واضح آرشیو وب فارسی:شهیدنیوز: شهیدخبر(شهیدنیوز): شاعر انقلابی کشور منصور نظری در دو مثنوی به نام "ظهور" با حضرت حجت(عج ) سخن گفته ودیگری «سلطان پوشالی»به اوضاع ترکیه و وقایع داعش پرداخته است.بِسْمِ رَبِّ العاشقی، رَبِّ الحُسین - شیعه را می آید از رَه نورِ عِین بِسْمِ رَبِّ العشق و مهر و ماه و نور - اندک اندک می رسد وقتِ ظُهور می زند فریادِ یا زهرا جَرَس - یوسفی آید زِ رَه، عیسی نَفَس از پریشانیِ گیسویِ دمشق - بِشنوید ای عاشقان این شورِ عشق اندک اندک می رسد سَر انتظار - آید از رَه یوسفی زَهرا تَبار آید از رَه قبله گاهِ شمس و مَه - جان به قربانی کنید او را به رَه می چکد خونِ دل از چشمِ یمن - دارد این غوغا خبر از آمدن این شبِ ظلمت به پایان می رسد - فاطمی خورشیدِ تابان می رسد یوسفِ زهرا رسد از راهِ عشق - بر لبش اِنّی اَنَا، اَللهِ عشق مُنتقِم بر رنج ِزهرا می رسد - یوسفِ گم گشتۀِ ما می رسد میرسد زیبای شهر آشوب عشق - مَهدیِ زهرا، امامِ خوب عشق در پاسخ به یاوه گویی مقامات ترکیه در باب تهدید جمهوری اسلامی ایران، مثنوی «سلطان پوشالی» تقدیم به تمامی مردم آزاده و آزادی خواه ایران اسلامی مُحقَّر شاهِ عُثمانی که هم پیمانِ شیطانی - زِ جور و ظلم و بیدادت، جهانی رو به ویرانی اَلا اِی گرگِ دَرَّنده که مشغولی به چوپانی - چه می جویی از این پستی، رِذالت هایِ حیوانی سعودی را کُجا تا کِی، شریکِ در هوسرانی - کَم از ایمان و دین دَم زَن، تو اِی نَنگِ مسلمانی کجا تا کِی مسلمانی، شود قربانِ نادانی - زِ فتنه بی گناهان را، کُنی تاکِی تو قُربانی به شام ای بُرده شیطان را، به خوانِ خون به مهمانی - تو را سودی نمی آید از این افکارِ شیطانی هَلا اِی در سَرِ خامَت ، تَفکُّرهایِ اِخوانی - تَوَحُّش هایِ داعِش را، تو پنهان صحنه گردانی زَدی آتش تو خَرمَن را، زِ اسلام و مسلمانی - سَر از طفلان بریدن را چه دین است این و ایمانی؟ سَرِ آزادگان بَر نِی، تو کردی شاهِ عُثمانی - تو کردی خوار و آواره ، عراقی ، کرد و لبنانی گدایی بر تو می زیبَد، نه فَغفوری و خاقانی - زِ سَر بیرون کن اِی پاشا، غلط سودایِ سُلطانی به نامردی سَر از مَردی بُریدن، ننگِ تورانی - زَنَد داغِ سیاوش ها ، شَرَر بر قلبِ ایرانی تو اِی روباهِ عثمانی ، کجا دَرخوردِ ِشیرانی - هراسان بیدِ لرزانی زِ سردارِ سلیمانی هواداری ز داعش را، تو ننگِ نامِ انسانی - که دارد شَرمِ از رویِ تو هر دَرَّنده حیوانی به نیرنگ و فریب آری ، تو عمر و عاصِ دورانی - تو کردی قومِ داعش را، به نِی اوراقِ قُرآنی زِ تور و سَلم و گَرسیوَز، زِ نامردان تَبارانی - شکوه و فَرِّ ایرانی، تو را دارد هراسانی تو ای آغشته دستانت به خونِ پاکِ صد آرش - به شام و لیبی و لبنان تو بَرپا کرده ای آتش به خاک و خون سیاوش ها تو از ما می کِشی آری - سپاهِ ظلمِ داعِش را تو پنهان می کُنی یاری تو تیغِ کینِ داعش را نهادی بَر گلویِ حق - تو مردانِ سَحَر کُشتی به تیغِ ظُلمتِ مُطلَق عَلَم کردی سیَه بر ما تو بِیرق هایِ داعش را - به نام ِدین تو آوَردی، پدیدار این فَواحِش را کشیده اِی نقابِ دین، به ظلمت از ریا بَر رو - نَه کمتر از یزیدی تو، که بَرپا کربلا کَرد او تو را فاش این سخن گویم ، جهان احمق نه پنداری - که این قومِ فواحش را، تو در آغوشِ خود داری تو