تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بدانيد كه بدترين بدها، علماى بدند و بهترين خوبان علماى خوبند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833783603




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

«اربعین» در فهرست آثار معنوی یونسکو ثبت می شود


واضح آرشیو وب فارسی:اندیمشک جوان: اندیمشک جوان : گزارش ورود صدها هزار زائر ایرانی به عراق ره توشه اربعین حسینی / دکتر کاظم قاضی زاده عاشورا، نماد مرگِ آگاهانه / دکتر محمد رضا بهشتی میراث فرهنگی معاون رئیس جمهوری و رئیس سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری: «اربعین حسینی» در فهرست آثار معنوی یونسکو ثبت می شود مراسم اربعین […]اندیمشک جوان : گزارش ورود صدها هزار زائر ایرانی به عراق ره توشه اربعین حسینی / دکتر کاظم قاضی زاده عاشورا، نماد مرگِ آگاهانه / دکتر محمد رضا بهشتی  میراث فرهنگی معاون رئیس جمهوری و رئیس سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری: «اربعین حسینی» در فهرست آثار معنوی یونسکو ثبت می شود مراسم اربعین حسینی به عنوان میراث معنوی (ناملموس) در سطح ملی و جهانی به طور مشترک با کشور عراق، توسط سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ثبت خواهد شد. «مسعود سلطانی فر» معاون رئیس جمهوری و رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری با اعلام این خبر گفت: اربعین به عنوان بزرگترین تجمع مسلمانان در کربلای معلی و یکی از مکانهای زیارتی مهم جهان است که به لحاظ معنوی، مسیر های زیارتی و پیاده روی، سابقه طولانی، آیین و مراسم های ویژه با خاطرات مربوطه در طول تاریخ اهمیت و ارزش ویژه و بی بدیلی پیدا کرده است.وی ادامه داد: این شور، شوق و معرفت حسینی در تجمع میلیونی امروز تبدیل به یک رزمایش با عظمت برای پیروان و علاقه مندان اباعبدالله الحسین علیه السلام در میان مسلمانان و همه افراد آزادیخواه جهان شده است و آیین و مراسم با عظمت آن یک رویداد بی نظیر و معنوی جهانی را رقم زده است. رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری افزود: با توجه به سفارش امامان معصوم(ع) و اهمیت زیارت اربعین حسینی در ایران و عراق از دیر باز رسم است که هیأت ها، دسته ها، کاروان ها و افراد علاوه بر عبور از مسیرهای مختلف در روز اربعین فاصله ۸۳ کیلومتری نجف تا کربلا را راهپیمایی کنند، البته نقش مسلمانان عراقی در پذیرایی از زائران و مؤمنان ایرانی در مسیر راه که رفتاری مخلصانه و ایثارگرانه و برکت آور است را در ساختار این مراسم و خاطره احیای این سنت مهم نباید نادیده گرفت. به گزارش «ایران»، پرونده و آیین هایی چون «اربعین» در فهرست میراث معنوی جهانی به ثبت خواهد رسید. این ثبت به دنبال حفاظت بهتر از میراث فرهنگی معنوی جهان و همچنین معرفی آن به ملل دیگر انجام می شود. از ۱۱ کشوری که نوروز در فهرست میراث معنوی یونسکو ثبت جهانی کرده اند، ترکیه بیشترین بهره را در حوزه جذب گردشگر بیشتر در نوروز هر سال می برد. مراسم و آیین های محرم در کشور ایران هم توانسته نگاه بسیاری از گردشگران از جمله گردشگران اروپایی را به خود جلب کند. بدون تردید ثبت جهانی اربعین در فهرست جهانی یونسکو مسیر جدیدی را پیش روی گردشگران مذهبی خواهد گشود. معاون رئیس جمهوری گفت: پرونده میراث معنوی (ناملموس) این مراسم و مسیر زیارتی در سطح ملی و جهانی به طور مشترک با کشور عراق، شامل تمامی راه ها و محورهای زیارت در مسیر خسروی، مهران، چذابه و شلمچه و استان های مرزی به همراه تمام آیین ها و مراسم های مربوطه و تمام اتفاقات معنوی توسط سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری آماده خواهد شد. سلطانی فر افزود: این میراث معنوی با عظمت به لحاظ معنی و مفهوم و به لحاظ آیینی، با اشتیاق و شور روزافزون، یکی از بی نظیرترین میراث معنوی زنده بشری را رقم زده است. حفظ این میراث ارزشمند در جنبه های مختلف بویژه به لحاظ سنت های فرهنگی و دینی و اهمیت ملی و جهانی آن در قالب پرونده ای جامع و مصور ابتدا در سطح ملی و سپس با کمک کشور عراق به صورت مشترک در سطح جهانی برای ثبت در یونسکو ارائه خواهد شد. رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ادامه داد: ثبت ملی و جهانی این میراث معنوی با هدف حفظ و حراست از این ارزشهای معنوی و انتقال آن به نسلهای آینده به طور ویژه پیگیری و انجام می شود. این دومین پرونده برای ثبت جهانی در یونسکو است که دو کشور ایران و عراق به طور مشترک آن را تهیه می کنند. پیش از این هم مقامات عراقی به ایران پیشنهاد داده بودند ایران در ثبت جهانی پرونده های مشترک میراث طبیعی در یونسکو با همسایه غربی خود همکاری کند. آنها بیش از هرچیزی روی ثبت جهانی هورالعظیم تأکید داشتند که معاونت میراث فرهنگی سازمان میراث فرهنگی ایران هم از آن استقبال کرد. ایران تا به امروز پرونده نوروز را به طور مشترک با ۱۱ کشور دیگر در فهرست جهانی یونسکو به ثبت رسانده است. هرچند ایران و عراق امروز ثبت جهانی اربعین را روی میز مذاکره گذاشته اند اما با توجه به برگزاری این مراسم در برخی از کشورهای مسلمان به نظر می رسد در آینده نام کشورهای دیگر هم به پرونده اضافه شود. ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||| گفتاری در تجربه مرگ و اتصال به هستی مطلق در قیام امام حسین (ع) عاشورا، نماد مرگِ آگاهانه دکتر سیدمحمدرضا بهشتی استاد فلسفه دانشگاه تهران واقعه عاشورا به گواه تمامی مورخانی که با این واقعه روبه رو شده اند، یک واقعه استثنایی است. چرا؟ ما می شنویم که در محرم سال ۶۱ هجری قمری عده قلیلی توسط سپاه کثیری به شهادت رسیدند. از این نمونه ها در تاریخ فراوان داریم. می شنویم که این کشتار به صورت فجیعی صورت گرفته است. باز هم در تاریخ نمونه چنین وقایعی کم نیست. می شنویم که اینها افراد فضیلت مندی بودند، صاحب فضیلت هایی بودند و کشته شدند. باز هم ممکن است در تاریخ وقایع زیادی را سراغ داشته باشیم که در آن افراد فضیلت مندی مظلومانه توسط عده کثیری کشته شده باشند. می شنویم که اینها قهرمانانه کشته شدند نه با زبونی و خواری. باز هم در طول تاریخ حوادث زیادی را ممکن است سراغ داشته باشیم، که افرادی در آن قهرمانانه به قتل رسیده اند و کشته شده اند. همچنین می شنویم که این افراد خود به استقبال مرگ می رفتند. آنچه در تجربه قیام امام حسین(ع) جای تأمل و دقت فراوان دارد، نوع مواجهه امام و یارانش با مقوله مرگ و شهادت است. استقبال آگاهانه از مرگ در طول تاریخ حوادثی که در آن افرادی به استقبال مرگ، آن هم به نحو آگاهانه بروند، کم است. حتی فراتر از این، می شنویم که این افراد مسابقه در مرگ داشته اند، به پیشواز مرگ می رفتند و این مرگ را برای خودشان شهادت می دانستند. این مسأله جای درنگ دارد. اینکه انسان هایی بافضیلت، قهرمانانه بشتابند به سمت مرگ، آن هم آگاهانه. چرا شگفت انگیز و چرا قابل تأمل است؟ از این جهت که بالاخره همه موجودات محدود متناهی فانی با پایان گرفتن زندگی، روبه رو هستند. پایان گرفتن زندگی به معنای پایان یافتن حیات، هر موجود زنده ای علائم حیاتی دارد که به واسطه آنها می گوییم این جاندار است، این زنده است. پایان یافتن حیات برای همه موجودات زنده هست. همه انسان ها هم از آن جهت که موجود زنده اند، با پایان یافتن حیات روبه رو هستند و زمانی به طور طبیعی می میرند. یعنی همین موجودی که علائم و نشانه هایی از زندگی را در خود داشت دیگر این نشانه ها و علائم را از خود بروز نمی دهد. این مرگ طبیعی مرگی است که یا مورد انتظار او بوده و یا مورد انتظاراو نبوده است یعنی مرگ دفعی در اثر حوادث غیرطبیعی. اما تمامی این موجودات زنده از جمله تمامی انسان ها مادامی که حیات دارند، در پی حفظ حیات خود هستند، صیانت نفس می کنند. اصلاً یکی از خصوصیات موجود زنده صیانت نفس است بخصوص اگر این موجود زنده، موجود زنده آگاه باشد. ما به عنوان موجودات زنده تدابیر تدافعی زیادی را اتخاذ می کنیم. برای اینکه بمانیم، حیات داشته باشیم، حیاتمان پابرجا بماند و در معرض تهدید قرار نگیرد. انسان ها مثل سایر موجودات جاندار دیگر می خورند برای اینکه نمیرند، بتوانند خودشان را حفظ کنند. می آشامند برای اینکه نمیرند. خانه می سازند برای اینکه خودشان را محفوظ نگه دارند و نمیرند. تولید مثل می کنند برای اینکه از خودشان نسلی به جای بگذارند، به نحوی بمانند؛ یعنی اگرهم پایانی برای حیات آنها هست، این پایان موجب نشود به کل آثار آنها محو شود. مرگ تجربه ای فردی در مورد موجود آگاهی مثل انسان فراتر از مسئله پایان یافتن حیات، با فعلی به نام مردن روبه رو هستیم که فعل بسیار عجیبی هم هست. مردن به عنوان یک فعل، مردن به عنوان یک تجربه، یک تجربه آگاهانه. تجربه مردن برای همه انسان ها یکسان نیست. همه ما می میریم. همه ما این مردن را در مورد دیگران کم یا بیش تجربه می کنیم. البته تجربه هم که می گوییم، در واقع یک تجربه عجیب است؛ چون تجربه مرگ تجربه ای است که هرکس خودش باید انجام دهد. واقعیت این است که دیدن اینکه کس دیگری مقابل ما محتضر است و بعد هم می میرد، به منزله این نیست که ما عین درک او و عین تجربه او را داریم. تجربه بسیار عجیبی است یعنی تجربه ای است یکباره در زندگی ما و هیچ کس هم جایگزین ما در این تجربه نیست. هرکس مرگش را خودش تجربه می کند. هیچ کس جایگزین کس دیگری نیست. در واقع می توان گفت که ما تجربه مردن دیگران را نداریم چون جای آنها نیستیم. با گفتن اینکه همه می میرند، فکر می کنیم که یک دانستنی برای ما حاصل شده است. در حالی که این دانستن ما غیر از یک آگاهی بی واسطه مستقیم و تجربه ملموس مرگ است. مردن من، مردن همه نیست. مردن من، مردن من است؛ اختصاصی من است. هیچ کس با من در این تجربه شریک نیست. اینکه ما جمله «همه می میرند» را صد بار هم تکرار کنیم یا مرتب در ذهنمان مرور کنیم، اینکه حتی مرتب به خودمان تذکر دهیم، این غیر از وقوف و تجربه بی واسطه مرگ است. با گفتن اینکه همه می میرند ما گمان می کنیم که این مردن را می شناسیم. درحالی که اتفاقاً این طور نیست. یک شناخت ظاهری، یک شناخت نما جایگزین شناخت واقعی شده است. «همه می میرند» یعنی چه؟ من که صحبت «همه می میرند» را نداشتم. من که پرسشم «همه می میرند» نبود. پرسش من پرسش از مرگ بود، به عنوان مرگ خودم، این موجود: «من» و این تجربه، تجربه ای غیرقابل انتقال است. فکر می کنیم و از دیگران می شنویم که مرگ حق است، مرگ برای همه هست. آیا این مساوی است با وقوف، آن آگاهی، آن تجربه مستقیم مرگمان؟ آیا با شنیدن اینکه همه می میرند، ذهن پرسش کننده من پرسشگر به یک آرامش و به یک پاسخ می رسد؟ من که صحبت از همه نکرده بودم. من صحبت از مرگ به عنوان تجربه مستقیم و بدون واسطه خودم داشتم. چیستی مرگ؟ چه کسی می تواند به من پاسخ دهد که این مرگ چیست؟ در واقع ما به نوعی خود را با این جملات راضی می کنیم و فکر می کنیم که می دانیم. دانش نمایی جای دانش را گرفته است. به نحوی خود را ارضا می کنیم. اتفاقاً به نوعی دچار غفلت از یک پرسش واقعی می شویم، یک پرسش عمیق، یک پرسش تعیین کننده در زندگی. فراتر از آن به دلیل اینکه این پرسش، پرسش عجیبی است و نحوه یافتن پاسخش هم نحوه یافتن عجیبی است، در واقع هاله ای از جهل اطراف آن را می گیرد و هرچیزی را که ما نتوانیم به نحوی از انحاء نسبت به آن نوعی شناخت پیدا کنیم، از آن کمی هم می ترسیم. آخر در این عالمی که ما در آن زندگی می کنیم، یکی از راه هایی که به وسیله آن از نامأنوس بودن، از وحشتی که وحشت آگاهی انسانی است که دارد می فهمد، به در می آییم، این است که کوشش می کنیم به نحوی آن را به ادراک خود درآوریم. ابتدا اسمی بر آن می گذاریم برای اینکه از جهل مطلق بیرون بیاییم. می گوییم این گلدان، آن میز و…. بعد تلاش می کنیم تا به نحوی از طریق حسمان، از طریق خیالمان، از طریق فهم مان، از طرق مختلف آن را به چنگ آوریم. اگر چیزی به هیچ وجه به چنگ ما درنیامد، نسبت به آن یک حالت دغدغه پیدا می کنیم و از آن می ترسیم. حتی نسبت به آن نوعی دشمنی می ورزیم. چیزی را که انسان نداند و نسبت به آن جهل داشته باشد، به آن دشمنی می ورزد. از آن می گریزیم، فرار می کنیم. حتی به لحاظ روانشناختی این طور است که ما چیزی را که نتوانیم در عمق ذهنمان به نحوی دنباله اش را ببندیم، تکلیف خود را با آن روشن کنیم، بدانیم چیست، نسبت به آن واهمه پیدا می کنیم و آن را از ذهنمان پس می زنیم. اصطلاحی در روانشناسی داریم، می گوییم ریجکت می کنیم، پس می زنیم، عقب می اندازیم. این در حالی است که با این پس زدن و به نحوی خود را در یک نوع پرده غفلت نسبت به چیزی قرار دادن، این مسأله حل شدنی نیست. علت مرگ هراسی در عمق ذهن همه ما، در درون مان، این دغدغه نسبت به مرگ و اینکه مرگ ما را احاطه کرده و می کند حضور دارد؛ حتی در ناخودآگاه ما. این گریزی که ما از روبه رو شدن با این پدیده و این واقعه در زندگی داریم، گریز مفیدی نیست و فایده ای به حال مان ندارد. قُل ان الموت الذی تفرون منه فانه ملاقیکم. این مرگی که شما از آن می گریزید، به درستی که شما را ملاقات خواهد کرد و با آن روبه رو خواهید شد. أینما کنتم یدرککم الموت ولو کنتم فی بروج مشیده. هرجا باشید مرگ شما را ادراک می کند، احاطه می کند و می گیرد ولو اینکه در برج هایی نشسته باشید که آنها را بسیار زینت داده اید و مستحکم ساخته اید و برای حفاظت از خود در آنها قرار گرفته اید که مصون بمانید. و چنان که عرض کردم چون احاطه بر این پدیده برای ما کار دشواری است و یا برای بسیاری از ما ناممکن است، یک نوع هراس در ما ایجاد می کند. چرا هراسناک است؟ به این خاطر که ما ذاتاً بودنمان مساوی است با این پیوندهایی که با غیر خودمان برقرار کرده ایم. این چیزی است که ما به نام زندگی می شناسیم. زندگی روزمره ما عبارت است از این پیوندها و تعلق ها. تعلقی که با غیر داریم. درحالی که مرگ مساوی است با قطع این تعلق ها. هر پیوندی که با غیر داشتیم و مجموعه این پیوندها زندگی ما را تشکیل می داد، قطع می شود. هرچیزی را که به خودمان منسوب می کردیم، می گفتیم این مال من است، به نوعی در ارتباط با من است؛ در یک لحظه این اتصال، این نسبت، این پیوند، این ربط قطع می شود. می گفتیم لباس من، انگشتر من، ساعت من، خیلی عجیب است، اگر خوب دقت کنیم آنچه ما زندگی می نامیم، مجموعه این پیوندهاست. و مردن یک تجربه بسیار غریب است که در آن این پیوندها قطع می شود. حالا این من می ماند بدون پیوندها. بعد جای سؤال دارد که آیا اصلاً من می ماند یا من اصولاً عبارت است از مجموعه این پیوندها. یعنی اگر همه این پیوندها بریده شد و قطع شد، من کجاست؟ بسیاری از افراد خودشان را در همین ارتباط ها و پیوندها تعریف کرده اند. من مساوی است با ثروت من، من مساوی است با خانه من، من مساوی است با همسر من، من مساوی است با شهرت من، من مساوی است با شغل من و امثال اینها. اگر ما خودمان را با پیوندهایی که با این غیرها داریم یکی دانستیم و بین خودمان و ارتباط هایمان این همانی برقرار کردیم، با قطع این پیوندها و روابط چه می شود؟ می ماند یک من، من توخالی؛ چون تا به حال همواره من در ارتباط با غیر تعریف می شده است و الان دیگر غیر نیست. حالا دیگر «من» چیست؟ این ابهام، این سؤال بزرگ در درون ما هست ولو اینکه نخواهیم با آن مواجه شویم، آتش آن در عمق ذهن ما و در عمق ضمیر ما زبانه می کشد. این پرسش ما را آرام نمی گذارد و چون نمی توانیم به آن پاسخ دهیم، اتفاقاً بیشتر به همان چیزهایی که خودمان را با آنها تعریف کرده بودیم می چسبیم. یعنی درست به همان چیزهایی که ظاهراً باید از آنها فاصله بگیریم برای اینکه به من به عنوان چیزی که با غیر تعریف نشده است برسیم. درست معکوس عمل می کنیم. اتفاقاً بیشتر به آنها رو می آوریم و می چسبیم. به همین دلیل اگر بشنویم که جماعتی به مرگ پشت نمی کنند، از مرگ نمی گریزند و به پیشواز مرگ می روند، خیلی برای ما عجیب است. اگر مرگ پایان حیات است، اینکه دیگر به استقبال رفتن ندارد؛ دیگر پیشگامی کردن ندارد؛ دیگر هروقت رسید، رسید. چرا پیشگامی کنیم؟ چرا مسارعه کنیم؟ چرا بخواهیم با یکدیگر مسابقه دهیم؟ آیا مرگ پایان حیات است؟ می شنویم که در روز عاشورا افرادی بر هم پیشی می گیرند. خیلی عجیب است. گاهی از کثرت شنیدن چیزی دیگر آن چیز معنای خودش را برای ما از دست می دهد. یکی از چیزهایی که جا دارد بیشتر به آن توجه کنیم این است که سعی کنیم با هر واقعه ای سرجای خودش آشنا شویم. تکرار مطالب در مجالس مختلف باعث می شود که مطلب معنای خودش را بتدریج از دست بدهد. اگر واقعاً ما باشیم و خودمان و رویارویی با واقعه ای عظیم مثل مرگ خودمان که هیچ کس هم در این تجربه جایگزین ما نیست و حالا بشنویم کسانی دارند مسارعه می کنند، پیشی برهم می گیرند، برایمان خیلی عجیب است. اگر حیات برای موجود آگاهی مثل انسان به معنای این است که ما امکان هایی را تحقق ببخشیم، اگر انسان به عنوان مجموعه ای از امکان ها باشد که می خواهد این امکان ها را به فعلیت برساند و تحقق بخشد و مجموعه حیاتش عبارت باشد از همین به تحقق رساندن امکان ها، آنگاه به نظر می رسد که مرگ یک امکان جدید نیست که بخواهد از ناحیه ما به فعلیت برسد و بنابراین تلاش کنیم که به نحوی آن را محقق کنیم و برای تحقق بخشیدن به آن بر یکدیگر پیشی بگیریم. در مورد کسانی که تحت یک نوع تخدیر، مواد مخدر، مسکر و چیزهایی که انسان را از آگاهی بیرون می آورد، تحت تسلط و سیطره افراد دیگری قرار می گیرند، طوری که ناخودآگاهانه عمل می کنند، چنین چیزی قابل تصور هست که بخواهند در جایی که دیگر امکان جدیدی برای آنها محسوب نمی شود و پایان همه امکان هاست مسارعه کنند اما اگر اینها چنین افرادی نیستند، تحت تخدیر نیستند، واقعاً با آگاهی، با شعور و با وقوف به سراغ مرگ می روند و پیشی می گیرند، پس علی القاعده باید مرگ را چیز دیگری ببینند. امکانی که دارند آن را به فعلیت می رسانند. حیات را صرفاً در همین امکان هایی که می شناسیم و تحقق بخشیدن به این امکان ها نبینند، بلکه در حیات، امکان های دیگری را ببینند که ما نمی بینیم. در آن مرحله ای که شما بریده از همه تعلقات هستید، به انقطاع کامل رسیدید از هرآنچه غیر من است، با من خالی که نمی توان زندگی کرد، مگر اینکه در اینجا با یک دریافت دیگری از زندگی و دریافت دیگری از مرگ روبه رو باشید. حیات را معنی کردیم با این پیوندها، با این تعلق ها. من، منی بود که حس می کرد، منی بود که خیال می کرد، منی بود که می اندیشید، منی بود که لذت می برد، منی بود که رنج می برد، منی بود که کاری انجام می داد، فعلی از آن سر می زد، منی بود که منفعل می شد؛ اما اینجا با منی روبه رو هستیم که هیچ کدام از اینها را ندارد. با یک منی که می توان گفت لااقل دیگر آن منی که ما می شناسیم نیست. منی که دیوارهای آن نوع از من بودن را که ما با آن آشنا هستیم، به نحوی شکست. منی که با وجود تعلقات، در امکان دیگری در حیات دیگری خود را نشان می دهد. منی که دیگر محدود به این پیوندها نیست، متناهی نیست. منی که دارد حدود وجودی خود را از دست می دهد. منی که داشته ها را از دست داده است؛ دارد می شود عین فقر؛ دارد می شود عین نیازمندی؛ دارد می شود نیاز مطلق. پیش تر هم نیاز داشت اما این نیازهایش متوجه غیر بود؛ متوجه «آن» بود؛ متوجه «آنها» بود. الان غیری نیست. یک موجودی دارد محدودیت های موجود بودنش را از دست می دهد. از هستنده بودن دارد هستی می شود. اتفاقاً آنچه برای او مانده، نداری محض است ولی این نداری محض برای او مساوی با نیستی نیست. این طور نیست که او بگوید اگر همه زندگی این بود، حالا که تمام اینها دیگر نیست، پس اصلاً زندگی چه بود، چه هست، به چه کاری می آید؟ مرگ آگاهانه در راه حق مرگ در دیدگاه افرادی که آگاهانه به استقبال آن می روند، یک نوع فرارفتن از حیطه محدود هستنده بودن و رسیدن به هستی، متصل شدن به هستی است. رسیدن از فقر مطلق به غنای مطلق است. اگر کسانی چنین تجربه ای از مرگ داشته باشند به پیشواز مرگ می روند، از مرگ استقبال می کنند، برای رسیدن به مرگ با هم مسارعه دارند. این غنای محض، این وجودی که از فرط پری، غنی و بی نیاز است و من نیازمند مطلق به آن متصل می شوم، همانی است که ما از آن به خدا تعبیر می کنیم. صمد است، پر است، ملأ است. به ما می گویند خدا را با چیزهایی که با آنها آشنا هستید، به خصوصیاتی که از آن اشیا است، از آن اشخاص است، از آن افراد است، از آن موجودات است، تشبیه نکنید ولی وقتی که ما تنزیه می کنیم، معنایش این نیست که اکنون ما رسیده ایم به یک خلأ؛ اتفاقاً رسیده ایم به یک ملأ، به یک پُری که از فرط پُری نمی توانیم توصیفش کنیم؛ نه به چیزی که توخالی است. مرگ به عنوان رسیدن یک هستنده به هستی، آن هم هستی که ملأ است، پُر است. اینهایی که به استقبال مرگ می روند، کسانی هستند که از آنها جملات عجیبی می شنویم. جوانی که از حسین بن علی(ع) شنیده است که این کاروان به سمت مرگ می رود، از او می پرسد که أولسنا علی الحق؟ آیا ما برحق نیستیم؟ قال بلی. گفت: بله. و بعد جواب می دهد که فإذأ لا نُبالی بالموت. ما پروایی از مرگ نداریم. پرسید نزد تو مرگ چگونه است؟ گفت: أحلی من العسل. شیرین تر از عسل. کسانی که چنین مردنی را طلب می کنند، نه به سوی نیستی بلکه اتفاقاً به سمت این امکان خاص انسان که مختص به خود انسان است، این مردن همراه با وقوف و آگاهی که هیچ موجود دیگری نمی تواند به آن دست یابد، حرکت می کنند و دارند به خودی ترین خودی های خودشان می رسند. نه به سمت یک امر بیگانه، یک امر غریب، یک امر نامأنوس، یک امر ترسناک؛ امری که برای ما مبهم است و به همین خاطر از آن می ترسیم و واهمه داریم؛ نه چیزی که با آن دارند کم می شوند، تجزیه می شوند، تحلیل می روند، از بین می روند بلکه به سمت چیزی که با آن فزونی پیدا می کنند. مولانا در آن شعر دارد: کی زمُردن کم شدم؟ من با مرگ کم نمی شوم، آنچه در وهم ناید می شوم. در چشم اینها حیات ما به منزله قطره ای است که اکنون به دریا متصل می شود. آب از دریا به دریا می رود / از همانجا کامد آنجا می رود. باور کرده اند که: إنا لله و إنا إلیه راجعون. جالب است این تعبیر إنا لله. در فارسی هم می گوییم ما از خداییم. چرا نمی گوید إنا من الله؟ آن طرف می گوید إنا إلیه راجعون. مقابل إلی معمولاً من است. إنا لله تعبیر بسیار لطیفی است. وقتی حرف اضافه من به کار می رود، نوعی جدایی را می رساند در حالی که این موجود هیچ گاه جدا نیست که بخواهد بگوید إنا من الله. ما از خداییم یعنی فاصله گرفته از او هستیم و حالا داریم به او می رسیم. همواره او با ما هست و ما هم با او هستیم و هستی ما به اوست. یک آنْ آن هستی را بردارند، ما نیستیم. دارند به إنا لله و إنا إلیه راجعون وقوف پیدا می کنند. دارند به آنجایی که خانه آنهاست برمی گردند. مرگ آگاهانه در راه حق، یک پاسخ است؛ پاسخ به ندای ألست بربکم. آیا شما از آن پروردگارتان هستید؟ قالوا بلی. گفتند: آری. این مرگ، مرگ انسانی است که با مردن آگاهانه اش دارد بلی می گوید، دارد با تمام وجود آری می گوید؛ نه مثل ما که آری گفتن هایمان به زبانمان است و از حد زبان حتی تا ذهنمان، تا دلمان هم نفوذ نمی کند. مفهوم مردن قبل از مرگ آخر این آری گفتن یک نشانه دارد. این مرگ غیر از پایان گرفتن علائم حیاتی است. این مرگ اتصال به حیات است، به حی لایموت است؛ آن هم آگاهانه، آن هم مشتاقانه. اتصال به محبوب، اتصال به معشوق، بالاتر از صرف آگاهی عقلی، سراسر وجود دارد به این اتصال می رسد. تمامی لایه ها یکجا دارد به این مرتبه اتصال به حق می رسد. پس چرا ترس؟ چرا این فرد دغدغه داشته باشد؟ آخر ترس از ناشناخته هاست. اگر کسی با خود خودش انس برقرار کرده باشد، دیگر واقعه مرگ آگاهانه، واقعه ناشناخته ای نیست، ترسناک نیست. اگر کسی در درون خودش مردن را قبل از مردن تجربه کرده باشد، آن هم نه یک بار، مکرر تجربه کرده باشد؛ اگر کسی در عین داشتن پیوندها و علقه ها طوری وقوف و آگاهی پیدا کرده باشد که این علقه ها به منزله بندهایی که او را به بند کشیده اند و محدود کرده اند نباشد؛ اگر کسی به این روایت مشهور «موتوا قبل أن تموتوا» وقوف پیدا کرده باشد و آن را در زندگی اش عملی کرده باشد یعنی اگر نشانه های مرگ قطع علقه هاست، این قطع را پیش از مردن صورت داده باشد در این صورت با یک واقعه ناآشنا روبه رو نیست. واقعه آشناست. از مولا علی(ع) در نهج البلاغه خوانده ایم؛ جایی دردمندانه سخن می گوید: إن أقل یقولوا حرص علی المُلک. اگر سخن بگویم، می گویند بر پادشاهی و مُلک حریص و آزمند است. وإن أسکت یقولوا جزع من الموت. اگر ساکت شوم، می گویند که او از مرگ ترسیده است. هیهات هیهات لابن ابیطالب آنس بالموت من الطفل بثدی اُمه. هیهات هیهات، فرزند ابیطالب مأنوس تر است به مرگ از طفل به سینه مادرش. مرگ واقعه ای ناآشنا نیست. ترسناک نیست. اینها کسانی هستند که مرگ را شهادت دیدند. یعنی انسان هایی که این مرگ آگاهانه در راه حق را انتخاب می کنند و شهیدند یعنی اولاً شاهدند، ناظرند، چشمشان به حقیقت باز شده است، چیزهایی می بینند که ما نمی بینیم و ثانیاً شاهدند یعنی گواهند و بودنشان شده است عین حق؛ تجلی حقند در تمامی مظاهرش. در مناجات شعبانیه این جمله معروف و فراز بلند را خوانده اید: . خدایا به من کمال انقطاع را بده. از همه چیز غیر از تو بریده باشم و فقط به تو متصل شده باشم. . چشم ما را روشن کن به روشنایی دیدن تو تا اینکه دیده های دلْ حجاب های نور را باز کنند، پاره کنند و به معدن عظمت متصل شوند و تَصیرَ أرواحُنا معلقه بعز قدسک. ارواح ما آویخته شود، معلق شوند به عز قدس تو. عاشورا اجابت این دعا، این مناجات و این درخواست است. با انسان هایی روبه روییم که از یک طرف بدن هایشان در میان ماست و انسانند مثل من و شما و از طرف دیگر چشم گشوده اند به حقیقتی فراتر. دارند آویخته می شوند به عز قدس خداوند. باز در آن جمله معروف نهج البلاغه می گوید: . اینها هنوز دارند با دنیا مصاحبت می کنند با بدن هایی که أرواحها معلقه بعز قدسک. ارواح این بدن ها آویخته به عز قدس تو هستند. سلوک عاشوراییان عاشورا چنین صحنه ای است. صحنه فرارفتن انسان هایی از این محدودیت های تنگ، متصل شدن آنها به معدن حقیقت. عاشورا فشرده طی کردن تمامی مراحل سلوک إلی الله است در یک نیمروز، در یک روز. رهی را که سالک به سالی رود / به یک روز شوریده حالی رود. فشرده حیات انسان هایی است که دارند مرحله به مرحله از موتی به موتی و از مقامی به مقامی عبور می کنند. خیلی جالب است که عاشورا را یک بار از این زاویه نگاه کنیم که انسان هایی دارند تمامی آن مراحلی را که به عنوان مقامات سلوک می شناسیم، طی می کنند. مقام یقظه، آگاهی، مقام صبر، مقام رضا را اینها دارند پله پله طی می کنند. واقعه، واقعه فجیعی است مخصوصاً وقتی بدانیم چه انسان هایی دارند به شهادت می رسند. اما برای خود آنها چیست؟ برای خود آنها انصافاً واقعه، واقعه زیبایی است. صحنه، صحنه زیبایی است. به همین دلیل وقتی عبیدالله بن زیاد از زینب کبری(س) می پرسد دیدی که خدا با شما چه کرد؟ چه گذشت بر شما؟ این همه مصیبت هایی را که پشت سر گذاشتید، چگونه دیدی؟ می فرماید: . جز زیبایی ندیدم. حق دارد این را بگوید. شعار نمی دهد. یک انسان آگاه می فهمد در عاشورا چه خبر شد. برای ما جای غبطه دارد. باید غبطه خورد به حال کسانی که این طور شتابان مسارعه به جانب موت به معنای اتصال به حق می کنند. پاسخ به است. . ای خداوند انوار وجه تو آشکار می شود و شعاع طلعت تو بالا می گیرد. زچه رو ألست بربکم نزنی / بزن که بلی بلی. تو ألست بربکم را بگو، من شاهد شهید می گویم بلی، آمدم، آمدم. به جواب طبل ألست او. دارند طبل می زنند، دارند جمع باش می گویند. ای انسان ها ألست بربکم؟ آیا شما از آن خداوند نیستید؟ به جواب طبل ألست او / زولا چو کوس بلی زدم / همه خیمه زد به در دلم / سپه غم و حشم بلا / پی خوان دعوت عشق او / همه شب زخیل کروبیان / رسد این صفیر مهیمنی / که گروه غمزده الصلا / من و مهر آن مه خوبرو / که چو زد صلای بلی بر او / به نشاط و قهقهه شد فرو / که أنا الشهیدُ بکربلا. او دارد پاسخ ألست بربکم را آن طور که شایسته است می دهد، نه به زبان قال؛ نه الفاظی که بنده بگویم و شما بشنوید؛ با تمام وجود، آن هم با نشاط، به قهقهه. واقعه عاشورا، واقعه آن دعا، آن درخواست، آن طلب و پاسخ و اجابت این دعاست؛ دعایی که نه با زبان بلکه با تمام وجود گفته می شود. همه آنهایی که به حج مشرف شده اند می دانند که نکته لطیفی در حج وجود دارد. در داستان تلبیه می گویند از وقتی که در میقات محرم می شوید شروع به لبیک گفتن کنید تا وقتی به سواد مکه می رسید؛ اینجا دیگر لبیک نگویید. اینجا دیگر جای حرف هم نیست. اگر قرار است لبیکی گفته شود، اینجا دیگر زبان من و شما نیست که باید لبیک بگوید، تمام وجود من و شماست که باید لبیک بگوید. اتفاقاً ساکت شوید تا به جای زبان تمام وجودتان لبیک بگوید. مولا حسین بن علی(ع) در واقعه عاشورا تمام وجودش بلی گفتن و لبیک گفتن است و شهادت این است. من می خواهم عرض کنم اگر قرار است گریه کنیم، واقعاً باید به حال خودمان گریه کنیم که ما چقدر فاصله داریم با چنین مرتبه ای. ما که درگیر کوچکترین تعلقاتمان هستیم، با قطع اولین پیوندها می لرزیم، سست می شویم، می ترسیم، هراس داریم، فکر می کنیم اگر اینها قطع شود، ما دیگر نیستیم، در چنین مرتبه ای از ادراک، معرفت و فهمیم و بعد می بینیم یک انسان شتابان چه دارد می کند، دارد غوغا می کند. من و مهر آن مه خوبرو / که چو زد صلای بلی بر او / به نشاط و قهقهه شد فرو / که أنا الشهید بکربلا. |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||| تأملی بر یک فراز از زیارت اربعین امام حسین(ع) ره توشه اربعین حسینی ترسیم «مظلومیت فرهنگی» ابا عبدالله الحسین(ع) با تحلیل جامعه شناختی فرهنگ مردم دکتر کاظم قاضی زاده مدرس دروس خارج حوزه علمیه قم اربعین فرا رسیده است. یکی از تعبیراتی که در زیارت اربعین امام حسین(ع) آمده، این است: وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیک لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَک مِنَ الضَّلَالَه وَ الْجَهَالَه وَ الْعَمَی وَ الشَّک وَ الِارْتِیَابِ إِلَی بَابِ الْهُدَی (ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات – نجف اشرف، چاپ: اول، ۱۳۵۶ش.) «و حسین خون قلبش را در راه تو داد تا بندگانت را از گمراهی و جهالت و تردید و شک به درگاه هدایت روشن رهنمون شود.» هدف بزرگ «آگاهی بخشی» به بندگان خدا متضمن وجود ناآگاهی گسترده در میان مردم زمانه است، چیزی که براحتی سبب می شود جای حق و باطل را اشتباه کنند و به جای یاری حق به حمایت باطلِ پنهان شده در لباس حق بپردازند. تبلیغات گسترده حکومت یزیدی و تکرار مکرر دلایل واهی در «خارجی بودن» امام حسین(ع) و یارانش و طرح اتهامات متعدد و خلق عناوین مجرمانه برای تنها بازمانده ذکور نسل دوم پیامبر اکرم(ص) به حدی بود که شکستن این جو سنگینِ باطل فهمی و باطل گرایی به شهادت حجت خدا روی زمین و یارانش منتهی شد و این رنجی بس بزرگ است و شهادت کربلاییان از این منظر مظلومانه ترین است. عبارت «لا یَوْمَ کیَوْمِک یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» ویا «لَا یَوْمَ کیَوْمِ الْحُسَیْنِ» را بارها شنیده ایم، اما این جملات را چه کسی و به چه دلیلی گفته است؟ در متون روایی این دو جمله در امالی شیخ صدوق نقل شده است؛ اولی از زبان امام مجتبی(ع) و در خطاب به برادر و دومی از زبان امام سجاد(ع) و در مواجهه با عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ. البته پایگاه بیان این جمله متفاوت است. جمله اول؛ قبل از وقوع حادثه کربلا و بر اساس علم امامت است و جمله دوم؛ می تواند بر اساس علم امامت یا براساس تحلیل و گزارش واقعه پس از تحقق آن باشد. جمله اول و دوم مشابهت زیادی دارد و دلیل آن هم در ضمن بیان مُفصل روایت آمده است. نخست دو روایت را می آوریم: ۱٫ شیخ صدوق رحمئ اللَّه در کتاب امالی، از مفضّل بن عمر نقل کرده است امام صادق علیه السّلام از پدرانش روایت کرده که روزی حسین علیه السّلام به حضور برادرش امام حسن علیه السّلام آمد (طبق روایات هنگام مسموم شدن امام حسن علیه السّلام بود) هنگامی که چشم حسین علیه السّلام به چهره برادر افتاد، گریست. امام حسن علیه السّلام پرسید: چرا گریه می کنی؟ حسین علیه السّلام فرمود: «گریه ام به خاطر آن مصائبی است که بر تو وارد می شود.» امام حسن علیه السّلام فرمود: آنچه بر من وارد شود زهری است که آن را به من می خورانند و به وسیله آن کشته می شوم. ولی هیچ روزی به سختی روز (شهادت) تو ای ابا عبداللَّه نیست، که سی هزار نفر تو را محاصره کنند، در حالی که ادّعا می کنند از امّت جدّ ما محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم هستند، خود را به اسلام نسبت می دهند و همه آنها خود را برای کشتن و ریختن خون تو و بی احترامی به حریم تو و به اسارت گرفتن اهل بیت تو و غارت خیام تو آماده کرده اند، در این هنگام است که خداوند لعنتش را شامل حال بنی امیّه کند و آسمان خون و خاکستر بر سر مردم بباراند و هر چیزی حتی حیوانات وحشی و ماهیان دریاها برای مصیبت تو می گریند. (الأمالی (للصدوق)، النص، ص: ۱۱۶) ۲٫ شیخ صدوق از ثَابِتِ بْنِ أَبِی صَفِیَّه نقل می کند که امام سجاد(ع) به عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسِ نگاه کرد و گریست. سپس فرمود: روزی سخت تر از روز احد بر پیامبر(ص) نبود که عمویش حمزه شیر خدا و رسول در آن روز کشته شد و پس از آن سخت تر روز، روز موته بود که عمو زاده اش جعفر کشته شد، ولی هیچ روزی مانند روز حسین(ع) نیست. گرد او سی هزار نفر جمع شدند که گمان داشتند از امت پیامبرند و هر کدام به جهت شرکت در خون حسین(ع) به خدا تقرب می جستند. در حالی که او آنان را به خدا متذکر می شد. پس متذکر نشدند و او را با ظلم و جفا کشتند. (الأمالی (للصدوق)، النص، ص: ۴۶۳) نکته قابل توجه در دو نقل معصوم(ع) آن است که به مظلومیت شخصیتی اهل بیت(ع) و بستر جهل آلود زمان حسین بن علی(ع) اشاره می کند. گرچه روزهایی بر پیامبر(ص) سخت بوده و عزیزان پیامبر(ص) به طرز فجیعی کشته شده بودند و جسم آنان سخت آسیب دیده بود که امام حسین(ع) در این جهت با آنان مشترک بود، اما آنان قبل از مرگ «متهم به خروج از دین» نشده بودند و آنان را قربئ الی الله نمی کشتند. مظلومیت امام حسین(ع) آن بود که هم خود ایشان و قبل از ایشان، پدر بزرگوارشان «خارجی» معرفی می شدند. مردم ساده دل نیز گمان جهاد فی سبیل الله داشتند و عمر سعد نیز شعار دینی را در آغاز جنگ اعلام کرد که: یا خیل اللّه ارکبی ، و بالجنه أبشری «ای لشکر خدا سوار بر مرکب شوید و به بهشت بشارت دهید.» درد «مظلومیت فرهنگی» اگر از ضربه های جسمی بیشتر نباشد، کمتر نیست و در هر دو روایت نیز بر آن تأکید شده است. از سوی دیگر افراد فاسد و قدرت طلب نیز برای پیشبرد اهداف نامشروع خود اول مخالفان خود را بی دین و خارجی و خائن معرفی می کنند و خود را مبلغ راستین اسلام؛ تا بدین طریق توده ها را راضی و همراه کنند و به اهداف شوم خود برسند. پیگیری کلمات منقول از عمر سعد، ابن زیاد و یزید نشانگر این روش است. در مجلس ابن زیاد بین وی و حضرت زینب(س) گفت وگویی صورت گرفت که شاهدی بر این ادعا است: ابن زیاد برای ملاقات مردم در قصر دار الإماره جلوس کرد و به عموم مردم اجازه ورود داد. سر مبارک امام حسین(ع) را آورده و در مقابل ابن زیاد نهاده شد. بعداً زنان و کودکان امام حسین(ع) را نزد ابن زیاد آوردند. زینب دختر علی علیه السلام به طور ناشناس نشست. ابن زیاد جویا شد: این زن کیست؟ گفته شد: زینب دختر علی(ع) است. ابن زیاد متوجه آن بانو شد و گفت: یعنی سپاس مخصوص آن خدایی است که سخنان شما را تکذیب کرد. زینب علیها السلام فرمود: جز این نیست که شخص فاسق افتضاح و شخص فاجر تکذیب می شود و آن شخص غیر از ما است. ابن زیاد گفت: دیدی خدا با برادر و اهل بیت تو چه کار کرد!؟ آن بانوی معظمه فرمود: من غیر از نیک رفتاری از خدا چیزی ندیدم. شهیدان ما گروهی هستند که خدا قتال را بر آنان واجب کرده است. آنان به خوابگاه خود رفتند. طولی نمی کشد که خدا تو و ایشان را در یک مکان جمع می کند و تو مورد محاجه و مخاصمه قرار خواهی گرفت. آن روز نظر کن و بنگر چه کسی فلج خواهد بود. ای پسر مرجانه! مادرت در عزایت گریان شود. (اللهوف علی قتلی الطفوف / ترجمه فهری، النص، ص: ۱۶۱) با تأمل در این وقایع تاریخی مستند و تأمل در روایات پیش گفته، روشن است که جلوگیری از انحراف فکری گسترده ای که جامعه را به سوی تبلیغ و تقدیس باطل می کشاند و حق را به عنوان منکر طرد می کند چقدر مهم است. در ایام اربعین حسینی به اهداف قیام حسینی بیشتر بیندیشیم.


دوشنبه ، ۹آذر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اندیمشک جوان]
[مشاهده در: www.andimeshkjavan.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 9]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن