واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گفتوگوی فارس با رزمنده 14 ساله
از گهواره شدن شلمچه تا درگیری تن به تن با نارنجک
فشار آتش نیروهای عراقی به اندازهای بود که به خاکریز مقابل ما رسید، استقامت بسیجیان به حدی بود که دشمن با هدف اینکه تلفات بگیرد، با نارنجک شروع به حمله کرد.
به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، دفاع مقدس به زمان و مکان خاصی اختصاص ندارد، هر لحظه برای دفاع از دین و صیانت از ارزشهای دینی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی گام برداریم، همان دفاع مقدس است. هشت سال دفاع مقدس از دل جنگ نابرابری استخراج شد که جمهوری اسلامی را به استقلال و حریت رساند و جای دارد فرهنگ ایثار و شهادت به نسلهای جدید جامعه تبیین شود. مروج و مبلغ اصلی فرهنگ دفاع مقدس همان بسیجیان و یادگاران دوران دفاع مقدس هستند که میتوانند راویان خوبی برای آیندگان باشند، بنابراین جا دارد تا زمانی که یادگاران شهدا، ایثارگران و جانبازان در جامعه فعالیت میکنند، بهعنوان سرمایههای انسانی از آنان برای انتقال ارزشها و فرهنگ ایثارگری استفاده شود. اسحق مستشرق جانباز شیمیایی و مجروح جنگی دوران دفاع مقدس درباره نحوه حضورش در جبهه اینگونه روایت میکند: تاریخ تولدم را تغییر دادم تا در لیست رزمندگان اعزامی به مناطق جنگی پذیرش شوم. برادران بزرگتر و پسرعموهایم اهل جبهه و جنگ بودند، شور و اشتیاق جبهه در خانواده موجب شد تا در ابتدای دوران راهنمایی تحصیلی درس را رها کنم، 14 سالهای که با دستکاری در تاریخ تولد، پسری 17 ساله باشم. در 14 شهریور ماه 64 در لیست بسیجیان قرار گرفتم 6 فروردین ماه 65 به منطقه جنگی جنوب کشور اعزام شدم، فرماندهی گروهان سلمان گردان مسلمابنعقیل لشکر ویژه 25 کربلا را شهید سیدمجتبی علمدار عهدهدار بود. بعد از گردان پیاده به مخابرات لشکر منتقل شدم و جایی که پسرعمویم شهیدحجتالله مستشرق فرمانده گردان مخابرات لشکر و جانشین مخابرات لشکر بود؛ آموزش تخصصی مخابرات لشکر را در همین گردان گذراندم.
مقر لشکر ویژه 25 کربلا در هفتتپه بود، مقر اصلی نبرد آن روزها در شلمچه؛ گردان مسلم برای استراحت به این منطقه آمده بود و من با جدا شدن از این گردان، به گردان علیابنابیطالب (ع) ملحق شدم، گردانی که در خط مستقر بود، ابتدا بهعنوان نیروی جز فعالیت میکردم و بعد در گردان جانشین گروه ضربت شدم. جابهجایی گردان شبها یا قبل از طلوع آفتاب انجام میشد تا دشمن موقعیت را شناسایی نکند، متأسفانه عراقیها از جابهجایی گردان بویی برده بودند و در همین هنگام آتش سنگینی بهپا کردند تا تلفات بگیرند و خدا را شکر در این مرحله تلفات نداشتیم. تبادل آتش سنگینی اتفاق افتاد بود، ژ3 را بهعنوان نارنجک تفنگی استفاده میکردم، آن موقع ژ3 در سپاه کم بود و برخلاف ارتش، سلاح رسمی سپاه کلاشینکف بود، مهمات ژ3 خالی شد، همچنان خاکریز مقابل تیربارچی دشمن در آتش تهیه بود تا رزمندگان را زمینگیر کنند.
رسته من آرپیجیزن بود ولی چون دورههای آموزشی لازم را گذرانده بودم، ژسه در دست داشتم، با تمام آتشی که بهپا شد و من ژ3ای خالی از مهمات در دست داشتم، چشمم به آرپیجی افتاد که روی سینهکش خاکریز آماده شلیک بود. همه از دست تیربارچی دشمن خسته شده بودند، با توکل به خدا به طرف آرپیجی رفتم و روی دوشم قرار دادم، هوا گرگ و میش بود، نور برای دیدن کافی نبود، همان لحظه در دل گفتم خدایا هدایتگر شما هستید، من فقط ماشه را میچکانم. وقتی شلیک کردم درست به همان نقطهای که تیربارچی دشمن کمین کرده بود، فرود آمد و فقط نگاه رزمندگان به طرف من بود و این اقدام جز هدایت خداوند چیزی را دربر نداشت. سنم کم بود اما جسارت ریسک کردن را داشتم چون احتمال اینکه در بالای خاکریز گلولهای به من شلیک شود زیاد بود، فقط به تب و تاب و خستگی که به رزمندگان وارد شده بود توجه میکردم، این نگاه هدایتگری خداوند ایمانم مضاعف شد. * زمین همچون گهواره تکان میخورد توپخانه عراق از لحاظ گراگیری و قدرت بسیار قوی و زبانزد بود، در آتش تهیه قوی عمل میکرد، لحظهای که آتش بهپا میکرد، زمین همچون گهواره تکان میخورد، در یکی از عملیاتها شلمچه مورد پاتک عراقیها قرار گرفت، فضای ناجوانمردانهای را عراق ایجاد کرد، نیروهای ما در سنگر ماندند تا زمانی که آتش قطع شد و مشخص بود که نیروهای پیاده در حال پیشروی هستند. نزدیک دریاچه ماهی سنگر گرفتیم، تعدادی نیروی لباس خاکی به تن و چفیه دور کمر حرکتشان ستونی بود و خمیده راه میرفتند، طوری در حال حلقه زدن به خاکریزها و سنگرها بودند که یکی از رزمندگان فکر میکرد نیروهای خودی هستند، وقتی اعلام کرد نیروهای خودی در حال حرکت به سمت ما هستند، ناگهان به این فکر کردم مگر میشود بعد از این همه آتش دشمن نیروی خودی حرکت کند و آتشی بهدنبال آن نباشد، بلافاصله متوجه معبری شدیم که تازه باز کرده بودند و این نیروها که مسلط به زبان فارسی بودند، همان ستون پنجمیهای عراق و منافقانی بودند که در حال نفوذ به جبهه ما بودند، در همین هنگام جنگ تن به تن شروع شد تا حدی که گلوله برای اسلحه کلاش تمام شده بود. فشار آتش نیروهای عراقی به اندازهای بود که به خاکریز مقابل ما رسید، استقامت بسیجیان به حدی بود که دشمن با هدف اینکه تلفات بگیرد، با نارنجک شروع به حمله کرد، فضای مقابله در حد فیلمهای هالیوودی شده بود که بهصورت تن به تن به نمایش گذاشته شد. ازجانگذشتگی که از بسیجیان دیده میشد، باورش برای مخاطبان سخت است، تفکر بسیجی در دوران دفاع مقدس حاکم بود، همین استقامتها سبب شد نیروهای دشمن به عقب برگشتند. عقبنشینی دشمن همچنان ادامه داشت، نگهداری مهمات برای ما بسیار باارزش بود، در همین حین آرپیجیزنی در گردان داشتیم کمی سرخود عمل میکرد اما موقعیتسنج خوبی بود، وقتی دشمن در حال رد شدن از آخرین خاکریز بود، رفت پشت آرپیجی و دشمن را هدف گرفت، در همین عملیات شاهد متلاشی شدن آخرین نیرویی بودیم که به جبهه خودی نفوذ کرده بود. دشمن در زمان خود صاحب مجهزترین سلاح جنگی و تانک «تی 72» بود اما بسیجیان ما فقط غیرتمندانه با معمولیترین ادوات جنگی مبارزه میکردند. * بعد از قطعنامه مجتمع رزمندگان مرکزی بود که به تحصیل بسیجیان توجه داشت در همان هنگام از این طریق اول راهنمایی را به پایان رساندم، بعد از اجرای قطعنامه 598 کاسبی را در مغازه پدر ادامه دادم و در حین کار تحصیل را رها نکردم، چون معتقد بودم درس خواندن هم مبارزه است در حالیکه برخی مخالف ادامه تحصیلم بودند اما دوره دبیرستان را در مجتمع رزمندگان تکمیل کردم. این در حالی بود که در سال 67 در منطقه شلمچه هم دچار جراحت شیمیایی شدم، مرخصی 72 روزه برای درمان، کاری از پیش نبرد و سال 81 دچار تنگی نفس، خارش شدید و تاول روی پوست بدن نشان از شیمیایی شدنم در دوران دفاع مقدس بود با پیگیریهای درمانی مکرر از سوی بنیاد جانبازان بهعنوان مجروح جنگی معرفی شدم، زمانیکه بهعنوان همراه رزمنده ویلچری عازم آلمان شدم، مسئول خانه ایران سیدمحسن جزایری پیگیر وضعیت جسمی من شد اما هزینهای که دولت صرف میکرد برای سایر جانبازان بود و من سهمی از این اعتبار نداشتم اما تجربه خوبی را در این سفر کسب کردم. بعد از سفر آلمان برای ادامه تحصیل به مجتمع رزمندگان مراجعه کردم و چون قصد تحصیلات دانشگاهی را داشتم طبق قانون وقت لازم بود مطابق آموزش وقت دارای مدرک نظام جدید تحصیلی باشم که مجدداً سال آخر دبیرستان را در سال 78 گذراندم و در رشته مدیریت صنعتی موفق به اخذ مدرک دوره کاردانی و کارشناسی شدم و دوره تکمیلی با کارشناسی ارشد را با مدرک مدیریت اجرایی به پایان رساندم و در حال حاضر دانشجوی دکترا رشته مدیریت استراتژیک هستم و بهعنوان مشاور مدیرکل نوسازی مدارس مازندران فعالیت میکنم و معتقدم بسیجی بودن زمان و مکان نمیخواهد، بسیجی متعهد در همه عرصهها باید با الگوی دفاع مقدس فعالیت کند تا از جمهوری اسلامی صیانت شود. همچنان شاهد هستیم که تفکر بسیجی سبب شد کشور در تحریمها در حوزه ساخت تسلیحات نظامی، فناوری و اقتصاد به ویژه اقتصاد مقاومتی موفق باشد. انتهای پیام/86006
http://fna.ir/1DRK6E
94/09/10 - 10:47
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]