پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851259935
محسن امیریوسفی: من اصولگرا هستم/ استقبال از «خواب تلخ» برایم موهبت است
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
محسن امیریوسفی: من اصولگرا هستم/ استقبال از «خواب تلخ» برایم موهبت است فرهنگ > سینما - محسن امیریوسفی میگوید اگر روزشمار زندگی و کارش را به صورت کاملا غیرتوصیفی در یک روزنامه بنویسند به اتهام اقدام علیه امنیت ملی آن را تعطیل میکنند!
الهه خسروییگانه: ۱۲ سال گذشت تا بالاخره محسن امیریوسفی به جای دعوتنامه اکران نخستین فیلم بلندش، اعلامیهای منتشر کند و در عکسنوشتی از رویاهایی بگوید که برای «خواب تلخ» در سر داشت. فیلمی که این روزها به پرفروشترین فیلم گروه هنر و تجربه تبدیل شده و با «آقا اسفندیار»ش هنوز بعد از این همه سال، صدای قهقهه تماشاگرانش را بلند میکند. از «سده» تا «کن»، «خواب تلخ» به همه جای جهان سر کشید، تحسین اغلب منتقدان مشهور جهان را برانگیخت و جایزه پشت جایزه گرفت اما در کشور خودش مجال نمایش نیافت. چرا؟ پاسخ به این پرسش فقط سکوت است و لبخند تلخ امیریوسفی. کارگردانی که انگار قرار نیست برای یک بار هم که شده مثل خیلیهای دیگر مزه ساخت و نمایش بیدردسر فیلمهایش را تجربه کند. این گفتوگو درباره «خواب تلخ» و درباره سینمایی است که محسن امیریوسفی در تمام این سالها پای آن ایستاده است: برای فیلم اول، انتخاب یک مردهشوی در محوریت داستان، انتخاب عجیب و غریبی است. پشت این انتخاب چه چیزی بود؟ در سینمای ایران تا قبل از آن چنین شخصیتی نقش اصلی نبود و وقتی فیلم به جشنوارههای خارجی رفت، متوجه شدم در سینمای خارج از ایران هم تاکنون به این شکل وجود نداشته است. این که کسی بخواهد یک مردهشوی را شخصیت اصلی یک فیلم بکند یا به قول غربیها، یک آرایشگر مردهها را سوژه اصلی قرار دهد، تا پیش از «خواب تلخ»اتفاق نیفتاده بود. الان که به این موضوع فکر میکنم میبینم بیشتر برآمده از یک نگاه غیرتجاریست که نگران فروش نیست و در عین حال فیلمی بخشنامهای و سفارشی هم نیست. من بیشتر میخواهم بدانم مجموعه چه چیزهایی باعث شد «خواب تلخ» اولین فیلم بلندتان باشد. ممکن است بگویید به خاطر سلیقه ادبیام بوده یا نوع فیلمهایی که دیدم. در واقع میخواهم بدانم سابقه محسن امیریوسفی تا قبل از «خواب تلخ» چه بوده که برآیندش این فیلم شده است. به نظرم برآمده از نگاهی است که در ابتدا سعی میکند جستجوگر و کاشف باشد. به تعبیر برشتی، میشود کریستف کلمبی که میخواهد چیزهای جدیدی را کشف کند. به همین خاطر سراغ موضوعاتی میرود که تا پیش از این کسی به آن نپرداخته است. موضوعات تازه، برای من همیشه جذاب بوده ، چه در محتوا و چه در فرم همیشه سعی کردهام با چنین دیدگاهی آثارم را بسازم. موضوع مرده شوی هم یکی از همینها بود که اگرچه الان خوشبختانه عادی شده، اما آن موقع و تا قبل از آن بحث مرده و مردهشوی تابوی بزرگی برای انتخاب به شمار میرفت. تابویی که نه تنها در فرهنگ ما که در همه دنیا وجود داشته است. ترس از مرگ، کراهتی که نسبت به مرگ وجود دارد و به تبع آن کراهتی که نسبت به کسی وجود دارد که این قدر به مرگ نزدیک است. خواستم درباره این تابو صحبت کنم و قصد شکستنش را نداشتم و اگر قرار بود یک مدیوم فرهنگی به سراغ این موضوع برود به نظرم سینما بسیار مناسب بود. البته در همه جای دنیا ادبیات پیشتاز پرداختن به موضوعاتی از این قبیل است ولی در مملکت ما کمتر به آن پرداخته شده. نهایت آثار صادق هدایت یا بخشی از قصههای مجید را الان به خاطر میآورم. درواقع نگاه به مردهشوی یا گورکن همیشه زمانی اتفاق افتاده که عمدتا میخواستیم نگاه سنگین و پرهیبتی به آن داشته باشیم. کمتر در حوزه طنز چنین کاری شده. منظورم این نیست که من، تنها به چنین موضوعی فکر کردهام منظورم این است که سینما این ابزار را در اختیارم میگذارد تا چنین رویکردی داشته باشد. از سوی دیگر «خواب تلخ» زمانی ساخته شد که من درگیر فیلم کوتاه بودم و فعل جسارت، یک مساله عادی در حوزه فیلم کوتاه به شمار میرود هر چند الان متاسفانه به نظرم یک مقدار این جسارت کم شده و علی رغم این که بچههای فیلم کوتاه همچنان در این زمینه پیشرو هستند باز میبینیم این غول سینمای بلند تاثیرش را گذاشته و عطش فیلم بلند ساختن باعث شده آن «جسارت عقیم» سینمای بلند در فیلم کوتاه هم به وجود بیاید. آن زمانی که «خواب تلخ» ساخته شد فیلم کوتاه از نظر جسارت پرداختن به سوژههای متفاوت در اوج بود و خوشبختانه من هم در همان برهه مشغول به کار شدم. با سینمای جوان اصفهان شروع کردید؟ نه، تهران.
شما در دانشگاه ملی اصفهان ریاضی خواندید و ناگهان از سینما سر در آوردید. من همان موقع هم به قول دوستانم بیشتر از آن که در دانشکده علوم باشم در دانشکده ادبیات پرسه میزدم. آنجا سرم گرم کتابخانه بزرگ و غنی بود که یک فرصت طلایی برایم به شمار میرفت. بعد از آن رفتن به سربازی پیش آمد و به تهران آمدم و سربازی و سینما، برای من همزمان شروع شد. در تهران اولین فیلم کوتاهم «نادر فرزند شمشیر» را ساختم که اقتباسی از داستان «شمشیر» کافکا بود. و این همنشینی با ادبیات به نظرم بعدها هم به خوبی در کارهای شما وجود دارد. همچنان به سئوال من جواب ندادید، آن فضایی که باعث شد شما با این مشخصات شکل بگیرید چه فضایی بود؟ جنگ زدگی، بیرون آمدن از آبادان و ساکن اصفهان شدن، دهه شصت، همه اینها چه تاثیری روی شما داشت؟ آن زمان من به شدت به تئاتر و بیشتر نمایشنامهنویسی علاقه داشتم و چند نمایشنامه هم دوره دانشجوئی نوشتم و کار کردم. تهران آمدن هم در اصل به این معنی بود که به سراغ تئاتر بروم و اتفاقا نسبت به سینما گارد داشتم! آن موقع هم اوج زمانی بود که قرار بود سینمای جدیدی با توجه به دوره اصلاحات شکل بگیرد اما همچنان سینمای گلخانهای یکهتاز بود. احساس میکردم دست و قلم نویسنده در این سینما بسته است و نمایشنامه به هر شکل برایم جذابتر بود با این حال یک باره برایم فرصت سینمای جوان و فیلم ساختن پیش آمد و میشود گفت که ناخواسته وارد این فضا شدم. ولی خب سینما برایم از همان اول جذاب بود و همه مدل فیلم دیده بودم. یادم هست دهه شصت، جزو آرزوهای بزرگم بود که چند فیلم با کیفیت خوب پیدا کنم و ببینم. ولی عجیب است که در همان دهه شصت در همین شهرهای کوچک انگار آدمهایی مثل شما آبشخور فرهنگی غنیتری داشتند. ما الان در عصر اینترنت هستیم. عصری که رویای دهکده جهانی دیگر واقعیت پیدا کرده است. این هم وجه مثبت دارد هم وجه منفی، چون با ورود به این دهکده تازه فهمیدیم نه تنها دهکده جهانی یک افسانه است! که این کم شدن فاصلهها هم چقدر غیرواقعی است و فهمیدیم ما چقدر از هم دوریم به خصوص از لحاظ فرهنگی! این برای ما در ایران و خاورمیانه امروز بیشتر ملموس است چون بیست، سی سال پیش که محدودیتها بیشتر بود ما سلیقه بهتری داشتیم. دورهای که چشممان برای دیدن یک فیلم خوب یا پیدا کردن یک کتاب عالی برق میزد. وقتهایی که مثلا فقط یک شب فرصت داشتی مهر هفتم یا لورنس عربستان را ببینی و دیگر امکان داشت هرگز دستت به این فیلم نرسد. نمیخواهم مثل پیرمردها صحبت کنم و بگویم در آن دوره ما قدر این چیزها را بیشتر میدانستیم ولی محدودیت سلیقه ما را خاصتر کرده بود. اما حالا دیگر دوره انتخاب های تکی گذشته است و به نظرم نسلی به وجود بیاید که کارش فقط انتخاب کردن باشد. اسمشان را میشود جستجوگران گذاشت. منتقدینی که انتخاب کنند و از بین این همه محصول، آثار درست را معرفی کنند وگرنه الان جز گم شدن در این اقیانوس چیز دیگری نصیب آدم نمیشود. دهه شصت از نظر جو اجتماعی دهه بسته ای بود. وقتی از آن دهه صحبت میشود خاطره خوبی ندارند اما یک عده به فرموده انگار میخواهند از این دهه، یک برهه زمانی نوستالژیک بسازند جوری که همان تیتراژ تکراری برنامه کودک برایمان سرشار از حس نوستالژی باشد! حسی که واقعی نیست، به فرموده است. اما واقعیت این است که کندوکاو کردن در دهه شصت برای ما بسیار مهم است. مثلا سینمای دهه شصت را که نگاه میکنیم علیرغم جنگ، علیرغم روی کار آمدن ساختار مدیریتی که تازه در آغاز راه است و مردمی که در دوره پوستاندازی خود خواسته به سر میبرند، دوره بهترینها هم بود. از نظر ادبی و فرهنگی. هنرمندانی هم وجود داشتند که فرهنگ و هنر بر مدار آنها میچرخید. در همان دهه و در همان اصفهان شما درست است که دیگر جنگ اصفهانی وجود نداشت ولی تبعات و اثرات آن هنوز ساری و جاری بود. دقیقا. در مورد سینما هم به نظرم سینمای ایران با وجود همه مشکلاتی که داشت، با وجود همه انتقادهایی که به سینمای گلخانهای وجود داشت و دارد ــ که میشود آن نگاه را به عنوان یک آسیب بررسی کرد ــ به نظرم پویاتر بود. آن زمان دولت به دلیل اهدافش یک سینمای گلخانهای به وجود آورد که اثراتش همچنان باقیست. سینمایی که من اسمش را سینمای لوس و عزیز دردانه ای میگذارم که مدام باید با جشنواره فجر و سیمرغهایش تشویق شود، مدام باید روی آثارش نقد مثبت نوشته شده و مجلاتی باشند که او را حمایت کنند. مثل فوت کردن زیر یک آتش تقریبا خاموش میمانست. هر بار هم یک اسمی رویش میگذاریم. یک زمانی سینمای انقلاب، یک زمانی سینمای ملی، یک زمانی سینمای معناگرا و... میدانیم اینها همهاش چوب به مرده زدن است. نمیخواهم تند صحبت کنم اما پای سینما در میان است. مدیومی که خیلی کاراتر از این حرفهاست. در این دستهبندی سینمای کیارستمی کجا قرار میگرفت؟ اتفاقا این جزو نکات مثبت دهه شصت است. ما در نقد دوران معاصر در همان یکی دو جمله اول تکلیفمان را روشن میکنیم. مثل جناحهای سیاسی هستیم. با تاریخمان هم مثل سیاست برخورد میکنیم. یا موافقیم یا مخالف! در صورتی که موافق و مخالف مال چیزهای دیگری است. مال فوتبال و سیاست و مد است، در حوزه سینما شما باید تحلیل کنید. دهه شصت هم همین است. علیرغم همه آن تلخی هایی که گفتم، کماکان از تعداد فیلمهای خوبی که در آن برهه ساخته شده حیرت میکنید و از خودتان میپرسید مگر میشود این همه فیلم خوب که برای دو دهه سینمای ایران کافی است، در عرض چند سال ساخته شود؟ آن هم در اوج دوران جنگ. آن را زیر مجموعه همان سینمای گلخانهای میدانی یا نه؟ زیر مجموعه سینمای گلخانهای میدانم، علی رغم انتقادی که به آن هست در همان دوره درخشان عمل کرد. باید در کنار آن انتقاد به اثرات مثبتش هم توجه کرد، که البته انتقادات هم به مدیریت دهه شصت وآقای بهشتی و انوار ربطی ندارد و به ادامهاش در دهه هفتاد و هشتاد برمیگردد که مدیران نتوانستند سیاستهایشان را به روز کنند و ادامه دهند. سینمای ایران در حوزه مدیریت نتوانست تکامل پیدا کند و مدیران بعدی میخواستند از همان دستورالعمل دهه شصت پیروی کنند. یعنی همان سینمای گلخانهای که اگر برای دهه شصت خوب بود و باعث ساخته شدن فیلمهایی شد که یک پایش در سینمای مستقل ایران است یک پایش در سینمای مورد تائید و حمایت دولت، دیگر نتوانست ادامه پیدا کند. امروز ما شاید به آن دوران کمی با حسرت نگاه می کنیم به خاطر مدل سینمایی که بود و زیست فرهنگی که داشتیم. در آن دهه نگاه امنیتی بسیار بالایی وجود داشت ولی مدیران سینمایی به یک فضای اعتمادسازی رسیده بودند که حاصلش فیلمهایی شد که در دهههای بعد تکرار نشدند. آن فشارهایی که بر روی خیلی از سینماگران بود انکارناپذیر است و بخشی از تاریخ است اما فیلمها همه یک پرنسیب خاصی داشتند که در دهه های بعد دیگر تکرار نشد. با «خواب تلخ» نشان دادید که انتخابتان سینمای هنری است، این را پیش از این با فیلمهای کوتاهتان هم نشان داده بودید، اما با اقبالی که به «خواب تلخ» شد، فیلمتان به سینمای جشنوارهای تعلق گرفت. این فیلم درست در دورهای ساخته میشود که سینمای ایران موقعیت بسیار خوبی در عرصه جهانی دارد. پشت سر کیارستمی تعداد زیادی فیلمساز جوان آمدهاند که دارند از او کپیبرداری میکنند و میخواهند از سینما برای خود سکوی پرش بسازند. اما در مورد شما به نظرم این موضوع مصداق پیدا نمیکند، نه فرم، نه نوع روایت، نه پرداخت ربطی به آن سینما ندارد. وقتی داشتید «خواب تلخ» را میساختید به حضور جهانیاش واقعا فکر میکردید؟ مطمئنم قبل از فیلمبرداری به نوع اکران و مخاطب و جشنواره ها فکر کرده بودم ولی بیشتر برایم ساختنش اهمیت داشت. درعین حال موضوعی که انتخاب کرده بودم از مدل سینمای جشنواره ای آن زمان نبود، موضوع قبرستان و مرگ و عزرائیل و وحشت و... فیلمساز فیلم را برای مخاطب میسازد. فیلم هنری هم برایم به معنای اقبال مخاطب است. بله، از دیدن فیلمهای یانچو و پاراجانوف، آنجلوپولوس و شهید ثالث ... بسیار لذت میبرم ولی هیچ وقت با شلاق هم نمیتوانید مرا مجبور کنید آن جوری فیلم بسازم. نه میتوانم نه علاقهای دارم! فکر میکنم بزرگترین توهین به حوزه سینما این است که فیلمساز به کپی کردن فکر کند. هر وقت فکر کرد باید بداند که زمان مرگش فرارسیده است. شاید این مدل را در ادبیات و فرهنگ خودمان داشتهایم. یک زمان میگوییم تمام بزرگان سینما یا ادبیات از هم الهام گرفتهاند، آن بحث، فرق میکند. در همان حوزه الهام، وقتی میبینی دو فیلمساز به سراغ یک موضوع رفتهاند، امضای شخصی هر کدامشان را میتوانی ببینی. بله، اگر آن قول تورات را قبول کنیم که زیر آفتاب هیچ چیز تازه نیست، این که دو نفر به سراغ یک موضوع بروند مهم نیست، اشکالی هم ندارد، مهم، آن امضایی است که باید کار داشته باشد. دقیقا و به نظرم بچههای فیلم کوتاه این موضوع را خوب یاد گرفتند. الان بچهها از دو گروه وارد سینما میشوند، یا از حوزه فیلم کوتاه یا از حوزه دستیاری، و با تمام احترامی که برای گروه دوم قائلم ولی به نظرم این امضای شخصی را در کار بچههای فیلم کوتاه میتوان به راحتی دید. یکی از نقاط ضعف من این است که هیچ وقت فرصت دستیاری در کنار فیلمسازان سینمای ایران را نداشتم و این را به عنوان یک ایراد در سیستم حرفهای خودم میبینم اما این را میدانم که از فیلم کوتاه آمدن به شما امضای شخصی میدهد و به نظرم ایدهآلترینش ترکیب هر دوی اینهاست. یعنی هم فیلم کوتاه و هم دستیاری. پس تفاوت «خواب تلخ» هم از فیلم کوتاه میآید؟ در دورهای که همه دلشان میخواست کیارستمی باشد، ناگهان فیلمی ساخته شد که ربطی به سینمای کیارستمی نداشت ولی همان موفقیتها را به دست آورد. یعنی خلاف جریان زمانه حرکت کرد و همین تفاوت به نقطه قوت فیلم تبدیل شد که منتقدان دربارهاش بنویسند بالاخره یک فیلم متفاوت از سینمای کیارستمی دیدیم. تو از پیش که به این تفاوت فکر نکردی، یعنی با خودت قرار نگذاشتی که حتما چیزی بسازی که مثلا با کیارستمی یا هر کس دیگری فرق داشته باشد؟ داریم در مورد ابتدای دهه هشتاد صحبت میکنیم. زمانی که سینما از نظر بینالمللی در دوره اوج قرار دارد، سردمدارش هم آقای کیارستمیست که به نظرم همین الان هم این که ما در دوره او داریم فیلم میسازیم غنیمت است به عنوان آرتیستی که در سینمای ایران تکرارنشدنی است. با این حال برای من مهم این بود که مدل خودم را داشته باشم. من دنبال آن امضای شخصی بودم. تمام فیلمهای درخشان سینمای ایران از «باشو»ی بیضایی گرفته تا «ناخدا خورشید» تقوایی و «خانه دوست کجاست» کیارستمی به این دلیل درخشانند که با امضای شخصی سازندگانشان شکل گرفتهاند. اعتقاد شخصی من این است که همه جهان سینما همه مطالب و همه نقدها را باید دید و خواند ولی بعد باید همه آنها را فراموش کرد و کار خودت را بکنی. آن زمان که من «خواب تلخ» را ساختم الگویی خلاف جریان وجود نداشت، اگر بگویم سعی کردم چیزی متفاوت از سینمای کیارستمی بسازم خیلی حرف گندهای زدهام. این را باید کسی بگوید که در نوع خودش یک کیارستمی است. «خواب تلخ» برآیند نگاه یک فیلمساز جوان بود که زندگی در سه شهر متفاوت آبادان، اصفهان و تهران را گذرانده و خاطره جنگ بزرگ ایران و عراق را هم دارد. به هر حال ریشههای «خواب تلخ» را میتوانید در فیلمهای کوتاه من ببینید و همه تلاشم طی این سالها این بوده که همان مدل نگاه را ادامه دهم. «نادر فرزند شمشیر» نوعی تلاش برای بومی کردن نگاه کافکایی بود و بعد هم تا «کاروان» ادامه یافت. من همیشه دنبال امضای شخصی بودم و تصورم این بوده که همه باید به دنبال آن باشند منتها برای این کار، تلاش برای رسیدن مهم نیست، بلکه پایداری بر سر آن مهم است. در همان دوره همه بچههای فیلم کوتاه به دنبال این موضوع بودند و همه در فیلمهای کوتاهشان این امضا را داشتند اما پایداری مهمتر است که کار بسیار سختی است. در این ۱۲ سال انتظاری که برای اکران «خواب تلخ» گذشت، علیرغم همه تندبادهایی که وجود داشت فیلمی بود که تفاوت داشت. اگرچه ابتدا در جشنوارههای خارجی درخشید ولی من همیشه میخواستم نخستین نمایشش در ایران باشد. هیچ وقت یادم نمیرود یکی از منتقدان سال ۸۳ در اولین نشست مطبوعاتی فیلم در جشنواره فجر، نخستین سئوالش این بود که شما چرا تا فیلم را ساختی دادی به جشنوارههای کن؟! چرا نمیگذاری اول مردم خودت آن را ببینند؟! آن منتقد با صداقتش این سئوال را پرسید ولی یک تلخی پشت پرسشش بود و نمیدانست که من سال ۸۲ قبل از هر جشنواره خارجی فیلم را به جشنواره فجر دادهام که قبل از همه رد شد! همیشه فکر می کنم «خواب تلخ»های دیگری طی این سال ها ساخته شده که به خاطر بیدقتی جشنواره کنار گذاشته شده اند. پیدا کردن «خواب تلخ»ها وظیفه جشنواره فیلم فجر است، اگر یک جشنواره خصوصی بود میتوانستیم بگوییم مربوط به گردانندگانش میشود و هیچ ربطی هم به کسی ندارد ولی وقتی دولتی است وظیفهشان است که فیلمهای متفاوت را پیدا کنند و به آنها مجال بدهند. اگر انجام ندادند بعدها تاریخ سینما بازخواست خواهد کرد. هنوز پرونده «خواب تلخ» باز است. فاجعه فرهنگی به وجود نیامد، ولی انتخابش در سال ۸۲ شاید یک سرنوشت دیگری را برای من و خود فیلم رقم میزد. البته باز قسمت نیمه پر لیوان این است که سال ۸۳ نشان داده شد و نقدهای مثبتی هم روی آن نوشته شد. یادم هست خرداد ۸۳ وقتی از کن آمدیم به خودم میگفتم نکند همه اینها یک شوی خارجی است که دارد به من آدرس غلط میدهد؟ و به خاطر همین به شدت دنبال این بودم که فیلم در ایران نمایش داده شود. آن موقع دبیر جشنواره آقای رضاداد از فیلم دعوت کرده بود که در بخش خارج از مسابقه حضور داشته باشد و میگفت بگذار اولین نمایشش در جشنواره باشد تا برای دیده شدن فیلم عطش به وجود بیاید ولی من یک نمایش در سینما سپیده چند روز بعدش گرفتم و یکی از بهترین شب های عمرم را تجربه کردم. فکر نمی کردم سالن پر شود ولی همه آمدند و فیلم را دیدند. بومیگرایی یکی از موضوعاتی است که در ادبیات ما به خصوص خیلی مطرح میشود. این که خیلی از آثار ما فقط در چهارچوب جغرافیایی یا فرهنگی خودمان معنا دارند. «خواب تلخ» به شدت به جغرافیای محدودی وابسته است با این حال چطور توانستی کاری بکنی که هم تماشاگر فرانسوی برایش کف بزند هم صدای خنده تماشاگر ایرانی را بلند کند. چطور توانستی از این مرز محدود فراتر بروی؟ یک زمانی سازمان ملل در یکی از دورههایش شعاری داشت که با این مضمون که جهانی فکر کنیم و بومی عمل کنیم. من فکر میکنم بعضیوقتها قضیه خیلی سادهتر از این حرفهاست. در فرهنگ خودمان وقتی نگاه میکنیم میبینیم یک دوبیتی از خیام بعد از این همه سال همچنان وجود دارد و انگار همین دیروز سروده شده است. در «خواب تلخ» کار آنچنانی انجام نشده، وقتی میبینیم دو بیتی خیام همچنان برای همه جهان جذاب است. جرات مقایسه این دو را با هم ندارم، ولی شاید این ماجرا به این برگردد که یک زمانی ارتباط داشتن با جهان برای ما به این پیچیدگی نبود. یک زمانی هم بوده که دلمان میخواسته دور خودمان دیوار چین بکشیم ولی در سایه این ارتباط با جهان است که نگاه ما عوض شده. این عطشی که خارجیها برای آمدن به ایران دارند و در داخل هم وجود دارد انگار ما را دوباره دارد به همان وضعیت سابق برمیگرداند. زمانی که با تمام جهان در ارتباط بودیم و جایگاه مهمی داشتیم. بدون هیچ اغراقی. یک زمانی رگ حیات فرهنگی ما در دست شعر بود حالا دست سینماست. کاش این جهانی شدن در ادبیات هم رخ میداد ولی به هر صورت سینما این کار را کرده است و نشان میدهد که همچنان میتوانیم خودمان را با تمام زیباییهای فرهنگیمان در جهان به رخ بکشیم. این چگونه نشان دادن خیلی مهم است. هیچ وقت یادم نمیرود آن زمان در یکی از اولین نمایش های «خواب تلخ» در لس آنجلس منتقدان خیلی فیلم را پسندیدند و در مورد همه چیز حرف زدند. از لباس و کلاه نمدی اسفندیار گرفته تا مدل شستن مرده در فرهنگ اسلامی و شوخ طبعی این پیرمرد عبوس و خانه زیبایش و... همه با زبانهای مختلف داشتند از فیلم تعریف و تمجید میکردند، یکی میگفت اسفندیار برای من مثل کشیش بود، یک خانم مکزیکی آمد و آب نباتی به من داد که شکل کله اسکلت بود! در این وسط ناگهان یک خانم محترم ایرانی را دیدم که سی چهل سال مقیم امریکا بود و به من گفت آقای امیریوسفی نمیشد فیلم درباره چیزهای جدید بسازید که اینها بفهمند ما هم ماشین مدل بالا و موبایل و این چیزها داریم؟ اصلا به آن خانم خرده نمیگیرم ولی آن خانم متوجه نشده بود وقتی داریم از فرهنگ خودمان با همان مدل کلاه نمدی حرف میزنیم داریم از نوعی اصالت و پیشینیه فرهنگی حرف میزنیم. او بیشتر دنبال این بود که نشان دهد ما هم مثل شما هستیم. آن موقع برایم تاسفبار بود شنیدن این حرف. برای آن خارجی مهم نیست که ما هم موبایل داریم، مهم این است که چه کالایی برای عرضه داریم؟ مثل و شبیه خارجیها بودن چه فخری دارد؟ اگر بود ما این همه فیلم داریم پر از دخترپسرهای خوشگل در ماشینهای مدل بالا، هیچ کدامش را آن طرف نه دیدند و نه فهمیدند! باز نکته جالبترش این بود که آن خانم بعد از حرفهایش گفت آخر هفته یک سفره ابوالفضل در منزلشان دارد! میخواهم بگویم مثل آن جمله معروف ازلی ابدی که بازگشت همه به سوی اوست، بازگشت همه ما هم به سوی آن اصالت فرهنگیست. من با موسیقی اصیل ایرانی هیچ وقت ارتباط چندانی برقرار نمیکنم ولی در فیلمهایم عاشق موسیقی اصیل ایرانی هستم، عاشق سازهای اصیل ایرانی هستم ناخودآگاه. برایم جالب است شما در کوچه پس کوچه های پاریس، وقتی صدای موسیقی ایرانی را میشنوی تازه میفهمی اصالت ایرانی چیست. در حوزه جهانی یک وقتی هست که شما میخواهید به جهان بگویید ما هم مثل شما هستیم، که فقط به درد بخش گردشگری میخورد ، یک وقتی هم هست که میخواهید روی جهان تاثیر بگذارید.
چند سال منتظر اکران خواب تلخ بودید؟ ۱۲ سال بین آتشکار و خواب تلخ چقدر فاصله است؟ سه سال بعد از «خواب تلخ»، «آتشکار» را ساختم که چهار سال طول کشید تا اکران شد. هیچ وقت دلیلش را گفتند که چرا «خواب تلخ» را اکران نمیکنیم؟ من یک داستان کوتاه دارم که دلم می خواهد یک بار بسازمش. در آن داستان جشنواره فیلم فجر دارد شروع میشود و چند فیلم مشکلدار هم حضور دارند. این ماجرای فیلم مشکلدار هم بامزه است و انگار برای همه مان عادی شده که هر سال ببینیم قربانی های امسال چه آثاری هستند. به هر حال اسم فیلمهای مشکلدار میآید و در بینشان فیلم یکی از کارگردانان هم هست که اتفاقا چند تا سیمرغ هم برایش کنار گذاشتهاند! او متوجه میشود و اعتراض میکند. کاشف به عمل میآید که اسمش با اسم یک فیلمساز معلومالحال دیگر عوض شده و اشتباهی پیش آمده است! سریع هم اعلام میشود که اشتباه شده. بعد لیست فیلمهای بخش مسابقه اعلام میشود و باز اسم آن فیلم در میانشان نیست. باز میرود سوال میکند و میگویند چیزی نیست باز هم اشتباه شده، بعد کم کم بهش میگویند حالا اجازه بدهید ما یک بار دیگر هم فیلم را ببینیم! و ناگهان فیلم ارزشی که قرار بود چند تا سیمرغ هم بگیرد، الکی الکی اجازه نمایش پیدا نمی کند. بعد مدیران به کارگردان میگویند حالا یک مدتی صبر کنید تا ببینیم چه میشود و بعد ... حالا به نظرم بعضی جاها را باید عوض کنید و خلاصه آقای کارگردان چشم باز میکند و میبیند در دایره توقیف گرفتار آمده است. این ماجرا با همه اغراق داستانیاش متاسفانه واقعیت هم دارد. یک مثال دیگر بزنم، یک فیلم توقیفی ایرانی را به هر سینماگر ایرانی ــ نه مدیر ــ نشان بدهند و بگویند مشکلات این فیلم کجاست؟ مطمئن باش آن فیلمساز حتی اگر خود من هم باشم، کمتر از ده ایراد به آن فیلم نخواهم گرفت! که هر کدام از آن ده ایراد میتواند پای شورای امنیت ملی را وسط سینما بکشد! یعنی آنقدر ذهن ما سانسورزده و خودسانسور است که خودمان زودتر از مدیران و خبرگزاری های تندرو سراغ مشکلات میرویم. دهه شصت یک ناظر سر فیلمها میفرستادند که شئونات رعایت شود ولی بعد از یک مدت دیدند ناظر نیاز نیست چون بعضی از اهالی آنقدر پشت هم حرف میزنند که خبرها بهتر میرسد! این با تمام خندهدار بودنش تاسفبار است. نمیخواهم همکاران خودم را متهم کنم ولی در این قضیه فقط میخواهم آن همکاران تاثیرگذار خودم را که میتوانستند روی مدیران تاثیر بگذارند، متهم کنم که آنها هم انگار خیلی از این وضعیت بدشان نمیآید و در برابر فیلمهایی که توقیف شدند همان جمله همیشگی را بگویند که متاسفیم! شاید قطره اشکی هم ریختند و ما هم فکر کنیم چقدر آدمهای خوبی هستند که متاثر شدند. میخواهم بگویم ما فقط با مدیران سینمایی طرف نیستیم. کسی دارد این حرف را میزند که طی این سالها در همه دولتهای مختلف با مدیران سینمایی کلنجار رفته است. چون از آن آدمهایی نیستم که ژست میگیرند و میگویند پایمان را در ارشاد نمیگذاریم چون پروانهشان را یک نفر دیگر میگیرد! نه من همیشه خودم بودم و خودم. رستم است و یک دست اسلحه. افتخار هم میکنم، همچنان بعد از ۱۲ سال وقتی وارد سینما میشوم پوستر فیلمم را خودم باید به دیوار بچسبانم و دوست دارم. بگذارید برگردم به «خواب تلخ» و باز هم یک خاطره دیگر تعریف کنم. خاطرهای که برای من مهم نیست چون اگر مهم بود آن را زودتر میگفتم، اما جزو اتفاقاتی است که امیدوارم دیگر تکرار نشود. در اولین نمایش «خواب تلخ» در کن، پنجاه درصد آن سالن ایرانیها بودند. وقتی فیلم نمایش داده شد یادم هست که همه میخندیدند و با خوشحالی درباره فیلم حرف میزدند و اولین فیلم ایرانی بود که صدای خنده تماشاگران را بلند کرده بود. ایرانیها هم از این قاعده مستثنی نبودند. ولی فیلم که تمام شد من به تمام زبانهای دنیا تبریک شنیدم غیر از زبان فارسی! برایم سئوال پیش آمد که ایرانیها کجا هستند؟ فردایش به غرفه فارابی رفتم و دیدم همه دارند پچ پچ میکنند. صحبت سر این بود که فیلمه یک جوری است مثل فیلمهای دیگر نیست. بعد دیدم اصلا مسئله این نیست مسئله این است که فیلم پروانه نمایش ندارد. یعنی به همین راحتی برای فیلم شایعه درست شده بود. خلاصه در جایی که من باید همه توانم را روی نقدها و صحبتها و گفتوگوهای مطبوعاتی بگذارم، یکسره در غرفه فارابی ایستاده بودم و داشتم آقایان مدیر را توجیه میکردم که دوستان عزیز فیلم پروانه ساخت داشته و پروانه نمایشش هم در وزارت ارشاد صادر شده ولی چون نسخه ۳۵ میلی متری فیلم در آخرین دقایق آماده شد و آقای صانعی و دستیارانشان ساعت شش و نیم صبح آمدند و فیلم را در لابراتوار دیدند و همان جا برگه اجازه خروج فیلم را امضا کردند! جلسه رسمی در ارشاد تشکیل نشد ولی ما مجوز را گرفتیم. این ماجرا منتقل نشده بود و یکی از دوستان که فکر میکرده باید در جریان همه چیز باشد این شایعه را به وجود آورده بود. از همان جا به نظر من ماجرا شروع شد و درس خوبی گرفتم. آن جلسه نماد جالبی بود که یک فیلم مستقل از یک کارگردان فیلم اولی نمایش داده میشود و مورد استقبال قرار میگیرد ولی هموطنان ما که ترکیبی از مدیران، سینماگران دولتی و تجاری هستند به جای خوشحالی پچپچها را شروع میکنند. همین اتفاق یک سال و اندی بعد دوباره به شکل دیگری تکرار شد. پس از نمایش فیلم در جشنواره از «خواب تلخ» جناحهای مختلف استقبال کردند ولی بعد ماجراهایی پیش آمد که فیلم آرام آرام به محاق عدم اکران رفت. و هیچ وقت دلیل مشخصی نداشتند؟ نه، اگر میدادند شما میتوانستید از من بپرسید کجای فیلم سانسور شده و من بگویم فلان جا! شما هم میگفتی خب این سانسور را همان ۱۲ سال پیش انجام میدادی که فیلم اکران شود ولی الان دارم میگویم همان نسخه ۱۲ سال پیش بدون هیچ سانسوری اکران شده است. یعنی فیلم مشکل نداشته است. چرا در بخش مسابقه جشنواره فجر نرفت؟ گفتند چون در جشنوارههای خارجی بوده نمیتواند در بخش مسابقه باشد. همان پروسهای که «خواب تلخ» گذراند بعدا «جدایی نادر از سیمین» هم گذراند. منظورم مشخصا موفقیتهای پی در پی بینالمللی است. یعنی فیلم در کن میدرخشد و بعد در ۴۰ جشنواره شرکت میکند و جایزه میبرد. تنها چیزی که لازم داشته این بوده که هیات انتخاب فیلم برای معرفی به اسکار «خواب تلخ» را انتخاب کند. چرا انتخاب نکرد؟ حالا چرا شما از بین همه آن اتفاقات سراغ اسکار رفتید؟! خب خیلی عجیب است، چون با اتفاقات بینالمللی که برای «خواب تلخ» افتاد به نظرم انتخابش برای اسکار بدیهیترین اتفاق ممکن میبود. ولی به جایش فکر میکنم «خیلی دور خیلی نزدیک»رفت. اولین بار است که این پرسش را از من میکنند. داستان اسکار رفتن «خواب تلخ» هم یکی داستان است پر آب چشم! که برای خودم جزو فراموششدهها بود. آن سال یادم هست، سال ۸۴ بود که طبیعتا در کنار اتفاقات خوبی که در عرصه جهانی و داخلی افتاده بود، همه چیز آماده بود که هیات انتخاب آن را به اسکار معرفی کند. برای یک فیلم اولی این، خیلی اتفاق مثبتی بود. قبل از آن هم خوشبختانه در سینمای ایران باب شده بود که فیلم اول هم میتواند به اسکار معرفی شود چون چند سال قبل «بادکنک سفید» معرفی شده بود به اسکار و فیلم «زمانی برای مستی اسبها» هم همینطور. یعنی به شایستگی فیلمها توجه میشد نه این که صرفا پیامی از جشنواره فجر به اسکار فرستاده شود. این امیدواری هم بود که در اسکار دیده شود. آن زمان به من میگفتند فیلم هم کارنامه پر و پیمان بینالمللی دارد و هم در آن سال فیلم دیگری نیست که خیلی به درد اسکار بخورد ولی این نیمه پر لیوان بود. نیمه خالیاش این بود که من دنبال اکران بودم چون قانونا باید اکران میشد و مدام هی به من میگفتند صبر کن. مدیران هم به من میگفتند بیخودی برای اکران عجله نداشته باش، قرار است انتخاب دیگری در میان باشد ولی من این مناسبات را آن موقع نمیفهمیدم و برایم مهم نبود، الان میفهمم ولی باز هم برایم مهم نیست. الان وقتی یک مدیر با من صحبت می کند قشنگ از نوع حرکات بدنش میفهمم که فیلمم توقیف است یا نه (خنده) ولی آن موقع نمیفهمیدم و میگفتم حق فیلمم است و باید بگیرم. اما اتفاقی که افتاد یادم هست بحث اکران بود و مدام اکران عقب می افتاد. تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که گفتم فیلم را ببریم در سینمای سده نمایش دهیم! سینما فرهنگ شهر سده که اکران رسمی نیست ولی نمایش یک هفته ای دارد که مشکل اسکار هم حل شود و تاحالا هم در سینمای ایران باب نشده بود. رفتم و گفتم، ارشاد گفت نه! ولی فارابی گفت اشکالی ندارد. همین که فیلم یک هفته به طور رسمی بلیت بفروشد برای معرفی به اسکار کافی است. این کار را کردیم و نمایش خوبی هم داشتیم. افتتاحیه خیلی خوبی هم برای فیلم گرفتیم و از زندهیاد ارحام صدر هم تقدیر کردیم. آن شب هم خیلی شب خوب و عجیبی بود. هیچ وقت یادم نمیرود، همه مردم آمدند، همه مردم. هم از نظر تعداد و هم از نظر قشرهای مختلف. ما هم سنگ تمام گذاشتیم. یک فرش قرمز انداختیم، تمام نقدهای فیلم را کپی کردیم و روبان قرمز دورش بستیم و به همه میدادیم. هیچ وقت پیرزن و پیرمردهایی که عصازنان میآمدند و در کنار میوه و شیرینی که نقدها را هم میبردند که خانه بخوانند. به عنوان فیلمی که درباره شهرشان ساخته شده است. خیلی همه چیز خوب بود و چه فروش خوبی هم داشت. خلاصه شرط اسکار هم به دست آوردیم و دیگر همه چیز بر وفق مراد بود که یکباره کمیته تشکیل شد که پنج فیلم را انتخاب کرد و بعد از آن مانورهای خبری همیشگی نهایتا دو فیلم انتخاب شد که یکیاش «خواب تلخ» بود و از آن دو تا نهایتا یکیاش انتخاب شد که «خواب تلخ»نبود. و شاید آن موقعها من باید اعتراض میکردم ولی در شان خودم نمیدانستم. فقط یک جلسهای با دوستی گذاشتم که به من چند ماه پیش گفته بود الکی دنبال این کار نروم. به هر حال هیچ وقت اعتراض نکردم چون قبول کرده بودم که به هر حال یک رقابتی است و در این رقابت ممکن است تو برنده نباشی. اینجا هم مملکت ماست دیگر و همیشه این اتفاقات میافتد... بله، همیشه این اتفاقات میافتد ولی چرا این اتفاقات همیشه برای شما میافتد؟ هست، ولی خب انشاءالله گربه است. (خنده) یادم هست آن موقعها برای تلطیف افکار دوستانم خیلی کارشناسانه میگفتند البته می دانی که اسکار به فیلمهای مستندگونه با نابازیگر علاقه ندارد. فکر کنم میخواستند دلداریام بدهند ولی از شانس بد آن دوستان ، فیلمی که اسکار گرفت "تسوتسی" بود که دقیقا همان قواعد کار با نابازیگر و دوربین روی دست «خواب تلخ» را داشت. بگذریم! آقای امیریوسفی این پروسه را چطور میگذرانید؟ بعضی وقتها که گذرم به ارشاد میافتد از حیاط ساختمان که میگذرم به خودم میگویم اگر چشم سوم داشتم این حیاط را پر از شخصیتهای داستانی و نمایشی میدیدم که منتظرند بالاخره یک روزی آن مجوزشان امضا شوند و اینها بتوانند عینیت پیدا کنند. برای سازنده اثر خیلی این انتظار مجوز پروسه دردناکی است. شما دوازده سال برای «خواب تلخ»دویدی، همزمان چهار سال برای «آتشکار» و الان بیش از دو سال است که پای «آشغالهای دوستداشتنی»ایستادهاید. این پروسه را چطور میگذرانید؟ اصلا چطور انرژی برایتان میماند که مثلا کار بعدی را بسازید؟ این تعلیق عجیب و غریبی که در آن نه به تو بله میگویند نه میگویند نه، و آدم همیشه در اوج امیدواری، ناامید است و د راوج ناامیدی باز امیدوار خیلی دردناک است. نمیدانم، اگر بخواهم کلی بگویم من به سینمایی اعتقاد دارم که مستقل است هرچند این کلمه دیگر لوث شده است.به هر حال فکر میکنم این مدل سینما، سینمای غیرتجاری و غیر دولتی، که مسئله اش پولش نیست، مسئله اش خود فیلم است، یک اصولی برای خودش دارد. در نشست خبری «خواب تلخ» هم گفتم سینماگر مستقل دونده استقامت است نه دونده سرعت. اصلا سینمای مستقل سینمای اصولگراست. یعنی قبل از این که اصولگرایی وارد ادبیات سیاسی شود، به نظرم متعلق به سینماست. سینماگران مستقل یک اصولی دارند که پای آن ایستادهاند. یعنی اصولگراتر از خیلی اصولگراها هستند و در شرایطی که نومیدانه تلاش میکنند تا فیلمشان دیده شود از همان اصولگرایی نیرو میگیرند. به هر حال تو یک اصولی داری که از کارت و مدل فکر کردنت میگیری و پای آن هم میایستی. تعدادی از بچههای حوزه فیلم کوتاه و سینمای مستقل تحت تاثیر شرایط، تحت تاثیر اغواهای سینما رفتند و گفتند برویم چند تا فیلم تجاری بسازیم و بار خودمان را ببندیم، بعد برمیگردیم و فیلم خودمان را میسازیم. من این جمله «بار خودمان را ببندیم و دوباره برگردیم» را در این ۱۵ ـ ۱۴ سال بارها و بارها شنیدهام و هیچ کدام هم برنگشتند. این مدل سینما اصول خودش را دارد. از همان اول باید تکلیف خودت را مشخص کنی. اگر سراغ این سینما میآیی از این نوع اتفاقات برایت رخ میدهد. یک بخشش بحث مالی قضیه است، یک بخش روحی و روانی است و یک بخش هم موقعیت اجتماعی است که یک جایی میگویی فیلمسازم ولی هیچ کس فیلمت را ندیده است! چون اولین سئوالی که میکنند این است که چی ساختی؟ و تو دوباره به همان قصه تکراری میرسی که اجازه نمایش ندادهاند به همین خاطر خیلی وقتها ترجیح میدهی بگویی کارمندم، یا نویسنده ام یا هر چیز دیگری جز فیلمساز. به تمام اینها باید فکر کرد. سینمای مستقل یعنی ایستادگی در همین وضعیت و من هم تنها نیستم. فیلمسازان خیلی بهتر از من هم هستند که در این شرایطند اما اتفاقاتی که برای من افتاده ، خیلی عجیب است. اگر روزشمار زندگی وکار مرا به صورت کاملا غیرتوصیفی روزنامه کیهان بنویسند به اتهام اقدام علیه امنیت ملی تعطیلش میکنند! چون آدمها از خودشان میپرسند که مگر میشود برای یک نفر این همه اتفاقات بیفتد؟ خیلیها از من پرسیدهاند مگر غیرقانونی فیلم میسازی؟ آن هم از منی که واو به واو تمام کارهایم قانونی پیش میرود. منی که در برابر قانون تمکین دارم و در دل همین تمکین میتوانم فیلمی بسازم که متفاوت از جریان روز باشد.
حتی در مورد فیلم آخرم «آشغالهای دوست داشتنی» قسمت افتخارآمیز این است که همین سازمان سینمایی و همین ارشاد مجوز ساختش را داده است و من توانستم قانونی پروانه ساختش را بگیرم. البته این قسمت مثبتش است، قسمت منفیاش این است که یک سال و نیم عمرم را گذاشتم، شانزده بار بازنویسی روی فیلمنامه انجام دادم و زمانی بر من گذشت. این یک سال و نیم برای فیلمساز حرفهای زمانی است که ماه به ماه باید عدد و رقمی دستمزد بگیرد و کاری انجام دهد اما برای من صفر بوده و بابتش هیچ طلبی از هیچ کسی ندارم و بهش افتخار هم میکنم. اما مسئله این است که بعد از آن یک سال و نیم و شانزده بار بازنویسی، فیلم با مشارکت بنیاد فارابی ساخته میشود بعد، نسخه نهایی چندین بار دیده میشود، و ۶۷ مورد اصلاحیه به فیلمنامهای میخورد که قبلا در ارشاد تایید شده بود و این اصلاحیهها از حذف کلمه گرفته تا حذف جمله و پلان و سکانس را شامل میشود. با این حال فارابی مشارکت سودمندی داشت که لااقل من شرمنده عوامل پشت صحنه نمانم، و با نظر این بنیاد و سازمان سینمایی فیلم ساخته شد و در نهایت هم برای خود آقایان یعنی آقای شمقدری و بقیه خیلی هیجانانگیز بود. اثری که متفاوت است چون من نه سفارشی میسازم نه بلدم سفارشی بسازم. تاوانش هم یک سال و نیم صبر کردن بود، تاوانش بستری شدنم در بیمارستان بود و فکر میکنم بعد از گذشت سه سال یک بار حق دارم اشاره کنم برای بازنویسی فیلمنامه «آشغالهای دوست داشتنی» تا پای سکته مغزی پیش رفتهام تا حداقل در تاریخ سینما ثبت شود.
ادامه ماجرا چه شد؟ بعد از این که سهم فارابی را خریدید چه اتفاقی افتاد؟ چرا در جشنواره لااقل نمایش داده نشد؟ سال۸۲ وقتی آقای رضا داد دبیر جشنواره فجر بود «خواب تلخ» را برای حضور در جشنواره نگرفت ولی بعد که آن اتفاقات برای فیلم افتاد خودشان آنقدر خردمند بودند که دسته گلی فرستادند و از فیلم برای شرکت در بخش خارج از مسابقه جشنواره دعوت کردند که من همین الان بعد از این همه سال ممنونشان هستم اما باز تاریخ تکرار شد و از آنجا که تاریخ یک بار تراژدی و یک بار کمدی است این بار هم که آقای رضاداد دبیر جشنواره بودند «آشغالهای دوستداشتنی» را به هیات انتخاب نشان ندادند. یعنی اصلا اجازه ندادند هیات انتخاب فیلم را ببیند؟ نه اجازه نداد، من هم خیلی تلاش کردم که فیلم در جشنواره باشد، به هر دری زدم. یک زمان گفتند خبرگزاریهای تندرو اعتراض میکنند که من سریع یک جلسه گذاشتم و بچههای خبرگزاری های به زعم آقایان تندرو را دعوت کردم که فیلم را ببینند. آمدند و دیدند و اتفاقا جلسه خیلی خوبی بود و کلی با هم حرف زدیم. هیچ وقت هم خبر آن جلسه هیچ جایی منعکس نشد چون قرار گذاشتیم که این کار را نکنیم. ولی جالب اینجا بود که وقتی برگشتیم به سازمان سینمایی و گفتیم ما به این دوستان نشان دادیم و اتفاقی نیفتاد باز هم قبول نکردند. چون میگفتند به محض این که فیلم را ببینند از فردا شروع میکنند به حمله، ولی نه تنها حمله نکردند که چیزی هم نگفتند. یا یادم هست میگفتند بعضی صحنهها حساسیت برانگیز است که من گفتم برای حضور درجشنواره میشود یک سری از آن صحنهها را حتی موقتاً کم کرد. اما با وجود همه تلاشی که برای از بین بردن بهانهها کردم باز هم در بر همان پاشنه چرخید و دستاندرکاران جشنواره هرگز اجازه ندادند که حتی هیات انتخاب فیلم مرا ببیند. سال اول که فیلم در کیف آقای رضاداد ماند و اصلا بیرون نیامد، خلاصه یکسال گذشت و من سال بعد دوباره فیلم را در جشنواره سال ۹۳ ثبت نام کردم و گفتم که چون سال قبل هیئت محترم انتخاب فیلم را ندید امسال میتوانم دوباره شرکت کنم که آنها هم گفتند: بله طبق قانون میتوانی! ولی به من نگفته بودند چه کاسه ای زیر نیم کاسه دارند! ماجرا از این قراربود که این بار کپی نسخه جدید «آشغالهای دوست داشتنی» اصلاً از من تحویل گرفته نشد. دوستی هم که مسئول این «ذبح فرهنگی!» بود و از بچه های خوب خانه سینماست، چنان از دستم فرار کرد که انگار جذامی دیده! تصور کنید من با نسخه فیلم در دست دنبال دوستمان از این اتاق به آن اتاق میدوم و او هم در حال فرار فقط بلند بلند میگه: نمیشه، آقای رضاداد گفت نمیشه!!
متاسفانه مدیران پیش از هر چیز به میزشان فکر میکنند. من میدانستم که نمایش ندادن در جشنواره یعنی توقیف فیلم و همه اعم از دوستان خانه سینما و دیگران با آرامش میگفتند مهم نیست که در جشنواره نمایش داده نشود، اکرانش میکنند و سر آخر هم حرف من درست از آب درآمد. با این حال همچنان میگویم که اولین نمایش این فیلم باید در ایران باشد و به همین خاطر به هیچ جشنواره خارجی ندادم. چرا؟ چون این فیلم واقعا برای مردم ساخته شده. یعنی یک ژست نیست. «آشغالهای دوستداشتنی» واقعا و اول از همه برای مردم ایران ساخته شده است. شما به لحاظ قانونی میتوانید فیلم را به جشنوارههای خارجی بدهید؟ قانونا کسی نگفته حق نداری این کار را بکنی. بعد هم روال این است که اول فیلم را میدهی و بعد اعلام میکنی که اثرم در فلان جشنواره پذیرفته شده است. به هر حال من ندادم و به هیچ حرفها و دروغهای شاخداری که ساخته شد پاسخ ندادم. آنهایی که مربوط به قانون میشد بی سر و صدا جواب دادم به بقیه هم بالاخره جواب میدهم یا در این دنیا یا در آن دنیا! در هر صورت پای اصولم ایستادهام و امسال برای سومین بار در جشنواره ثبتنام کردهام. سال اول دولت آقای روحانی که به هیات انتخاب نشان نداند، سال دوم که اصلا فیلم را نگرفتند، سال سوم هم که امسال است منتظرم ببینم چه میشود. آقای امیریوسفی مورد داشتیم طرف فیلمش در ترافیک اکران گیر کرده نشست مطبوعاتی گذاشته،
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
خودداری رسانه ملی از اختصاص تیزر به «خواب تلخ»
خودداری رسانه ملی از اختصاص تیزر به خواب تلخ فرهنگ > سینما - تلویزیون از اختصاص تیزر تبلیغاتی به فیلم خواب تلخ امتناع کرد به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین فیلم «خواب تلخ» ساخته محسن امیریوسفی که بعد از ۱۲ سال سرانجام مجال و فرصت نمایش یافت این روزها درگر«خواب تلخ» تلویزیون برای سینما
خواب تلخ تلویزیون برای سینما فرهنگ > سینما - یرخی از تولیدات سینما هیچ جایی در تلویزیون ایران ندارند و صدا و سیما که با بودجه عمومی اداره میشود حتی تیزر این فیلمها را هم پخش نمیکند شراره داودی این روزها استفاده از ظرفیتهای مختلف تبلیغاتی برای تهیه&zروایت محسن امیریوسفی از مصائب «آشغالهای دوستداشتنی»
روایت محسن امیریوسفی از مصائب آشغالهای دوستداشتنی فرهنگ > سینما - محسن امیریوسفی میگوید طی سه سال گذشته سه بار برای حضور فیلم آشغالهای دوستداشتنی در جشنواره فیلم فجر ثبتنام کرده اما فیلمش را حتی به هیات انتخاب هم نشان ندادهاند به گزارش خبرگزاری خبرآنلاینمیخواهند بین اصولگرایان شکاف ایجاد کنند/ شاگرد مصباح یزدی هستم
مصباحی مقدم میخواهند بین اصولگرایان شکاف ایجاد کنند شاگرد مصباح یزدی هستم سخنگوی جامعه روحانیت مبارز گفت حرکت اصولگرایان برای رسیدن به وحدت مورد حمایت جامعتین است و شورای فقها نیز از هیچ عملی برای ایجاد وحدت دریغ نخواهد کرد به گزارش ایلنا غلامرضا مصباحی مقدم سخنگوی جامعه رلیست پیشنهادی از اکرانهای امروز مستندهای «منناصرحجازیهستم»«a157» و «فصلهرس»
لیست پیشنهادی خبرگزاری فارس از اکرانهای امروزمستندهای منناصرحجازیهستمa157 و فصلهرس امروز در سینماحقیقتخبرگزاری فارس هر روز تا پایان جشنواره لیست پیشنهادی خود را از مستندهای اکران شده در جشنواره سینماحقیقت با کمک مستندسازان و کارشناسان حوزه مستند برای بهرهبرداری بهتر مخاطبانبیست و نهمین «اینستاخبر» هفتگی فارس پیشنهاد حسام نوابصفوی به پوتین/ تلخترین روز مدیریت ضرغامی/ واک
بیست و نهمین اینستاخبر هفتگی فارسپیشنهاد حسام نوابصفوی به پوتین تلخترین روز مدیریت ضرغامی واکنشها به حادثه تلخ اصفهان بازگشت بازیگر کشورمان از سوریه مجری گرفتار آنفلوآنزااخبار اینستاگرامی منتشرشده در خبرگزاری فارس در هفته گذشته را میتوانید یکجا مشاهده کنید گروه فضای مجازتشکر صادق زیباکلام از آیت الله محسن غرویان برای یادداشت «عاشورا را ایرانیزه نکنیم»
تشکر صادق زیباکلام از آیت الله محسن غرویان برای یادداشت عاشورا را ایرانیزه نکنیم فرهنگ > دین و اندیشه - آیت الله محسن غرویان استاد حوزه و دانشگاه طی اظهاراتی یادداشت صادق زیباکلام را مورد حمایت قرار داد به گزارش خبرآنلاین صادق زیبا کلام در ناماجرای «اروند خون» به دلیل استقبال مخاطبان تمدید شد
اجرای اروند خون به دلیل استقبال مخاطبان تمدید شدامیر کلاته مدیر تولید نمایش اروند خون گفت اجرای نمایش نمایش اروند خون به کارگردانی کوروش زارعی به دلیل استقبال مخاطبان تا سوم دی ماه تمدید شد به گزارش خبرگزاری فارس امیر کلاته مدیر تولید نمایش «اروند خون» در رابطه بادستور توقف اکران فیلم مستند «من ناصر حجازی هستم»
با شکایت سرمربی تیم فوتبال تراکتورسازی دستور توقف اکران فیلم مستند من ناصر حجازی هستم صادر شد فیلم مستند«من ناصر حجازی هستم » از دو روز پیش به اکران خصوصی درآمد و علاقمندان به این فیلم در برخی از سینماها به تماشای آن پرداختند اما با شکایت امیر قلعهنویی دستورعکس/ استقبال قهرمانانه از محسن قهرمانی توسط همسرش!
گروه ورزش تیتریک به نقل از خبرآنلاین قهرمانی پس از قضاوت دیدار تیم های استقلال تهران و تراکتورسازی تبریز در بازگشت به مشهد مورد استقبال رئیس هیات فوتبال خراسان رضوی مشاور رسانه ای هیات فوتبال رئیس هیات انجمن های ورزشی خراسان رضوی محسن فریمانی جمعی از داوران جوان فوتبال-