واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عدهاي شريعتي را از لحاظ تيپولوژي از دسته روشنفكران اسلامي با افكار ليبراليستي و بعضي نيز وي را روشنفكري مذهبي با افكار التقاطي و ماركسيستي مي دانند اما برخي همچون روح الله حسينيان رئيس مركز اسناد انقلاب اسلامي شريعتي را يك "ديندار روشنفكر" مي داند و بر اين باور است كه "ديندار روشنفكر دغدغه اصلياش دين است ،اصالت براي دين قائل است هر چند به دنبال نوآوري و ابتكار هم هست". حسينيان مي گويد:" روشنفكران مذهبي اصل را بر حقانيت ليبراليسم و قبل از اين ماركسيسم قرار ميدادند اما به خاطر فرهنگ ايراني كه بدون مذهب نمي شود تأثيري گذاشت سعي ميكردند عناصري از مفاهيم مذهبي را با ليبراليسم يا ماركسيسم ممزوج يا تفسير كنند ولي شريعتي هيچ ويژگي از اين دو قشر روشنفكر مذهبي را نداشت. او ضد ماركسيسم بود با تودهايها و ماركسيست بارها جنگيده بود. او فرهنگ غرب بر مبناي ليبراليسم را درك كرده بود و كاملا از آن تنفر داشت . او به تمام معنا درد دين داشت. او نميخواست از اسلام قرائتي راستي يا چپي داشته باشد. او دنبال قرائت اصيل اسلام بود يا بقول خودش او دنبال نفي اسلام تاريخي بود كه در حوادث تاريخ توجيه شده بود. شريعتي قرائتي ايدئولوژيك از اسلام داشت حال آنكه روشنفكران اسلامي به دنبال ايدئولوژي زدايي هستند. شريعتي از آن جهت روي عناصر انقلابي اسلام تأكيد ميكرد تا اسلام را به عنوان رقيبي براي ماركسيسم انقلابي نشان بدهد. شريعتي اگر بر عناصري از قبيل آزادي و دمكراسي اصرار ميكرد به دنبال رقابت اسلام با ليبراليسم بود. هر چند شريعتي در مسير حركت خود دچار اشتباهاتي شد ولي هدف او خير بود". شريعتي همواره از امام خميني(ره) به نيكي ياد ميكرد و ظهور روح انقلابي را مديون شخصيتهاي پارسايي ميدانست كه از ميرزاي شيرازي تا امام خميني(ره) پرچمدار آن بودهاند. حسينيان رئيس مركز اسناد انقلاب اسلامي در اينباره ميگويد:" شريعتي قيام امام(ره) را قيامي ابوذروار ميدانست كه بر سر قدرت زمان فرياد ميزند و اسرافيل وار در صور قرآن ميدمد". امام خميني(ره) نيز در مراسم ختم فرزندش حاج آقا مصطفي به صورت اشاره از روحانيوني كه شريعتي را مرتد ميدانستند گلايه كرد و به صورت كنايه شريعتي را روشنفكري معرفي كرد كه براي اسلام خدمت ميكند. يكي از روحانيون برجسته طي نامهاي به امام(ره) كه در تبعيد نجف به سر ميبرد از شريعتي به شدت انتقاد كرده و افكار وي را مضرّ خوانده بود اما امامخميني(ره) به فردي كه حامل اين نامه بود گفتند:"اين روحاني بزرگوار به عالم و آدم بدبين هستند، ما در شرايطي نيستيم كه نسبت به دانشگاهيان و روشنفكران با بدبيني نگاه كنيم". محمود دعايي مدير مسئول روزنامه اطلاعات و از همراهان امام خميني(ره) در نجف اشرف نيز خاطرات جالبي از نوع نگاه امام(ره) به شريعتي و افكار وي نقل ميكند. دعايي در جايي ميگويد:" روزي خدمت امام بودم، ايشان فرمودند از تهران فردي هزينه پرداخت كرده و آمده تا نظر من را نسبت به دو شخصيت عوض كند؛ كتاب حجاب مطهري را گذاشته و گفته اين كتاب جنوب تهران را بيحجاب كرده و اسلامشناسي شريعتي را نشان داده و گفته اين كتاب جوانان را از دين منحرف كرده است". دعايي با نقل اين مطلب كه امامخميني(ره) تمام آثار شريعتي را مطالعه كردند، ميافزايد:"امام خواستار قسمتهايي كه آن فرد معتقد بود باعث انحراف جوانان است شده بودند و پس از آن گفته بودند برخي قولهاي شاذ و نادر هست ولي اين قولهاي نادر باعث انحراف نميشود". مدير مسئول روزنامه اطلاعات در بيان خاطراتش پيرامون نظر امام(ره) درباره علي شريعتي با اشاره به اين كه"البته امام تذكراتي نيز درباره شريعتي و نظرات وي درباره علامه مجلسي و مباحثي پيرامون تشيع وي، داشتند، ولي بر نوعي وحدت بخشي نيز تاكيد داشتند"، ادامه مي دهد:" امام به شدت از درگذشت دكتر شريعتي متأثر شدند و گفتند:" يك روز امام(ره) به من فرمودند: من به سه دليل از فوت دكتر شريعتي متأسف هستم. يكي اين كه اي كاش ايشان با آن قدرت بيان و احاطهاي كه بر كلام و نفوذي كه در جمع شنوندگان داشت، توجه خود را صرفاً به نسل دانشگاهي معطوف نميكرد و همه جامعه اعم از روحاني و بازاري را در نظر ميداشت و سعي ميكرد همه اقشار از انديشهها و تفكراتش بهرهمند شوند. تأسف دوم من اين است كه چرا عدهاي با او در افتادهاند و ايشان را به خودشان و خودشان را با او مشغول كردند و نگذاشتند درست كار بكند و درست تبليغ بكند. تأسف سوم من اين است كه ايشان زود از دنيا رفت و نتوانست بماند و ادامه بدهد و كار خودش را تصحيح بكند". محمود دعايي تصريح مي كند امام خميني(ره) به اين دليل كه مطمئن نبودند شريعتي به شهادت رسيده و يا اين كه به مرگ طبيعي درگذشته است درباره مرگ وي كلمه فقدان را به كار بردند. صادق طباطبايي يكي از نزديكان خانوادگي امام خميني(ره) و سخنگوي دولت موقت مهدي بازرگان درباره ديدگاه امام(ره) درباره شريعتي مي گويد:" "امام همواره با احترام خاصي از دكتر شريعتي ياد مي كردند. قبل از انقلاب، زماني كه عده اي از روحانيون ايشان را كوبيدند و بي انصافي هايي شد، رژيم هم از فرصت استفاده و شروع به تبليغ كرد. يكبار خبر دادند شريعتي نسبت به مفاتيح موضع گيري كرده، امام گفتند: "كسي كه به آن زيبايي در مورد نيايش قلم فرسايي مي كند، نمي تواند عليه دعا چيز بنويسد. اما در مورد مفاتيح، خوب مفاتيح هم يك كتاب نيايش است؛ چه بسا انتقاد ايشان همان چيزهايي باشد كه ما خودمان هم يك وقتهايي به آن انتقاد داريم." امام خميني(ره) بعضاً پيغامهاي دلسوزانه و مشفقانهاي را نيز براي شريعتي ميفرستادند؛ به عنوان مثال يك بار به خسرو منصوريان(يك فعال سياسي-اجتماعي) گفته بودند: "سلام مرا به شريعتي برسان و بگو خداوند به شما توفيق بدهد اما گلهاي كه از شما دارم اين است كه گفتهايد آخوندها يك دست براي گرفتن و يك دست براي بوسيدن دراز كردهاند؛ اين طور نيست". در جايي ديگر، امام(ره) نسبت به نظرات تند شريعتي درباره علامه مجلسي، اين نظرات را رد كرده و اظهار مي دارند:" نبايد يك كسي تا به گوشش خورد كه مثلاً مجلسي رضوانالله عليه، محقق ثاني رضوانالله عليه، نميدانم شيخ بهايي رضوانالله عليه با اينها روابط داشتند، ميرفتند سراغ اينها،همراهيشان ميكردند، خيال كنند كه اينها مانده بودند براي جاه و عزت و احتياجداشتند به اينكه شاه سلطان حسين و شاه عباس به آنها عنايتي بكنند. اين حرفها نبوده در كار. آنها گذشت كردند، مجاهده نفساني كردند براي اينكه اين مذهب را به وسيلهي آنها و به دست آنها ترويج كنند." پايان اين نوشتار هم شعري از دكتر شريعتي درباره امام خميني(ره) است كه نوع نگاه وي را به امام(ره) در اذهان تداعي مي كند؛ «فرياد روزگار ماست روح خدا در روزگار قحطي هر فرياد در روزگار قحطي هر جنبش فرياد روزگار ماست آري در روزگار مرگ اصالتها بي تو دگر چه بگويم چه را بسرايم اي مطلع تمام سرودها بي تو فرو نشسته دگر فرياد تنها شده است هر چه كه انسانيت در پايتخت غارت و خون جز وحشت و هراس نمي بينم اين درد را با كه بگويم كه هر ورق از هر كتاب ترس را فرياد مي كند حتي پلاس كهنه خيابان هم تجربه كرده است ترس را اينك سياه بينمش تا بر تو باز شود كه راست مي گويم در هر كرانه اين شهر بي طپش سگهاي زنجيري سگهاي دست آموز در چشمهاي بيدار ترس را نشانده اند آنها هر روز مي درند هر روز مي برند و پاداش را از دست گرگ مي گيرند در پايتخت غارت و خون سگهاي زنجيري آن گرگ پير را به حراست نشسته اند بي تو در پايتخت ديو دماوند سياوشها و كاووسها در بندند اي كاش رستم كاووسها را نمي رهاند تا اينگونه گشاده دست در بند بخواهد رستم را در خون كشد سياوش را بي تو من از خمين گذشتم افسرده بود و سرد نام تو را زمزمه مي كرد روز و شب فرياد روزگار ماست روح خدا بانگ تعهد و رسالت بانگ خدا و خون اينك تو اي سلامت پويا اي كرامت بي مرز بر اين زمين تشنه ببار آري آري تا زايد اين سترون فرسوده گلهاي سرخ شهادت را تا باز در نبض شهر تپد فرياد آري تو اي سخاوت بي حد ببار بر جنگل تا باز اين درخت خفته شود بيدار تا باز آن جوانه كند فرياد!»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 365]