سَردارانِ زهرا را ، به جُرمِ عشقِ او کُشتی - به عُشّاق علی از کین، زدی خنجر به هَر پُشتی الا ای قوم در غُربت بریده سَر سیاوَش را - کِشَد کیخُسروی روزی، کمانِ کینِ آرَش را ندارد قوم ایرانی به داغِ ننگ و ذلّت تاب - از این خاکِ تهمتن ها، بِروید رستم و سهراب سلیمانی به سَرداری، زِ نسل زال و بهمَن ها - به عُثمانی بیاراید، سپاهی از تَهمتَن ها دودَم تیغی به کف او را ، به رَسمِ حیدری آید - و دربِ خیبرِ توران، علی وارانه بگشاید زِ شام و لیبی و لبنان ، بِتارانَد فَواحِش را بِکوبَد چون علی دَرهَم، سپاهِ ظلمِ داعش را به یارانِ سفرکرده شهادت را قرارَش او - خَوارِج را زند سَرها به تیغِ ذوالفقارَش او چه حَدّ باشد که تورانی، کند تهدیدِ ایرانی - کُجا موشی توان دارد، هجوم ببر خیزانی کجا کَرکَس تواند تا، کُند سودایِ شهبازی - کجا ایران دهد باجی، به ترک و رومی و تازی که ایران خاکِ مردان و دلیران است و آزادی - و ساکت او نمی ماند به این کُشتار و جَلادی روان مرگِ سیاوش را، زِ چشمانِ سَحَر ژاله - ز ِخاکِ پاکِ این سامان نروید غیرِ آلاله کجا این مهدِ آزادی، اسیری را نَهَد گَردَن - کُجا پیراهنِ ذِلَّت کُند قومِ علی بَر تَن هزارانش اگر خنجر، خورد از پشت و رو بر تن - دریغا سَر سِپارد بَر، فریبِ حُکمِ اَهریمَن تو اِی آلوده دستانت به خون، قومِ سیاوَش را - بَسی رَذلانه اَفکندی، به شام آشوبِ آتش را اَلا مَنفورِ عثمانی که بر ما آتش افروزی - تو را این آتشِ فتنه بِسوزد پا به سَر ، روزی به رسوایی کشد آخَر ، فریب و مکرِ پنهانی - تو حق را کِی نگهبانی؟ که خود سلطانِ دزدانی!! چه خام این کرده پنداری، «رَجَب» سودایِ سلطانی -چه رَه باشد گِدایان را به فَغفوری و خاقانی تو اِی از نسل روباهان، کجا در حَدِّ شیرانی - کجا اِی اهلِ نامردی، تو همپایِ دلیرانی تو شوم آن جُغد مَنفوری، که خوش دارد به ویرانی - تو را بر لَب نمی شاید شُکوهِ نامِ ایرانی تو در دستانِ امریکا ، عروسک گونه رَقصانی - و پنداری حماقت را ، که سُلطانِ جهانبانی مَکُن تهدیدِ ایرانی، به ضربِ طبلِ تو خالی - دهانت را فروبند اِی، «رَجَب» سلطانِ پوشالی شکوهت را کند خواری، به سرداری، سُلیمانی - حِقارت بر تو می زیبَد، نه شاهی، موشِ عثمانی تو قومِ بی گناهان را به خون آغِشته دَستانی - بُرَد داعش به اِذنِ تو، سَر از طفلِ دبستانی به ظاهر گرچه انسانی، نداری ذَرّه وجدانی - فِکندی آتشِ فتنه، به هر شهری و سامانی و کولاکِ جهالت ها بِخُشکانیده هَرجانی - بهاری کو که آشوبد بر این خواب زمستانی؟ و میدانم که میدانی که شب را هَست پایانی - و می آید سحرگاهی زِ رَه خورشیدِ نورانی به آخر می رسد روزی، شرارت هایِ شهوانی - زمستان را بِتارانَد سپاهِ نوبهارانی و می آید به سَر آخر شب دِیجور ظُلمانی - و مردانِ یَمانی را کُند یاری خُراسانی حَرَم گیرد سعودی را، به سرداری، سلیمانی – و سازد صُبحِ عاشورا ، ظُهور آن ماهِ پنهانی جهان دارد عطش او را ، که زُلفَش بویِ غَم دارد - مَلَک در خانۀِ چشمش، تَمنّای حَرَم دارد ... به امید ظهور حضرت یار ... سحرگاه 28 صفر 1437 قمری -19 آذر 1394 تبعیدگاه تهران –منصور نظری
پنجشنبه ، ۱۹آذر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شهیدنیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]