تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):نشانه‏هاى مؤمن پنج چيز است: ... و بلند گفتن بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816460471




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

روزی که خرمشهر «خونین شهر» شد


واضح آرشیو وب فارسی:اندیمشک جوان: اندیمشک جوان : روزی که خرمشهر «خونین شهر» شد دشمن که بعد از شکست بزرگ و تحقیر آمیز روز دهم مهر در چند حمله به دام افتاده و خسارات زیادی تحمل کرده بود، به تصور آنکه یک گردان زرهی تازه نفس به کمک رزمندگان اسلام آمده است، دست از مقاومت کشید ومتواری شد شرح عکس :جمعی […]اندیمشک جوان : روزی که خرمشهر «خونین شهر» شد دشمن که بعد از شکست بزرگ و تحقیر آمیز روز دهم مهر در چند حمله به دام افتاده و خسارات زیادی تحمل کرده بود، به تصور آنکه یک گردان زرهی تازه نفس به کمک رزمندگان اسلام آمده است، دست از مقاومت کشید ومتواری شد شرح عکس :جمعی از تکاوران مدافع خرمشهر در حال طرح ریزی برای دفاع بهتر سرهنگ سید محمد علی شریف النسب ساعت ۵ صبح هر روز با غرش تانک های عراقی که عزم دشمن را برای ورود به شهر نشان می داد، در مسجد جامع خرمشهر آماده پیکار می شدیم. اما جرأت از آنان گرفته شده بود. روز ۲۴ مهرشرایط متفاوت بود. دوسوم نیروی رزمنده ما که از چند روز قبل یعنی از ۱۹مهر که دشمن در«مارد» روی کارون پل زده بود، جبهه جدیدی در برابر او در آبادان گشوده بودند و کمبود نیرو در خرمشهر بشدت احساس می شد. حالا ساعت ۸ صبح است و نیرو های مردمی که شب را دور از سر و صدا در آبادان سپری کرده بودند به مرور به مسجد جامع که مرکز مقاومت بود می آمدند. در حال سازماندهی و توجیه و اعزام رزمندگان به مناطق درگیر بودم که حجت الاسلام شریف قنوتی و سروان مهدی تهمتن وسروان مسعود اصلانی «از فرماندهان گردان دانشجویی»را دربرابر خود مشاهده کردم. آنان غرق در تفکر بودند و با آنکه چهره هایشان به طرف من بود گویی به نقطه دوری می نگریستند. حجت الاسلام شریف قنوتی در روز ۱۰ مهر در یورش غافلگیر کننده به مرکز تجمع عراقی ها، در جبهه گمرک همدوش و همگام با سربازان اسلام سهم بزرگی ایفا کرده بود. او با بسیج زن و مرد بومی خرمشهر که برای ماندن در شهر هم قسم شده بودند در انهدام ۴۶ تانک و نفربر عراقی نقش اساسی ایفا کرده و مقاومت خرمشهر را حیاتی نو بخشیده بود. کوکتل مولوتف هایی که محمد جهان آرا فرمانده شجاع و فداکار خرمشهر در مسجد جامع ذخیره کرده بود عامل اصلی این پیروزی بزرگ بود. در این ۲ هفته که توزیع مهمات و آب وغذا وتخلیه شهدا و مجروحان به مسجد جامع، بر عهده این روحانی ایثارگر و یارانش به نام گروه «الله اکبر»بود، از خستگی و بی خوابی ناتوان گشته و عمامه اوبر اثر دود وگرد و خاک ناشی از انفجار سیاه شده بود. به وی گفتم قرار این بود که یکی از افراد مطمئن را به جای خود بگذارید و در مسجد مأموریت دیگری بر عهده بگیرید. بیش از همیشه از بابت خطراتی که در مسیر رفت و آمد او بود نگران بودم. حجت الاسلام شریف قنوتی گفت همین الان راهی آبادان هستم که رضا آلبوغبیش را برای دریافت مهمات معرفی کنم و نزد شما برگردم. سروان تهمتن و سروان اصلانی را بوسیدم و گفتم مثل اینکه شما را نگران می بینم. گفتند نه، آمده بودیم از نزدیک با مشکلات و کمبودهای دفاعی شهر آشنا شویم و در این چند دقیقه به این نتیجه رسیدیم که بیش از همیشه باید هماهنگ و در اختیار شما باشیم. برای تشکر و قدردانی گفتم شما در این دو هفته از صمیمیت و همکاری با ما فروگذار نکردید و ما نیز از دانشجویان دانشکده افسری به عنوان نیروی احتیاط ومربی و فرمانده بخوبی استفاده کرده ایم. هر دو نفر در حالی که قطرات اشکی بر گونه هایشان نشسته بود با من خداحافظی کردند و راهی پایگاه خود (هنرستان) واقع در خیابان چهل متری شدند. آن روزسرپرست عقیدتی- سیاسی نیروی دریایی به نام حجت الاسلام الهی برای بازدید آمده بود و چند تن از تکاوران دریایی با وی همراه بودند و می خواستند هنر و توانایی خود را در زد و خورد با عراقی ها به او نشان دهند. ساعتی آنها را همراهی کردم و پس از آن برای بازدید از نقاط درگیر در عملیات جدا شدم و بعد از ۳ ساعت گشت و دیدار با رزمندگان به مسجد جامع بازگشتم. سروان حسن اقارب پرست -سرلشکر شهید و جانشین لشکر ۹۲ زرهی در جزیره مجنون- که معاون من بود با نگرانی پرسید، تاحالا کجا بودی!؟ همه جا را گشته بودیم و از تو خبری در دست نبود. تصور ما این بود که به اسارت نیرو های عراقی در آمده ای. گفتم مگر اتفاقی افتاده است؟ گفت در همه جا وضعیت به نفع ماست، اما عراقی ها از دو- سه ساعت قبل راهمان را به پل خرمشهر بسته اند و از حجت الاسلام شریف قنوتی و سروان تهمتن و سروان اصلانی که دانشجویان را از کمین و محاصره نجات داده اند، اطلاعی در دست نیست. یعنی آنان به آبادان نرسیده و امکان رفت و آمد در خیابان چهل متری وجود ندارد. گفتم نگران نباشید تا آبی به صورتم می زنم ۲۰ نفر نیروی تازه نفس آماده کنید که به کمک آنان مرکز ثقل آتش دشمن را بیابیم و با آنان وارد پیکار شویم. یک نفر از نیروهای بومی آشنا به کوچه و پس کوچه های شهر نیز برای راهنمایی همراهمان باشد. شهردار جوان و پرانرژی خرمشهر به نام مهندس رضا سامعی که در تمام مدت شب و روز به اتفاق پدر سالخورده اش با رزمندگان همکاری صمیمانه داشت، گفت: هیچ کس مثل من شهر را نمی شناسد. او با ما همراه شد. از کوچه های پشت مسجد جامع به سمت صداومرکز آتش دشمن، حدود ۵۰ متر جلوتر از دیگران در حال دویدن بودم که رگباری از یکی از کوچه های عمود بر مسیر به طرف من آمد. نفراتم را متوقف کردم وخود را به ساختمان ناتمامی درآن نزدیکی رساندم. در طبقه سوم در حالی که پشت انبوهی از آجر مخفی می شدم، بار دیگر با آتش دشمن روبه رو شدم. ذرات آجر فضا را پر کرده و نفس کشیدن سخت شده بود. با این حال مرکز آتش را یافتم و به سرعت خود را به پای ساختمان رساندم و رزمندگان را به ساختمان دیگری که بی شباهت به کاروانسراهای قدیمی نبود هدایت کردم. این ساختمان با هنرستان که پایگاه دانشجویان بود، فاصله کمی داشت ومشرف به خیابان چهل متری بود. پشت بام آن نیز محصور به دیوار کوتاه و مشبکی بود که بهترین موقعیت را برای دیده بانی به دست می داد. نفراتم را در موقعیت های مناسب چیده بودم و با کمال تعجب می دیدم که چهار سرباز عراقی مجهز به تیربار و کلاه آهنی از سنگری در پیاده روی مقابل ساختمان، بالا می آیند و بلافاصله به جای خود باز می گردند. به ذهنم رسید آنچه می بینم ماکتی است از جنس چوب که آن را با دستکی بالا و پایین می کنند، تا با عکس العمل و تیراندازی ما، به محل نفراتمان آگاهی یابند. از اینکه به نیرنگ آنان پی برده بودم، خوشحال بودم. می خواستم فرمان آتش بدهم که دستی قوی شانه مرا گرفت و به عقب کشید. با تعجب دیدم ناخدا خلیل احمدی از فرماندهان شاخص تکاوران دریایی و از همرزمان خودمان است که می گوید شریف النسب به مسجد جامع برگرد. این کار در تخصص ماست. با هر نفری که من عقب می کشیدم او یکی از همرزمان سلحشور خود را که به سلاح آتشین روز مجهزبودند جایگزین می کرد. دقایقی شاهد شور و نشاط و آتش بازی آنان بودم و از اینکه چنین شجاعانه و غیرتمندانه پیکار می کردند، لذت می بردم. به مسجد جامع برگشتم و به سروان اقارب پرست و همرزمانم نوید پیروزی دادم و خط تدارکاتی و تخلیه مجروح را با این جبهه قدرتمند و درخشان برقرار کردم. سه دستگاه تانک آسیب دیده و تعمیری در پشت پل خرمشهر داشتیم که با اطلاع از درگیری، حرکت کردند. دشمن که بعد از شکست بزرگ و تحقیر آمیز روز دهم مهر در چند حمله به دام افتاده و خسارات زیادی تحمل کرده بود، به تصور آنکه یک گردان زرهی تازه نفس به کمک رزمندگان اسلام آمده است، دست از مقاومت کشید ومتواری شد. خیابان چهل متری که مرکز برخورد رزمندگان فداکارمان با دشمن بود تا سپیده صبح در آتش می سوخت. حوالی ساعت ۱۰ صبح روز ۲۵مهر اطلاع دادند که پیکرهای پاک حجت الاسلام شریف قنوتی و سروان تهمتن و سروان اصلانی از فرماندهان گردان دانشجویی و از شاگردان برجسته سرهنگ سید موسی نامجو فرمانده آن روز دانشکده افسری و وزیر دفاع و سرلشکر شهید بعدی در میان شهدای پاسدار و شهدای بومی و غیر بومی است. پیش از آن نیزسروان فرامرز جوانشیر یکی دیگر از فرماندهان گردان دانشجویی و سرگرد مصطفی کبریایی معاون گردان دلاور دژ، به ترتیب روز های هشتم و هفدهم مهرماه در نبردی جانانه و بی امان به شهادت رسیده بودند. خرمشهرازروز ۲۴مهر ۵۹ به خاطر اوج حماسه پرشکوه مقاومت در آن روز و شهادت عزیزان گلگون کفن پاسدار و ارتشی و نیروهای مردمی، «خونین شهر» نام گرفت. یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد


شنبه ، ۱۶آبان۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اندیمشک جوان]
[مشاهده در: www.andimeshkjavan.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 9]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن