واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
چرا از شکستن رکورد رضازاده خوشحالیم؟
برای ما که انگار سال ها منتظرش بودیم و ترسش را داشتیم درد داشت. هم اندازه بغض سعید علی حسینی در مصاحبه ی فردای مسابقه. سعیدی که هنوز رکورددار جوانان جهان است و طعنه آمیزترین زخم ممکن را می زند: «حالا دیگر او از لیست رکوردداران خارج شده اما نام من هنوز هست.»
آی اسپورت: همیشه داستان هایی وجود دارد که از دوباره گفتن و دوباره شنیدنش اکراه داریم. داستان هایی که هرچه قدر زمان هم بگذرد و هرچه قدر هم صحنه تغییر کند، اصل و اساسش تغییر نمی کند. یکی از داستان ها، داستان دسته ی فوق سنگین وزنه برداری ایران در تمام این سال هاست. داستان مبارزه و رویارویی جسمانی یک نفر با همه. داستان خودبزرگ بینی قهرمانی که حالا چند روزی بعد از پایین آمدن از قله ی وزنه برداری دنیا، می تواند سری به شبکه های اجتماعی بزند و مردمی را ببیند که ایستاده برای آلکسی لوچوف روس کف می زنند و تحسینش می کنند. همان مردمی که شب مسابقاتش چشم شان عاشقانه به صفحه ی تلویزیون بود و لب شان ذکر و دعا. حالا، درست وقتی که لوچوف دارد
از حسین خان رضازاده به عنوان الگوی دوران کودکی اش یاد می کند، بیش تر از همیشه با خودمان راست هستیم . اتفاق بزرگ هیوستون آن قدرها دل مان را نسوزانده. تازه بعضی های مان که با خودمان رو راست تریم یک «همیشه» ی معنی دار هم وسط تیتر قید کرده ایم که «رکورد رضازاده برای همیشه شکسته شد». بله . برای همیشه . طعنه آمیز است. همان قدر طعنه آمیز که قهرمانی لوچوف روس در هیوستون آمریکا. البته که رکوردها برای شکستن اند و هر روز هر جای دنیا ممکن است قهرمان تازه ای متولد شود و تاریخ را وارد دنیای تازه ای بکند اما این قهرمانی و این رکوردشکنی برای ما که انگار سال ها منتظرش بودیم و ترسش را داشتیم درد داشت. هم اندازه ی بغض سعید علی حسینی در مصاحبه ی فردای مسابقه . سعیدی که هنوز رکورددار جوانان جهان است و طعنه آمیزترین زخم ممکن را می زند : «حالا دیگر او از لیست رکوردداران خارج شده اما نام من هنوز هست.» هم اندازه ی بغض بهداد عصا به دست که بعد از طلای المپیک کلی رقیب گردن کلفت در کشور خودش پیدا کرد و یک سال از تیم ملی دور ماند. موقع برگشت در آلماتی قزاقستان هم دیگر بهداد دو سال قبل نبود و طلای همیشگی اش نقره شد. هم اندازه ی بغض همه ی قهرمان های قدرنادیده ای که یک جایی از خودی خوردند.
دو/ این ها همه از مزایای ماست. مایی که جلوی دوربین و پشت میکروفون و روی جلد و کنار هم که باشیم صاف و یک رنگیم و به دور از نخوت و خودنمایی سرباز وطن و شرکت و اداره و کارخانه و خانواده و رفاقتیم و یک قدم که آن طرف تر برمی داریم، واقعیت مان را نشان می دهیم. این واقعیت خودبین و خودخواه و خودنما در وجود همه ی ما هست، تنها یک فرق دارد آن هم این که بسته به آدم کوچک و بزرگی که هستیم تبعات کوچک و بزرگی دارد. یک نفر معمولی و ناشناخته با خودخواهی هایش نهایتا ممکن است کانون یک خانواده را از هم بپاشد و یک نفر سرشناس شبیه حسین رضازاده رویاهای یک ملت را. کلا همین طوریم. توپ را برمی داریم و یک تنه به دفاع می زنیم و هرجا امیدمان نقش برآب شد که توپ مان گل نمی شود، برمی گردیم سمت دروازه ی خودمان. ما واقعا یک دیگر را دوست نداریم. واقعا با وفاداری کامل نسبت به هم عمل نمی کنیم. در خلوت خودمان ستایشگر هیچ رقیب هم زبان و هم شهری و هم وطن مان نیستیم.
بغض و نفرت گلوی خیلی مان را گرفته. به زور سلام می کنیم. به زور احترام می گذاریم. به زور آرزوی خوشبختی می کنیم و به زور زنده ایم. از رکوردشکنی لوچوف بدمان نیامده اما به خودمان که برگردیم، رضازاده های لوچوف لازم زیادی پیدا می کنیم. حال نژادمان انگار عوض شده. دست مان به زدن خودی عادت کرده. قبل از رقیب و غریبه و دشمن، خودمان گلوی خودمان را می بریم . ته تهش به جز خودمان کس دیگری را نداریم و باز هم زنده ایم به دود کردن رویاهای هم. عادت مان شده. عادت مان داده اند.
تاریخ انتشار: ۱۴ آذر ۱۳۹۴ - ۱۲:۵۷
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]