واضح آرشیو وب فارسی:بافق پویا: السلام علیک یا میثاق الله الذی اخذه و وکده مولا جان … عاشورایی دیگر بر ما و شما گذشت… و شما همچنان به جای اشک خون گریه میکنید… و ما همچنان، ناتوان و درمانده ایم از یاری رساندن به امام زمان خود… آقا ؛ خوب میدانیم دلیل نیامدن شما ، آماده نبودن ماست. مولا جان … عمری با روضه شما که گفته بودید: “در روضه عمویم عباس علیه السلام شرکت میکنم” گریه کردیم و باطن حرف شما را نفهمیدیم… نفهمیدیم شما برای ظهور، نیاز به عباس دارید؛ عباسی که کاشف الکرب عن وجه امام زمانش باشد؛ عباسی که به وقتش ، علمدار است و به وقتش ساقی است و به وقتش نگهبان حرم؛ شب تاسوعا به قلب دشمن میزند و به خواسته امامش، جنگ را به عقب می اندازد؛ شب عاشورا وقتی امامش بیعت از یاران بر میدارد ، عمار گونه روشنگری میکند و دلهای مردد را به سپاه برمیگرداند؛ عباسی که میداند با میدان رفتنش امامش تنها میماند ، لذا اذن میدان نمیگیرد؛ برادرانش را به میدان میفرستد و طاقتش که تمام میشود هم به خودش اجازه میدان رفتن نمیدهد ، به امامش میگوید “ذاق صدری” ؛ تا امامش راهی برای رهایی نشانش دهد؛ وقتی امیدش ناامید میشود که آب داخل مشک نه، خواسته امام زمانش روی زمین میریزد؛ و لحظات آخر ، خواسته اش نگاه کردن به چهره امام زمانش است. مولا جان… شرمنده ایم که عباس را به وفاداریش میشناسیم ولی وفاداری ما به شما از سگ اصحاب کهف هم کمتر است… ما که به روضه و سخنرانی گوش نمیدهیم تا به زعم خودمان، افسرده نشویم ؛ ما که محرم و صفر که تمام شد صدای موسیقی شهرمان را فرامیگیرد… ما که برای رفتن به عزاداری جدتان ماشینمان را جلوی راه مردم میگذاریم ؛ ما که گاهی با پولهای شبهه ناکمان نذری میدهیم؛ ما که در شبهای عزاداری زیر پوست شهرمان خبرهای دیگری ست؛ ما که گاهی عزاداریمان به کارناوال های نمایشی تبدیل میشود؛ ما که گاهی شور عزاداری داریم و شعور عزاداری نداریم… ما که از ترس خودی هایمان جرأت گفتن خیلی از حرفها را نداریم… . . . (یوسف ۸۸) مولا جان… این همان جمله ای است که برادران یوسف، در زمان درماندگی به او که اکنون عزیز مصر بود گفتند : ای عزیز مصر ! ما و نزدیکان ما را سختی فرا گرفته است و با کوله باری تهی به پیش تو آمده ایم ، پیمانه هامان را پر کن و بر ما مرحمتی کن . می دانی که خداوند تصدق دهندگان و بخشندگان را پاداش می دهد. و حالا در این شب های باقیمانده از ماه محرم ، این ماییم و شما، ای یگانه یوسف عرصه هستی که چگونه پیمانه هایمان را پر میکنید… خوب می دانیم که شایسته پیمانه هایی پُر نیستیم ، اما عزیز مصر ما ، بخشنده ای است که نمونه دیگری در هستی ندارد و چه باک که در این شبها همچون زهیر ما را برگردانید و ناممان را در زمره سربازان خودتان وارد کند… مولا جان… ما البته – درست مثل فرزندان یعقوب – با شرمی سنگین به خدمت شما می رسیم ، و از خود شما می خواهیم که از خدا بخواهید گناهان سنگین و رنگارنگ ما را ببخشد و دستمان را بگیرد و ما را لایق زمینه سازی و زندگی در عصر ظهور کند ؛ آری درست مثل فرزندان یعقوب می گوییم : «یا اَبانا اِستغفر لَنا اِنّا کُنّا خاطِئین.» (یوسف ۹۷) پدر ! تو برای ما آمرزش بخواه که ما همگی خطاکاریم … ای سید ما ، ای سرور ما ، دعاکن یرای ما… مولا جان … ما را همچون حر ، با تلنگری برگردان… نگاه به پرونده غرق گناه ما نکن که سرافکنده آمده ایم… مولا جان… خسته ام از این زمانه هزار رنگ… دلم لحظه ای از عصر ظهور میخواهد. اللهم عجل لولیک الفرج
شنبه ، ۱۶آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: بافق پویا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 15]