را برای لحظه ای از ذهن ها بگذرانید. چند درصد این فیلم ها نگاه مخاطب خارجی را نسبت به ایران تغییر می دهد و باعث بالا رفتن ابهت و شخصیت کشور می شود؟ چه تعداد از این فیلم ها در تراز انقلاب اسلامی ساخته شد؟ کدام یک از آنها تصویر ارزشمندی از زندگی در ایران را به دنیا عرضه کرد؟ کسی منکر تعهد افرادی نظیر مجیدی، میرکریمی و مرحوم ملاقلی پور نبوده و نیست. در انقلابی بودنشان هم شک و شبهه ای وجود ندارد. اما جدای از تصاویر انسانی و عاطفی، اگر زاویه دیدمان را نسبت به فیلم تغییر دهیم و به جای مخاطب خارجی این فیلم ها را تماشا کنیم، چه تصویری پیش چشممان نقش می بندد؟ مردمان ایران را چگونه قضاوت می کنیم؟ نقش انقلاب اسلامی را در تغییر ساختار یک کشور موثر به نام ایران چه می بینیم؟ وقتی برای اولین بار فیلم ارزشمند «بچه های آسمان» راهی مرحله پایانی اسکار شد، همه خوشحال بودیم و از اینکه یک فیلم ایرانی با یک کارگردان شاخص و قابل احترام جز پنج کاندیدای نهایی آکادمی شده در پوست خودمان نمی گنجیدیم. اما آیا به این فکر کردیم، فیلم به شدت زیبای «بچه های آسمان» که هنوز و پس از گذشتن سال ها با تماشایش حالمان عوض می شود، به تماشاگران خارجی چه چیزی را نشان داد؟ فیلمی که برای مخاطب داخلی می توانست روایت گر یک عشق و فداکاری ویژه باشد، برای تماشاگران سینما های اروپا و امریکا چه نکاتی را گوشزد می کرد؟ فیلم های شریفی نظیر «رنگ خدا»، «باران» مجید مجیدی، «خیلی دور خیلی نزدیک»، «آواز گنجشک ها»، «یه حبه قند» و «امروز» چقدر توانستند به مخاطبان بیرونی ایران تصویر درست و روشنی از کلیت جامعه مان ارائه دهند؟ جز تلخی و ناکامی چه چیز دیگری روی پرده سینما رفت. این اتفاق تنها در خصوص فیلم های نماینده اسکار رخ نداده است. اغلب جوایزی که در جشنواره های خارجی به نام سینمای ایران ثبت شده، همین حکایت تلخ را با خود به همراه دارند. ادامه دارد… لینک منبع – – اهوراوب
سه شنبه ، ۱دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اهوراوب]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 8]