تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 13 مهر 1403    احادیث و روایات:  ghhhhhh
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820381049




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دفاع از اهل بیت (ع) مرز نمی شناسد


واضح آرشیو وب فارسی:دولت بهار: دولت بهار: اگرچه مدافعان حرم، قتلگاه فرزند زهرا، خیمه های سوخته آل الله، دستان بسته و خلخال های به تاراج رفته یتیمان اباعبدالله الحسین (ع) را به چشم ندیدند، اما عشق به اهل بیت رسول الله(ص) سال هاست که با گوشت و خونشان درهم آمیخته و عهدکرده اند که تا آخرین نفس پای عشق اهل بیت بمانند و پروانه وار بسوزند.دولت بهار/ اینان شعارشان «یالیتناکنامعکم»است که دلشان را راهی می کنند و خود را به قافله سید و سالار شهیدان می رسانند. سردار حاج حمید مختاربند یکی از همین دلاورمردان بود که در سوریه و در جنگ با دشمن تکفیری به شهادت رسید. آنچه در پی می آید روایات منیره فخیمی، همسر این شهید مدافع حرم است از زندگی تا شهادتش. افتخار ازدواج با یک پاسدار سال 1360با حاج حمید آشنا شدم. یکی از دوستان خانوادگی معرف ایشان بود. حاج حمید شش سال از من بزرگ تر بود. ازدواج و مراسم ما به شکلی کاملاً سنتی برگزار شد. آن زمان جنگ بود و دغدغه همه بچه های مذهبی و انقلابی، مقابله با دشمنی بود که به خاکشان تجاوز کرده بود. من می دانستم که با یک پاسدار ازدواج می کنم و افتخار می کردم که در کنار ایشان نقشی در جهادشان خواهم داشت. جوان بودم و روحیه انقلابی بالایی داشتم و این ازدواج را خدمت به انقلاب می دانستم. همسرم به من گفته بود که پاسدارم و وظیفه ای خاص دارم و من هم با کمال میل پذیرفتم. حاج حمید قبل از آغاز رسمی جنگ هم در حوادث غرب کشور حضور داشت و در نبرد با ضد انقلاب فعال بود. وقتی جنگ شروع شد، من دانشجو بودم و مشغول کارهای فرهنگی به ویژه در سنگر مساجد شدم. ابتدا به خاطر شرایط جنگی در اهواز ماندیم و بعد به شوشتر رفتیم. پنج برادر انقلابی مختاربند هر پنج برادر خانواده مختاربند در جنگ هشت ساله حضور داشتند. پدرشان هم فعالیت های زیادی انجام می داد. خانواده حاج حمید بسیار انقلابی و مجاهد بودند و مادر ایشان هم یک زن بسیجی و با اراده بود که بعد از راهی کردن فرزندان خودش را به پایگاه بسیج و مسجد می رساند و طلایه دار تهیه کالاهای مورد نیاز رزمندگان و مسئول برگزاری کلاس های قرآن، ادعیه و مراسم مذهبی بود. یکی از برادرانش به نام بهنام محمود مختار بند هم در سال 62 به شهادت رسید و برادر دیگرش به اسارت دشمن در آمده بود. تکلیف ما را ولایت فقیه روشن کرده است حاج حمید بیشتر اوقات در خطوط مقدم جبهه حضور داشت و من در خانه همراه بچه ها روزگارمان را می گذراندیم. سختی نبودن های حاج حمید با توکل به خدا و امید به پیروزی اسلام می گذشت. ما انقلاب را با جان و دل دوست داشتیم. به لطف خدا هم توانستیم فرزندانی نیک و شایسته تربیت کنیم. آنها را هم چون پدرشان فدای انقلاب و نظام و رهبر می کنم. تکلیف ما را ولایت فقیه و امام خمینی روشن کرده بود. ایشان فرمودند: «ما تا آخر ایستاده ایم، اینطور نیست که این شهادت ها خللی در اراده ما ایجاد کند.» نمازخوان تربیت می کرد حاج حمید فعالیت های فرهنگی زیادی داشت و بسیار فعال بود. محل زندگی مان به هر جایی که منتقل می شد، اولین کاری که انجام می داد این بود که جوانان را به دور خودش جمع می کرد. اگر آن محل مسجد نداشت مسجد می ساخت، اگر مسجد پایگاه بسیج نداشت، پایگاه بسیج مسجد را راه می انداخت. به هر ترتیبی بود جوانان را دور خودش جمع می کرد. نه تنها نمازخوان بود، بلکه نمازخوان تربیت می کرد. جوانان را به انجام امور خیر تشویق می کرد و خودش در صف اول خیرین قرار می گرفت و در کار خیر پیشقدم بود. مسئولیت ها و سمت هایی که داشت او را از انجام کار های عادی و مردمی باز نمی داشت. از کارگری و بنایی در ساخت مسجد گرفته تا پخش چای و مرتب کردن کفش نمازخوان های مسجد، همه را با شوق وصف ناپذیری انجام می داد. عاشق نظام و انقلاب بود. گره گشای مشکلات مردم و جوانان بود. بخشی از حقوقش را به افراد نیاز مند وام می داد. در گرمای تابستان اهواز روزه مستحبی می گرفت و من همواره معترض می شدم در شرایطی که کار بنایی مسجد را هم انجام می دهی، روزه ات را باز کن، می گفت تو فکر گرسنگی و تشنگی من نباش. بسیار خودساخته بود. از ابتدا هم سختکوش بار آمده بود. همه برادر هایش هم اینطور بودند. یک لحظه نمی توانست بیکار بنشیند، اگر بیکار می ماند، مریض می شد. دائم فعالیت می کرد. دنیا برایش تنگ بود 33 سال در کنار هم زندگی کردیم و من می دانستم که جای حمید در این دنیا تنگ بود. با پیشنهاد یکی از دوستانش برای دفاع از حرم راهی شد. با جان و دل پذیرفت. بچه ها، طیبه، محمود، زهرا و محمد حسین را راضی کرد و مرداد سال گذشته راهی شد. بچه ها با طرز تفکر پدر و علاقه اش به جهاد و مبارزه آشنا بودند. این رفتن ها در خانواده ما عادی شده بود. البته بچه ها تصور می کردند که پدرشان خیلی زود بر می گردد اما همسرم رفت و شرایط را که دید، بر ماندن و استمرار حضورش در جبهه مقاومت اسلامی تأکید داشت. در یکی از نوشته ها از او از زمان آمدنش سؤال کردم و ایشان در پاسخ من خیلی قاطع گفت محال است که من خودم بر گردم و اسم برگشت را نیاورید. امکان ندارد که من با پای خودم بیایم، من را می آورند. مجاهدی خستگی ناپذیر با اینکه زمان استراحتش بود، اما آرام و قرار نداشت. خبر شهادتش را خیلی ها پیش از من شنیدند، در نهایت برادرانم خبر شهادت او را به من دادند. حاج حمید خستگی ناپذیر بود. ما در قم زندگی می کردیم و برای دیدار پدرم به اهواز رفته بودم که هر دو برادرم به خانه پدرم آمدند. با آمدن یکباره آنان کمی شک کردم. آمدند و از من حال حاج حمید را پرسیدند. در نهایت هم گفتند که ایشان به شهادت رسیده است. در روند اجرای یک عملیات در سوریه سردار حسونی زاده به شهادت می رسد و حاج حمید برای آوردن پیکر ایشان از دست تکفیری ها وارد عمل می شود که در نهایت با اصابت تیر به سینه اش به شهادت می رسد. لبیک گفت و راهی شد دفاع از حرم ائمه (ع ) که ربطی به خاک ندارد، ما به عنوان شیعه وظیفه ای داریم. یک بار خانم حضرت زینب (س) در سال 61 هجری قمری رنج و اسارت دیدند، الان اگر بخواهیم اجازه این کار را بدهیم، این عین بی غیرتی ماست. هر زمان که می خواستم به حاج آقا پیام بدهم برایش می نوشتم: همسر غیورم. بسیار نسبت به اهل بیت(ع) غیرت داشت. هر زمان اسم خانم را می شنید، اشک از