واضح آرشیو وب فارسی:قدس آنلاین: قدس انلاین: ابوالعباس عبدالله، ملقب به مأمون در سال ۱۷۰ ق. از کنیزی بادغیسی به نام مراجل زاده شد و وی هنگامی که سیزده سال سن داشت هارون او را ولیعهد دوم خویش کرد.به گزارش قدس انلاین، مامون پس از دعوت از امام رضا (ع) به خراسان پیوسته در پی آن بود تا قاطعیت خود در امر حکومت بر مسلمین را نشان دهد، اما در هر مرتبه بنحوی ناکام می گردید. در این باره آمده است روزی حضرت رضا (ع) در مجلس مأمون حضور داشتند، ناگاه دزدی را حضور خلیفه آوردند. مأمون به او تندی کرد و گفت: «در زمان حکومت و سلطنت من ترا چه جای آن است که سرقت نمایی؟» دزد گفت: سرقت فسرقت؛ چون تو ای مأمون از بیت المال مسلمین دزدی می کنی و حقوق ما فقرا را به خود اختصاص داده ای و سرقت می نمایی، من هم ناچارم که سرقت کنم». مأمون گفت: ای دزد بی شرم، زبان درازی می کنی؟ اکنون دستور می دهم تا اینکه بر تو اجرای حد نمایند و دست تو را قطع کنند. دزد گفت: العبد لا ینفذ حکمه علی الحر؛ حکم بنده درباره ی حر اجرا نمی شود و تو بنده می باشی و من آزاد؛ لذا نمی توانی بر من اجرای حد کنی. مأمون برآشفت و گفت: چطور من بنده و تو آزاد می باشی؟ گفت: برای آنکه مادر تو کنیز بود و هارون الرشید او را از بیت المال مسلمین خریداری نمود و ابدا أحدی از مسلمین راضی به این معامله نبودند و لذا معامله باطل و تو بنده مسلمین می باشی و من هم صاحب تو می باشم. مأمون در غضب فرو رفت و گفت: تو را با اجرای حد الهی تطهیر می کنم. دزد گفت: الخبیث لا یطهر الخبیث؛ شخص ناپاک نمی تواند، ناپاک را تطهیر کند و تو آلوده به هزاران جنایت می باشی و لیاقت اجرای حد الهی را نداری. مأمون گفت: نسبت به خلیفه مسلمین زبان به جسارت و توهین گشودی و هتک احترام نمودی و از این جهت واجب القتل گشتی! دزد گفت: «اولا تمام مسلمین تو را به خلافت نمی پذیرند، پس تو خلیفه مسلمین نیستی و ثانیا اهانت به خلیفه در هیچ جایی از قرآن و روایات نقل نشده که حدش قتل باشد، پس چطور و به چه عنوانی می خواهی مرا به قتل برسانی؟ مأمون در جواب دزد عاجز ماند و رو به حضرت رضا (ع) کرد و گفت: تکلیف من با این دزد چیست؟ حضرت فرمودند: فلله الحجة البالغة؛ حضرت حق (سبحانه و تعالی) تا به کسی اتمام حجت ننماید او را عذاب نمی کند. خلیفه هم اگر قصد اعدام این شخص را دارد، باید به او اتمام حجت کند و مطالب او را جواب دهد. پس از این گفتار مأمون متوجه شد که حضرت رضا (ع) می خواهد بگوید، مطالبی که این دزد می گوید تماما حق است و تو نباید او را تعذیب کنی و لذا دستور داد تا دزد را آزاد کردند ولی کینه حضرت را به دل گرفت و در صدد قتل حضرت رضا (ع) برآمد. منابع: 1-شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2: 237. 2-حسینی قمی، کرامات و مقامات عرفانی امام رضا(ع): 43-44.
شنبه ، ۲۱آذر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 8]