واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: مردي كه حكومت شاهان را برانداخت
دكتر غلامعلي رجايي
[email protected]
در زمانهاي كه ايستادگي رسم نبود، مردي از تبار موسيبنجعفر(ع) برخاست تا به همگان ايستادن را بياموزد. او كه برخاست، تيغهاي تحجر و مقدسمآبي از نيام جهل و عناد و حماقت بيرون آمد و او را به دشمني با شاه شيعه متهم كردند! و همو بود كه فرمود: «اين تعابير بدتر از گلوله و باروت عوامل شاه، جان را ميدريد و ميخراشيد» و از ديگر سو، روشنفكراني كه سر به اردوگاه ماركسيسم و سوسياليسم سپرده بودند، قيام مردمي او را به سخره گرفتند و دين را «افيون تودهها» ناميدند و رسالت خويش را دينزدايي از جامعه اعلام كردند.
اما در اين ميان، اين مردم بودند كه به دور اين امام غريب گرد آمدند و آنگاه كه مرجع و رهبر به پا خاسته خويش را در جنگ عوامل طاغوت، اسير و دستگير و زنداني ديدند، كفن به تن به خيابانها ريختند و قيام پانزده خرداد را در حمايت از اين به پاي خاسته تنها ولي سراپا متوكل، آفريدند.
در زمانهاي كه او به پاي خاست، باطل آنچنان عريان شد كه نظير آن در ادوار پيشين كمتر پيش آمده و يا به عبارت بهتر، ديده نشده بود. آنگاه كه پهلوي دوم ـ كه مزدورانه خود را زاير خانه خدا و كمربسته ائمه(ع) ميناميد!ـ دست به تغيير تاريخ هويت پيامبر اسلام زد، امام برخاست و پرچم غيرت اسلاميان را برافراشت و صد عجب كه در اين ميان، آنچنان كه بايد و شايد ياوري نيافت اما دست از تكليف خويش برنداشت.
او كه براي خدا قيام كرده بود، با آگاهيبخشي مستمر به جامعه، به تدريج پايههاي رژيم شاهنشاهي را به دست مردمي كه در اقتدا به او برخاسته بودند، سست و سستتر كرد و آنچنان ضربات سهمگين خود را بر پيكره پوسيده رژيمي كه داعيهدار ژاندارمي خليج فارس و قدرت برتر سياسي و نظامي منطقه بود، فرود آورد كه با قيام و خيزش مردم، طومار طولاني حاكميت طاغوت در هم پيچيده شد.
مردمي كه در تاريخ چند هزار ساله ايران ـ پيش و پس از ظهور اسلام عزيز ـ هيچ سهم و نقشي در حاكميت، جز تجهيز لشكر و پرداخت ماليات و اظهار انقياد و اطاعت تام و تمام نداشتند و با اينكه قدرت شاهان از آنان سرچشمه ميگرفته، به چيزي گرفته نميشدند و اگر هم به حضور شاهان ميرسيدند، به هنگام سخن با آنها، بايد به گونهاي فاصله خود را حفظ كنند و دستمالي جلوي دهان خود بگيرند (آنگونه كه در تخت جمشيد ديده ميشود) كه بوي دهان آنان به شاه آسيبي نرساند! و برخي شاهان كه اصولا جز از پس پرده با مردم سخن نميگفتند و جز براي اندكي از خواص و نديمان خويش چهره آشكار نميساختند، اما خود را سايه خدا و مؤيد به تأييدات يزداني و فر ايزدي ميدانستند! امام برخاست و بر حكومت باطل شاهان خط هميشگي بطلان كشيد؛ همو كه در تمام زندگي، خود را وقف مردم كرد؛ همو كه متواضعانه اعلام ميكرد، دست مردم را ميبوسد و خود را خدمتگزار آنان ميداند؛ همو كه از مردم تمنا ميكرد، به وي نه رهبر كه خدمتگزار بگويند؛ همو كه يك بار كه از جمعيت شنيد: «كوبنده شرق و غرب، روحالله است»، معترضانه، اما صميمانه به عاشقان خود كه در حسينيه براي ديدار او بيتابي ميكردند، فرمود: «كوبنده غرب و شرق شما هستيد، روحالله كي است؟!»
همو كه مردم را خانواده خداوند ميدانست و خدمت به خلق را خدمت به خدا. هم بر اين اساس بود كه وقتي در قم ميديد در جلوي منزل او نردهاي كشيدهاند، وي را از آسيب ازدحام مردم به هنگام ملاقات مصون دارند بر سر كساني كه به اين امر مبادرت كرده بودند، فرياد كشيد: «اگر اين نردهها را برنداريد، دستور ميدهم آنها را آتش بزنند. چرا ميخواهيد من را از مردم جدا كنيد؟»
همو بود كه وقتي در سنين كهولت و پيري در ميان ازدحام شديد زوار در حرم مطهر اميرالمؤمنين(ع) و امام حسين(ع) در نجف و كربلا گرفتار ميشد كه به تعبير بعضي نزديك بود، از شدت فشار زوار، استخوانهاي ايشان خرد شود وقتي براي او راه باز ميكردند تا بتواند به راحتي زيارت كند، با اعتراض وي روبهرو ميشدند كه برآشفته ميفرمود: «شما نميگذاريد من زيارت كنم!»
همو كه به هيچكس در هيچ كجا اجازه نداد به رسم احترام و ادب و حتي به بهانه طرح پرسش و مسئله شرعي، به دنبال او حركت كند و موجب تعظيم ظاهري او شود.
همو كه به رغم تمكن مالي كه داشت و سيل هدايايي كه براي حضرتش فرستاده ميشد، تا آخر عمر در منزل محقر اجارهاي در روستاي جماران اقامت كرد و آنچه را از املاك پدري در خمين به وي به ارث رسيده بود، به زارعان و كشاورزان آنجا بخشيد و به نماينده خويش در خمين دستور داد آن املاك را بين آنان و نيازمندان تقسيم كنند.
همو كه وقتي در بهشت زهرا(س) در ميان ازدحام جمعيت فشرده ميشد، آنهنگام كه به اهل بيت خويش اين حادثه را يادآور ميشد، فرمود: شيرينترين لحظات عمر من وقتي بود كه در بهشت زهرا(س) زير دست و پاي مردم افتاده بودم و داشتم از بين ميرفتم!
همو كه از مردم عزت ديد و به مردم عزت بخشيد و هيچگاه از آنان گله و شكايتي نكرد و همواره جز با احترام از آنان ياد نفرمود و با افتخار اظهار ميداشت كه مردم زمان او، از مردم صدر اول اسلام و زمان رسول خدا(ص) و ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ بالاتر و وفادارترند.
درود و رحمت بيپايان الهي بر آن عزيز سفركردهاي كه اكنون در جوار اولياي خويش آرميده است و تاريخ، هرگز اخلاص و شجاعت و ايمان و تقوا و مردمخواهي و دينمداري و آزادگي و عزتسازي و افتخارآفرينيهاي او را فراموش نخواهد كرد.
يکشنبه 12 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 349]