واضح آرشیو وب فارسی:سپیدار: مدت زمانی از جرقه انقلاب پانزده خرداد سال 41 به رهبری امام خمینی علیه نظام ستم شاهی می گذشت که خانواده محمودی شاهد به دنیا امدن فرزندی برومند بودند که نام او را عباس نهادند. زندگی نامه این شهید گرانقدر به شرح ذیل است: مدت زمانی از جرقه انقلاب پانزده خرداد سال 41 به رهبری امام خمینی علیه نظام ستم شاهی می گذشت که خانواده محمودی شاهد به دنیا امدن فرزندی برومند بودند که نام او را عباس نهادند. وی که در محروم ترین و مقاوم ترین محله کرج (چهارصد دستگاه ) چشم به گیتی گشود. از همان دوران طفولیت طعم تلخ فقر و تنگ دستی و تضاد طبقاتی که توسط حکومت سرمایه داری وابسته که چون جغد شومی در سر تا سر سرزمین گهربار ایران سایه افکنده بود و به جان و دل چشیده بود. حس کنجکاوی و جستجوگری او را وا می داشت که همیشه از ان وضع ناهنجار که برگردن مستضعفان فشار می اورد سوال کند . دوران دبستان و راهنمایی را در چهارصد دستگاه در حالی به پایان رساند که برای تامین مخارج تحصیل و امرار معاش مجبور بود نیمی از روز را به کارمشغول شود. او وجودش مالامال از عشق به الله و در جهت خدمت به محرومین بود و روح بزرگش همیشه در کشاکش با کالبد کوچکش بود که برای پرواز به سوی اغاز حیات جاودانه پر می کشد. او طبعی بلند داشت و نگاهش دنیایی از این که گفتارمان با کردارمان و اعمالمان وفق نمی دهد و از مصائب و حقایق زجر اوری که توسط مثلث شوم زر و زور و تزویر شیرازه زندگی این طبقه از جامعه را از هم می پاشیدرنج می برد و منتظر فرصتی بود تا برای تمامی درد هایش درمانی بیابد. این جا بود که ان جمله امام عزیز در پانزدهم خرداد41 خطاب به عوامل رژیم خورشید که طرفداران من ,یا درگهواره اند یا در شکم مادرشان اشکار شدند و فرزندان خلیل الله و وارثان حسین ( ع ) و لبیک گویان روح الله از جای برخاستند و در یک عمل به هم پیوسته حرکت سیل اسا و بنیاد کن را علیه جباران تاریخ اغاز کردند و در این راه از بذل جان هم دریغ ننمودند و هزاران شهید و جانباز تقدیم مکتب گران قدر اسلام و قران کردند. شهید عباس محمودی نیز یکی از یاران امام بزرگوار بود که با حضور فعال خود سهم به سزایی در پیروزی و تسخیر مراکز مقاومت طاغوت داشت و پس از 22 بهمن 57 خیل عظیم حزب الله در پاسداری و تداوم و گسترش انقلاب اسلامی خدمت صادقانه خود را پس ازتشکیل ارتش 20 میلیونی جهت مقابله با توطئه های استکبار جهانی شروع نمود. از ان جا که ارزش های اصیل اسلامی در برخورد با فرهنگ مبتذل غربی حرکتی سریع و نابود کننده داشت و مخالفین و معاندین در تمامی ترفند های خود که تا حمله نظامی مستقیم و نا امید شدند و پوزه کثیفشان در برابر جهانیان به خاک مذلت کشیده شد تصمیم گرفتند با توافق با تمامی نیروهای کفر و نفاق داخلی و خارجی هجومی سخت علیه تنها منادی ازادی و اسلام واقعی که خونی تازه در شریان های مرده مظلومان تاریخ دمیده بود رسما اغاز کردند و در این جا بود که برای یاران واقعی اسلام هیچ جای تامل نبود. او که از دل خستگان انقلاب اسلامی و در مکتب سرخ حسینی پرورش یافته بود و درس شهادت طلبی را از مولایش حسین ( ع ) اموخته بود لحظه ای تحمل تجاوز را در میهن عزیز اسلامی که برای نابودی انقلاب نو پایمان هجوم اورده بودند نداشت و همانند هزاران پیکار جوی زاهد و شیردل به ندای حسین زمان پاسخ داد و عاشقانه به سوی جبهه های نور علیه ظلمت شتافت و پس از هفت ماه نبرد بی امان با خصم در جبهه رقابیه در عملیات ظفرمندانه فتح المبین برای دیدار با معبود خویش وضوی خون گرفت و به نماز عشق ایستاد و در سحرگاه سپیده دم 29 اسفند سال 60 در صحرای گرم و خشک جنوب در خون خود فرو رفت و به دیار عبودیت شتافت. خاطراتی ازشهید من فریده رضایی همسر شهید عباس محمودی هستم ایشان در سال 1359 در رود کرخه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسیدند و در روز عاشورا بود که در ساعت 10صبح روز عاشورا به شهادت می رسد ما یک سال و نیم با هم زندگی کردیم و توی این یک سال و نیم من چیزی جز خوبی از ایشان ندیدم. موقعی که ایشان را اعزام کردند برای جبهه چون ایشان منقضی سال 56 بودند تقریبا ده روز بود رفته بودند که برای مرخصی برگشتند خانه، دو روز در خانه بودند ان قدر اعصابش خراب بود که به من می گفتند شما نمی دانید در انجا چه خبر است نشسته اید این جا و نمی دانید در انجا چه خبر است چه کسانی دارند به شهادت می رسند و چه کسانی از بین می روند.
شنبه ، ۷آذر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سپیدار]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]