تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 30 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر گاه بنده‏اى هنگام خوابش، بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم بگويد، خداوند به فرشتگان م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831258910




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سر ميز شام


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سر ميز شام
سر ميز شام   نويسنده: حميدرضا گرشاسبي   گفت گو با چند فيلم نامه نويس   پيشگفتار:   ممکن است اتفاقي بيفتد و من سينما را کنار بگذارم. اگر اين طور شد، مي روم آشپز مي شوم. بعد از سينما، آشپزي را بيشتر از هر کاري دوست دارم. پس، از من دور نيست که بخواهم ميز شام راه بيندازم. شش گفت و گويي که در پي مي آيد، گپ و گفت من اين است با دوستان فيلمنامه نويسم که تحت عنوان «سر ميز شام » انجام شده: گفت و گوهايي شخصي تر که ميز شام، فقط بهانه اي براي شروع صحبت است. اولين سؤال بين همه مشترک است و با هر جوابي که دوستان داده اند مسير گفت و گو شکل گرفته. جايي هست که پيروسماني، نقاش بزرگ گرجستاني، در فيلم زندگينامه اي اش آرزو مي کند کاش سماور بزرگي داشت تا همه مردم دنيا را دور آن جمع مي کرد و به آنها چاي مي داد تا خستگي شان در برود. من هم به سياق او دوست دارم يک شب، ميز شام بزرگي بچينم که بشود همه آدم هاي جهان را دور آن جمع کنم. باورم اين است که هيچ چيز به اندازه يک شام دسته جمعي لذت بخش نيست. من سر ميز شامم غذايي مي گذارم که بعدش آدم ها خوابي راحت کنند و آفتاب که سر زد، شاداب برخيزند. پس کي فيلم خودت را مي سازي   شادمهر راستين • تو به تازکي يکي از جوايز فيلمنامه نويسي را برده اي. به همين منظور قصد داري پنج نفر از فيلمنامه نويسان سينماي ايران را به شام دعوت کني. خب اين پنج نفري که دعوت مي کني. چه کساني هستند؟ اولين نفري که دعوت مي کنم پيمان قاسم خاني است، اما چون مي دانم همان شب 10 نفر ديگر هم او را دعوت کرده اند، به سر ميز شام من نمي آيد. نفر بعدي مصطفي خرقه پوش است. او را کمتر به عنوان فيلمنامه نويس مي شناسيم، در حالي که او در نوشتن فيلمنامه هاي زيادي تأثير داشته و اسمش هم در عنوان بندي چند فيلم آمده. با اين وجود او هم ترجيح مي دهد در صنف تدوينگران باشد، بنابراين نمي آيد. شايد دوستانه بيايد و سري هم بزند، اما زود مي رود. نفر سوم خود تو هستي، اما تو هم نمي آيي، چون مي داني که بايد ميز را حساب کني. پس فکر مي کني بهتر است که نيايي. من دوست دارم به محمدرضا گوهري زنگ بزنم و او را دعوت کنم، اما چون تا به حال چند بار به من زنگ زده و من نتوانسته ام جواب او را بدهم، پس او هم جواب مرا نمي دهد. اگر هم جواب مرا بدهد، عذرخواهي مي کند و مي گويد ترجيح مي دهد در خانه بماند و شام را آنجا بخورد. مهران کاشاني براي اين موضوع عالي است، اما او آن قدر شور و حال دارد و چون يک آباداني تمام عيار است، بنابراين آن قدر حرف مي زند که هر جفت ما را از رستوران بيرون مي کنند. در واقع بهتر است آدم با مهران کاشاني در يک قهوه خانه قرار بگذارد تا در يک رستوران. • فکر مي کنم به خاطر بدقولي هايي که در حق ديگران کرده اي، اين همه فاصله بين تو و بقيه افتاده که احساس مي کني به ميز شامت نمي آيند. پس تهيه کنندگاني که تو را فيلمنامه نويس بدقول صدا مي کنند، خيلي هم اشتباه نمي گويند. البته اين روزها شکل مؤدبانه تري به واژه بدقول داده اند و مي گويند که ايشان به دليل گرفتاري نتوانسته اند با پروژه ما همکاري داشته باشند. • اين بدقولي تو از چه چيزي ناشي مي شود؟ بگذار مثالي از يک سريال بياورم. سال ها پيش سريال داوينچي پخش مي شد و من اين کار را خيلي دوست داشتم. در جايي از سريال قرار بود داوينچي يک نقاشي را تحويل بدهد. جواني آمد پيش او و گفت من پسر پدري هستم که آن کار را به شما سفارش داده بود. ادامه داد که من شنيده ام صاحب چنين ميراثي هستم و در واقع نقاشي اي که شما قرار است آن را بکشيد، به من به ارث رسيده. داوينچي هم در جواب گفت مي تواني به پسرت بگويي بيايد تحويلش بگيرد، چون هنوز تمام نشده است. ببين وقتي صحبت از تحويل کار باشد، سعي مي کنم تا آنجا که ممکن است وقت بگيرم. از طرف ديگر دوست دارم وقتي قرار است فيلمي بر اساس کار من ساخته شود، فيلمي بشود که من آن را دوست داشته باشم. کيارستمي مي گويد ما آدم هاي تنبلي نيستيم. يا يک کار را دوست داريم يا دوست نداريم. وقتي کاري را دوست داريم، با تمام انرژي آن را جلو مي بريم و وقتي آن را دوست نداريم، به انحاي مختلف از انجام آن شانه خالي مي کنيم. فيلمنامه چند روز بعد را در 18 روز نوشتم و در عرض يک ماه آن را بازنويسي کردم. يعني همه چيز سر وقت انجام شد. چرا که من کار را دوست داشتم. گاهي اوقات زمان زيادي خرج اين مي شود که من فضاي فيلمنامه را بشناسم. مثلاً در زمان به همين سادگي 10 ماه طول کشيد که با داستان آشنا بشوم. از طرف ديگر فکر مي کنم اگر من در اين زمينه حرفه اي هستم، پس بايد از اين راه زندگي ام را بگذارانم. اما از شما مي خواهند که بين دو فاکتور متغير باشي. من و تو هفت هشت ده سال است که درگير نوشتن يک سريال هستيم. اين کار را در زمان مديريت هاي مختلف تصويب کرديم و مدام کارها عقب افتاد. يعني تلويزيون اين حق را براي خودش قائل است که بدقولي بکند. از سويي ديگر نظارت ها و مميزي هاي مختلف وجود دارد. يا فيلمنامه سينمايي اي که نوشته اي، تهيه کننده تصميم مي گيرد آن را کنار بگذارد. در واقع آنهايي که رو به روي ما هستند، چه تضميني مي دهند که خوش قول باشند. بعد از اين که فيلمنامه تمام مي شود، عوامل از راه مي رسند و شروع مي کنند به اجراييات در زمينه هاي مختلف. بحث خلاقيت هم اصلاً مطرح نيست. اما قبل از آن، که همه از شما مي خواهند موتور را به بهترين شکل ممکن روشن کني. تا اين موتور روشن نشده، کار يک مجموعه صد نفري شروع نمي شود، اما به محض اين که موتور روشن مي شود، شما ديگر کنار گذاشته مي شويد. وقتي همه چيز عليه توست، وقتي با تو بدقولي مي کنند، وقتي احترام نمي بيني، چرا من بايد خوش قول باشم و در عين حال خلاق هم باشم؟ همين حالا دو فيملنامه در يکي از نهادها دارم که بعد از دو سال هنوز ساخته نشده اند. اتفاقاً آنها را سر وقت هم تحويل داده ام. چرا کسي خوش قولي هاي آدم را نمي بيند. • به هر حال اين خاصيت اين حرفه است. وقتي فيلمنامه نويس هستي مدام بايد در خدمت بقيه باشي، تازه خيلي از کاسه و کوزه ها هم سر تو شکسته مي شود. من به پدرم مي گويم چرا موبايل نمي خري و او مي گويد اگر من بخواهم زنگ بزنم، از تلفن خانه به تو زنگ مي زنم و اگر هم تو بخواهي به من زنگ بزني، به تلفن خانه زنگ مي زني، بقيه اش هم ديگر مشکل توست. خب من که نمي توانم مثل پدرم بدون موبايل باشم. وقتي هم که موبايل دراي، در دسترس همه هستي. بنابراين به تو زنگ مي زنند و به آنها جواب مثبت مي دهي. بخشي از مشکل من اين است که نمي توانم به کسي نه بگويم. خيلي وقت ها دوست دارم قدم بزنم و ساعت ها فکر کنم. اما زنگ موبايل نمي گذارد. وقتي هم زنگ مي زنند، در نه گفتن مشکل دارم. اما کم کم دارم نه گفتن را ياد مي گيرم. چون احساس مي کنم ممکن است بقيه فکر کنند چه آدم بدي هستم، اما بهتر از بدقولي است. اصلاً فرض مي کنيم که من آدم سروقتي نيستم. اما اين سروقت نبودن ريشه در عدم وجود روابط حرفه اي دارد. شايد اگر فيلمنامه نويس يک آژانس داشته باشد، از اين جور اتفاق ها نيفتد. من علايق خودم را به آژانس مي گويم و او بر اساس توانايي ها و علايق خودم براي من کار درست مي کند. اما در حال حاضر من بايد خودم بنويسم، بازاريابي کنم و چکم را از تلويزيون وصول کنم و در اجتماع، شخصيت يک فيلمنامه نويس را هم داشته باشم. در کار ما آدم ها از يک بازيگر انتظار ندارند که نرود چکش را وصول نکند، اما همه انتظار دارند که فيلمنامه نويس به عنوان يک روشنفکر قسط آخر کارش را هم نگيرد. با فيلمنامه نويس طوري برخورد مي شود که انگار اصلاً نبايد درگير پول باشد. • تهيه کننده ها هميشه مي گويند که فيلمنامه نويس ها بدقول اند. حرف ديگري هم هميشه بر زبانشان است و آن اين است که فيلمنامه نويس ها هم زمان دارند چند کار را با هم انجام مي دهند. حالا تو داري مي گويي که بايد ياد بگيرم که نه بگويم. اما مگر مي شود نه گفت؟ وقتي در پروژه اي هستي که هيچ تضميني براي ادامه کارش نيست، چطور مي تواني به يک پروژه پيشنهادي، نه بگويي؟ شايد تو يک دست بيشتر نداشته باشي، اما مجبوري با همان يک دست چند هندوانه را برداري. دقت کن که دارم روي مجبور بودن تأکيد مي کنم. مثالش مي شود مثال همان آدمي که وقتي به او گفتند اگر در دريا باشي و يک کوسه به تو حمله کرد، چه کار مي کني؟ گفت مي روم بالاي درخت. گفتند وسط دريا که درخت نيست. گفت مي دانم، ولي مجبورم. سيف الله داد معتقد بود که در شروع قرارداد با فيلمنامه نويس بايد يک سوم مبلغ را به او داد. ما در زمان نوشتن سريال خانه ما با همين روش پيش رفتيم و خيلي درست و حسابي زندگي کرديم و رشد کرديم. فکر مي کنم واقعاً اين« يک سوم سرمايه گذاري» آن چنان پرخطر نيست. اما موضوع اين است که کسي حاضر نيست روي فيلمنامه سرمايه گذاري کند. بارها پيش آمده که يک بازيگر بين کارهايش وقت بي کاري دارد، آن وقت فيلمنامه نويس را صدا مي زنند که بيايد و فيلمنامه بنويسد و تو يک ماه بيشتر فرصت نداري. همين جاست که بدقولي تو هم شروع مي شود. کسي منتظر فيلمنامه نويس نمي شود، در صورتي که منتظر عوامل ديگر مي شوند. يعني کسي خيز برنمي دارد براي دو سال بعد. ببين اسم تمام بدقولي هاي ديگران مي شود بيزينس و ضوابط، اما بدقولي فيلمنامه نويس مي شود مشکل شخصيتي و رواني. تازه هميشه هم که فيلمنامه تو را بدون اين که به تو چيزي بگويند، تغيير مي دهند. چند معيار براي فيلمنامه نويس شدن وجود دارد: سيمرغ جشنواره فجر، جايزه خانه سينما، عضويت در کانون فيلمنامه نويسان، اشتهار به فيلمنامه نويسي، عکس روي جلد فيلم نگار و... حتي اگر تو همه اينها را گذارنده باشي، هميشه بايد نگران باشي، که فيلمنامه ات دستخوش تغييرات زيادي مي شود. تو که خودت فيلمنامه نويس هستي، چقدر با اين سؤال مواجه شده اي که پس کي فيلم خودت را مي سازي؟ زياد. خب اين يعني که هميشه با فيلمنامه نويس به عنوان يک موجود ناقص برخورد مي کنند. در واقع من هميشه اين احساس را دارم که کارم چيز ناکاملي است که بايد با تأييد تهيه کننده به يک اثر تبديل شود، اما او با فيلمنامه من به عنوان يک نقشه راه برخورد مي کند. • بيا به ميز شام برگرديم. چه چيزي را در آثار يا شخصيت مهمان هايت مي پسندي که آنها را به ميز شامت دعوت کرده اي؟ با پيمان و مصطفي خرقه پوش از مدت ها قبل دوست و همکلاس بوده ام. دوستي خيلي خوبي است که نسبت به اشتباهات يکديگر چشم پوشي نمي کنيم. هميشه دوست داشتم نظم، وظيفه شناسي و ذهن سيستماتيک آقاي گوهري را داشته باشم. نشستن کنار چنين آدمي مرا هم منظم مي کند. پيمان هم خيلي در کارش متعهد است. هميشه همه کارها را سر وقت انجام مي دهد. با مهران کاشاني هم به آدم خوش مي گذرد. با او هم گفت و گو هستم. وقتي هم که با تو مي نشينم، مي توانم درد دل بکنم. چون با تو پروژه هايي داشته ايم که به فرجام نرسيده اند. اتفاقاً چند وقت قبل داشتم اسباب کشي مي کردم و دو کارتن کاغذ بيرون ريختم که همه اش دست نوشته هاي تو بود براي يک سريال. البته اگر مي توانستم آدم هاي ديگري را هم دعوت کنم، از خانم نغمه ثميني، مسعود احمديان و سروش صحت هم دعوت مي کردم. راستش هميشه دوست دارم با کساني نشست و برخاست کنم که از آنها چيز ياد مي گيرم. • چه غذاهايي را براي مهمان هايت سفارش مي دهي؟ براي اين که شکمم کوچک شود، ترجيح مي دهم ماهي بخورم، اما براي آنها استيک و اسپاگتي و چلوکباب و باقالي پلو با ماهيچه سفارش مي دهم. فيلمنامه نوشتن، زمان مي خواهد   حجت قاسم زاده اصل • تو به تازگي يکي از جوايز فيلمنامه نويسي را برده اي. به همين منظور قصد داري پنج نفر از فيلمنامه نويسان سينماي ايران را به شام دعوت کني. خب اين پنج نفري که دعوت مي کني، چه کساني هستند؟ فکر مي کنم فيلمنامه نويسان آدم هاي مظلومي هستند که کسي آنها را به جايي دعوت نمي کند. با اين وجود اگر بخواهم به سؤال تو پاسخ بدهم، بايد بگويم عده اي هستند که دوست دارم با بهانه يا بي بهانه آنها را ببينم. بنابراين همان ها را به شام دعوت مي کنم. آدم هايي مثل عليرضا نادري که از دوران دانشگاه او را مي شناسم. داريوش مختاري که معتقدم نويسنده اي کاربلد و باوجدان است. اگر چه به جايگاه واقعي اش نرسيده است. حسن شهسواري که در زمينه تئوري هاي داستان نويسي آدم مسلطي است.نادر وحيد که با او هم دانشگاهي بودم. اما بيشتر از همه دوست دارم با همسرم شام بخورم؛ خانم رويا غفاري که کارش را به عنوان فيلمنامه نويس بسيار دوست دارم. • با وجود اين که هر دو فيلمنامه نويس هستيد، احتمال مي دهم ايشان هميشه اولين نفري هستند که فيلمنامه تو را مي خوانند. و حدس مي زنم که هميشه کنجکاو هستي که ببيني نظرشان درباره کار تو چيست. بله همسرم اولين مخاطب من است. آيا اين طور است که ايشان هميشه يک نظر واحد را درباره فيلمنامه هايت داشته باشند؟ منظورت را نمي فهمم. ممکن است تو نويسنده اي باشي که در بعضي حوزه هاي فيلمنامه نويسي کارت بهتر از حوزه هاي ديگر باشد. مثلاً ممکن است در ديالوگ نويسي يا فضاسازي توانايي بيشتري داشته باشي. منظورم از طرح آن سوال اين است که آيا هميشه بعد از اين که همسرت فيلمنامه هايت را مي خوانند با اين واکنش اوليه روبه رو مي شوي که «طبق معمول ديالوگ ها را خوب نوشته اي، اما داستانت لنگ مي زند؟» اصلاً شايد بهتر باشد بپرسم که به نظر ايشان ويژگي غالب کارهاي تو چيست؟ من دوست ندارم مسائل حرفه اي را به روابط خانوادگي تسري بدهم. حسن همسرم هم اين است که مي تواند به کار من فارغ از روابط خانوادگي نگاه کند. او هميشه اين مسئله را به من گوشزد مي کند که نوشته ات در شأن تو نيست و از تو پايين تر است. تا امروز که معمولاً تشخيص او درست بوده است و من از گوشزدهاي او راضي هستم. او معمولاً از ديالوگ هاي من تعريف مي کند و از هر کجا که لذت برده باشد، کنار آن يادداشت مي گذارد. البته اين را بايد بگويم که ما در مرحله طرح نويسي، کارهاي همديگر را نمي خوانيم و مي گذاريم تا فيلمنامه کامل شود، بعد درباره کار هم نظر مي دهيم. اين موضوع ريشه در اتفاق بدي دارد که سال ها فيلم براي ما افتاد. در دوره دانشکده پايان نامه ما مشترک بود. اساتيد به من 20 دادند و به او 18. وقتي علت را جويا شدم، گفتند که ما فکر کرديم تو به ايشان کمک کرده اي. در صورتي که اصلاً اين طور نبود. اين که من آدم پرهياهوتر و شلوغ تري بودم، اين گمان را در آنها به وجود آورده بود. اين موضوع بين ما فاصله اي انداخت. چراکه به نظر مي رسيد از همکاري با هم ضرر کرده ايم. البته بيشتر ايشان ضرر کرد. نمره اي که من گرفته بودم حق من بود، اما نمره اي که به ايشان داده بودند، حقشان نبود. من از اين موضوع خيلي معذب شدم. بنابراين ديگر با هم کار نکرديم تا همين اواخر که روي يک سريال کار مي کنيم. • بنابراين به شکل دفعي از کار هم آگاه مي شويد و اين کار نيست که روند اين آگاهي تدريجي باشد. بله. ما هنگام طراحي داستان هايمان با هم حرف مي زنيم و بعد از اين که مرحله نگارش به شکل کامل تمام شد، آن وقت به يکديگر نظر مي دهيم. اصلاً تا به حال در زمينه فيلمنامه نويسي کار گروهي کرده اي؟ اين کار را فقط با خانم غفاري انجام داده ام که آن هم به اين صورت بوده که ايشان براي من طراحي داستان کرده اند. يعني تمام جزئيات داستاني و روابط انساني را شکل داده اند و من فيلمنامه را نوشته ام. به نظرم اين شيوه کار خيلي خوب است. براي ما که خيلي خوب جواب داد؛ اين که يکي طراحي کند و ديگري بنويسد. سرعت کار بالا مي رود. البته چند سال قبل سر نوشتن سريال اولين شب آرامش هم با هم کار کرديم که اتفاقات بدي در آن کار برايمان پيش آمد و ما از آن کار کنار کشيديم. بنابراين باز هم نشد که با هم کار کنيم. • اصولاً نگاه تو به فيلمنامه نويسي گروهي چيست؟ راستش من باور زيادي به کار جمعي ندارم. معمولاً مي گويند اين کار در ايران جواب نمي دهد، چون ما ايراني ها روحيه کار جمعي نداريم. اما اين که من دوست ندارم با کسي کار کنم، از اين علت ناشي نمي شود، اين جوري که من مي نويسم، صبر و حوصله زيادي مي خواهد که ممکن است يک نفر ديگر را اذيت کند. من کارم را خيلي با وسواس انجام مي دهم؛ به خصوص در زمينه نوشتن ديالوگ. روي ديالوگ خيلي کار مي کنم و اصلاً ديالوگ معمولي را نمي فهمم يعني چه. خيلي ها معتقدند همين که چهار تا جمله خوب در فيلمنامه ات باشد، کافي است. اما من اين طور نيستم. من خيلي دوست دارم با بقيه کار کنم، اما پيدا کردن آدم هم جنس خودت کار خيلي سختي است. در حال حضار هم که فيلمنامه نوشتن تبديل به يک کار فيزيکال شده. بعضي هستند که شبي يک قسمت سريال مي نويسند. من فکر مي کنم نوشتن بايد پروسه اي زمان دار باشد. بايد زمان داشته باشي تا بتواني چندين و چند بار کارت را صيقل بدهي. معمولاً چقدر طول مي کشد تا يک فيلمنامه را تمام کني؟ پيش توليد من خيلي طول مي کشد از وقتي که چيزي به ذهنم مي رسد تا آن را بنويسم، مدت زيادي مي گذرد، چراکه مدام يادداشت برمي دارم و هر کجا هستم به آن فکر مي کنم. روش نوشتن من روش غيرمعمولي است، چرا که خيلي وقت ها اول ديالوگ مي نويسم. يعني يک شکل از ديالوگ نويسي را براي هر کدام از شخصيت هايت در نظر مي گيري؟ فقط اين نه. گاهي تک جملات آنها را قبل از اين که داستان شکل گرفته باشد، يادداشت مي کنم. از طريق نوشتن ديالوگ آدم ها، آنها را مي شناسم. و با روحياتشان آشنا مي شوم. اين طوري مي دانم او در موقعيت هاي مختلف چه حرف هايي مي زند يا چه واکنشي نشان مي دهد. اين مرحله پيش توليد من است که نمي دانم چقدر طول مي کشد. هر چقدر که لازم باشد، آن را ادامه مي دهم. از اين به بعد آماده نوشتن هستم. البته فيلمنامه در اين مرحله است. که شکل مي گيرد، چرا که وقتي قلم روي کاغذ مي گذارم، نمي دانم انتهايش چه مي شود. ممکن است از مسير خارج شوم. • بيا دوباره به سر ميز شام برگرديم. چرا اين آدم ها را دعوت کرده اي؟ به نقطه نظرات حسن شهسواري درباره داستان خيلي اعتقاد دارم. او خوب مي داند که شکل داستان چگونه بايد باشد. من وقتي فيلمنامه مي نويسم، همان طور که گفتم به اولين کسي که مي دهم آن را بخواند، همسرم است. بعد دايره اي چهار پنج نفره از دوستانم هستند که زحمت مي کشند و آن را مي خوانند و نظر مي دهند. باز يک دايره دومي هم از دوستان وجود دارد که فيلمنامه ام را به آنها مي دهم. حسن شهسواري جزو دايره دوم است. او روي ادبيات داستاني خودمان به روز است. اگر بخواهم کتابي بخوانم، از او مي پرسم چه داستاني خوب است. نظرش برايم در حد يک حکم است. • با عليرضا نادري چه حس مشترکي داري؟ ديالوگ هاي نادري را خيلي دوست دارم. من نادري را خيلي فيلمنامه نويس نمي دانم. اميدوارم از اين حرف ناراحت نشود. اما ايشان ديالوگ نويس بسيار خوبي هستند. بازي هاي کلامي او بي نظير است. از اسمي که براي نمايشنامه هايش انتخاب مي کند، خيلي خوشم مي آيد. او وسواس حيرت انگيزي روي کلمات دارد و صاحب دانش عجيبي از ادبيات عاميانه است. اين چيزي نيست که تو با خواندن کتاب کوچه به آن برسي. تسلط او به ادبيات کوچه باعث مي شود کارهايش را با لذت دنبال کنم. داريوش مختاري را هم از اين جهت به ميز شام خود دعوت مي کنم که آدم بسيار دلنشيني است. به نظراتش اهميت مي دهم و آنها را به شکل کامل مي شنوم. او نويسنده سالمي است. که در ترسيم موقعيت هاي عاطفي خيلي خوب عمل مي کند. با نادر وحيد، اول به عنوان رمان نويس آشنا شدم. رماني به نام بي بي گل. او نويسنده خوبي است.آدمي مأخوذ به حياست و شايد همين باعث شده فيلمنامه نويس خوش شانسي نباشد. معمولاً در کارهايش با شرايط بدي برخورد کرده و اين باعث شده فيلمنامه هايي را بنويسد که خودش خيلي از انجام آنها خوشحال نيست. او بيشتر قرباني روند فيلمنامه نويسي بوده. او دوست خيلي خوبي براي من است. • به جز همسرت، آدم هايي که انتخاب کرده اي همه سابقه کارهاي ادبي دارند. احساس مي کنم گرايش زيادي به ادبيات داري. البته اين گرايش را مي شود در کارهايت به راحتي پيدا کرد. فيلمنامه هايت به لحاظ فرم به الگوي هاي رمان نزديک مي شوند. ادبيات شور بيشتري در تو براي نوشتن فيلمنامه به وجود مي آورد يا خود سينما؟ خود سينما. البته من يک رمان خوان حرفه اي هستم. رمان خوبي نيست که من آن را نخوانده باشم. ادبيات براي من مقوله اي بسيار جدي است. من گراهم گرين را خيلي دوست دارم. داستايوسکي هم همين طور. از جديدي ها آنا گاوالدا را دوست دارم. چيزي که در مورد رمان نويس ها مرا حيرت زده مي کند، تجربه زيستي آنهاست. آندره مالرو و تولستوي مگر چند سال زندگي کرده اند که به اين تجربه هاي حيرت آور از زندگي رسيده اند. از نويسندگان ايراني کسي که خيلي از او تأثير گرفته ام، به آذين است. • مي خواهي سر ميز شامت چه غذاهايي را بگذاري؟ من فکر مي کردم مهمان ها را بايد به رستوران ببرم. در رستوران بهتر است مهمان ها خودشان غذايشان را انتخاب کنند. اما اگر آنها موضوع را به من محول کنند، مهمان هايم را به جايي مي برم که استيک خوبي داشته باشد. اگر هم قرار به اين باشد که به خانه مان بيايند، براي آنها کباب درست مي کنم. برنج هم مي گذارم. بالاخره ما ايراني هستيم واستارتر ما ته ديگ است. دلتنگ آن فضاي مِهين   جابر قاسمعلي • تو به تازگي يکي از جوايز فيلمنامه نويسي را برده اي. به همين منظور قصد داري پنج نفر از فيلمنامه نويسان سينماي ايران را به شام دعوت کني. خب اين پنج نفري که دعوت مي کني. چه کساني هستند؟ من اين پنج تا آدم را بايد از چه منظري انتخاب کنم؟ نگاه تو به اين موضوع تخصصي است يا اين که من مي توانم آدم هايي را دعوت کنم که نسبت به آنها وابستگي عاطفي دارم؟ • اين به عهده خودت است که چه جور آدم هايي را سر ميز شامت بنشاني. خب من دوست دارم مسعود کيميايي، بهرام بيضايي، داريوش مهرجويي، اصغر فرهادي و ناصر تقوايي را دعوت کنم. • تو هنوز به عنوان يک فيلمنامه نويس مستقل شناخته مي شوي، اگر چه يک تله فيلم هم ساخته اي. فکر مي کردم سر ميز شامت بيشتر فيلمنامه نويسان مستقل باشند. اما از انتخاب هايي که کرده اي احساس مي کنم فيلم ها را بيشتر از منظر کارگردان ها مي بيني تا فيلمنامه نويسان. در من دو گرايش وجود دارد. يک گرايش صنفي است. وقتي من به عنوان عضوي از کانون فيلمنامه نويسان ظاهر مي شوم و قرار مي شود حرفي بزنم يا نظري داشته باشم، طبعاً فيلمنامه نويسان مستقل را مد نظر قرار مي دهم. اما زماني هم هست که من جابر قاسمعلي با گرايش هاي زيبايي شناختي خود و فارغ از گرايش هاي صنفي وارد مي شوم. در اين جور مواقع، دوست دارم ببنيم بيشتر از چه کساني تأثير گرفته ام. فيلمنامه چه کساني را بيشتر خوانده ام يا فيلم چه آدم هايي را چند بار ديده ام. تحت تأثير ديالوگ نويسي چه کساني بوده ام. در اين جور موارد من به گرايش هاي شخصي خودم رجوع مي کنم. چرا که اين گرايش ها و تأثيرپذيري هاست که باعث شده اند در اين 20 سالي که به طور حرفه اي به نوشتن مشغولم، به اين ريخت در بيايم و در اين نقطه باشم. در واقع، آن موارد حرکت مرا شکل داده اند. اگر بخواهم در مورد ريخت خودم حرف بزنم، مي گويم که تحت تأثير آن پنج نفر بوده ام. البته آدم هاي ديگري هم هستند. اما اين آدم ها را سرنگون کرده ام. اما اگر بحث دل مشغولي هاي شخصي نباشد، در آن صورت از همکاران صنفي خودم دعوت مي کنم. • پس مي شود حدس زد اولين فيلمي که در تو تأثير زيادي داشته و تو را به عالم سينما سوق داده، فيلمي است از يکي از آثار همين پنج نفر. طبيعتاً اولين نفر مي تواند مسعود کيميايي باشد با فيلم هاي قيصر و گوزن ها. جالب است که اين دو ساختاري متفاوت دارند.قيصر کاملاً کلاسيک است، در حالي که گوزن ها اثري مدرن است. در واقع در فيلم گوزن ها قصه چنداني وجود ندارد و فيلم ساز بيشتر به روابط آدم ها مي پردازد. اين دو فيلم و اساساً سينماي کيميايي به شدت مرا جذب خودش کرد. اين که من به سمت سينما بيايم، با فيلم هاي کيميايي شروع شد. هر چند که در آن سال ها من به شدت علاقه مند به تعزيه بودم و تعزيه هم در اين که وراد سينما بشوم، تأثير زيادي داشته. بعد، بيضايي رسيد. اگر من کيميايي را قبل از انقلاب کشف کردم، بيضايي را بعد از انقلاب کشف کردم و بعد يک مرتبه فيلم هاي او مثل خوره به جانم افتاد و دلم مي خواست همه فيلم هاي او را ببينم. سينماي او تأثير شگرفي روي من گذاشت. داريوش مهرجويي نفر بعدي بود. فيلم هاي پيش از انقلاب او را ديده بودم، اما بعد از اين که هامون آمد، دوباره سينماي او را مرور کردم و ديدم که چه فيلم ساز ارزشمندي است. از فيلم هاي ناصر تقوايي، ناخدا خورشيد و کاغذ بي خط هم خيلي لذت بردم. و اصغر فرهادي هم که مال سال هاي اخير است. من اگر بخواهم دليل اصلي دعوت از اين آدم ها را در جمله اي خلاصه مي کنم، مي گويم اين دعوت فرصتي است براي تشکر از اين پنج نفر براي همه چيزهايي که به من دادند. • وقتي از تأثير حرف مي زنيم، يعني که ما از آنها درس گرفته ايم و مي شود رد کارهايشان را در آثار خودمان نيز پيدا کنيم. اگر بخواهي تک تک درباره درس هايي که از اين پنج نفر گرفته اي حرف بزني، چه مثالي هايي مي آوري؟ من در فيلمنامه هايي که نوشته ام به نسبت آدمي که در کارم داشته ام، ديالوگ هايش را به شدت تحت تأثير کيميايي و بيضايي نوشته ام. اگر بخواهم راحت بگويم، در خيلي جاها سعي کردم اداي آنها را دربياروم. مثلاً خيلي جاها دوست داشته ام از هامون و شايد وقتي ديگر و مسافران ديالوگ هايي را برداشت کنم. اما ديالوگ هاي کيميايي هميشه تأثير بيشتري روي من داشته اند. تقطيع جملات را از نوع ديالوگ نويسي کيميايي ياد گرفتم. اما گاه شده که عين ديالوگ را از هامون برداشته ام و در فيلمنامه ام گذاشته ام. يا عين ديالوگ را از بيضايي برداشته ام. مثلاً در فيلمنامه چتر سفيد خيلي دوست داشتم فضاي بين نويسنده و سردبير چيزي باشد که ميان هامون و همکاران اداري اش اتفاق مي افتاد. «وقتي زنگ مي زنم نيستي، وقتي هم هستي سه ساعت طول مي کشه جنازه برسه. » اين ديالوگي از هامون است. خب من اين جمله را بدون هيچ کم و کاستي در فيلمنامه ام آورده ام. يا به اين ديالگوگ از فيلم شايد وقتي ديگر توجه کن که ببين چه زيباست؛ پنجاه و دو... پنجاه و دو روز پيش...ساعت ده صبح... حد فاصل کريم خان تا زرتشت چي کار مي کردي؟» خيلي دوست دارم در فيلمنامه هاي کمتر تجاري ام از اين ديالوگ استفاده کنم. شايد وقتي ديگر ديالوگ ديگري هم دارد که به شدت زيباست. مرد مي گويد: « چطوره اين لکنته رو بفروشيم و يه پيکان قرمز بخريم؟» زن جواب مي دهد: «فرقش در چيه؟» دوباره مرد مي گويد: « آها پس فرقش در کسي يه که پشتش نشسته.» اين ديالوگ ها خيلي زيبا هستند. ببين من آدم به شدت ديالوگ بازي هستم. هر وقت که با شاپور عظيمي هستم، سعي مي کنيم به شيوه اين آدم ها با هم حرف بزنيم. هيچ ابايي ندارم که روزي عين ديالوگ هاي بيضايي و کيميايي و مهرجويي را در کارم بياورم و آدم هايم عين آنها حرف بزنند. و نگران نيستم که بگويم از آنها دزيده ام. بله، من از آنها خيلي دزديده ام و باز هم مي دزدم. اصلاً فکر مي کنم کار من دزدي است؛ گاهي از مردم عادي، آگاهي از کتاب ها و گاهي از فيلم سازان. • تأثير غير زباني اي که از اين آدم ها گرفته اي چيست؟ روايت مدرن را از اصغر فرهادي بيشتر ياد گرفتم. اگر چه اين شکل از روايت پيش از فيلم هاي اصغر فرهادي براي من کشف نشده نبود. اما با ديدن فيلم هاي او متوجه شدم که اگر بخواهم در سينما قصه اي بنويسم، بيشتر به سراغ اين شيوه از روايت مي روم. من دو سه قصه دارم که اگر روزي آنها را بسازم، شما خواهيد گفت که اين فيلم ها شبيه کارهاي اصغر فرهادي است. • وقتي از روايت مدرن در فيلم هاي اصغر فرهادي حرف مي زني، به طور مشخص و دقيقاً از چه چيزي حرف مي زني؟ براي من بگو که روايت مدرن چه مختصاتي دارد؟ مثلاً اگر نقاط عطف را از داستان حذف کنيم، به يک روايت مدرن رسيده ايم؟ شايد وجود کيانوش عياري بر سر اين ميز خالي است. من وقتي که سريال هزاران چشم را ديدم، رفتم داستان هاي ريموند کارور را خواندم و جذب دنياي داستاني او شدم. بعد متوجه شدم که اصغر فرهادي چقدر به کارور نزديک است. شايد تعلق خاطر من به اصغر فرهادي از بابت هم جنس بودن فيلم هايش با داستان هاي کارور باشد. در اين نوع از روايت، داستان به حداقل سطح خودش مي رسد و چيزي که برجسته مي شود، آدم ها و روابطشان است و نه گرفت و گير داستاني و نه طرح و توطئه. اگر بخواهم فيلم بسازم، از اين شيوه روايي تبعيت مي کنم. يعني تلاش مي کنم آدم بسازم و نه داستان. • از حرف هايت اين نتيجه را مي گيرم که از نظر تو، هرگاه که سينما به ادبيات غيرکلاسيک نزديک مي شود، در واقع به سمت مدرن شدن ميل مي کند. بله درست است. مدرن شدن سينما با نزديکي اش به ادبيات غيرکلاسيک و نمايشنامه شروع مي شود. چيزي که در فيلم هاي اصغر فرهادي براي من مهم است، اين است که آدم هاي او همچون آدم هاي کارور و همچون آدم هاي هزاران چشم و همچون آدم هاي برخي از داستان هاي جان آپدايک، خيلي زنده اند و راحت نفس مي کشند. اين آدم ها پوست و خون و گوشت و استخوان دارند و تو به راحتي مي تواني آنها را لمس کني. اين را هم بگويم که شيوه فلاش بک هامون هم براي خيلي جذاب است. استفاده از فلاش بک در اين فيلم، حرکت در عمق فيلمنامه است. وقتي مي گويم عمق، يعني حرکت به کنه وجودي آدم ها. البته در اينجا ما با يک ساختار کلاسيک روبه رو هستيم. به هر حال فلاش بک يک صناعت داستاني است و آن را کمتر صناعتي مدرن قلمداد مي کنند. در هامون، فلاش بک عمق آدم ها و رابطه هايشان را واکاوي مي کند. به طور خلاصه بايد بگويم که بازي با زمان هم براي من جذاب است. اين چيزي است که در هامون به کرات ديده مي شود. • از ناصر تقوايي چه جور تأثيري گرفته اي؟ ناصر تقوايي يک درس بزرگ به من داد. او يک بار گفت: نويسنده بهتر است براي نوشتن اولين کارش به سراغ لوکيشني برود که در آن زاده شده و نفس کشيده. • اما اين اتفاق براي تو نيفتاد. اولين کار تو در تهران مي گذرد. ولي خيلي دوست دارم يک فيلمنامه شمالي بنويسم. در واقع فيلمنامه اي که داستان آن در روستاهاي رشت مي گذرد. • چه اتفاقي بايد براي يک فيلمنامه بيفتد تا آن فيلمنامه رشتي بشود؟ اين توضيح را بدهم که من در چالوس به دنيا آمده ام و در رشت پا گرفته ام. ببين؛ مهم ترين عنصر، مود و حال و هواي شمال است. فضاي چنين فيلمنامه اي بايد مِهين باشد. اصرار دارم بگويم مِهين. رشتي ها مي گويند مِهين. يعني فضاي مه گرفته. جنگل مه گرفته، ماهي ها و تورکش ها جزو عناصر اصلي چنين فيلمنامه اي است. نوع حرف زدن آدم ها هم مهم است. رشتي ها طوري حرف مي زنند که گويي موقع بيرون آمدن کلام از دهانشان، حرف هنوز پخته نشده، حرفشان را يله بيرون مي دهند. • اين چيزهايي را که مي گويي، مي شود روي کاغذ آورد؟ اين عناصر که فيلمنامه اي نيستند. من دارم از فيلمي حرف مي زنم که قرار است خودم آن را بسازم. من به شدت دلتنگ آن فضاي مِهين هستم. فيلمي هست که همه آن را دوست دارند و من هم به شدت تحت تأثير آن هستم. منظورم فيلم سينما پاراديزو است. من تحت تأثير اين فيلم، فيلمنامه اي به نام سياه چشم را نوشته ام. خود سينما پاراديزو تحت تأثير سينماي فليني است. در واقع من اول فليني را دوست دارم و بعد تورناتوره را. فضايي که در فيلم هاي فليني وجود دارد، يادآور فضاي کودکي هاي من است. وقتي که ما به آمار کورد، سيخ سفيد و شب هاي کابيريا نگاه مي کنم، احساس مي کنم اين فيلم ها در متل قوي دهه 40 فيلم برداري شده که کودکي هايم در آنجا گذشته. گروه بازيگران دوره گردي که در فيلم هاي فليني وجود دارند، مثل تعزيه خوان هايي هستند که آن سال ها به محله ما مي آمدند. من هيچ وقت از ديدن آنها سير نمي شدم. بعد تحت تأثير آنها بچه هاي محل را جمع مي کردم و آنها را کارگرداني مي کردم. از اين جمع کردن بچه ها و کارگرداني آنها خيلي خوشم مي آمد. روزنامه ها را برمي داشتم و وسط آنها را مي بريدم و آن را به گردنم مي انداختم و به اين شکل براي خودم زره درست مي کردم. چوبي هم دست مي گرفتم و آن چوب، مي شد شمشير. نقش اشقيا و اوليا را هم بين بچه ها تقسيم مي کردم. اين برمي گردد به وقتي که سوم يا چهارم دبستان بودم. واقعاً روياي من است که فيلمي با اين حال و فضا در آنجا بسازم. راستش خسته شدم؛ بيشتر از 20 سال است که دارم مي نويسم اما هنوز از خودم راضي نيستم. دوست دارم در 60سالگي فيلمي درباره 10 سالگي ام بسازم. کيميايي گفته بود که اگر غزل را نمي ساختم، مثل بغض در گلويم مي ماند. من اگر سياه چشم را نسازم، مثل بغض در گلويم مي ماند. من بايد درباره کوچه پس کوچه هاي نمور و خزه بسته و باران خورده رشت فيلم بسازم. • کاش اين جايزه اي که گرفته اي، وضعيت مالي خوبي برايت فراهم مي آورد تا بتواني فيلمت را بسازي. کدام جايزه؟ • همين که به خاطر گرفتنش داري به پنج نفر از فيلم سازان محبوبيت شام مي دهي. آها...! • چه غذاهايي سر ميز شامت مي گذاري؟ من تنها غذايي که درست کردنش را بلدم، يتيمچه است. اما اگر احساس کنم مهمان هايم اين غذا را دوست ندارند، به سراغ آشپز فيلم هاي داريوش مهرجويي مي روم و از او مي خواهم همان غذاهايي را که در فيلم هايي چون سارا، ليلا، بانو، درخت گلابي و هامون درست کرده، براي مهمان هاي من بپزد و آنها را سر ميز شام ما بگذارد. حساسيت ويژه نسبت به نوشتن   محمد رضا گوهري • تو به تازگي يکي از جوايز فيلمنامه نويسي را برده اي. به همين منظور قصد داري پنج نفر از فيلمنامه نويسان سينماي ايران را به شام دعوت کني. خب اين پنج نفري که دعوت مي کني، چه کساني هستند؟ قبل از پاسخ به اين سؤال مي خواهم نکته اي را يادآور شوم. اين سؤالي که تو مي پرسي، به نوعي يک نظرسنجي به حساب مي آيد. بهتر است براي پاسخ به اين سؤال، فيلمنامه نويساني را که فقط به فيلمنامه نويسي اشتغال دارند و تنها همين کار را در سينما انجام مي دهند، در يک دسته قرار مي دهيم، در يک دسته که شاخص ترين آنها، همان کارگردان / فيلمنامه نويسان هستند اگر ما بخواهيم اين دو دسته را در يک جايگاه ارزيابي کنيم، نمي توانيم به پاسخ روشني برسيم. چرا که اين دو دسته کاري متفاوت از يکديگر دارند و جايگاهشان نيز متفاوت است. در واقع ما نمي توانيم ارزيابي عادلانه اي بين کار اين دو دسته داشته باشيم. و نکته بعدي اين که ملاک ما براي دعوت به شام هم مي تواند بر اساس توانايي آنها و حضور پررنگشان در عرصه فيلمنامه نويسي باشد و هم بر اساس رفاقت و دوستي... من نمي دانم براي پاسخ به سؤال تو بايد کدام ملاک را در نظر بگيرم؟! • من نمي خواهم ملاک خاصي را بر انتخاب هاي تو تحميل کنم. تو بايد تصميم بگيري که مي خواهي معيار انتخاب را بر چه اصلي استوار کني.هر جوابي که تو به اين سؤال بدهي، نشانگر دنياي شخصيتي تو هم هست. جواب تو نشان مي دهد که رفاقت را بر توانايي فردي ارجح مي داني يا برعکس. ترجيح مي دهم هر دو ملاک را در نظر بگيرم و اگر بخواهم از ميان فيلمنامه نويسان پنج نفر را دعوت کنم، اين آدم ها را انتخاب مي کنم: مهران کاشاني، سعيد عقيقي، فرهاد توحيدي، حسين مهکام و فريد مصطفوي. • بين اين پنج نفر چه پيوندي برقرار است؟ البته دوست داشتم ميز بزرگ تري بود و مي توانستم شادمهر راستين و سروش صحت و رضا مقصودي را نيز دعوت کنم. قبول کن که انتخاب پنج نفر از ميان فيلمنامه نويساني که هم با تو دوست هستند و هم به توانايي هايشان باور داري، کار بسيار سختي است. ملاک انتخاب اين پنج نفر ترکيبي از رفاقت و فعاليت در عرصه فيلمنامه نويسي است. با مهران کاشاني رفاقتي ديرينه دارم و اگر گاه به گاه ديداري تازه نکنيم، دلم برايش تنگ مي شود. با حسين مهکام هر چند مدت کوتاهي است آشنا شده ام، اما صميميت خوبي بين ما وجود دارد. سعيد عقيقي جديت و حساسيت خاصي به کارش دارد. که در اين موارد شباهت هايي به او دارم. براي فرهاد توحيدي و فريد مصطفوي احترام زيادي قائل هستم. آنها مويشان را در اين راه سفيد کرده اند و نمي توانم ميز شام بدون حضور آنها را تصور کنم. همان طور که مي بيني، اين آدم ها در عرصه فيلم نامه نويسي فعال هستند، اما به هر حال براي دعوت به شام صميميت و رفاقت را هم بايد در نظر مي گرفتم. مي توانستم انتخاب هاي ديگري داشته باشم که رفاقت نزديک تري با آنان دارم، اما آنها آن چنان که بايد فعال نيستند و يا برعکس... در واقع اين پنج نفر ترکيبي از رفاقت و فعال بودن را دارا هستند. • قبل از اين که اسم ها را بگويي، به نکاتي اشاره کردي که معلوم مي کند دغدغه اين را داري که ما بيشتر حرف از فيلمنامه نويس حرفه اي و مستقل بزنيم. بر اساس انتخاب هايي که کرده اي، آيا من مي توانم استنباط کنم که تعريف فيلمنامه نويس حرفه اي براي تو، شامل کسي مي شود که هميشه در حال نوشتن است و او در زمينه فيلمنامه نويسي يک فعاليت 24 ساعته را پيش گرفته؟ اگر شما به کارنامه سعيد عقيقي نگاه کنيد، او به اين معنا چندان پر کار نيست، اما با شناختي که من از او دارم، مي دانم که به شدت دغدغه فيلمنامه نويسي دارد و اين کار براي او کاملاً جدي است. وقتي با او صحبت مي کني، متوجه مي شوي که روي مباحث تکنيکي فيلمنامه مواضع حساسي دارد و از مواضعش با دانش و آگاهي زيادي دفاع مي کند. به عبارت ديگر مي خواهم بگويم صرفاً حجم کار برايم مهم نيست. براي من مهم آدم هايي هستند که نگاهشان به اين مقوله کاملاً جدي است. سر ميز شام من، آدم هايي مثل عقيقي و مهکام و کاشاني هستند که داراي نگاهي به شدت جدي نسبت به مقوله فيلمنامه نويسي هستند. هرچند تعداد کارهايشان زياد نيست و از طرف ديگر فريد مصطفوي و فرهاد توحيدي هم هستند که به لحاظ حضور پررنگ درعرصه فيلنمامه نويسي آدم هاي شاخصي به حساب مي آيند. بنابراين آن چه براي من ملاک است، همان نگاه جدي است نه کميت... و البته رفاقت را هم اضافه کن. • دوست دارم اين جدي بودن را بيشتر توضيح بدهي. اگر بخواهي براي اين نگاه جدي مصداق هايي را در آثار اين پنج آدم پيدا کني، از چه چيزهايي حرف مي زني؟ يکي از ملاک ها اين است که اصلاً سراغ کارگرداني نرفته اند. بايد پذيرفت وقتي فيلمنامه نويسي به سراغ کارگرداني مي رود. از آن وقت به بعد فيلمنامه نويسي براي او تبديل به کار دوم مي شود. ديگر آن حساسيت ويژه نسبت به نوشتن فيلمنامه را نخواهد داشت.چرا که ذهن او درگير مسائل ديگري در عرصه توليد مي شود. بنابراين اگر اين دوستان انتخاب هاي من به شمار مي آيند، به اين خاطر است که اين دوستان صرفاً فيلمنامه نويس هستند. نکته دوم در مورد جدي بودن اين آدم ها اين است که وقتي به کارنامه شان نگاه مي کني، مي تواني به راحتي يک جور خط سير و نگاه و انديشه اي منحصر به فرد را در کارهايشان پيدا کني. با وجود اين که فيلمنامه نويس بر حسب سفارش مي نويسد، اما مي تواند با انتخاب ايده و نوع پرداخت و حتي انتخاب کارگردان، دغدغه هاي خاص خودش را نيز دنبال کند و دسته انتخابي من اين خصوصيت را دارند. در اين دسته شما مي توانيد در مجموعه کارهايشان انديشه اي واحد را کشف کنيد و اين کشف ابداً کار سختي نيست. حسين مهکام و سعيد عقيقي هر کدام سه کار با يک کارگردان داشته اند که حضور آنها به عنوان فيلمنامه نويس کاملاً محسوس است و به همين دليل وقتي آن دو کارگردان فيلمي بدون حضور اين دو فيلمنامه نويس مي سازند، فضاي کار کاملاً متفاوت با سه کار ديگر مي شود. مهران کاشاني با پنج کارگردان متفاوت کار کرده است، اما حال و هواي مشترکي را در اين پنج فيلم مي بينيد. رد پاي فريد مصطفوي و فرهاد توحيدي بيشتر در فرم و ترکيب بندي فيلم هايي که از فيلمنامه هاي آنها ساخته کاملاً مشهود است. از طرف ديگر حضور جنبي اين فيلمنامه نويسان در عرصه اي که تخصص دارند هم ملاک است. اين آدم ها تدريس فيلمنامه نويسي مي کنند و در مباحث جدي فيلمنامه نويسي، ورک شاپ ها و کارگاه هاي فيلمنامه نويسي شرکت مي کنند. به اين ترتيب است که آنها نگاه جدي خود به فيلمنامه نويسي را بسط و گسترش مي دهند. در واقع با تعليم شاگردانشان نگاه خودشان را نيز منتشر مي کنند. به همين دليل است که دوست داشتم شادمهر راستين و رضا مقصودي و سروش صحت نيز به اين مهماني دعوت مي شدند. • البته من مي دانم که مهران کاشاني و سعيد عقيقي کارهاي ديگري هم کرده اند. کاشاني دستياري کرده و عقيقي فيلم ساخته. عقيقي همچنان منتقد سينما نيز به حساب مي آيد. مهکام هم در مطبوعات دستي دارد.شادمهر راستين هم کارهاي مختلفي مي کند. مستند مي سازد. تيزر مي سازد. کارگرداني تئاتر مي کند و... اتفاقاً من عاشق اين ابوالمشاغل بودن شادمهرم. دوست خوب من است و چند بار در زمينه فيلمنامه نويسي با هم همکار بوده ايم. با همه اين حرف ها همچنان فيلمنامه نويسي کار اولشان است. در واقع اينکارهايي که تو مي گويي، کارهايي فرعي برايشان به حساب مي آيد که از علايقشان ناشي مي شود و البته آن کارها راهي هم براي ارتزاق هستند. اما مثلاً آقاي دامادي فيلمنامه نويسي بودند که حالا ديگر کارگردان شده اند. با همه احترامي که براي آقاي دامادي قائل هستم و برايشان در حوزه فيلم سازي آرزوي موفقيت مي کنم، ديگر نمي توانم او را در دسته فيلمنامه نويسان مستقل قرار دهم. در مورد دوست خوبم دکتر محمد هادي کريمي هم همين تصور را دارم. • گفتني که آدم هاي منتخب تو در امر آموزش هم فعال هستند. در واقع آنها معلم فيلمنامه نويسي هستند. به نظر شما هر کدام از اين آدم ها موقع درس دادن روي چه جنبه اي از فيلمنامه نويسي تأکيد بيشتري دارند. در واقع دارم مي پرسم که اين آدم ها تک به تک روي آموزش کدام جنبه از فيلمنامه نويسي تسلط بيشتري دارند؟ البته من در کلاس مهمان هاي خودم که حضور نداشته ام، اما بر اساس شناختي که از آنها دارم، فقط مي توانم چيزهايي را حدس بزنم. مثلاً مي توانم فرض کنم که مهران کاشاني و حسين مهکام به آموزش فيلمنامه نويسي کلاسيک توجهي نمي کنند و بيشتر به فيلمنامه هاي ميني مال مي پردازند. سعيد عقيقي به شدت پايبندي خود را در اصول به فيلمنامه کلاسيک نشان مي دهد و حتي شاگردانش را به آن سو سوق مي دهد. اما علايقش به فيلمنامه ميني مال را نيز نمي توانيد پنهان کند. فرهاد توحيدي و فريد مصطفوي آموزش کلاسي فيلمنامه نويسي را در پيش مي گيرند. • به نظرت کدام يک معلم جذاب تري براي شاگردانشان هستند؟ مهران کاشاني آدم بسيار خوش بياني است. او خيلي خوب مي تواند همه چيز را تعريف کند. در واقع آدم به شدت خوش صحبتي است. بنابراين حدسم را تعريف اين است که آدم بسيار جذابي براي درس دادن باشد و شاگردانش از اين که چنين معلمي دارند خيلي لذت مي برند و سر کلاس او خسته نمي شوند و خوب هم آموزش مي بينند. سعيد عقيقي هم بايد معلم سرسختي باشد.فريد مصطفوي و حسين مهکام بايد مراقب باشند شاگردان از مهرباني آنها سوء استفاده نکنند و فرهاد هم خوب مي داند چطور بايد شاگردانش را به انجام تکاليفشان وادار کند. • وقتي در خانه منتظر رسيدن همکارانت هستي، فکر مي کني که کدام يک از آنها اولين نفري باشد که وارد خانه تان مي شود؟ حسين مهکام. • و آخرين نفر چه کسي است؟ مهران کاشاني و فرهاد توحيدي. • موقع صرف شام، اولين نفري که يک بحثي را راه مي اندازد، چه کسي است؟ منظورت را واضح تر بگو. • ببين بعضي آدم ها عاشق اين هستند که حرفي را پيش بکشند. اين جور آدم ها منتظر نمي شوند کسي بحثي را شروع کند، چرا که آنها به ذات آدم هايي استارتر به حساب مي آيند. اين دسته حرفي را شروع مي کنند و جمع را در دست مي گيرند. حالا فکر مي کني آدم شروع کننده بحث سر ميز شام شما چه کسي است؟ با شناختي که من از محمد رضا گوهري دارم، مي دانم که او شروع کننده بحث نيست. من فکر مي کنم تو پشت ميز مي نشيني و آرام آرام غذايت را مي خوري. من حدس مي زنم شروع کننده بحث سر ميز شام فرهاد توحيدي باشد. چون ايشان با مسائل اجرايي بيشتر سر و کار دارند، حرفي را پيش مي کشند که حرف روز است. او خيلي خونگرم و صميمي است. بنابراين ما هم دوست داريم از او کسب اطلاعات و اخبار بکنيم. • دوست دارم بدانم براي مهمان هايت چه غذاهايي مي پزي؟ من دو جور غذا به آنها مي دهم. خورش فسنجان را خوب درست مي کنم. پس غذاي اصلي ميز شام من خورش فسنجان خواهد بود. از مهران کاشاني هم مي خواهم زودتر بيايد و به من در درست کردن قليه ماهي کمک کند. مؤلف بودن بحثي فراموش شده است   هادي مقدم دوست • تو به تازگي يکي از جوايز فيلمنامه نويسي را برده اي. به همين منظور قصد داري پنج نفر از فيلمنامه نويسان سينماي ايران را به شام دعوت کني. خب اين پنج نفري که دعوت مي کني، چه کساني �





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 677]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن