تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس يك روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد - روح ايمان از او جدا مى‏شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816904771




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

حسرت دفاع مقدس داشت، شهيد دفاع از حرم شد


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: حسرت دفاع مقدس داشت، شهيد دفاع از حرم شد
شهيد مصطفي صدرزاده، فرمانده گردان عمار لشكر فاطميون با نام جهادي «سيد‌ابراهيم» در ظهر تاسوعاي امسال توسط تك‌تيرانداز نيروهاي تكفيري در حلب سوريه به شهادت رسيد.
نویسنده : صغري خيل‌‌فرهنگ 


شهيد مصطفي صدرزاده، فرمانده گردان عمار لشكر فاطميون با نام جهادي «سيد‌ابراهيم» در ظهر تاسوعاي امسال توسط تك‌تيرانداز نيروهاي تكفيري در حلب سوريه به شهادت رسيد. شهيد صدرزاده به مدت دو سال‌و‌نيم در درگيري‌هاي عليه تروريست‌هاي تكفيري به دفاع از حرم حضرت زينب(س) مشغول بود. شهيدي كه حاج قاسم سليماني درباره ذكاوت و درايت وي گفته است:«اين جوان چون ما راهش نمي‌داديم بيايد اينجا رفته بود مشهد در قالب لشكرفاطميون به اسم افغانستاني ثبت‌نام كرده بود تا به اينجا برسد، زرنگ به اين مي‌گويند! به ما و امثال ما كه دنبال مال جمع كردن و... هستيم نمي‌گويند! با ذكاوت كسي است كه اينطور كار را به‌دست مي‌آورد و بالاترين بهره را از آن مي‌برد و به نحو احسن از فرصت استفاده مي‌كند. چرا اين كار را كرد؟! چون قيمت داشت. ان الله يحب يقاتلون في سبيل الله...» آنچه در پي مي‌آيد  واگويه‌هاي سميه ابراهيم‌پور همسر  شهيد مدافع حرم سيد‌مصطفي صدر‌زاده است كه پيش رو داريد.

همسنگر زندگي
من فرمانده پايگاه بسيج خواهران بودم و ايشان هم فرمانده يكي از پايگاه‌هاي بسيج شهريار. با معرفي يكي از دوستان با هم آشنا شديم. صحبت‌هاي ابتدايي‌مان قبل از عقد پنج  دقيقه بيشتر طول نكشيد. بقيه صحبت‌ها ماند براي بعد از عقد.
همان ابتدا، سيد‌ابراهيم به من گفت كه دنبال يك همسنگر مي‌گردم، كسي كه مي‌خواهد با من زندگي كند بايد همسنگرم باشد. از همان ابتدا تكليف را مشخص كرد. نگفت  به دنبال يك همسر خوب هستم. به ايشان گفتم ما كه در حال حاضر در جنگ نيستيم. ايشان گفتند ما در جنگ فرهنگي هستيم. من از شما مي‌خواهم كه در كارهاي فرهنگي همراه من باشيد. از روز ازدواج با همسرم تا شهادت، روزي را به ياد ندارم كه سيد‌ابراهيم در آن كار فرهنگي انجام نداده باشد. بسيار فعال بودند و همواره پاي حرف‌ها و درد دل‌هاي بسيجيان، نوجوانان و جوانان مي‌نشستند. به جذب نسل سومي‌ها به انقلاب و نظام و ولايت اهتمام ويژه داشتند.
 
كارهاي خادم محرومين
زندگي با سيد‌ابراهيم بسيار برايم شيرين و لذت‌بخش بود. به شدت عاطفي بود و به خانواده محبت مي‌كرد. بسيار به فاطمه دختر بزرگم محبت مي‌كرد تا حدي كه فاطمه پدرش را بيشتر از من دوست داشت. خيلي اهل مراعات حال بچه‌ها بود و هرگز با آنها با تندي رفتار نكرد. نسبت به من هم سختگيري نداشت. تمام تلاش سيد‌ابراهيم اين بود كه دين اسلام را خيلي زيبا و شيرين براي بچه‌ها و نوجوانان معرفي كند. با رفتار خوبش بسياري را هم جذب هيئت و مسجد كرده بود.
كارهاي فرهنگي‌اش را در جاهايي اجرا مي‌كرد كه چندان به چشم نيايد. او مناطق محروم و دور افتاده را براي انجام كارهاي فرهنگي‌اش انتخاب مي‌كرد. همواره بهترين هدايا را براي محله‌هاي فقير‌نشين مي‌خريد و به جاهايي مي‌رفت كه هيچ آشنايي‌اي با فرهنگ جنگ و دفاع مقدس نداشتند و آنجا را براي فعاليت‌هايش بر مي‌گزيد.
  
زندگي ساده‌طلبگي
بعد از ازدواج ‌طلبگي را رها كرد. به قول خودش دنبال گمشده‌اي بود كه نمي‌توانست آنجا پيدايش كند. اما همواره به دنبال زندگي ساده‌‌طلبگي بود. مي‌گفت مي‌خواهم يك زندگي ساده داشته باشم اما براي بچه‌ها بهترين‌ها را مهيا مي‌كنم اهل تجملات نبود، مي‌گفت دوست دارم ساده زندگي كنم. اما شايد بچه‌هايم فاطمه و محمد‌علي زندگي ساده را دوست نداشته باشند.
  
رزق حلال با نمره 20
شغل همسرم، آزاد بود. همواره مي‌گفت: رزق حلالي كه ما به خانه مي‌آوريم، نمره‌بندي دارد. ممكن است نمره نان حلال ما، 16 باشد. بايد دنبال نان حلالي باشيم كه نمره‌اش 20 باشد. سيد‌ابراهيم دنبال نان حلال با نمره 20 بود. همواره هم از در‌آمدش براي هيئت و كارهاي خير هزينه مي‌كرد.
با حسرت از جنگ حرف مي‌زد و بسيار آرزو داشت كه در دوران دفاع مقدس حضور مي‌داشت. همواره با حسرت از آن روزها حرف مي‌زد. مي‌گفت: كاش بودم و مي‌توانستم در جهاد رزمندگان شركت داشته باشم. هر سال در هفته دفاع مقدس پاي تلويزيون بود و از اين كانال به آن كانال مي‌زد تا بتواند يك فيلم دفاع مقدسي ببيند. وقتي آن روزها را با امروز مقايسه مي‌كرد مي‌گفت خيلي حال و هوا عوض شده است. آن دوران پر بركت تمام شده و ما در دوراني زندگي مي‌كنيم كه ديگر از آن بركات خبري نيست.
 
جانباز روزهاي فتنه
در دوران فتنه 88 دو بار به شدت مجروح شده بود. 25 خرداد شدت جراحاتش بيشتر بود. پنج ضربه چاقو به پايش خورده بود و جراحتي هم بر بازو داشت. دستش هم شكسته بود. فاطمه در همان سال به دنيا آمد. همه دغدغه‌اش اين بودكه نكند دل آقا خون شود، نكند آقا غصه بخورد. مي‌گفت نبايد اجازه بدهيم كه آقا مكدر شوند. مي‌گفت بايد آنقدر شفاف‌سازي شود و جريانات براي مردم روشن شود، تا خود آنها حق را از باطل تشخيص دهند. شرايط سختي را در فتنه 88 و روزهاي آشوب تهران پشت سر گذاشت.
 
نبرد با دشمنان ناموس و دين
اولين باري كه عزم رفتن كرد ماه مبارك رمضان سال 1392 بود. راضي كردن من براي رفتن، خيلي برايش دشوار بود. من شديداً به سيد‌ابراهيم وابسته بودم. من با اصل رفتن سيد‌ابراهيم مشكلي نداشتم، اما همه اين نبودن‌ها و دوري از او آزارم مي‌داد. وقتي بحث دفاع از حرم مطرح شد، بسيار برايم صحبت كرد. از اشقيا و تكفيري‌ها گفت كه بايد قبل از اينكه وارد كشورمان شوند و ناموسمان در خطر باشد، مقابلشان بايستيم. بايد پيش از وقوع فاجعه از آن جلوگيري كنيم. اگر نرويم بايد در كشور خود با آنها بجنگيم. اين از زرنگي ماست كه قبل از ورود به خاك‌مان با آنها بجنگيم.
 
اين بار با پيروزي مي‌آيم
آخرين ديدار من و همسرم، همزمان با سالروز تولدش بود. اصرار داشت كه وسايلش را خودم جمع كنم و قرآن به سرش بگيرم. من هم وسايلش را جمع كردم و ساك سفرش را به دستش دادم. به من نگاهي كرد و خنديد. علت خنديدنش را پرسيدم. او گفت: نگاه كن خودت داري راهي سفرم مي‌كني. قرآن را آوردم و سيد‌ابراهيم از زير قرآن رد شد. گويي انرژي دو چندان گرفته باشد. سيدابراهيم گفت اين بار با پيروزي مي‌آيم.
 
جهاد همسرم براي اسلام بود
روز شماري‌هاي من براي آمدن همسرم ديگر تمام شده است. آخرين روز شماري من 73 روز بود. سيدابراهيم 20مرداد ماه 1394 رفت تا اينكه خبر شهادتش را در اول آبان ماه آوردند. پيكر شهيد، شش روز بعد به كشور بازگشت و در گلزار شهداي بهشت رضوان شهريار آرام گرفت.   از مدت حضور سيد‌ابراهيم تا قبل از شهادتش همواره مي‌گفتم كسي كه جانش را به خاطر خاكش مي‌دهد با كسي كه جانش را به خاطر دينش مي‌دهد، خيلي تفاوت دارد. براي من دومي خيلي با ارزش‌تر بود و با‌عث افتخار. زيرا جهادش براي اسلام است. من به همسرم مي‌بالم كه منتظر نماند تا اين جنگ در خاك خودش اتفاق بيفتد و به خاك خودش برسد، بعد راهي شود. يكي از افتخارات من اين است كه همسر شهيدي نيستم كه صرفاً به خاطر خاكش شهيد شده باشد، بلكه به خاطر دين و مذهبش شهيد شده است.


این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن