تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836924873
ايده هژموني گرامشي
واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: ايده هژموني گرامشي
زهير مصطفي بلورديآنتونيو گرامشي سال 1891 در «ساردينا» منطقه كارگري جنوب ايتاليا به دنيا آمد. پدرش كارمند ثبت و مادرش زني بي سواد از طبقه متوسط روستايي بود. در حالي كه هنوز هفت سال بيشتر نداشت، پدرش در نتيجه دسيسه هاي سياسي كارش را از دست مي دهد و به پنج سال زندان محكوم مي شود، و اين شروع دوره طاقت فرساي زندگي گرامشي و خانواده پرجمعيت شان است. اما اين پايان كار نبود؛ رشد توموري در كمر آنتونيو مخارج سنگيني به خانواده تحميل مي كند؛ بيماري مرموزي كه تا پايان عمر او را رها نكرد. او به رغم ضعف جسماني دبستان را با نمرات عالي به پايان برد اما به دليل عدم وسع مالي تا آزادي پدرش نتوانست به دبيرستان برود، پس از آزادي پدر و بعد از اتمام دبيرستان يكي از دو نفر ساردينايي بود كه توانست بورس تحصيلي دانشگاه تورينو را به دست آورد و در رشته زبان شناسي نوين مشغول به تحصيل شود؛ رشته تحصيلي كه در سال سوم ناتمام رهايش كرد و به فعاليت سياسي در حزب سوسياليست و سپس حزب كمونيست ايتاليا پرداخت و نهايتاً به دبيركلي اين حزب انتخاب شد. قسمت عمده زندگي سياسي و علمي گرامشي در دوران حكومت فاشيستي سپري شد. در حالي كه نماينده مجلس بود توسط حكومت فاشيستي به زندان انداخته شد و بقيه عمر خود را در زندان گذراند. وي مطالعات گسترده يي در زندان در زمينه هاي مختلف انجام داده كه به «دفترهاي زندان» مشهور است. خدمت عمده گرامشي به جامعه شناسي را بسط مفهوم «هژموني» و البته نظريه «روشنفكران» دانسته اند. هنوز هم درك و تبيين كامل فاشيسم مراجعه به آثار او را مي طلبد. آنتونيو گرامشي از نظريه پردازان عمده ماركسيسم هگلي است كه سرانجام سال 1937 در اثر مشقات زندان و وخامت بيماري مادام العمرش در زندان درگذشت. منافع فكري و آثار گرامشي از متفكراني چون هگل، ماركس و انگلس، لنين، لوكزامبورگ و تروتسكي متاثر است. البته آثار دايره المعارفي ماركس كه فراتر از حوزه صرف جامعه شناختي هستند، بيشترين تاثير را بر او داشته اند؛ از سويي ديگر آثار «بندتو كروچه» متفكر ايتاليايي مورد مطالعه دقيق او بوده است. گرامشي خود مي گويد؛ «همان طور كه فلسفه هگل مقدمه ماركسيسم در قرن نوزدهم و يكي از پايه هاي تمدن جديد بوده است، فلسفه كروچه هم مقدمه يي است براي ماركسيسم نو شده و معاصر و مناسب نسل ما.» (فيوري؛133)گرامشي خود هرگز كتابي منتشر نكرد؛ نوشته هاي او به جز «دفترهاي زندان»، همگي به صورت مقاله اند. آثار گرامشي را مي توان به صورت زير خلاصه كرد؛ آرا و افكارگرامشي از لحاظ بينش به ديدگاه تضاد نزديك تر است «تصويري كه از جامعه ارائه مي دهد به صورت يك كل داراي زيربنا و روبناست، به روبنا اصالت و اهميت بسياري داده شده است و قوانين عيني تاريخي به درجه دوم اهميت تنزل يافته است.» (بشيريه؛ 139) از ديد وي ماركسيسم ايده آليستي فاقد اساس ماترياليستي است كه دربردارنده احزاب، نهادها و ايدئولوژي است. كل انديشه جامعه گذراست و آن به دليل تعلق آن به روبنا است، پس در ديدگاه او مهم ترين عامل حركت و انقلاب عوامل ذهني و فلسفي است و انسان- به تاثير از كروچه- تنها بازيگر اصلي تاريخ به شمار مي رود. فكر او برانگيزنده عمل اوست. گرامشي معتقد به دميدن خون تازه در ماركسيسم است چراكه «ماركسيسم در لنينيسم خصلتي كاملاً سياسي و خالي از وجوه و عوامل فرهنگي و اخلاقي يافته بود؛ هرگونه تاثيري براي عامل فرهنگي و اخلاقي از نظر تعيين كنندگي در تحولات اجتماعي مورد انكار قرار مي گرفت». (همان؛138) از اين رو آرمان گرايي تاريخي كروچه را حمله باارزشي مي داند بر ماركسيسم ماشيني مبتني بر فلسفه اثباتي و تكاملي تدريجي بنابراين پراكسيس را كه داراي ديدي تاريخي از حقيقت است در برابر جمود قرار مي دهد. گرامشي نظر خود درباره ماركسيسم جديد را بر پايه آراي كروچه بنا مي كند و از آنجايي كه تاريخ گرايي اعتدالي كروچه، تنها جنبه درست عمل سياسي را عملي مي داند كه مايه «پيشرفت» است و تكاملي از ديالكتيك تاريخي است كه «تز» آن «ابقا» (گذشته) و «آنتي تز» آن «ابداع» باشد؛ سنتز اين دو در جامعه ليبرال دموكرات نمايان خواهد شد. اما گرامشي، «ابقا» يا گذشته را پيچيده مي داند كه نمي تواند به صورت دلبخواه و به وسيله يك فرد يا يك نهضت سياسي صورت گيرد زيرا ديگر با تاريخ گرايي روبه رو نيستيم، بلكه با اراده مطلق و با تصميم يكجانبه تمايل خاص سياسي سروكار داريم. (فيوري؛297) بنابراين گرامشي با رد نظر كروچه كه تقابل بقا و ابداع را به وجود آمدن يك صورت اصلاح گرايي در قالب حكومت محافظه كارانه ليبرال مي داند، معتقد است برابر نهاد «ابداع» دشمن و رقيب «ابقا» است به نابودي كامل آن مي انجامد. كسي نمي تواند بگويد كداميك در اين تركيب ابقا خواهد شد. بنابراين از ديد گرامشي ماركسيسم بدون در نظر گرفتن مفهوم فلسفه كروچه از يكي بودن تاريخ و فلسفه امكان پذير نيست منتها بايد «كوشش ما در اين جهت باشد، همان كاري را كه نظريه پردازان ماركسيسم در مورد فلسفه هگل انجام دادند، ما نيز در مورد فلسفه كروچه تكرار كنيم. اين يگانه راه ثمربخش تاريخي براي احياي ماركسيسم و ارتقاي مفاهيم اش كه بالاجبار در عمل زندگي روزمره عاميانه شده اند، به سطحي است كه بتوان مسائل پيچيده تر تكامل كنوني مبارزه را حل كرد». (پري اندرسون؛ 92)مساله مركزي گرامشي در اين دوران ايجاد يك چشم انداز نوين براي طبقه كارگر است. قبل از هر چيز لازم بود به اذهان كساني كه بر آنها حكومت مي شد نفوذ كرد زيرا در بسياري از كشورها كارگران به فاشيسم پيوستند؛ از نظر او طبقه سرمايه دار يك دستگاه نرم افزاري توليد فكر و فرهنگ دارد، علاوه بر سلطه بر توده هاي تحت فرمان با توليد ايدئولوژي براي خود نوعي استيلا ايجاد مي كند. در اينجا است كه متوجه بحث اصلي گرامشي مي شويم. دليل اصلي نفوذ گرامشي و اهميت او در ارائه نظر استيلاي سياسي نهفته است، استفاده وسيع از اين مفهوم خود حاكي از اهميت گرامشي است. مفهومي كه در قرن بيستم بسيار رايج شد، مفهوم «هژموني» است. غالباً اين تفسير به واضع آن، گرامشي، نسبت داده مي شود. اما او واضع اين مفهوم نيست؛ اصطلاح هژموني يا گگمونيا نخستين بار در نوشته هاي «پلخانف»- پدر معنوي سوسيال دموكراسي روسيه- ظاهر شد. (اندرسون،41)پلخانف زير اين عنوان، بر مبارزه سياسي طبقه كارگر عليه تزاريسم در كنار مبارزه اقتصادي آنها عليه كارفرمايان تاكيد مي كرد؛ طبقه كارگر در مبارزه عليه استبداد به علت قوي نبودن بورژوازي خواسته هاي آنها را هم در اين مبارزه بر دوش مي كشد. هژموني با روشني و ابعاد گسترده تر توسط «لنين» در كتاب «چه بايد كرد؟» مطرح مي شود. برخورد تفكرآميز گرامشي با ايده هژموني به نوبه خود عرصه جديدي را ايجاد مي كند. ولي به هر حال «هژموني» به عنوان مفهومي نظري ساخته خود اوست. گرامشي در «دفترهاي زندان» هژموني را در سه سطح به كار مي برد. سطح اول؛ در اين سطح مربوط به نخستين كاربردهاي هژموني در دفترها مي شود، او آن را در ارتباط با ائتلاف هاي طبقاتي پرولتاريا يا ساير گروه هاي تحت استثمار به ويژه دهقانان به كار مي برد و تحقق هژموني از نظر او ضروري است كه منافع و تمايلات گروه هاي تحت هژموني در نظر گرفته شود؛ به سخن ديگر گروه رهبري كننده بايد ازخودگذشتگي هايي از نوع اقتصادي و صنفي نشان دهد. واقعيت هژموني بر اين فرض استوار است كه بايد به علايق و گرايش هاي گروه هايي كه بايد طبقه حاكم بر آنها مسلط شود توجه كند. به عبارت ديگر گروه هاي رهبري كننده بايد به فداكاري هاي اقتصادي و تجاري دست بزنند. اگرچه هژموني اخلاقي- سياسي است، اما بايد اقتصادي هم باشد و بر نقش مهم گروه رهبري كننده در هسته مهم فعاليت هاي اقتصادي استوار باشد. (دومينيك استرنياتي، 224) پس در اين سطح گرامشي هژموني را به عنوان رهنموددهندگي طبقه كارگر به متحدانش معرفي كرد. سطح دوم؛ كار اصلي گرامشي از اينجا شروع مي شود. هژموني در اين سطح براي گرامشي به اين معني است كه اين طبقه توانسته است طبقات جامعه را به پذيرفتن ارزش هاي اخلاقي، سياسي و فرهنگي خود ترغيب كند. اگر طبقه حاكم موفق باشد، اين كار مستلزم حداقل خشونت خواهد بود، مانند رژيم هاي ليبرال موفق در قرن نوزدهم. (همان، 222) گرامشي معتقد است؛ برتري يك گروه اجتماعي دو شكل به خود مي گيرد؛ «سلطه» و «رهنموددهندگي فكري و اخلاقي». بنابراين هنگامي كه طبقه حاكم بيشتر با استفاده از زور طبقات ديگر را تحت انقياد در آورد، حالت «سلطه» برقرار است؛ اما هنگامي كه طبقه حاكم برتري خود را به صورت رهنمود دهندگي فكري، اخلاقي و... اعمال كند حالت «هژموني» برقرار است؛ در واقع واژه سلطه در برابر واژه هژموني است و آنچه كه در اينجا برجسته مي شود جنبه فرهنگي هژموني است. بعد از افتراق سلطه و هژموني سوالي كه در آثار گرامشي مطرح مي شود اين است كه هر كدام از «سلطه» و هژموني» در كجا اعمال مي شود؟ پاسخ گرامشي بسيار بااهميت است زيرا اين پاسخ علاوه بر خود اين پرسش به سوال ديگري هم جواب خواهد داد؛ تفاوت جامعه استبدادي و جامعه دموكراتيك در چيست؟ گرامشي عقيده دارد هژموني مربوط به جامعه مدني و سلطه مربوط به دولت است. (جدول 1)حال مي توان تفاوت جامعه استبدادي و دموكراتيك را در انديشه گرامشي يافت. (جدول 2) در انديشه گرامشي جامعه مدني مسوول توليد هژموني است و دولت مجاز به كاربرد قهر است. اين بدان معني است كه براي گرامشي؛ فرهنگ عامه و رسانه هاي گروهي تابع توليد، بازتوليد و تحول هژموني با استفاده از موسسات جامعه مدني هستند. هژموني به صورت فرهنگي و ايدئولوژيك با استفاده از موسسات جامعه مدني كه مشخصه جوامع ليبرال است، عمل مي كند. اين موسسات شامل آموزش و پرورش، خانواده، كليسا و رسانه هاي گروهي است.(استرنياني، 226) دولت در جوامع استبدادي محيط بر جامعه مدني است، هژموني در جامعه مدني ضعيف است؛ اما جوامع ليبرال دموكرات غربي؛ جوامع مدني آنها گسترده تر و پيچيده تر است. بنابراين در اين سطح هژموني به معني تحت انقياد درآوردن ايدئولوژيكي پرولتاريا توسط بورژوازي است. از اين رو وظيفه اساسي مبارزان، مبارزه با دولتي مسلح نيست بلكه آگاه ساختن ايدئولوژيكي جامعه جهت رهايي از تسليم به انواع رازپردازي هاي سرمايه داري است. (اندرسون؛61) مسلماً خود گرامشي كه در زندگي سياسي ماكسيماليست بود و بارها در جهت چپ گام برداشته بود، با اين برداشت از سوسياليست مخالفت مي ورزيد؛ تعبيري ديگر از هژموني را مطرح ساخت. سطح سوم؛ در اين سطح هژموني ميان دولت و جامعه مدني توزيع شده است؛ هژموني از نو چنان تعريف شده تا قهر و اجماع با يكديگر تلفيق شود، تركيبي از زور و اجماع بي آنكه زور بيش از اندازه از اجماع پيشي گيرد. گرامشي، هژموني را به دو قسمت تقسيم كرد؛ «هژموني سياسي» و «هژموني مدني». وي از قواي مجريه، مقننه و قضائيه دولت ليبرال به عنوان «نهادهاي هژموني سياسي» و از كليساها، احزاب، اتحاديه هاي كارگري، خانواده، مدارس، دانشگاه ها، روزنامه ها و نهادهاي فرهنگي به عنوان «نهادهاي هژموني مدني» ياد مي كند. در اين سطح است كه دولت اخلاقي و فرهنگي مطرح مي شود. گرامشي در اين باره مي گويد؛ هر دولتي اخلاقي است، زيرا يكي از مهم ترين وظايف آن ارتقاي سطح اخلاق و فرهنگ توده هاست. در اين راستا، مدارس به عنوان كاركرد آموزنده مثبت و دادگاه ها به عنوان كاركرد سركوبگر و آموزنده منفي دولت، اساسي ترين فعاليت هاي دولت را دربرمي گيرند. اما در واقع فعاليت ها و ابتكارات خصوصي متعدد ديگري نيز دقيقاً همين هدف را دنبال مي كنند. اين فعاليت ها و ابتكارات، در كل «دستگاه هژموني فرهنگي و سياسي» طبقات حاكم را تشكيل مي دهند. (گرامشي،1383؛95) در آثار و دست نوشته هاي گرامشي استيلا يا هژموني، نتيجه كار «روشنفكران» است؛ وي از واژه «روشنفكر» در چارچوب معني نخبه سالارانه آن در اشاره به هنرمندان بزرگ يا نويسندگان استفاده نمي كند، بلكه اين واژه را در معني حرفه يي براي اشاره به كساني كه با توليد و توزيع عقايد و دانش به طور كلي سروكار دارند؛ در همين راستا در طول تاريخ دو نوع روشنفكر را برمي شمارد. روشنفكران سنتي؛ هر طبقه يي كه در يك شرايط تاريخي خاص به عنوان طبقه حاكم جديد ظهور مي كند، با روشنفكراني برخورد مي كند كه از نوعي مداومت تاريخي برخوردار هستند (آنتونيو گرامشي، 1358؛56) اما اين نوع روشنفكران چگونه به وجود آمده اند و چرا از بين نمي روند؟ در نظر گرامشي، كشيشان به عنوان روشنفكران ارگانيك طبقه اشراف زمين دار مطرح بوده اند كه از نظر حقوقي از مزاياي اشرافيت برخوردارند و با آنها در اداره امور فئودالي سهيم بوده اند. اين گروه ها كه انحصار برخي از امور اجتماعي را به دست گرفته بودند، با يك روحيه «همبستگي صنفي» خود و تخصص خود را نوعي مداومت تاريخي بدون گسست مي دانند؛ از اين رو خودشان را جدا و مستقل از گروه هاي اجتماعي مسلط فرض مي كنند (همان، 57) اين موضع گيري به لحاظ سياسي و ايدئولوژيكي از اهميت زيادي برخوردار است، چرا كه آنها به تدريج توانسته اند اين وهم مستقل بودن خود را به توده القا كنند. به علاوه تمام طبقات حاكم در طول تاريخ، در فرآيند به دست گرفتن قدرت آنها را به خود جذب كرده و در جهت توجيه خود از آنها بهره گرفته اند؛ از آن گذشته چون طبقات حاكمه در كشورهاي مختلف، به هنگام حاكم شدن از اقتدار كافي برخوردار نبوده اند مجبور به سازش با اين گروه ها بوده اند. روشنفكران ارگانيك؛ هر طبقه يي كه در طول تاريخ و در بستر شيوه توليد خاص داراي نقش مهم بوده است، از يك يا چند لايه روشنفكران ارگانيك برخوردار بوده كه آگاهي اقتصادي و اجتماعي لازم را به طبقه خودشان مي دادند. از آنجا كه اين روشنفكران بايد بهترين شرايط را براي حاكميت طبقه خويش فراهم كنند، لازم است علاوه بر توانايي سازماندهي ساختار طبقاتي خويش از دانش كافي براي اداره اجتماع و دولت برخوردار باشند. بايد گفت كه حدي از تكامل نيروهاي مولد بر ظهور روشنفكران ارگانيك ضروري است. براي مثال بردگان و دهقانان به رغم نقش اساسي شان در توليد داراي روشنفكران ارگانيك نبوده اند؛ طبقه كارگر مهم ترين طبقه تحت استثماري است كه داراي روشنفكران خاص خود است. با توجه به اين توضيحات گرامشي خود نيز تعريفي از روشنفكر ارائه مي دهد؛ به نظر او وقتي در تناسب بين فعاليت «فكري- مغزي» و كوشش «عضلاني- عصبي» جهت مسلط با فعاليت فكري- مغزي باشد ما با روشنفكر به معناي ويژه آن روبه رو مي شويم. با اين شرحي كه ارائه مي دهد، صحبت از غير روشنفكر را نادرست مي داند چرا كه غير روشنفكر وجود ندارد، اما تناسب بين فعاليت فكري- مغزي و عضلاني- عصبي هميشه برابر نيست بدين ترتيب درجات مختلفي از فعاليت روشنفكري ويژه داريم (گرامشي، 1358؛59) بنابراين بديهي است چون هيچ فعاليت بشري نيست كه بدون هيچگونه دخالت فكري انجام گيرد، همه مردم به نوعي روشنفكرند. كساني در اجتماع از نقش روشنفكر برخوردارند كه جنبه غالب فعاليت شان «فكري- مغزي» باشد. به رغم اينكه در تفسير افكار آنتونيو گرامشي ممكن است اختلاف نظرهايي وجود داشته باشد؛ اما در جهان امروز پيرامون گرامشي و انديشه هايش، ميان متفكران و شارحان ادبيات ماركسيستي اتفاق نظري وجود دارد و آن اينكه گرامشي به همراه ديگر ماركسيست هاي هگلي ( لوكاچ، كرش) ماركسيسم ارتدوكس را با چنان مهارتي بازسازي كرد كه جايي براي نفوذ انديشه و تاثير نيرومند اراده انسان در آن پديد آمد. وي كه به ماركسيست لنيني به خاطر عاميانه بودنش انتقاد داشت، نقش برجسته تري به انديشه هاي فرهنگي و روشنفكري بخشيد.دست نوشته هاي او كه پس از مرگش انتشار يافت دربردارنده تحليل و تعليل تاريخ ايتاليا، نقش جامعه مدني، ظهور فاشيسم، جزم انديشي در ماركسيسم و تاكتيك مبارزاتي است. وي بر آگاهي و اختيار انسان توجه نشان داد و ماركسيسم ماترياليستي را مورد نقد قرار داد و در عوض از فلسفه «پراكسيس» دفاع كرد. همين تاكيد بر نقش انديشه ها و آگاهي انسان و تاثير آنها بر زيربناي اقتصادي جامعه ويژگي شاخصي به انديشه اش مي بخشد، چرا كه درباره زيربنا و روبنا نظري غير از آنچه ماركسيست ها ابراز مي كردند ارائه داد. او اساساً بر اين نظر بود كه انديشه ها و ايدئولوژي، نقش عمده يي در تعيين ساخت هاي اقتصادي دارند و به هژموني نقش برجسته يي مي دهد كه مبين شكل ظريفي از سلطه فرهنگي است.به رغم استقبال گسترده از نظريات گرامشي نبايد از نظر دور داشت كه ادعاي حضور همزمان هژموني به عنوان «قهر» و «اجماع» هم در جامعه مدني و هم در دولت، ناصواب به نظر مي رسد، چرا كه در جامعه مدني از نظر حقوقي اعمال اجبار و اختناق وجود ندارد، همچنين در انديشه گرامشي رسيدن به ديدگاه هاي نوين با از دست دادن دستاوردهاي ديدگاه پيشين همراه است، زيرا در آخرين سطح هژموني (سطح سوم) تمايز ميان دولت و جامعه مدني حذف مي شود. اين راه حل نتايج وخيمي در بر دارد كه هرگونه كوشش علمي در تعريف ويژگي دموكراسي بورژوازي در غرب و تمايز آن با فاشيسم و استبداد در شرق را ناكام مي كند. هرچند در اين مجال سعي بر آن بود كه موارد كاربردي و علمي ديدگاه ها و نظريات آنتونيو گرامشي مورد توجه قرار گيرد، بايد توجه داشت ابهام لازم براي گريز از شرايط فاشيستي زندان همراه با زبان پرابهام خود گرامشي دست به دست هم داده تا فهم مطالب او را پيچيده و دشوار سازد. با اين وجود اين شرايط خود بر حساسيت و جذابيت آثار او مي افزايد. 1- نوشته هاي دوره 1914 تا 1916 مجموعه مقالات او در اين زمان در روزنامه هاي «فرياد مردم»، «به پيش»، «شهر آينده» با عنوان «نخستين نوشته ها» در ايتاليا چاپ شده است. البته مقالاتش در روزنامه «به پيش» جداگانه با عنوان «زير گنبد» در 1960 انتشار يافته است. همچنين مقالات او در نظم جديد در كتابي با همين عنوان در 1954 چاپ شده است، و رساله ناتمام «چهره هايي از مساله جنوب» كه اولين بار در 1930 در پاريس انتشار يافته بود.2- دفترهاي زندان - تاريخ ماترياليسم و فلسفه بندتو كروچه 1948 - روشنفكران و سازمان فرهنگ 1949 - بيداري ملت ايتاليا 1949 - يادداشت هايي درباره ماكياولي «درباره سياست» و «درباره حكومت نوين» 1949 - ادبيات و حيات ملي 1950 - گذشته و حال 1951 3- نامه ها - مجموعه يي است بالغ بر 218 نامه كه در دوره زندان نگاشته است. - مجموعه نامه هايي نيز بين گرامشي و رهبران آينده حزب كمونيست ايتاليا زير عنوان «تشكيل گروه رهبري حزب كمونيست ايتاليا» نيز وجود دارد. منابع؛----------------------------1- فيوري، جوزپه. آنتونيو گرامشي زندگي مردي انقلابي (1360)، مهشيد اميرشاهي، تهران. انتشارات خوارزمي، چاپ اول. 2- اندرسون، پري. معادلات و تناقضات آنتونيو گرامشي (1383)، شاپور اعتماد، تهران. انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد، چاپ اول. 3- بشيريه، حسين. انديشه هاي ماركسيستي (1378) تهران. نشر ني، چاپ دوم.4-استريناتي، دومينيك. نظريه هاي فرهنگ عامه (1380)، ثريا پاك نظر، تهران. انتشارات گام نو، چاپ اول. 5-گرامشي، آنتونيو. دولت و جامعه مدني (1383) عباس ميلاني، تهران. انتشارات اختران، چاپ اول. 6-گرامشي، آنتونيو. گزيده يي از آثار (1358) تهران. شركت سهامي كتاب هاي جيبي، چاپ دوم.
دوشنبه 13 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 256]
-
گوناگون
پربازدیدترینها