چشمانش جاری می شد. زمانی که نام اهل بیت(ع) به میان بیاید، ما مرز نمی شناسیم. او بر خود تکلیف می دانست که برای دفاع برود. ما وظیفه داریم تا هر جا که لازم باشد برای دفاع از اسلام برویم. همسر غیورم هم لبیک گفت و راهی شد. کشور های اطراف، خط مقدم جنگ امروز ماست. اگر اینها بتوانند و فرصت پیدا کنند که ایران و نظام جمهوری اسلامی را از بین ببرند، این کار را می کنند. حقیقت این است که ما داریم از کشور خود دفاع می کنیم. در پایان هم باید بگویم که شهدا گریه کن نمی خواهند بلکه آنها نیاز به به پیرو دارند. آنها می خواهند که ما راهشان را زنده نگه داریم. خمس فرزندانم را تقدیم اسلام کردم زهرا عبدلی مادر شهید حاج حمید مختاربند، این روزها افتخار دارد که دیگر با نام مادر دو شهید از او یاد شود. زنی قهرمان که تا آنجا که توانست به اسلام، قرآن، نظام و کشورش خدمت کرد. مادر شهیدان مختاربند این روزها با اینکه 70سال از عمرش می گذرد همچنان در حسینیه جلسات قرآنش را برگزار می کند و همراه با جوانان و همسن و سالان خودش کارهای فرهنگی و خیر را ادامه می دهد. به لطف مادرانه های پاک و مهربانی همیشگی مادران شهدا پای حر ف هایش نشستیم تا از شهادت دردانه هایش در جنگ با دشمنان بعثی و تکفیری برایمان روایت کند. متولد 1317هستم. خدا به من10 فرزند داد، پنج دختر و پنج پسر. خمس فرزندانم، محمود و حمید را به خدا هدیه کردم. پسرم محمدعلی هم افتخار آزادگی را با خود دارد. انقلاب که به پیروزی رسید، ما دستمان بیشتر باز شد تا به انقلاب و نظام خدمت کنیم. از همان ابتدا کلاس های قرآن و هیئت های مذهبی و عزاداری را برگزار و جوانان را به این محافل جذب کردیم. می خواستیم آنها را با آرمان های امام آشنا کنیم. جنگ که به کشور تحمیل شد و قصد تجاوز به خاکمان به سرشان زد هر پنج پسرم را راهی کردم و خودم در سنگر پشتیبانی همراه با زنان محل دست به کار شدم. مربا، کلوچه و ترشی درست کرده و ارسال می کردیم. همه کاری که بتواند به رزمنده ها و جهادشان کمک کند، انجام می دادیم. همه این کارها را هم برای رضای خدا انجام می دادم. برای رضای خدا و شهدا. در کنار همه این اقدامات، حضور در جلسات قرآن روحیه چند برابر به ما می داد. به حمد خدا هم پیروز شدیم و من افتخار مادر شهید شدن را پیدا کردم. هنوز هم در فعالیت های بسیج شرکت دارم و اجازه نمی دهم که سن و سالم مانع کارهای فرهنگی ام شود. 14 سال داشتم که خدا حاج حمید را به من داد. به حاج حمید گفتم: به جنگ نرو. گفت: مامان تو با این سن و سالت هنوز برای اسلام و انقلاب تلاش می کنی، من چطور آرام بنشینم. نروم که بیایند و به کشورم تجاوز کنند. ما باید برویم که امریکا جرأت نکند دست به خاک ما دراز کند و مسلمانان را بکشد و از راه عراق و سوریه وارد کشور ما شود. حرف های دردانه ام حق بود و من سال ها خودم به خاطر این حرف ها بود که فعالیت می کردم. راضی شدم به رفتنش. امروز هم می گویم که همه فرزندانم فدای اسلام و قرآن. *روزنامه جوان


چهارشنبه ، ۱۸آذر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: دولت بهار]
[مشاهده در: www.dolatebahar.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 7]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن