تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هرگاه نيّت ها فاسد باشد، بركت از ميان مى رود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1813074835




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شهدای کرمانشاه/105 نجواهای عاشقانه شهید جلیلی در سنگری که خودش ساخته بود


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: شهدای کرمانشاه/105
نجواهای عاشقانه شهید جلیلی در سنگری که خودش ساخته بود
شهید جلیل جلیلی از شهدای والامقام دوران دفاع مقدس در کرمانشاه است و در سنگری که خودش ساخته بود نجواهای شبانه عاشقانه‌ای داشت.

خبرگزاری فارس: نجواهای عاشقانه شهید جلیلی در سنگری که خودش ساخته بود



به گزارش خبرگزاری فارس از کرمانشاه، شهید جلیل جلیلی از شهدای والامقام هشت سال دفاع مقدس در چهارم آذر ماه سال 1341 در شهر کرمانشاه چشم به جهان گشود و از همان دوران کودکی هم‌زمان درس می‌خواند و برای امرار معاش خانواده تلاش می‌کرد. این شهید والامقام در سال 1360 موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته فرهنگ و ادب شد و در حالی که سرپرست خانواده‌ای 12 نفره بود و می‌توانست شرعاً و قانوناً از خدمت سربازی معاف شود، عشق به الله و امام (ره) وی را بر این داشت تا برای خدمت سربازی ثبت‌نام کند. شهید جلیلی 9 ماه دوره آموزشی را در تهران گذرانید و بعد به جبهه جنوب اعزام شد که در تمامی عملیات محرم شرکت داشت و بار آخری که به مرخصی آمد در تاریخ هفدهم فروردین‌ماه 61 در جبهه موسیان بر اثر ترکش خمپاره به درجه شهادت نائل آمد. وی در آن روز در حالی که تنها 30 سال داشت و هنوز مجرد بود در جنوب موسیان در ساعت دو بعد از ظهر در درگیری با مزدوران بعثی عراق از ناحیه پای راست مورد اصابت ترکش قرار گرفت و در بین راه که برای مداوا اعزام شده بود به درجه رفیع شهادت نائل گشته و در گلستان شهدا به خاک سپرده شد. در متنی از نوشته‌های شهید آمده است: «ای خدای من! اگر دهان من خاموش است، خاموشی مرا بشنو، ای خدای من! صدای قلب مرا بشنو که با آهنگی خوش به گوش هیچ‌کس نمی‌رسد و با زبانی که حرفی ندارد با تو سخن می‌گوید. ای خدای من! بیا و لطف بی‌کرانت را شامل حال من کن. ای خدای من! بیا و طبیب روح دردمند من باش، ای خدای من! تا کی باید صبر کنم و تا چه وقت در فراخواندن درنگ می‌ورزی مگر نمی‌بینی که روز و شب تو را صدا می‌کنم. ای پدیدآورنده نیکی‌های هستی! با یک دیدار بنده ناچیزت را سعادتمند کن». در قسمتی از وصیت‌نامه شهید جلیلی آمده است: «وصیت من در درجه اول به خانواده‌ام این است که در مرگ من گریه و زاری نکنید باید خوشحال باشید که توانسته‌اید فرزندتان را تقدیم اسلام کنید. شما زحمت زیادی کشیدید و خودتان می‌دانید که من خیلی آرزو داشتم به فیض الهی نائل آیم و در راه اسلام و وطن اسلامی خود شهید شوم و اما مادر عزیز چه رنج‌ها و زحماتی برای من کشیدی و آخرین لحظات زحمات شما را فراموش نمی‌کنم». خواهر شهید جلیلی در مورد این شهید والامقام می‌گوید: در زمانی که درخت انقلاب نیاز به آبیاری داشت تا رشد کند و ثمر بدهد، جوان‌های غیور مملکت ایران با حضور خود در جبهه‌های نبرد، شرق و غرب را به لرزه در می‌آورند و شهید جلیلی نیز یکی از این جوان‌های غیور ایرانی بود. با ورود خود خانه سوت و کور را تبدیل به بهشت کرد، زیرا با تولد خود نوری و امیدی را در دل پدر و مادر زنده کرد. شهید جلیلی دومین فرزند خانواده و نخستین فرزند پسر بود؛ دوران طفولیت را با رنج و مشقت پشت سر گذاشت تا اینکه در دبستان توکلی دوران ابتدایی را شروع کرد و از همان اوان با رنج هم تحصیل می‌کرد و هم برای امرار معاش و کمک به خانواده کار می‌کرد و با داشتن خانواده تنگدست ناچار بیشتر اوقاتش را در حالی که بچه‌های دیگر بازی می‌کردند به کار کردن مشغول بود. بعد از فارغ شدن با معدل بالا و زمانی که مدارس تعطیل می‌شد، برای کار به میدان‌های کارگری می‌رفت و تمامی تابستان را به جای استراحت به کار کردن می‌پرداخت و به هنگام پاییز نیمی از روز در مدرسه و نیمی دیگر را به کار کردن مشغول بود تا اینکه دیپلمش را گرفت و در حالی که یک خانواده 12 نفره را اداره می‌کرد و از نظر قانونی و شرعی می‌توانست معاف شود و نیز سرپرست خانواده باشد، اما عشق امام راحل یک دم راحتش نمی‌گذاشت. در تمامی دوران زندگی هرگز نماز و روزه‌اش را فراموش نمی‌کرد و همواره با تکیه بر خداوند به جنگ حوادث روزگار می‌رفت. عشق و ایمانی که در قلبش بود مانع از این شد که دنبال معافیتش برود و می‌گفت که وجدانم به من حکم می‌کند که ماندن در کنار خانواده صحیح نیست، زیرا به فرموده امام راحل باید به جبهه بروم و از میهن اسلامی دفاع کنم. بعد از اینکه دوران آموزشی را به مدت 3 ماه در تهران گذرانید و بعد او را به جبهه جنوب اعزام کردند که در تمامی عملیات محرم شرکت داشتند و بار آخری که به مرخصی آمد حالت عجیبی داشت و مدام می‌گفت پس کی این مرخصی تمام می‌شود؟ در جبهه بچه‌ها منتظر من هستند. شهید در کار بنایی مهارت داشت و سنگرش را خودش ساخته بود و می‌گفت من خودم را آماده می‌کنم برای نبرد نهایی که ان‌شاءالله به نفع اسلام و پیروزی این جنگ پایان می‌پذیرد، ولی شهید در نبرد نهایی خواست خداوند بر این بود که شرکت نداشته باشد که بر اثر اصابت ترکش خمپاره در جبهه موسیان به درجه رفیع شهادت نایل آمد. انتهای پیام/2700/صا40

http://fna.ir/V5KHF7





94/09/16 - 11:37





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن