محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831477679
محمد عبداللهی تحریف تاریخ به سبک مهرنامه/ پاسخی به یادداشت سوال برانگیز و مغلطه آمیز سردبیر مهرنامه
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: محمد عبداللهی
تحریف تاریخ به سبک مهرنامه/ پاسخی به یادداشت سوال برانگیز و مغلطه آمیز سردبیر مهرنامه
آنچه اعتبار علمی و تحلیلی یادداشت سردبیر مهرنامه و نیز اهداف و انگیزه های آن را زیر سوال میبرد، مفروضات و نتایج اشتباه و مسئله داری است که یادداشت مذکور به جای حقایق تاریخی و تئوریک به کار برده است.
آخرین شماره ماهنامه مهرنامه حاوی مقاله ای تحت عنوان " توحید و تکفیر؛ پژوهشی در ریشه های توحید سیاسی؛ مبانی نظی روشنفکری سلفی"[1] از محمد قوچانی فعال سیاسی اصلاح طلب و سردبیر این نشریه بود که حاوی تحریفات تاریخی و البته تئوریک عجیب و قابل تاملی است. این یادداشت بر آن است تا نگاهی به این تناقضات تئوریک بیاندازد. مقدمه نویسنده در این مقاله نسبتا طولانی، تلاش میکند بین افراطی گری در دنیای تسنن و تشیع (به تعبیر خودش: برخی پیروان مذهب اهل بیت) که خود نام آن را "بنیادگرایی" میگذارد، نسبت و مشابهتی بیابد. بدین منظور، با وام گرفتن کلیدواژه «روشنفکری سلفی» از جلال آل احمد، به بازتعریفی ناقص و نارسا از این مفهوم میپردازد. مقاله با تقسیم بندی نیروهای مذهبی به سنتی (محافظه کار) و بنیادگرا، نقطه آغاز و نطفه تولد بنیادگرایی را دهه 40 معرفی میکند. یعنی دهه ظهور و بروز مرجعیت دینی و سیاسی امام خمینی در ایران.[2] و از طرفی پایه گذار بنیادگرایی اسلامی را نیز سیدجمال الدین اسدآبادی اعلام میکند. وی البته به دسته دیگری از فعالان مذهبی به رهبری مهندس بازرگان با نام "نوگرایی مذهبی" نیز اشاره دارد. قوچانی در یک تحریف روشن تاریخی اولین مفروض اشتباه خود را القا میکند و مدعی میشود که در غیاب!! بازرگان، گروه رادیکال مجاهدین خلق شکل میگیرد. حال اینکه، تاریخ شهادت میدهد که مجاهدین خلق، وارثان و فرزندان بلافصل بازرگان بوده اند .
مفروضات سلیقه ای؛ برساخت تحریف گونه تاریخ روش قوچانی چنین است که با مفروضات اشتباهی آغاز میکند، همان مفروضات را توضیح داده و تشریح میکند و سپس بر اساس همان مفروضات ناقص، نتیجه گیری نادرست و معیوبی را صورت بندی میکند. گونه بندی ناقص و گزینشی از جریانهای سیاسی-دینی اولین مفروض غلط مقاله مذکور، چنانکه گفته شد، در نقطه آغاز این گونه بندی است. او در گام اول، مدعی میشود، "در غیاب آیت الله بروجردی سنت سرکوب شده ی «فداییان اسلام» (که مقبول بروجردی نبود و با رضایت یا سکوت نسبی او سرکوب شده بود) احیا شد و به صورت «هیئت های موتلفه اسلامی» درآمد و در غیاب مهندس مهدی بازرگان (ابتدا به سبب زندان بودن و سپس در دوران محدودیت های سیاسی او) «مجاهدین خلق» شکل گرفتند. در غیاب آیت الله بروجردی و مهندس بازرگان دو چهره برجسته ی نهضت اسلامی جدید، آیت الله خمینی و دکتر علی شریعتی بودند که با حرکت 15 خرداد تصویر تازه ای را از اسلام سیاسی و اجتماعی ارائه میکردند.» قوچانی سپس از بین این دو جریان، جریان دیگری را بیرون کشیده و برجسته میکند که به بیان او، مرموزتر، خشن تر و موثرتر و دارای اثری عجیب!!! بر تاریخ معاصر ایران است.!!! این نقطه، دومین هدفگذاری القایی قوچانی در این مقاله است که البته دست در دست فرض القایی نخست، دست مخاطب را میگیرد تا بتدریج به یک نظام اندیشگی برساخته و نتیجه گیری دلخواه خود بکشاند. او ابتدا چنین مفروض میگیرد که در "غیاب" دو جریان مذهبی: "سنتگرا" (به رهبری آیت الله بروجردی) و "نوگرایی مذهبی" (به رهبری مهندس بازرگان)، دو جریان رادیکال با عنوان رادیکال اسلامی! (به رهبری حضرت امام (ره) که در فداییان اسلام و هیات های موتلفه تجلی یافته) و نیز باز هم رادیکال اسلامی (به رهبری دکتر شریعتی که در مجاهدین خلق تجلی یافته) شکل گرفتند و سپس از سنتز این دو، جریان خشن تر و موثرتری! تحت عنوان «تئوری توحید سیاسی» (به رهبری شیخی ناشناخته به نام حبیب الله آَشوری) پدید میآید! که از هر دو موثرتر و خطرناکتر میشود!!! او با مفروض های غلط، به جمع بندی ها و نتیجه گیری های عجیبی میرسد تا جایی که بنی صدر را در کنار حبیب الله آشوری و هر دو را در کنار اصولگرایان انقلابی مینشاند!! قوچانی در تداوم رویه همیشگی خود و هم مسلکان ملی مذهبی اش، در بت سازی از بازرگان، حتی گواهی تاریخی امام خمینی (ره): "منافقین، فرزندان عزیز بازرگان" را نیز وارونه جلوه میدهد.
بت انگاری بازرگان؛ انکار تاریخ در «رابطه بازرگان و مجاهدین خلق» قوچانی در یک تحریف روشن تاریخی اولین مفروض اشتباه خود را القا میکند و مدعی میشود که در غیاب!! بازرگان، گروه رادیکال مجاهدین خلق شکل میگیرد. حال اینکه، تاریخ شهادت میدهد که مجاهدین خلق، وارثان و فرزندان بلافصل بازرگان بوده اند و بازرگان خود مشوق و محرک مریدانش به سمت حرکت های مسلحانه بوده است. سردبیر مهرنامه! سرمنشا و اس و اساس بزرگترین گروه تروریستی در ایران معاصر، هر دو را به آسانی دید و ندید میکند و حتی این سرمنشا را در پایان مقاله خود، به عنوان نسخه بدیل جریان های تروریستی و تکفیری، و مقابله کننده با سواستفاده و انحراف در توحید سیاسی!!! (دوشادوش شهید مطهری!!) بر صدر مینشاند![3] قوچانی، آخرین سخنرانی بازرگان پیر در آستانه مرگ، دفاع او از اقتصاد آزاد و مارکسیستی اعلام کردن مبارزه با سرمایه داری! را به عنوان شواهدی بر مبارزه بازرگان با جریانهای التقاطی و مارکسیستی دلیل میآورد! و مینویسد: «تنها کسی که از میان روشنفکران متدین در آن زمان در آستانه انقلاب و در اوج توحیدنویسی گروه های سیاسی جرات کرد از آفات توحید بگوید و ضمن تاکید بر توحید اعتقادی به انتقاد از انحراف در توحید سیاسی بپردازد، مهدی بازرگان بود.»[4] و اینجاست که مخاطب در مییابد، قوچانی در تداوم رویه همیشگی خود و هم مسلکان ملی مذهبی اش، در بت سازی از بازرگان، حتی گواهی تاریخی امام خمینی (ره): "منافقین، فرزندان عزیز بازرگان" را نیز وارونه جلوه میدهد. آنجا که امام (ره) در نامه مشهور به وزیر وقت کشور در بهمن 66، میفرماید: "ضرر گروهک نهضت آزادی از گروهک های دیگر و حتی منافقین، این فرزندان عزیز مهندس بازرگان، بیشتر و بالاتر است" (صحیفه امام خمینی، ج 20، ص ۴۸۱) و سردبیر مهرنامه تلاش میکند این حقیقت آشکار را با پس و پیش کردن کلمات، به بازی بگیرد و از صفحه ذهن کم حافظه برخی ایرانیان پاک کند. مجاهدین خلق، هم از لحاظ فکری و تئوریک و هم از لحاظ تشکیلاتی، دنباله بازرگان بوده اند. این شاگردان جوان مهندس بازرگان بودند که در سال 1344 سازمان مجاهدین خلق را پایهگذاری کردند. این موضوع غیرقابل انکار است که بنیانگذاران سازمان و عمدتاً حنیف نژاد و سعید محسن، خود از اعضای نهضت آزادی بودند و رهبران آن را نیز در جریان تشکیل سازمان قرار دادند. جلال الدین فارسی در مورد تأثیر مهندس بازرگان در تأسیس مجاهدین خلق با تأکید بر این که وی معتقدان به مبارزات مسلحانه را تشویق و کمک هم میکرد، مینویسد :"مرحوم حنیف نژاد برایم نقل کرد که مهندس بازرگان در زندان در گوش او گفته بود : نمیبینی این رژیم با آقای طالقانی و من و دوستانمان چه میکند؟ شما جوان ها باید فکری بکنید. و آن مرحوم از این اندرز سیاسی دریافته بود که باید سازمان برای مبارزه مسلحانه علیه رژیم به وجود آورد ...".[5] مجاهدین خلق نه در غیاب بازرگان، که به خواست و اراده خود او و هم مسلکانش شکل گرفت. از لحاظ عقیدتی و فکری نیز، آموزه های بازرگان، آبشخور اصلی افکار التقاطی مجاهدین خلق بود.
محمد مهدی جعفری از فعالان اولیه نهضت آزادی، در مورد توصیه تلویحی مهندس بازرگان به مبارزه مسلحانه خاطرهای به این شرح نقل میکند: "محمد حنیف نژاد روزی برای خودم تعریف کرد که: وقتی من در سال 1342 از زندان آزاد شدم با مهندس بازرگان به طور خصوصی خداحافظی کردم و مقداری درباره اوضاع سیاسی روز و آینده مبارزه صحبت کردم، در آن هنگام مهندس بازرگان به من گفت: این بار که آمدی به زندان دست خالی نیا، این حرف را در حالی زد که دستش را مثل هفت تیر کرده و به من اشاره میکرد".[6] بازرگان در خاطرات خود به این ارتباط ارگانیک، معترف است: " سازمان چریکی مجاهدین خلق ایران به وسیله سه تن از اعضای نهضت آزادی ایران محمد حنیف نژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان در شهریور 1344 پایه گذاری شد، در آن موقع ما پس از محاکمه و محکومیت در دادگاه نظامی در زندان بودیم و از خبر تأسیس سازمان مخفی مجاهدین خلق به وسیله رهبران آن آگاه شدیم .... فکر مقاومت مسلحانه در برابر رژیم کودتا از اواخر سال 1342 پس از سرکوب آخرین مقاومت های ملی و مذهبی، متلاشی شدن نیروهای اپوزیسیون و شکست نهضت ملی و از بین رفتن امکانات مبارزه از طریق قانونی، شکل گرفت به طوری که در سال 1343 همه گروه ها و دستجات مخالف رژیم، با افکار و ایدئولوژی های گوناگون به یک نتیجه واحد رسیده بودند که تنها راه مبارزه با رژیم شاه مبارزه مسلحانه است. بنده نیز ضمن دفاع در دادگاه نظامی این نکته را به رئیس دادگاه خاطر نشان ساختم و گفتم : ... ما آخرین کسانی هستیم که از راه قانون اساسی به مبارزه سیاسی برخاسته ایم و از رئیس دادگاه انتظار داریم این نکته را به بالاتری ها بگویند ..."[7] عزت الله سحابی از مسئولان اولیه نهضت آزادی و پشتیبان بعدی مجاهدین خلق، در مورد اعتقاد مهندس بازرگان به " مشی مسلحانه " میگوید: "آن موقع فکر میشد که غیر از این روشی نیست و نظر مهندس بازرگان همین بود، حالا یا تحت تأثیر جو جهانی و این که در همه جا حکومت نظامی بود و تجاربی چون ویتنام و الجزایر و فلسطین وجود داشت، یا در دو دو تا چهار تای منطقی می دیدند غیر از این راهی نیست ".[8] لطف الله میثمی از کادرهای بعدی مجاهدین خلق که در دوران دانشجویی با نهضت آزادی همکاری داشت، در خاطرات خود دیدگاه مهندس بازرگان در مورد مبارزه مسلحانه را اینگونه شرح میدهد: "تراب برای مهندس (در ملاقات زندان) این مسائل را مطرح کرده بود و او در جواب گفته بود: نهضت همین است دیگر. و خیلی آشکار از حرکت مسلحانه دفاع کرده بود که به نظر ما تحول مثبت در زندگی و مبارزه مهندس بازرگان بود، تراب از این ملاقات خیلی خوشحال شده بود، گفت: مهندس خیلی تند شده است.»[9] پس مجاهدین خلق نه در غیاب بازرگان، که به خواست و اراده خود او و هم مسلکانش شکل گرفت. از لحاظ عقیدتی و فکری نیز، آموزه های بازرگان، آبشخور اصلی افکار التقاطی مجاهدین خلق بود. بنا به نوشته خود سازمان، پس از قرآن و نهجالبلاغه، آموزشهای دینی، بر محور کتاب "راه طی شده" ی بازرگان، بود که مورد بحث و بررسی قرار میگرفت. همه علمای متقدم و متاخر شیعی از شیخ مفید گرفته تا امام خمینی (ره) افزون بر اعتقاد به پیوند فکری معمول بین توحید و سیاست، با یک شاهراه عقیدتی به نام «ولایت فقیه» حکومت را به توحید پیوند زده اند (فارغ از حد و حدود آن).
کتاب «راه طیشده» بازرگان بهمثابهی مانیفستی برای مجاهدین ارزشمند بود. اساس "راه طی شده" آن بود که راه انبیا و راه بشر یکی است و بازرگان تلاش مینمود تا میان راهی که انبیا رفتند و راهی که علم جدید میرود، اینهمانی ایجاد کند و مجاهدین خلق نیز این اندیشهی مهدی بازرگان را وام گرفتند و برآن شدند که همانطور که بشر میتواند راه انبیا را طی کند، مارکسیسم نیز میتواند راه انبیا را بپیماید. از آن، نتیجه گرفتند که راه مارکس و لنین هم مانند راه انبیاء است و این چنین، مفاهیم مارکسیستی را بر اسلام منطبق و التقاط نمودند. آنها روبناهای فکری خود همچون بریدن از روحانیت و مرجعیت را نیز از نهضت آزادی به ارث برده بودند. نخستین کتاب تدوین شده سازمان، متدولوژی یا شناخت نام داشت که برمبنای کتب بازرگان قرار داشت و بر اساس مبانی مارکسیستی - اسلامی نوشته شده بود. جلال الدین فارسی در خاطراتش مینویسد که "در سال 1351 جزوه شناخت را در بغداد و نجف در دست برخی اشخاصو حتی طلاب دیده چنان از دیدن آن بهتزده شدهاست که تصور کرده ساواک این کتاب را ساخته و با آرم مجاهدین منتشر کرده تا آنان را بدنام کند. وی میگوید به طلبهای که آن را در دست داشت گفتم : این یک کتاب ماتریالیستی است با جامه مذهبی! اما او پرخاش کرد که این ثمره خون پاک شهدای مجاهداست. هر کس حرفی علیه این کتاب بزند، به خون پاک حنیف نژاد خیانت کرده است.".[10] شهید مطهری نیز با هوشمندی و دقت بی نظیر علمی خود، نخستین باری که کتاب شناخت را دید در برابر آن موضع گرفت و از سال 54 با هدف پاسخگویی به انحراف فکری موجود در سازمان و جزوه شناخت سلسله جلساتی را در قم به راه انداخت.[11] دومین متن تدوین شده در سازمان، کتاب "راه انبیاء، راه بشر" - کار محمدحنیفنژاد - است که بر اساس تئوریهایبازرگان در کتاب راهطی شده نوشته شد؛ با این افزوده که لباس مارکسیستی یا به اصطلاح مجاهدین، لباس علمی بر آن پوشانده شد. کتابی که حتی حبیب الله پیمان علیه آن موضع میگیرد و با انتقاد از فضای علمزدگی حاکم بر اندیشههای بازرگان و مجاهدین، مینویسد: «نتیجه آن که بنیانگذاران سازمان در ادامه راه پیشینیان کاملا متأثر و محصور در چهارچوب تفکر نویسنده «راه طی شده» به مطالعه اسلام پرداختند.»[12] مهندس بازرگان نیز خود بعدها به این نسبت پدر و فرزندی (فکری و تشکیلاتی) خود با مجاهدین اذعان و چنین نوشت: "مجاهدین خلق! شما فرزندان نهضت آزادی هستید، در سال 1343 (1344) که در زندان بودیم به دنیا آمدید و راه خود را پیش گرفتید بدون آن که از خانه فرار کرده یا اخراج شده باشید، مبانی فکری و تعلیمات اولیه شما را کتاب ها و بحث و تحلیل ها و تجربیاتی که از نهضت گرفتید تشکیل میداد".[13] اما حمایتهای بازرگان از منافقین، منحصر به سال های آغازین فعالیت نبود و حتی پس از ترورهای وحشیانه آنها پس از انقلاب نیز تداوم یافت. در زمان اوج درگیریهای سازمان مجاهدین در اوایل انقلاب، مهندس بازرگان مطلبی خطاب به اعضای سازمان منتشر کرد که با این عبارت مزین شده بود: " فرزندان مجاهد و انقلابیم".[14] آنچه شاخصه جریان های تکفیری است، نه "توحید سیاسی" که "ترکیبی از التقاط و ترور" است. این التقاط نه فقط در مبحث توحید که در همه حوزه های عقیدتی و فکری این جریان ها جاری و ساری است.
بازرگان حتی پس از ترورهای کور منافقین بخصوص در سال 60 باز هم دست از حمایت آنها نکشید. علاوه بر ترور شخصیت های نظام و مردم عادی، انفجار هفتم تیر و عدم موضع گیری صریح بازرگان و نهضت آزادی از سازمان مجاهدین سبب شد امام (ره) شخصا از آنها بخواهد مرزبندی خود را در مقابل منافقین روشن کنند. اما پس از ماه ها سکوت معنادار بازرگان و هم مسلکانش، تظاهرات مسلحانه خیابانی 5 مهر 1360 منافقین حادثه تلخ دیگری بود که بار دیگر، بازرگان را به حمایت ضمنی منافقین کشاند. در این روز، اعضای سازمان مجاهدین خلق شمشیر را از رو بسته و به مقابله مسلحانه با نظام جمهوری اسلامی روی آورده و برای اولین بار پس از انقلاب اسلامی شعارهایی اهانت آمیز علیه حضرت امام خمینی (ره) سر دادند. بدنبال این تظاهرات مسلحانه مرگبار که تنی چند از پاسداران انقلاب اسلامی و بسیاری از مردم به شهادت رسیدند، امام خمینی طی سخنانی خطاب به مهندس بازرگان و همفکران وی چنین گفت: "من به اینها باز نصیحت می کنم که شما بیایید و حسابتان را از این منافقین که قیام بر ضد اسلام کردند، جدا کنید. نه این که بگویید که شما خشونت نکنید، آن وقت به من هم بگویید که شما هم خشونت نکنید. این معنایش این است که ما و آنها مثل هم هستیم ... حالا هم من به این آقایانی که اهل سوادند، اهل صلاحند، منتها اعوجاج فکری دارند میگویم که آمریکا برای شما هیچ فایده ای ندارد ... این منافقین هم به درد شما نخواهند خورد. هر روزی که این منافقین قدرت پیدا کنند سر شما را هم میبرند ... آن روزی که اینها پیروز بشوند، خدای نخواسته، شما فدای آنها خواهید شد، شما را پل قرار دادهاند ... آنهایی که به اسلام عقیده ندارند (سازمان) و اشخاصی هستند که قیام بر ضد اسلام کردند و لااقل در خیابان ها ریخته اند و آدم کشته اند و شما هم حکم شرعی اش را میدانید و شما هم می دانید که کسی که مسلحانه در خیابان بریزد و مردم را ارعاب کند، اسلام تکلیفش را معین کرده است و شما هم مسئلهاش را میدانید. شما همین یک مسئله را بگویید، یک اعلامیه بدهید، مسئله در کتاب خدا هست که این اشخاص که مفسد هستند و ریختند توی خیابان ها و مردم را میترسانند، به حسب حکم خدا، حکم شان این است، شما این مسئله را بگویید و از گروه خودتان امضا کنید."[15] اما مهندس بازرگان و نهضت آزادی نه تنها حاضر نشدند در برابر سازمان، حتی حکم شرعی ارعاب و محاربه را بیان کنند بلکه خطاب به رهبری و مسئولان نظام خواستار توقف مجازات شدند. بازرگان در 15 مهرماه سال 1360، در شرایطی که سازمان مجاهدین دچار بحران روانی و شکست بزرگ اجتماعی و تبلیغی شده بود با موضع گیری نا بهنگام و سوال برانگیز خود در حمایت از سازمان، واکنش ها و بازتاب های سیاسی منفی بزرگی را برانگیخت. او طی نطقی در صحن علنی مجلس شورای اسلامی، در پاسخ به بیانات امام خمینی (ره) که منافقین را مزدوران آمریکا نامیده بود، اعضا و هواداران سازمان را "جوانان جانباز" خواند که نمیتوان آنها را "مزدور" دانست و تلاش کرد تا انگ" آمریکایی" بودن را از دامن آلوده منافقین آدمکش بزداید و ساده لوحانه چنین گفت که منافقین به دلیل دارا بودن شناسنامه ایرانی! «آمریکایی» نیستند!! او اظهار داشت: «این جوانان جانباز در خانواده های آمریکایی زائیده و بزرگ نگشته اند که بتوان مزدورشان خواند.»[16] نطقی که به طور کامل در روزنامه کیهان، منتشر شد و مدیر مسئول وقت این روزنامه (کیهان) یعنی سیدمحمد خاتمی به نطق بازرگان پاسخ های قابل تاملی ارائه کرد. خاتمی در سرمقاله کیهان در مخالفت با موضع بازرگان، نوشت: «و امروز همان جوانان پاکباز ! که شما به دفاع از آنان برخاسته اید، چشم و گوش بسته به فرمان آقای رجوی و همپالگی هاشان و به کمک بازمانده های رژیم شاه و در هنگامه ای که نیروهای رزمنده جمهوری اسلامی درگیر دفن تجاوز رژیم آمریکایی صدام هستند، به کشتار و تخرب دست می زنند.. . مراد از آمریکایی بودن، نحوه ای از دید و بینش است که به سادگی ابزار دست سیاست های توسعه طلبانه آمریکا می شود و به خاطر همین دید و بینش، جریانی که شما (مهندس بازرگان) در رأس آن قرار دارید همواره از مواضع ضد آمریکایی جمهوری اسلامی، البته با توجیهات گوناگون، اظهار نارضایتی و حتی مخالفت قولی و عملی کرده است ... در نظر جناب بازرگان، حکومتی متهم به خشونت و بی رحمی میشود که تنها طی 4 ماه در اثر قهرمانی های جوانان جانبار ! رئیس دیوان عالی کشور، رئیس جمهور، نخست وزیر، دهها جوان ایثارگر و پرشور از پاسداران و بسیجیان و صدها مرد و زن و کودک معصوم به خاک و خون کشیده میشوند، باز هم آن که ظلم نموده مظلوم میشود و مورد دفاع قرار میگیرد نه مظلوم ترین حکومت عالم که سازمان تلاشگران در راه براندازی آن است .»[17] بنیادگرایی (fundamentalism) و سلفی گری دارای وجهی منفی، ارتجاع گونه، نصگرا و غیر اجتهادی از رجوع به صدراسلام است ولی اصولگرایی (Principalism)، دارای وجهی مثبت، پیش رونده، اجتهادگرا و پویا از مفهوم بازگشت به سیره نبوی و اهل بیت است.
در خاطرات حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی نیز عدم مرزبندی شفاف بازرگان با منافقین، آمده است : «19 مهر 60 ، امروز طومارهای پنجاه متری در سالن مجلس آورده اند که مردم به دنبال سخنان آقای مهدی بازرگان، خواستار اخراج لیبرالها از مجلس شده اند. و اینها خیلی ناراحتند و از من گله دارند که چرا کاملاً از آنها حمایت نمیکنم.[18] «23 مهر 60، اول شب جلسه ای طولانی با سران نهضت آزادی، آقایان مهدی بازرگان، یدالله سحابی، ابراهیم یزدی، احمد صدر حاج سید جوادی و هاشم صباغیان داشتیم از این که از سوی حزب اللهی ها و رسانه های جمعی تحت فشارند، شکایت داشتند و چاره جویی میکردند. گفتم اگر موضع صریح در مقابل ضد انقلاب (سازمان مجاهدین) بگیرند، وضع ممکن است بهتر شود.»[19] و مهرنامه این چنین تاریخ را در پس تحلیل های سیاسی، به سخره میگیرد و با سفسطه و سانسور حقایق، روایت دستکاری شدهای از واقعیت را پیش روی مخاطب مینهد. تصویرسازی عجیب و غیر مستند از یک شیخ ناشناخته مفروض دروغ و عجیب دیگر سردبیر مهرنامه، این است که به شکل عجیب و غیرمستندی یک شیخ به تعبیر خود ناشناخته و بی پیرو و مرید را نه هم تراز که موثرتر و مرموزتر و خشن تر (یا همان وحشیتر! و داعشیتر!) از مجاهدین خلق تصویر میکند. یعنی هم سطح التقاط گرایانی که دستهایشان تا مرفق در خون 16 هزار ایرانی کوچه و بازار تا بالاترین مسئولین کشور، فرو رفته و او همچنان مدعی می شود که این شیخ یک لاقبا از همه مرموزتر و خشنتر بوده است. تحریف تاریخ، تحریف فکر، تحریف اذهان تا بدین حد؟؟؟!!! قوچانی برای پروبال دادن و بزرگ کردن تاثیر آشوری، ساش به سرکردگی او را هم مثال میزند که هر تحلیلگر نوپای سیاسی هم میداند که این عنوان خلق الساعه، تنها یک عنوان برای افزایش تعداد گروه های ائتلافی با منافقین محسوب میشده و نه یک سازمان، گروهک و یا حتی یک تیم. روشن است که هدف اصلی او، از برجسته سازی شیخ اعدامی که همین مجاهدین از اعدام او برآشفتند، نه نشانه گیری خود او که نسبت دادن افکار و آرای او به هدف مهمتر و بزرگتری است. این شیخ آموزه های نیم بندی از اسلام را با آموزه های دیگری از مارکسیست ها و مجاهدین و فرقانی ها "مغلوط و مخلوط" ساخته و ملغمه ای که فقط یک کتاب است از آن حاصل شده. ملغمه ای که از آیت الله خامنه ای تا شهید مطهری و شهید بهشتی از آن تبری جسته اند و با این تبری بجا و به موقع، عملا به بایکوت تفکر التقاطی او و جلوگیری از تسری و برجسته سازی فکر التقاطی او پرداخته اند. و چنان شده که شیخ التقاطی نه گروهک و تیمی تشکیل داده، نه 16 هزار تن را ترور کرده، نه رئیس جمهوری را به زیر کشانده، و نه با بیگانگانی برای براندازی نظام اسلامی به هم آمیخته. تنها یک کتاب بی سر و ته نوشته که هر دانشجو و طلبه نوپایی میتواند به راحتی آن را نقد کند و به سخره بگیرد. کم رنگ جلوه دادن نقش گروههای التقاطی در تاریخ انقلاب قوچانی در یادداشت خود، برای هر چه برجسته تر کردن شیخ آشوری، بال دیگر جریان تکفیر و ترور در بدو انقلاب، (بخوانید بدیل های داعش در ایران) گروهک فرقان را هم کم فروغ جلوه می دهد. گروهکی که همان گونه که مجاهدین خلق از بازرگان تاثیر پذیرفتند آنها هم متاثر از شریعتی و موسوی خوئینی ها بودند و آشوری به عنوان یکی و تنها یکی از هم مسلکان آن دو به شمار میرفت. هر دو تفکر بر اساس التقاط در مبانی اسلامی، بنا شده بود. هر دو گروه براساس این رویکرد التقاطی دست به اسلحه بردند و به ترور متوسل شدند. هر دو گروه پس از پایان انقلاب و با درک این مهم که در میان مردم جایگاهی ندارند و بنابراین نمیتوانند بر اریکهی قدرت دست یابند، تفنگ را بر استدلال برتری دادند و به کشتار متفکرین و رجال سیاسی این مرزوبوم پرداختند. فرقان در التقاط تا بدانجا پیش رفته بود که نه تنها توحید که ارادهی خداوند را هم انقلابی تحلیل مینمود! ارادهای انقلابی که به اعتقاد فرقان، در قامت مردم محروم تجلی مییافت. قوچانی با کنایه هایی دم خروس یکی دیگر از انگیزه های یادداشت خود در داعشی توصیف کردن جریان رقیب سیاسی (جریان اصولگرا و حاملان گفتمان عدالت) را در ذهن نشان میدهد و مقصود دیگر این یادداشت را به رخ مخاطب میکشد.
بدین ترتیب، از دل دوگانهی اسلام و علم بازرگان، دوگانهی اسلام و مارکسیسم مجاهدین متولد شد و همانطور که در دوگانهی اول، علم مبنا بود، در دوگانهی دوم نیز اسلام پوسته و مارکسیسم هسته بود. از نظر آنان، اسلام نیازی به مفسر نداشت و آنان خود میتوانستند به تفسیر و تحلیل آموزههای اسلامی دست یابند. دقیقا پا به پای القاعده و داعش در منطقه. این گروهک التقاطی تا مرز تکفیر و به شهادت رساندن علمای اعلام شیعه همچون شهید مرتضی مطهری، آیت الله قاضی طباطبایی، شهید مفتح و شهید حاج مهدی عراقی پیش رفتند ولی عجیب است که باز هم نقش حبیب الله آشوری بی یال و کوپال از آنها هم مهمتر باید جلوه داده شود. گروهکی التقاطی که رهبر آن، گودرزی، شیخ دست آموز موسوی خوئینی ها، یار غار سیدمحمد خاتمی و از چهره های اصلی جریان اصلاح طلب در ایران است و در چپگرائی، مخالفت با روحانیت (و تز اسلام منهای روحانیت بازرگان) و وابسته دانستن امثال شهید مطهری، رادیکال تر و تکفیری تر از حبیب الله آشوری نه در عالم نظر، که به عمل انقلابی! دست زدند. اینکه فرقان هم این چنین از زیر دستان سردبیر نشریه وزین! مهرنامه لغزیده و در حبیب آشوری بی کس و کار، حلول کرده، دیگر سانسور عجیب این یادداشت است تا وی این را هم به سانسورهای تاریخی خود اضافه کند که منبرهای خوئینیها و مسجد او یکی از کانونهای تبلیغ و بازار شایعه سازی های تکفیری علیه شهید مطهری بود که وی مدعی است در مقابل جریان های بنیادگرا میایستاده است. توحید سیاسی؛ شاه بیت نویسنده برای شاخص سازی غلط در تفکیک جریانهای سیاسی – دینی افراطی در شیعه و سنی قوچانی برای هر چه پرملات تر کردن مدعاهای گزاف خویش، به زعم خود به مشابهت سازی شیخ مشهدی با جریان های وهابی و تکفیری خارج از ایران نیز دست زده، و مدعی شده، وجه تشابه این دو جریان! در مفهومی به نام «توحید سیاسی» نهفته است. و باز هم یک اشتباه و سوء برداشت عجیب دیگر. سردبیر مهرنامه، میگوید: «تبدیل توحید از یک مفهوم عقیدتی، کلامی و فلسفی به مفهومی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را میتوان به حبیب الله آشوری برگرداند...»!!! او با ارائه تعریفی نارسا از مفهوم توحید سیاسی، آن را در این شیخ تقلیل میدهد و سپس وجه ممیزه جریانهای افراطی شیعی و سنی قلمداد میکند. حال آنکه توحید سیاسی نه مختص جریانهای رادیکال و خشونت طلب اسلامگرا که آموزه ای قرآنی و وجه مشترک همه جریانهای اسلام سیاسی است. قوچانی توحید سیاسی را به مثابه ظرفی میگیرد که هر مظروفی را که میخواهد در آن میریزد. تعابیر روشنی از پیوند توحید و سیاست در قرآن کریم وجود دارد. آیه 64 سوره مبارکه آل عمران از این جمله است که خداوند می فرماید: «قُل یا أَهلَ الکِتابِ تَعالَوا إِلىٰ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَبَینَکُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلا نُشرِکَ بِهِ شَیئًا وَلا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا أَربابًا مِن دونِ اللَّهِ ۚ فَإِن تَوَلَّوا فَقولُوا اشهَدوا بِأَنّا مُسلِمونَ»: «بگو "ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم؛ و بعضی از ما، بعضی دیگر را -غیر از خدای یگانه- به خدایی نپذیرد." هرگاه (از این دعوت،) سرباز زنند، بگویید: «گواه باشید که ما مسلمانیم!» این آیه گواهی دادن به وحدانیت خداوند و شرک نورزیدن را همبسته و در کنار، نپذیرفتن طواغیت قرار میدهد و به صراحت، توحید را در کنار سیاست مینشاند. قرآن کریم در آیه دیگری میفرماید: « وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ»: در هر امتى رسولى فرستادیم که خداى یکتا را بپرستید ، و از طاغوت اجتناب کنید.[20] در مقابل درخواست امام از بازرگان مبنی بر مرزبندی خود با منافقین، پس از ماه ها سکوت معنادار بازرگان و هم مسلکانش، تظاهرات مسلحانه خیابانی 5 مهر 1360 منافقین حادثه تلخ دیگری بود که بار دیگر، بازرگان را به حمایت ضمنی منافقین کشاند.
و بدین طریق عبادت خداوند را با اجتناب از طاغوت همنشین میسازد. همه علمای متقدم و متاخر شیعی از شیخ مفید گرفته تا امام خمینی (ره) افزون بر اعتقاد به پیوند فکری معمول بین توحید و سیاست، با یک شاهراه عقیدتی به نام «ولایت فقیه» حکومت را به توحید پیوند زده اند (فارغ از حد و حدود آن). هیچ شیعه معتقد به ولایت فقیه، وجود ندارد که به مفهوم توحید سیاسی معتقد نباشد. امام خمینی (ره) به تبعیت از سایر علمای اسلام، یک مسیر سیاسی را مبنای تشکیل نظام اسلامی قرار داد که بر فلسفه توحید بنیانگذاری شده بود. و این شاید یکی از وجوه افتراق جریانهای "سکولار متعبد" (همچون مدافعان نظریه اسلام اجتماعی و ترکیه ای و...) از اسلامگرایان سیاسی باشد. اگرچه مبنای هویتی این دسته اخیر هم متاثر از برداشت سیاسی دیگری از توحید است. به عبارت دقیقتر، هیچ مسلمان و موحدی، قادر نیست، بدون پیوند با توحید، خط مشی سیاسی خود را تعریف و ترسیم کند. لذا توحید سیاسی اعتقاد شیعیان سلفی نیست، بلکه اساس اسلام بر این عقیده است. همچنین باید به وی یادآور شد، آنچه شاخصه جریان های تکفیری است، نه "توحید سیاسی" که "ترکیبی از التقاط و ترور" است. این التقاط نه فقط در مبحث توحید که در همه حوزه های عقیدتی و فکری این جریان ها جاری و ساری است. شاخصه ای که دقیقا در گروهک های التقاطی و تروریست در همه ادیان و مذاهب (اعم از یهودی، مسیحی، مسلمان، بودایی و حتی آتئیست) صدق میکند. مجاهدین خلق به عنوان معروفترین و جنایت کارترین این گروهکها در ایران، و گروهک های فرقان و آرمان مستضعفین و... که شاکله وجودی آنها بر ترور و برداشتهای التقاطی از اسلام قرار دارد، نزدیکترین و منطقی ترین مشابهان جریان تکفیری سنی هستند. کسانی که حتی پیوندهای تشکیلاتی زنده ای با تروریسم داعشی و بعثی برقرار کرده اند. یکسان انگاری بنیادگرایی، اصولگرایی، سلفی گری و تکفیرگرایی با یکدیگر یکسان پنداری مفهوم بنیادگرایی با اصولگرایی و با سلفی گری و تکفیرگرایی مغالطه دیگر محمد قوچانی است. وی در جای جای مقاله اش، ایده بازگشت به اسلام ناب را سلفی گری و بنیادگرایی تعریف کرده، حال آنکه، بنیادگرایی (fundamentalism) و سلفی گری دارای وجهی منفی، ارتجاع گونه، نصگرا و غیر اجتهادی از رجوع به صدراسلام است ولی اصولگرایی (Principalism)، دارای وجهی مثبت، پیش رونده، اجتهادگرا و پویا از مفهوم بازگشت به سیره نبوی و اهل بیت و گزاره «الاسلام هوالحل» است و این دقیقا نقطه افتراق سلفیگری از اسلامگرایی است. اصولگرایی به معنای گرایش به ریشهها و خاستگاهها و تاکید بر اصول با نگاه به آینده است و بنیادگرایی بازگشت به گذشته و توقف در آن است. همچنین حتی بنیادگرایی و سلفی گری نیز، در تکفیرگرایی خلاصه نمیشود و تکفیرگرایی تنها رسوبی خشن از سلفی گری است و نه همه آن. چنانکه میتوان سیدجمال الدین اسدآبادی را یک اصولگرای اسلامی دانست، و شیخ محمد عبده، را یک سلفی گرا و القاعده را یک تکفیرگرا. چنانکه امام خمینی (ره) و آیت الله خامنه ای یک اصولگرای اسلامی است، و مکتب مشهد یک سلفی گرا و مجاهدین خلق یک تکفیرگرا. چنانکه اردوغان را یک پروتستانتیست مسلمان و بازرگان هم نسخه شیعی آن. (اسلام فردی که تحت عنوان اسلام اجتماعی شناخته میشود.) بدیهی است یکسان پنداری همه این مفاهیم و یک کاسه کردن مصادیق آنها، نشانگر ضعف تحلیلی و تئوریک نویسنده مطلب (در خوش بینانه ترین حالت) است ولی نویسنده مزبور، با این همانی بین همه این مفاهیم و مصادیق شان، به صورت ضمنی و اشاره ای (ابلغ من التصریح) تلاش کرده آَشوری های جدید در فضای کنونی سیاسی را مصداق یابی کند. او با کنایه هایی (حاصل کندوکاو و سردست گرفتن کلماتی مثل خس و خار! در جایی از کتاب آشوری) دم خروس یکی دیگر از انگیزه های یادداشت خود در داعشی توصیف کردن جریان رقیب سیاسی (جریان اصولگرا و حاملان گفتمان عدالت) را در ذهن نشان میدهد و مقصود دیگر این یادداشت را به رخ مخاطب میکشد. روش قوچانی چنین است که با مفروضات اشتباهی آغاز میکند، همان مفروضات را توضیح داده و تشریح میکند و سپس بر اساس همان مفروضات ناقص، نتیجه گیری نادرست و معیوبی را صورت بندی میکند.
جمع بندی: یادداشت سردبیر مجله مهرنامه، به مصداق یابی و مطالعه تطبیقی گروه های تکفیری و بنیادگرا در جهان تسنن و تشیع پرداخته است و با تمرکز بر حبیب الله آشوری، یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق تلاش کرده این همانی این فرد با داعش و جریان تکفیری جهان تسنن را اثبات نماید. اما آنچه اعتبار علمی و تحلیلی یادداشت مزبور و نیز اهداف و انگیزه های آن را زیر سوال میبرد، مفروضات و نتایج اشتباه و مسئله داری است که یادداشت مذکور به جای حقایق تاریخی و تئوریک به کار برده است. نوشتار با مفروضاتی اشتباه همچون دسته بندی نیروهای مذهبی به سنتی، بنیادگرا و نوگرا، با برش هایی موردی از تاریخ معاصر ایران و آثار تئوریک، برجسته سازی عجیب از یک فرد و چشم پوشی از گروهک های تروریستی باسابقه و با کارنامه عملیاتی و فکری سیاه، در نهایت به تطهیر چهره تروریست پرور نهضت آزادی بپردازد و حتی در گامی بلندتر به الگوسازی از مهندس بازرگان به مثابه الگوی صحیح و نرمال فعالیت سیاسی در ایران، دست زند. نقطه ای که تمامی تحریفات تاریخی و اندیشه ای مقاله، در نسبت با همین هدف، صورت میگیرد. پی نوشت: [1] مهرنامه، سال ششم، شماره 44، آبان 1394، صص 33 -44 [2] همان، ص 34 [3] همان، ص 43 [4] همان، ص 35 [5] فارسی، جلال الدین؛ زوایای تاریک، تهران؛ دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، 1373؛ ص 22 [6] جعفری، محمدمهدی، سازمان مجاهدین خلق از درون؛ تهران؛ نگاه امروز؛ 1383؛ ص 30 [7] نجاتی، غلامرضا؛ خاطرات بازرگان: شصت سال خدمت و مقاومت: گفتگو با سرهنگ غلامرضا نجاتی، تهران، رسا، 1377؛ ج 1، صص 381 _ 382 [8] سحابی، عزت الله؛ ناگفته های انقلاب و مباحث بنیادی ملی؛ تهران؛ گام نو؛ 1384، ص 164 [9] میثمی؛ لطف الله؛ خاطرات لطف الله میثمی؛از نهضت آزادی تا مجاهدین؛ تهران؛ صمدیه؛ 1387؛ صص 165 _ 166 [10] بنگرید: فارسی، همان؛ ص 315 [11] در باره مواضع آقای مطهری در سال 56 نسبت به سازمان بنگرید: سیری در زندگانی استاد شهید مطهری،ص 77 – 76 [12] درباره جنبش مسلمانان مبارز؛ تهران؛ دفتر سیاسى سپاه؛ 1360؛ صص 151 – 83 [13] روزنامه میزان، 12/2/60 سر مقاله به قلم بازرگان [14] همان [15] صحیفه امام ، ج 15 ، ص 30 – 32 [16] روزنامه کیهان، 26/7/1360، ص 15 ، متن نطق مهندس بازرگان [17] روزنامه کیهان، سرمقاله، 18/7/60 ، ص 1 و 3 [18] هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، تهران؛ نشر معارف انقلاب؛ 1378؛ ص 323 [19] همان، ص 329 [20] قرآن کریم، سوره مبارکه نحل، 36
http://fna.ir/QXEJ0I
94/09/05 - 11:24
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 46]
صفحات پیشنهادی
یادداشت خواهر شهید مغنیه برای فیلم محمد(ص)
خواهر شهید حاج عماد مغنیة پس از مشاهده فیلم سینمایی محمد رسول الله ص در لبنان یادداشتی منتشر کرده است به گزارش بلاغ خواهر شهید حاج عماد مغنیة پس از مشاهده فیلم سینمایی محمد رسول الله ص در لبنان یادداشتی به شرح زیر منتشر کرد بسم الله الرحمن الرحیم محمد رسول الله ص فیلمى ایادداشت خواهر شهید مغنیه برای فیلم محمد رسول الله (ص)
خواهر شهید حاج عماد مغنیة پس از مشاهده فیلم سینمایی محمد رسول الله ص در لبنان یادداشتی منتشر کرده است به گزارش پارس به نقل از تسنیم خواهر شهید حاج عماد مغنیة پس از مشاهده فیلم سینمایی محمد رسول الله ص در لبنان یادداشتی به شرح زیر منتشر کرد بسم الله الرحمن الرحیم محمد رسول ایادداشت خواهر عماد مغنیه برای فیلم محمد رسول الله
زینب مغنیه خواهر شهید عماد مغنیه یادداشتی برای مجید مجیدی نوشته است به گزارش شمال نیوز خواهر شهید حاج عماد مغنیه پس از تماشای فیلم محمد رسول الله ص در لبنان یادداشتی درباره ی این فیلم و مجید مجیدی منتشر کرده است متن این یادداشت به شرح زیر است بسم الله الرحمن الرحیم محمد رسول اتاریخ سازی به سیاق پان ترکیسم/ نگاهی گذرا به کتاب درسی تاریخ در جمهوری باکو/ محمد امینی
چند هفته ی پیش یکی از دوستان آذربایجانی تبار من که چندماهی را برای یک پروژه ی دانشگاهی در باکو به سر برده بود به ینگی دنیا بازگشت و رهآورد سفرش برای من انبوهی کتاب و رونوشت اسناد از آرشیوهای دولتی و دانشگاهی جمهوری آذربایجان بود که می دانست مرا چندماهی گرفتار خواهد کرد در میامرثیه ای بر تاریخ نگاری آذربایجان و قفقاز/ صدرمحمدی
اگرچه دوره اشغال و تصرف اراضی یک کشور و دوره پیش از آن در حیطه کاری سیاست مداران و نظامیان است اما حفظ و پایداری این تصرفات یعنی دوره پس از جنگ-اگر اتفاق بیافتد- دوره انجام وظیفه مورخان و نخبگان است چراکه نسل های پس از نسل جنگ زده تنها راه ارتباطی شان با گذشته خود همین کتاب هاییاکران ویژه فیلم «محمد رسوال الله» در لبنان/ استقبالی پرشور و گسترده
با حضور مجید مجیدی اکران ویژه فیلم محمد رسوال الله در لبنان استقبالی پرشور و گسترده بیروت – ایرنا – اکران ویژه فیلم محمد رسول الله ص ساخته مجید مجیدی از کارگردانان بزرگ جمهوری اسلامی ایران در بیروت پایتخت لبنان با استقبالی پرشور و گسترده مواجه شد به گزارش ایرنا اکران ویژهاخراج سوال برانگیز مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه اشراق از شورای فرهنگی
مطلع شدیم در آخرین جلسه شورای فرهنگی که در موسسه آموزش عالی اشراق بجنورد برگزار شده است مسئول بسیج دانشجویی این دانشگاه به طرز سوال برانگیزی از این شورا اخراج شده است به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از پایگاه خبری دانشجویان بیدار شنیده می شود این اقدام به دستور رئیسیادداشت/محمدجواد اخوان بسیج ژرفای راهبردی و اقتدار ملی ایران اسلامی
یادداشت محمدجواد اخوانبسیج ژرفای راهبردی و اقتدار ملی ایران اسلامیجنبش حزبالله لبنان جنبش انصارالله یمن جنبش جهاد اسلامی فلسطین گروههای مقاومت مردمی که در عراق و سوریه علیه تروریسم تکفیری ایستادگی میکنند نمونههایی روشن از عمق راهبردی بسیج در سطح جهان اسلام هستند به گزارشگذری بر نامآوران خفته در تاریخ ـ 2 میرزامحمدباقر حکیمباشی، نخستین طبیب خانواده ظلالسلطان
گذری بر نامآوران خفته در تاریخ ـ 2میرزامحمدباقر حکیمباشی نخستین طبیب خانواده ظلالسلطانمیرزامحمدباقر حکیمباشی فرزند میرزاعبدالجواد مدرس خراسانی بود آقابزرگ تهرانی تسلط برجسته او را در تدریس کتاب قانون ابوعلیسینا ستوده است به طوری که وی به عنوان نخستین طبیب خانواده ظلالسلطیادداشت/ مصطفی رشیدی ایران و روسیه؛ ائتلاف راهبردی برای عبور از پیچ تاریخی- ژئوپلیتیکی
یادداشت مصطفی رشیدیایران و روسیه ائتلاف راهبردی برای عبور از پیچ تاریخی- ژئوپلیتیکیایران کشوری است که براساس سطح اعتمادپذیری دیگر بازیگران آماده ائتلافی مبتنی بر دوستی و اعتماد متقابل برای حفظ امنیت دسته جمعی در منطقه است گروه بین الملل خبرگزاری فارس دکتر مصطفی رشیدی در پی-
گوناگون
پربازدیدترینها