واضح آرشیو وب فارسی:عقیق: محسن اسماعیلی در جلسه شرح نهج البلاغه گفت: کسی که تخصص یا وجدان کاری و تعهد شغلی ندارد، شرایط لازم برای تصدی مسئولیت هم ندارد.عقیق : متنی که در ادامه می آید برداشتی از کلاس شرح نهج البلاغه دکتر محسن اسماعیلی، استاد دانشگاه و عضو شورای نگهبان است که چهارشنبه ها در محل سابق حزب جمهوری اسلامی(سزچشمه) برگزار می شود. بسم الله الرحمن الرحیم دومین دستور حضرت ابوتراب علیه آلاف التحیه و الثناء در ربط با نعمت ها این بود که: «وَلاَ تُضَیِّعَنَّ نِعْمَةً مِنْ نِعَمِ اللهِ عِنْدَکَ»؛ هیچ نعمتى از نعمت هاى خداوند را که نزد تو است، ضایع و تباه نکن. گفته شد که تضییع نعمت یعنی عدم استفاده صحیح از نعمت و بی ثمر کردن آن. اجتناب از تضییع نعمت، یک نهی کلی است و راجع به همه نعمت های مادی و معنوی صدق می کند. اما در کتاب و سنت، راجع به بعضی نعمت ها به طور ویژه تأکیدهایی دیده می شود. نخستین مورد خاصی که مثال زده شد، نعمت «مال» بود. «جاه» دومین مصداق مهم است. دارایی و توانایی انسان فقط مادی، یعنی مال نیست. گاهی برجستگی و جایگاه فرد در جامعه به او توانایی هایی می دهد که هیچ گاه از طریق مال به دست نمی آید. منزلت و جایگاه اجتماعی که «جاه» گفته می شود، گاهی به دلیل موقعیت شغلی و منصب سیاسی اوست، و گاهی هم به دلیل ویژگی های شخصی و اعتبار اجتماعی او. هر دو اینها «جاه» گفته می شود و لزوماً معنای منفی هم ندارد و می تواند مثبت و مصداق نعمت باشد. اکنون سؤال این است که تضییع این نعمت چگونه است؟ اول- موقعیت های شغلی و مناصب سیاسی تضییع این نعمت به دو صورت ممکن است اتفاق بیفتد؛ یا اینکه افراد ناتوان را منصوب کنند و یا اینکه افرادی که منصوب می شوند، در انجام وظیفه سستی کنند و به کارهای حاشیه ای مشغول شوند. نخستین شکل تضییع مناصب شغلی آن است که به دست افراد فاقد شرایط داده شوند. کسی که تخصص یا وجدان کاری و تعهد شغلی ندارد، شرایط لازم برای تصدی مسئولیت هم ندارد. علاوه بر این، مناصب و موقعیت های شغلی را نباید به افراد بی عُرضه داد؛ هر چند انسان های متخصص و متدینی هم باشند. امام خمینی(ره) در مباحث مربوط به حکومت اسلامی و ولایت فقیه، علاوه بر دانش و تخصص و نیز تعهد و عدالت، شرط سومی را هم لازم و معتبر می دانند و نام آن را «کفایت» نهاده اند؛ یعنی انسان متعهد و متخصصی که قدرت اجرایی کردن وظایف و برنامه ها را نداشته باشد، فاقد کفایت لازم برای تصدی مناصب نظام اسلامی است. در حدیثی بسیار قابل تأمل از امام ششم علیه السلام نقل شده است که فرموده اند: «مَا أُبَالِی ائْتَمَنْتُ خَائِناً أَوْ مُضَیِّعاً»؛ از نظر من فرق نمی کند کار را به خائن واگذار کنم یا به کسی که ناشی و ناوارد است و آن را ضایع می کند!! خائن و ناتوان، از جهت نتیجه کار فرقی ندارند و هر دو آن را خراب می کنند. البته از جهت دیگر، شاید گاهی هم خسارت آدم های خوب، اما ناتوان بیشتر باشد، زیرا ناتوانی و بی عرضگی آنها به پای دین و همه متدینین نوشته می شود. وقتی دختران شعیب به پدر خویش پیشنهاد کردند که موسی (ع) را به عنوان چوپان به کار بگیرد، دلیل پیشنهاد خود را اینگونه ارائه دادند که او هم قوی و توانا است و هم متعهد و قابل اعتماد! وقتی برای انتصاب چوپان نیازمند عرضه و توان کاری هستیم، تکلیف سایر مناصب و مشاغل معلوم است. آنها که در سپردن مسئولیت ها تنها به امانت و پاکى افراد قناعت مى کنند، کفران و تضییع نعمت می کنند؛ چه رسد به اینکه خدای ناکرده دادن مناصب، نه به دلیل شایستگی های دینی و اخلاقی، که به دلیل وابستگی های فامیلی و گروهی باشد. اینکه دیگر خیانت است نه تضییع. امام علیه السلام در عهد خویش با مالک اشتر نوشت: در مساله انتصاب کارگزاران و مقامات دقت کن. «فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً وَ لَا تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وَ أَثَرَةً»؛ آنها را با آزمایش و امتحان به کار بگیر، یعنی امتحان پس داده باشند، و از روى علاقه شخصی و برای امتیاز دادن کسی را منصوب نکن. «أَثَرَةً»، که در این روایت و روایات دیگر مورد نکوهش فراوان قرار گرفته است، به معنای خودخواهی، رانت خواری و امتیازطلبی است. پس مفهوم فرمایش امام این می شود که کسی را به دلیل روابط عاطفی یا رانت خواری گروهی منصوب نکن. چرا؟ «فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَ الْخِیَانَةِ»؛ زیرا این دو خصلت از شاخه های ستم و خیانت است؛ ستم به مردم و خیانت به نظام. شکل دوم تضییع مناصب مربوط به خود منصوبین است. گاهی انتصاب ها خوب است، اما آن کس که منصوب شده است، کار را ضایع می کند. مسئولی که وقت خود را صرف کارهایی می کند که وظیفه او به شمار نمی رود، مجرم است؛ حتی اگر آن کارها فی نفسه مجاز و خوب هم باشد. کمیل بن زیاد از اصحاب سرّ امیرالمومنین علیه السلام و مورد علاقه و اعتماد شدید آن بزرگوار بود. حضرت او را به دلایلی به عنوان فرماندار منطقه «هیت» منصوب کرد که از آبادى هاى کشور عراق است. او با قصد خیر به کاری پرداخت که موجب واماندن از کار اصلی اش می شد. امام علیه السلام نامه ای کوتاه به کمیل نوشت و او را مورد عتاب و سرزنش قرار داد که چرا مرتکب این کار خلاف شده و محلى را که باید از آن پاسدارى کند رها کرده و به دفاع از محلى رفته که مربوط به او نیست. امام به او نوشت: «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ تَضْیِیعَ الْمَرْءِ مَا وُلِّیَ، وَتَکَلُّفَهُ مَا کُفِیَ، لَعَجْزٌ حَاضِرٌ، وَرَأْیٌ مُتَبَّرٌ»؛ تضییع انسان چیزى را که بر عهده او واگذار شده و اصرار بر انجام آنچه وظیفه او نیست، یک ناتوانى آشکار و فکر باطل و هلاک کننده است. دلیلش این است که اگر مسئولی به حاشیه ها مشغول شود، بخواهد یا نخواهد از متن غافل می گردد. متن، یعنی اغتنام فرصت ها و استفاده از لحظه به لحظه قدرت برای خدمت رسانی به مردم و گره گشایی از کار آنها. دوم- حیثیت و منزلت اجتماعی داشتن آبروی اجتماعی، و امکان گره گشایی از کار مردم نعمت بزرگی است که نباید تضییع شود؛ یعنی حتی نباید بدون استفاده بماند؛ وگرنه گرفته خواهد شد؛ چه رسد به استفاده کردن شخصی و باندی از آن که مصداق بدترین کفران نعمت است. حضرت امیر سلام الله علیه به جابربن عبدالله انصاری فرمود: کسى که نعمت فراوان خداوند به او روى آورد، نیاز مردم به او بسیار خواهد شد و حالا نوبت او است که در همان راهی که خدا خواسته است، از این نعمت استفاده کند. هم منصب ها و هم اعتبار اجتماعی مصداق اینگونه نعمتهاست. پس آن کس که وظیفه واجب خود را در برابر این نعمتهاى الهى انجام دهد، زمینه دوام و بقاء آنها را فراهم ساخته است. و در نقطه مقابل، آن کس که به وظیفه واجب خود در برابر آن ها عمل نکند آنها را در معرض زوال و فنا قرار داده است. در اینجا تذکر دو نکته ضروری است. تذکر اول آنکه مقصود از موقعیتهای شغلی، تنها مناصب عالی رتبه نیست. یکی از شگردهای شیطان این است که وقتی انسان چنین هشدارهایی را می شنود، فرافکنی می کند و با خود می گوید که منظور بزرگان هستند! خیر! هیچ شغل و منصبی بی اهمیت نیست، و البته هر که بامش بیش برفش بیشتر. هر کس در هر شغلی که هست، پایین یا بالا، مخاطب این هشدارهای امیر مومنان سلام الله علیه است و باید از تضییع نعمت و فرصتی که در اختیارش قرار گرفته است، نهایت استفاده را برای خدمت به مردم بنماید. تذکر دوم این است که ما از انتصاب ها سخن گفتیم. اما بدانید که مشاغل و مناصب انتخابی هم مانند مشاغل و مناصب انتصابی است. کسانی هم که با رأی خود کسی را برای کاری انتخاب می کنند، باید تخصص، تعهد و توان کاری آنها را احراز کرده باشند؛ وگرنه رأی خود و آن سمت را ضایع کرده اند و باید جوابگو باشند. از سوی دیگر، آنان هم که رأی می آورند و از طرف مردم به کاری برگزیده می شوند، مکلفند تا همه همت خود را صرف انجام آن مأموریت کنند و با اشتغال به حواشی، متن را تباه نسازند. این تذکرها نیز ریشه در نهج البلاغه و روایات دارد که ذکر آنها موجب طولانی شدن بحث می شود. منبع:مهر
جمعه ، ۲۲آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عقیق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 15]