محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1854739954
این پدر شانزده پسر دارد
واضح آرشیو وب فارسی:اندیمشک جوان: اندیمشک جوان ا این پدر شانزده پسر دارد ترانه بنی یعقوب خودش را سرایدار این خانه می داند. خانه ای که ۱۶ کودک را زیر سقف خود پناه داده است. ۱۶ کودک بی سرپرست در «خانه سبز اندیشان وطن.» عصر روز پنجشنبه است و انزلی در رخوت یک روز ابری، بارانی و هوایی گرفته. چاله های خیابان پر […]اندیمشک جوان ا این پدر شانزده پسر دارد ترانه بنی یعقوب خودش را سرایدار این خانه می داند. خانه ای که ۱۶ کودک را زیر سقف خود پناه داده است. ۱۶ کودک بی سرپرست در «خانه سبز اندیشان وطن.» عصر روز پنجشنبه است و انزلی در رخوت یک روز ابری، بارانی و هوایی گرفته. چاله های خیابان پر از آبند و آسمان آبی تر و تمیزتر از همیشه. وقتی آدرس آقای اسماعیل پوروطن را جست و جو می کنم، می فهمم در شهر خیلی ها او را می شناسند. در طالب آباد انزلی زندگی می کند و همیشه با ون معروف سفید رنگش و با بچه هایش این سو و آن سو می رود. وقتی با او تماس می گیرم و آدرس خانه اش را پرس و جو می کنم از او می خواهم آدرس همان جایی را بدهد که بچه ها هم هستند، با خنده جواب می دهد:«مگر می شود پدر و مادری بچه هایشان را رها کنند و جایی دور از آنها زندگی کنند؟ ما باهم زندگی می کنیم.» هرچند بعد می گوید که در کشورهای غربی هم حامی ای را ندیده که محل سکونتش با بچه هایی که نگهداری می کند، یکجا باشد. وقتی به خانه سبز می رسم، پدر و بچه ها به مراسم یادبود «شادی سرخیل» دختر قایقرانی که سال گذشته در تالاب انزلی غرق شد، رفته اند. حیاط خانه سرسبز، بزرگ و باصفاست، پراز درخت و گل های زیبا و رنگارنگ. روی پرچین دیوارها دوچرخه های بچگانه خودنمایی می کند و در میانه حیاط مجسمه ای از پرفسور مجید سمیعی قرار گرفته که زیر آن نوشته شده: «گل همیشه بهار گیلان» مجید سمیعی پزشک، جراح مغز و اعصاب سرشناس ایرانی است که ریاست بیمارستان خصوصی علوم عصبی هانوفر آلمان را برعهده دارد. کمی آن سوتر آلاچیقی مصنوعی و آبشاری هست و روبه روی آن تاب و سرسره و وسایل بازی. آن سوتر هم کارگاه سفالگری و تعمیرات موبایل بچه ها را می بینی. سردر ورودی خانه لوحی قرار دارد که رویش این بیت نوشته شده: «علم چندان که بیشتر خوانی/ چون عمل در تو نیست نادانی» بعد می فهمم نه فقط این بیت سر لوحه ورودی خانه است که پوروطن آن را سرلوحه خود در زندگی قرار داده است وعلم و ثروت بی عمل را هرگز در زندگی اش به رسمیت نشناخته است. خانه سبزاندیشان وطن در ۱۵ آبان ماه سال ۸۹ تأسیس شده و زیر لوح نام پوروطن به عنوان سرایدار خانه ذکر شده است. او بارها در حرف هایش هم خود را سرایدار و راننده کودکانی که سرپرستی شان را برعهده گرفته معرفی می کند. چند دقیقه ای در سالن غذاخوری در انتظار می ایستم که پدر و بچه ها از راه می رسند، از هفت تا ۱۷ ساله در میان پسر بچه ها می بینی. بعد از سلام و احوالپرسی گرم به طبقه بالا که اتاق های شان در آن قرار دارد می روند. خانم های مربی شان هم با آنها به طبقه دوم می رود تا در درس ها کمک شان کند. این چند مربی که همگی خانم هستند و تحصیلات شان در رشته روان شناسی است همیشه همراه بچه ها هستند. بچه ها اغلب آسیب دیده اند و نیازمند کمک و مشاوره. سالن غذاخوری پر از رنگ است؛ صندلی ها صورتی اند و پرده ها نارنجی و صورتی پررنگ. ستون ها رنگ بنفش خورده اند و برخی دیوارها قرمزند. میز و صندلی حصیری هم در قسمتی دیگر از سالن دیده می شود. در هر گوشه و کنار هم برای تزئین وسایل از رنگ استفاده شده. پوروطن توضیح می دهد طراحی همه اتاق ها را خودش انجام داده و از سال ها پیش نقشه این خانه ۸۰۰ متری را در ذهن داشته است، خانه ای که آرزویش را سال ها در ذهن پرورانده و الان ۵ سال است این آرزو عملی شده است. روی دیوارهای اتاق غذاخوری برنامه کلاس های آموزشی بچه ها دیده می شود. با پوروطن ساعتی آنجا می نشینم و گپ می زنم. اسب سواری، موسیقی، فوتبال، عکاسی و البته آمادگی کنکور سراسری، کلاس هایی هستند که در برنامه روی دیوار نوشته شده . کار دستی های بچه ها را هم در گوشه ای دیگری از سالن چیده اند. در هر سوی سالن عکس های سوارکاری بچه ها و لوح های موفقیت شان در رشته های مختلف هنری و ورزشی دیده می شود. اینجا خانه است نه پرورشگاه و نه یتیم خانه اسماعیل پوروطن ۶۶ ساله کت و شلوار یکدست طوسی رنگ برتن دارد و با لحنی آرام و لهجه شیرین گیلانی برایم از انگیزه هایش برای تأسیس این خانه و دیگر فعالیت های اجتماعی اش می گوید. او ۳ سال پیش هنگام تحویل سال با خداوند عهد بست در ۶۰ سالگی هر ثروتی را که با کمک او به دست آورده دوباره به او بازگرداند: «روبه روی مدرسه ای که درس می خواندم در خیابان ناصر خسرو بندر انزلی پرورشگاهی قرار داشت. این اولین پرورشگاه ایران بود که در سال ۱۳۱۶ افتتاح شده بود.همان موقع تصمیم گرفتم در آینده نه پرورشگاه و یتیم خانه و نه دارالایتام که خانه ای برای کودکان بی سرپرست تدارک ببینم. به نظر من این اسامی قشنگ نیستند. اینجا فقط خانه است.» «پدر چند نان بخرم؟» این جمله ای است که چند ثانیه ای گفت و گوی مان را قطع می کند. پوروطن با مهربانی جواب پسر نوجوان را می دهد: «۶ نان بخر پسرم.» او نان شام شب را می خرد. همه پسرها او را پدر خطاب می کنند. چند لحظه ای مکث می کند و دوباره به خاطراتش بازمی گردد: «ما با بچه های پرورشگاه نزدیک مدرسه مان دوست بودیم و مدتها با هم زندگی می کردیم. من پنجشنبه، جمعه ها اجازه شان را می گرفتم و با خودم به خانه مان می بردم. این ارتباط همان طور ادامه داشت و هر کدام مان به سمت و سویی رفتیم تا بعدها دیدم خیلی از این بچه ها پزشک و معلم شدند و مدارج خوبی کسب کردند. این موضوع در ذهنم ماند تا در ۳۰ سالگی که دور سفره هفت سین نشسته بودم؛ یادم می آید تحویل سال ساعت دو و هفده دقیقه صبح بود. همان جا با خدا عهد کردم تا ۶۰ سالگی هر چه به من ثروت و دارایی داد، در ۶۰ سالگی تحویل خودش بدهم. از آن سن تا شصت سالگی صاحب ۹ خانه، سه مغازه و سه ماشین شاسی بلند و ۱۶۲۸ سهم از کارخانه قند و شکر قوچان و بجنورد و مقداری پول نقد شدم. هفت ماه قبل از شصت سالگی ماشین ها و بخش دیگری از دارایی هایم را فروختم و بعد این زمین را خریدم و خانه را ساختم. آن روزها در خواب و بیداری با این خانه زندگی می کردم. از رنگ پرده ها گرفته تا دیوارها و گلهای باغچه تا مجسمه پرفسور سمیعی و… همه را در ذهن طراحی کردم.» او ادامه می دهد: « این خانه ۸۹۶ متری را ۵ سال پیش برای بچه هایم ساختم و با سرپرستی ۶ کودک کارم را شروع کردم و الان ۱۶ پسر بچه را اینجا نگهداری می کنم. اما این خانه فقط ویژه حمایت از بچه های بی سرپرست، بد سرپرست و خیابانی نیست و تعدادی از خانواده های بی سرپرست را هم که از طریق زندان ها به ما معرفی می شوند تحت حمایت قرار می دهیم. خانم هایی را که به زندان رفته اند یا بعد از اعتیاد مشکل دارند توانمند می کنیم. این خانم ها ۳ ماه در طبقه سوم این خانه تحت حمایت قرار می گیرند و بعد از بهبودی برایشان کار مناسب پیدا می کنیم. بیشتر این زنان به خانواده ها سپرده می شوند. کودکان شان را هم حمایت می کنیم. هزینه این خانواده ها و تأمین خوار و بارشان با من است.» آنها دریا را دیدند پوروطن اما در کارهای خیر فقط به خانه سبزاندیشان وطن بسنده نکرده و نگهداری از این کودکان تنها قدمی نیست که برداشته؛ او همچنین سرپرستی ۳۶ دختر زیر ۱۵ سال را در ماسال، پره سر، شاندرمن و رضوان شهر استان گیلان نیز برعهده دارد. سرپرستی و حمایت از ۱۷ دختر بالای ۱۵ سال که ۹ نفر آنها در شهرهای مختلف ایران دانشجو هستند، نیز از دیگر فعالیت های اجتماعی اوست. او وقتی شنید بچه های بی سرپرست پرورشگاه نازی آباد تهران تا حالا دریا را ندیده اند، این ۳۴کودک را به بندر انزلی آورد: «از دوم تا نهم فروردین میهمان این خانه بودند و تمام استان گیلان را گشتند.» او برای پسرها همیشه از عنوان «بچه های خودم» استفاده می کند و برای آینده شان برنامه های منظم و مرتبی طراحی کرده است. برنامه استعدادیابی نخستین برنامه برای پیشرفت آنهاست که براساس آن، استعدادهای بچه ها شناخته شده و برای شان برنامه ریزی می شود. برنامه ۱۵ ساله برنامه بعدی است که برای خانه دار شدن بچه ها در نظر گرفته شده. او برای کودکان در بانک مسکن حساب افتتاح کرده و ماهی ۵۰ هزار تومان برایشان کنار می گذارد. با این برنامه و بعد از گذشت مدت زمان لازم بچه ها وام خرید خانه می گیرند، که برای کمک به این وام مبلغ دیگری هم در نظر گرفته شده تا همه بچه ها بتوانند در آینده خانه ای از آن خود داشته باشند. برنامه سوم ۳۰ ساله یا همان بیمه عمر بچه هاست. بچه های من بهترینند بچه های تحت سرپرستی این خانه را سازمان بهزیستی و پلیس ۱۱۰ به او معرفی می کنند. در این خانه کودکان بد سرپرست، بی سرپرست و خیابانی نگهداری می شوند. برخی از کودکان هم با حکم دادگاه و با اعلام صلاحیت نداشتن خانواده و از طریق دادستان گیلان به او معرفی می شوند و پوروطن به عنوان پدر خوانده، قیم دائمی این کودکان می شود. او تأکید می کند، برای هزینه های بچه ها هیچ کمکی از جایی دریافت نمی کند و همه هزینه هایش را از طریق املاک و مغازه هایش تأمین می کند و البته نباید کمک مردم را هم نادیده گرفت: «خیلی ها همیشه با کمک ها و عشق شان بچه ها را مورد حمایت قرار می دهند. من متکی به کسی نیستم و اگر کسی در این شهر یک لیوان آب هم به بچه های من کمک نکند باز به خودم متکی می مانم. همه اتکای من به خداوند است. تاکنون هرچه از او خواسته ام به من داده است. من سرایدار و راننده اینجا هستم. این ماشین ون را هم برای بچه ها خریده ام. با هم به مدرسه می رویم، باهم مسافرت می رویم… ما همه جا باهم هستیم. هر جا شما فکر کنید باهم می رویم من و بچه ها همه استان های کشور را بجز سه استان کشور با هم گشته ایم.» می پرسم چرا دخترها را برای سرپرستی انتخاب نکرده است که می گوید، بهزیستی با سرپرستی دخترها در این خانه موافقت نکرده. بالاخره برای هر صنفی که بخواهی کار کنی سختی هایی دارد و قوانین بهزیستی هم در این باره تا حدی دست و پاگیر است. سه دختر پوروطن و نوه هایش در فرانکفورت آلمان زندگی می کنند. در این سال ها وقتی او به دیدار فرزندانش می رفت، درباره ایده اش تحقیق می کرد اما در شش سالی که با بچه ها زندگی کرده است، هنوز نتوانسته سفری برای دیدار از فرزندانش داشته باشد:« نشد با وجود بچه ها سفر بروم. در سال ۹۲ هم برای گرفتن ویزا و سفر به آلمان اقدام کردم اما شرایط سفر دسته جمعی مهیا نشد و گفتند با این همه بچه کجا می روی. اما هدف من این بود بچه ها مدرسه و دانشگاه های آنجا را هم ببینند تا انگیزه ای برای فردای شان بشود ولی اجازه ندادند. اما بچه های من بهترین هستند و از الان برای کنکور آماده می شوند. بچه ها آسیب های زیادی دیده اند و نیازمند رسیدگی هستند. مردم هم مهربانند و عشق و مهربانی هنوز در وجودشان هست.عشق محرک حرکت است اما فقط با گفتن میسر نمی شود و عمل مهم است تا به مقصد برسی.» می پرسم هیچ وقت از زندگی کردن در کنار ۱۶ پسر و سرپرستی شان خسته نمی شود که با همان لبخند آرامی که بر لب دارد می گوید: «گاهی بیشتر از این تعداد هم بچه ها پیشم بوده اند، خروجی و ورودی داریم. من از بچه ها همیشه انرژی می گیرم، چون هیچ روزم تکراری نیست. بقیه مردم روزهای شان تکراری است اما من چون هر روز با خواسته ها و افکار جدید مواجه می شوم هر روزم با روز قبل متفاوت است. خانمم هم همین طور است و بچه ها را دوست دارد.» پوروطن، همسرش و بچه ها شب ها در همین سالن خوشرنگ باهم غذا می خورند. در گوشه ای از سالن ابزارهای موسیقی بچه ها قرار دارد و در گوشه ای دیگر کار دستی های آنها. همیشه هنگام صرف غذا بچه ها کارتون می بینند. او عقیده دارد کارتون دیدن هنگام غذا خوردن اشتها را باز می کند و آرامش بخش است. روی دیوار این کلمات دیده می شود: «خوردن سوسیس، کالباس،چیپس و پفک ممنوع» سری هم به اتاق های طبقه بالا می زنم.همان جایی که بچه ها زندگی می کنند، مهدی باهوش با آن چشمان درشت و زیرکش پتویش را روی تختش می کشد. اتاق ها بزرگ و نورگیر است و دو پسر در آن زندگی می کنند. در هر اتاق یک کامپیوتر هست. تمام راهروها موکت شده و با گلدان های گل تزئین شده اند. مهدی برایم می گوید یک خواهر دارد که اسمش فاطمه است و گاهی او را می بیند. امید کلاس ششم است و روی تختش دراز کشیده و علوم می خواند. ۴ سال است در این خانه زندگی می کند. دو پسر نوجوان هم در سالن نشسته اند و با کمک مربی شان درس می خوانند. بعضی ها هم ترجیح داده اند به طبقه اول بروند و در کتابخانه مطالعه کنند. اتاق تلویزیون هم هست و بچه ها آزادانه به فعالیت های مورد علاقه خود می پردازند. از در بیرون می رویم که مهرشاد را می بینم. رو به پدر می گوید: «علی اومده خونه ما که باهم درس بخونیم.» پدر سری تکان می دهد: «خیلی از بچه های همسایه به اینجا می آیند، در حیاط بازی می کنند و با بچه های من درس می خوانند. اینجا خانه بچه هاست. خانه سبز آنها.»
چهارشنبه ، ۴آذر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اندیمشک جوان]
[مشاهده در: www.andimeshkjavan.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 8]
صفحات پیشنهادی
مرگ مرموز پدر و پسر در باغ فیض
مرگ مرموز یک مرد جوان به همراه پسر خردسالش در کنار زباله دان شهرداری در محله باغ فیض تهران پلیس را با معمای پیچیده دیگری در تهران روبرو کرد فارس ساعت 2 بامداد جمعه هفته پیش کارگران رفتگر شهرداری تهران در حال رفت و روب خیابان 22 بهمن باغ فیض بودند که با جسد مردی حدودا چهل سالهمرگ مشکوک پدر و پسر در غرب تهران
مرگ مشکوک پدر و پسر در غرب تهران ساعت 2 بامداد 29 آبان ماه سال جاری کارگر یک رستوران وقتی برای تخلیه زبالهها به کنار خیابان رفت با صحنه دلخراشی روبهرو شد روزنامه ایران ساعت 2 بامداد 29 آبان ماه سال جاری کارگر یک رستوران وقتی برای تخلیه زبالهها به کنار خیابان رفت با صحنه دلخردیدار پدر و پسر پس از 13 سال جدایی رنگ خون گرفت + تصاویر
دولت بهار پدر و پسری که پس از سیزده سال دوری همدیگر را ملاقات کردند توسط راننده ی اجیر شده به قتل رسیدند باشگاه خبرنگاران استیفان پدری که 37 ساله است سیزده سال پیش به جرم قتل غیر عمد دستگیر و زندانی شد وقتی حادثه تلخ درگیری در خیابان برای او اتفاق افتاد فرزند او دو ساله بودخاطرات پدر بوفون درباره نخستين بازي پسرش
۳۰ آبان ۱۳۹۴ ۱۴ ۴۲ب ظ خاطرات پدر بوفون درباره نخستين بازي پسرش موج- پدر سنگربان افسانه اي يوونتوس و تيم ملي ايتاليا در خصوص نخستين بازي پسرش در سري آ مقابل ميلان به صحبت پرداخت به گزارش خبرگزاري موج بوفون که پنج شنبه گذشته بيستمين سالگرد نخستين بازي اش در سري آ را جشن گرفتدیدار پدر و پسر پس از 13 سال جدایی رنگ خون گرفت/پلیس پایتخت به شرارتهای حمید دکل و فرزانهپایان داد+تصاویر
دیدار پدر و پسر پس از 13 سال جدایی رنگ خون گرفت پلیس پایتخت به شرارتهای حمید دکل و فرزانه پایان داد تصاویر به گزارش خبرنگار حوزه حوادث گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان اخبار حوادث و انتظامی امروز در این بسته خبری گردآوری شده است بازی خونین دو کودک خردسال با مرگقتل دلخراش پدر و پسر بیگناه در غرب تهران
ساعت 2 بامداد 29 آبان ماه سال جاری کارگر یک رستوران وقتی برای تخلیه زبالهها به کنار خیابان رفت با صحنه دلخراشی روبهرو شد قتل دلخراش پدر و پسرساعت 2 بامداد 29 آبان ماه سال جاری کارگر یک رستوران وقتی برای تخلیه زبالهها به کنار خیابان رفت با صحنه دلخراشی روبهرو شد وی که باپدر علیرضا حقیقی: برای پسرم دعاکنید
پدر علیرضا حقیقی برای پسرم دعاکنید پدر عليرضا حقيقي در باره شرايط فرزندش گفت عليرضا هم اکنون در شرايط خوبي سپري نمي کند و در بيمارستان است به گزارش نامه نیوز مسعود حقيقي اظهار کرد پس از سفر عليرضا به روسيه متاسفانه وي دچار سرما خوردگي شديدي شد و با توجه به عطسه و داشتن تبوصیت جالب پدر بشار اسد به پسرش در رابطه با هاشمی رفسنجانی!
خاطره جالب آقای هاشمی رفسنجانی در رابطه با وصیت پدر بشار اسد زمانی مطرح شد که آقای هاشمی رفسنجانی در جریان سفر به مازندران بشار اسد را به استفاده از سلاح شیمیایی متهم کرد…به گزارش سیرجان خبر به نقل از پایگاه اطلاع رسانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هاشمی رفسنجانی خاطره ای ازاولین ترانه مشترک پدر و پسر آذربایجانی: سامی یوسف و پدرش در یک آلبوم+ فیلم
آذرقلم نخستین ویدئو موزیک مشترک سامی یوسف و پدرش بابک رادمنش با عنوان زمینِ خشک تر dryer land منتشر شد آذرقلم نخستین ویدئو موزیک مشترک سامی یوسف و پدرش بابک رادمنش با عنوان زمینِ خشک تر dryer land منتشر شد به گزارش آذرقلم در این آهنگ که به دو زبان انگلیسی و فارسی سرودهشرق اصفهان در هفته ای که گذشت… کارگرانی که منتظر خبر خوش دستمزد ۹۵ نیستند تیموریان: بوسه ام بر قرآن بزرگ ترین
به گزارش اصفهان شرق پربازدیدترین اخبار اصفهان شرق در هفته ی گذشته را در بین اخبار زیر مشاهده کنید برای دیدن متن کامل اخبار روی تیتر آن ها کلیک کنید کارگرانی که منتظر خبر خوش دستمزد ۹۵ نیستند در بین میلیون ها کارگری که این روزها و ماه های پایانی سال منتظر اخبار خوش از تعیین رق-
گوناگون
پربازدیدترینها