تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 3 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس امر به معروف كند به مؤمن نيرو مى بخشد و هر كس نهى از منكر نمايد بينى منافق را ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812380434




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

وقتی پسر 15 ساله دست به چاقو شد!


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: هيچ‌يك از اهالي خيابان شهيد همداني منطقه خزانه نديدند كه اميد پسر ۱۵ ساله، چاقو را در شكم رفيقش فرو كرد و او را كشت.

 
 هيچ‌يك از اهالي خيابان شهيد همداني منطقه خزانه نديدند كه اميد پسر ۱۵ ساله، چاقو را در شكم رفيقش فرو كرد و او را كشت. اما همه فهميدند كه حسين (مقتول) همراه با مرد بستني‌فروش مشغول جابه‌جايي جعبه‌هاي بستني از وانت حمل بار بودند كه اميد چاقو به دست، با صورت خون افتاده از راه رسيد و بي‌حرف شكم حسين را دريد.

مرد بستني فروش حيرت‌زده زبانش بند آمد و فرياد هم نزد. چاقوي تيز هر لحظه بافت بيشتري از شكم حسين را پاره مي‌كرد و به همين راحتي بيرون نمي‌آمد. تلاش چندباره اميد براي بيرون كشيدن چاقو بافت‌هاي بيشتري از بدن حسين را مي‌شكافت و سيلاب خون با شدت بيشتري از بدنش بيرون مي‌رفت.

مادر اميد بعد از مشاجره كوتاه‌مدت با پسرش ديد كه اميد با چشم‌هاي خون افتاده چاقو را از آشپزخانه برداشت و به مغازه حسين در طبقه پايين رفت. همين شد كه پله‌ها را يكي دوتا كرد و پايين رفت تا جلوي پسرش را بگيرد اما همين كه چاقوي خوني آشپزخانه‌اش را در دست اميد ديد ماجرا را فهميد. چاقو را از دست پسرش گرفت و زير چادرش پنهان كرد ناخودآگاه فرياد زد: «بياييد، بگيريد، زد، كشت...» اما حالا كه چيزي كمتر از يك هفته از اين ماجرا مي‌گذرد هر كدام از اهالي خيابان شهيد همداني ماجرا را يك جور تعريف مي‌كند و علتش را يك چيز مي‌داند.

سراسر كوچه‌هاي خيابان شهيد همداني پر از حجله‌هاي حسين است. صداي قرآني كه از حجله‌ها پخش مي‌شود صدا را به صدا نمي‌رساند. تصويرمعصوم چهره حسين كه مات و مبهوت رفت و آمد آدم‌ها را تماشا مي‌كند زبان گوياي خانواده‌اش است. خانواده‌اي كه در تمام اين چند روز سكوت كرده و حاضر نيست حتي كلامي براي روشن شدن ماجرا بگويد.

مردم هنوز روايت كشته شدن حسين را براي هم تعريف مي‌كنند و تفسيرهاي‌شان از ماجرا را با هم درميان مي‌گذارند. از همان روز اول انتشار خبر همه جا پيچيد كه مادر اميد با حسين رابطه داشته و وقتي اميد ماجرا را فهميده با مادرش در اين باره بگو مگو كرده. اما خيلي زود عصباني شده و آنوقت چاقو را از آشپزخانه برداشته و براي ترساندن حسين راهي مغازه شده است.

رازي كه با قتل برملا شد

قدم به قدم خيابان شهيد همداني، به دليلي نزديكي به ايستگاه مترو و تردد زياد، پر از سوپري است. صاحب جوان يكي از مغازه‌ها رفاقت حسين و اميد را ديده و از حرف و حديث‌هاي ميان شان باخبر است: «اميد و خانواده‌اش تازه دو سال بود كه به اين محل آمده بودند. اما پدر حسين از قديمي‌هاي محل بود و ۴۰ سال اينجا مغازه داشت.

مي‌گويند اميد همين كه چاقو را در شكم حسين فرو كرده تازه به خودش آمده و وقتي خواسته چاقو را بيرون بياورد زورش نرسيده، چاقو را كه چرخانده طحال حسين پاره شده. ۴۰ دقيقه طول كشيد تا اورژانس بيايد و او را ببرد. اما پليس ۱۰ دقيقه بعد از قتل از راه رسيد. شايد اگر اورژانس زودتر مي‌آمد حسين نمي‌مرد.»

جسد حسين تا رسيدن نيروهاي پليس ميان پيشخوان و يخچال افتاده بود و هيچ كسي جرات نزديك شدن به آن را نداشت. صاحب سوپري خنده‌اي تصنعي را گوشه لبش مي‌اندازد و مي‌گويد: «مردم ايستاده بودند جنازه حسين را تماشا مي‌كردند. مادر اميد بعد از قتل چاقوي خوني را از دست پسرش گرفته بود و زير چادر پنهان كرده بود. وقتي ماموران آگاهي آمدند مردم كه پنهان كردن چاقو را ديده بودند به پليس گزارش دادند و زن به داخل خانه رفت و چاقوي شسته شده را براي پليس آورد.»

اغلب كسبه خيابان شهيد همداني هيچ يك اسم اميد را هم نمي‌دانند و فقط از خوبي حسين تعريف مي‌كنند.

صاحب فلافلي نزديك سوپرماركتي كه قتل در آن اتفاق افتاده، مي‌گويد: «حسين ديپلم داشت. پسر خوبي بود. ساعت ۱۲ ظهر كه مي‌شد، مي‌آمد مي‌ايستاد پشت دخل و تا آخر شب مي‌ماند. از صبح تا شب سرش تو گوشي‌اش بود. با كسي كاري نداشت. نه خودش نه پدرش آزارشون به كسي نمي‌رسيد.»

خرده‌حساب مالي عامل قتل

قديمي‌هاي محل هيچ يك اتهام ارتباط حسين با مادر اميد را نه ديده‌اند و نه باور مي‌كنند. انگيزه قتل حسين از نظر آنها خرده‌حساب مالي است كه از مدت‌ها پيش ميان‌شان وجود داشته.

جوانان از پر شدن خبر رابطه حسين و مادر اميد در تلگرام مي‌گويند و ميانسال‌ها پاي خرده‌حساب مالي را وسط مي‌كشند كه از چندي قبل ميان اميد و حسين وجود داشته است.

يكي از پيرزن‌هاي محله كه حرف‌هاي ما و مردم را مي‌شنود، مي‌گويد: اين آخريا يعني دو سال آخر حسين معتاد شده بود. مي‌دونستم. شيشه اينا نمي‌كشيد ولي پنهاني تو كوچه سيگار مي‌كشيد. پيرمرد قديمي همين كه حرف‌هاي او را مي‌شنود با فرياد مي‌گويد: چي مي‌گي خانوم؟ قليون مي‌كشيد شيشه چيه؟

روي كركره‌هاي مغازه حسين را با بنر‌هاي تسليت پوشانده‌اند و چيزي از بيرون مغازه ديده نمي‌شود. انگار نه انگار كه همين چند روز پيش كسي در آن كشته شده باشد. وقتي از يكي از پسربچه‌هاي محل آدرس خانه حسين را مي‌پرسيم بي آنكه بداند براي چه و كه به مغازه رفيقش مي‌رود و با كاغذي كه كروكي دقيق خانه حسين در آن كشيده شده به سراغ‌مان مي‌آيد.

سكوت خانواده مقتول

خانه حسين در انتهاي يك كوچه باريك و طولاني در منطقه جوانمرد است. مردم آنجا را هم پر از حجله كرده‌اند و صداي قرآن مي‌آيد. همسايه‌ها با شك و ترديد چهره تازه‌واردها را تماشا مي‌كنند و ته چهره‌شان به اخم مي‌رسد. آنها هم حسين را قرباني بي‌گناه اميد مي‌دانند.

زن جواني بي آنكه اسم و رسم‌مان را بپرسد آيفون خانه را مي‌زند و خودش جلوي در مي‌آيد. ديگ‌ها و وسايل آشپزي مراسم ختم ديروز را تازه شسته‌اند. ديوارهاي آجري پر از تصاوير حسين است. زن جوان جلوي در مي‌آيد و به داخل خانه دعوت‌مان مي‌كند. اما همين كه مي‌فهمد خبرنگار هستيم مردي ميانسال را صدا مي‌كند.

مرد از بدحالي پدر و مادر حسين مي‌گويد. از خبرهايي كه براي بي‌آبرويي حسين در روزنامه‌ها نوشته‌اند. كم‌كم تعداد جمعيت زنان و مرداني كه وارد حياط مي‌شوند تا داستان را بدانند بيشتر مي‌شود.

خواهر و برادر حسين مي‌گويند: ما هيچ حرفي براي گفتن نداريم. انگار كه با ورود ما اشك‌ها به چشم خشك شده باشد كسي هيچ نمي‌گويد. در آخر همان مرد ميانسال از ما مي‌خواهد پرونده را از دادگاه پيگيري كنيم و از زبان خانواده حسين چيزي نگوييم.

اعتراف زن به ارتباط تلگرامي

اميد متهم به قتل درباره اين حادثه گفته: در سوپرماركت محل‌مان مشغول به كار بود و خيلي وقت است كه وي را مي‌شناختم تا اينكه چندي پيش متوجه شدم وي در تلگرام با مادرم در ارتباط است، زماني‌ كه از مادرم درباره علت ارتباط با اين مرد سوال كردم، مادرم به من گفت كه اين جوان چند وقتي است كه مزاحمش شده و در تلگرام برايش پيام مي‌فرستد اما من با اين توضيحات مادرم قانع نشدم. آن‌وقت از شدت عصبانيت چاقويي را برداشتم و در خانه را به روي مادرم قفل كردم و به سمت مغازه مقتول رفتم؛ زماني‌ كه به آنجا رسيدم با حسين درگير شدم و با چاقو ضربه‌اي به پهلوي او زدم. البته قصد نداشتم او را بكشم، فقط قصد ترساندنش را داشتم.

همچنين مادر اين پسر جوان درباره قتل حسين به بازپرس جنايي تهران گفت: زماني‌ كه پسرم تلگرام من را هك كرد، گمان كرد مقتول با من در ارتباط است، اما من هر چه به او توضيح دادم كه حسين مزاحم من شده است باور نكرد و حوالي ساعت ۱۴:۳۰ با چاقو از خانه خارج شد و در خانه را روي من قفل كرد، من هم دقايقي بعد موفق شدم از خانه خارج شوم اما كار از كار گذشته بود و پسرم با چاقو به مقتول ضربه زده بود.

او درباره رابطه‌اش با مقتول گفت: چندي پيش كه براي خريد به سوپرماركت رفتم، مقتول به من گفت كه پسرم مشكلات روحي پيدا كرده است و براي اينكه حرفش را اثبات كند، از من شماره تلفنم را خواست تا پيام‌ها و درد ودل‌هاي‌ پسرم را برايم درون تلگرام بفرستد اما بعد از اين ماجرا، مزاحمت‌هاي مقتول شروع شد تا اينكه كار به اينجا ختم شد.
 
منبع: روزنامه اعتماد
 
 






1394/09/27
###12##12###





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 43]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن