واضح آرشیو وب فارسی:سبلانه: برادر و پسر یکی از مفقودین حادثه منا:یاجسد حاجی را به وطن بازگردانند ویا خبری خشک خالی از پیدا شدنش برسانند تا ما از برزخ چشم انتظاری که در زندگی مان به وجود آمده رها شویم.به گزارش خبرنگار ،به نقل از چشمه لر ،حج امسال را بی گمان باید «غم انگیزترین حج تاریخ اسلام» خواند. ابتدا جرثقیلی غول پیکر در مسجد الحرام سقوط کرد و سپس فاجعه منا رخ داد تا هزاران زائر در این دو حادثه عجیب،کشته و مجروح شوند. چهل روز از فاجعه منا می گذرد روزی سخت برای ملت ایران و هزاران خانواده ای که داغ عمو ،پدر ،مادر ... را دیده اند و میلیونها ایرانی که عزادار شدند. دوم مهرماه امسال که مصادف با عید قربان بود بی کفایتی آل سعود و بستن مسیرهای حرکت زائران در رمی جمرات فاجعه ای جانکاه در منا را رقم زد که 464 ایرانی نیز جزو جانباختگان این فاجعه عظیم بودند؛ تاکنون 36 زائر که رکن آبادی، سفیر پیشین ایران در لبنان آن هم جزو آنها است همچنان مفقودند و 29 زائز جان باخته ایرانی هم در مقبره الشهدای مکه دفن شده اند. در حادثه منا 12 اردبیلی جزو 7 هزار و 400 نفر جان باخته فاجعه منا بودند که تاکنون پیکر 10 تن به این استان بازگشته اما هنوز دو تن از زائران اردبیلی جزو مفقودین فاجعه منا هستند. از شهرستان سرعین 3تن از حجاج از جمله اروجعلی برازنده احمد ستوده و صاحب العلی قربانی در فاجعه منا به دیدار حق لبیک که گفتند که پیکر دوتن از از این عزیران به وطن بازگشته و هنوز پیکر یک تن مفقود است. احمد ستوده متولد 1317 واهل روستای شایق سرعین یکی از مفقودین استان اردبیل در فاجعه منا است پیشه اش کشاورزی بود و زمینی برای احداث مدرسه در روستایش اهدا کرده و راه مدرسه ای دیگر را برای تحصیل بچه های روستا هموار نموده بود. صادق پسر کوچک احمدستوده درباره لحظه ای که از حادثه منا باخبر شد می گوید: «پدر و مادرم به همراه مرحوم اروجعلی برارزنده وهمسرش به حج امسال رفته بودند. شب حادثه با پدرم حرف زده بودم. او و مادرم حالشان خوب بود. روز بعد - پنجشنبه - در خانه بودم که در اخبار این فاجعه غم بار را اعلام کردند «حتی انتظار نداشتیم پدرمان جزو مفقودین و یا حادثه دیدگان باشد » مادر به همراه همسر مرحوم اروجعلی برازنده در چادر مانده بودند و پدرم و مرحوم برازنده برای رمی جمرات رفته بودند که آن اتفاق تلخ رقم خورد . بغض راه گلوی صادق را بسته. حرف هایش مدام تکه تکه می شود. چهل روز است از پدرش بی خبر است. نتوانست ادامه دهد عمویش محمد ادامه می دهد: « شبکه خبر اسم کشته ها را زیرنویس کرد که اسم برادرم در بین آنها نبود و خانواده همچنان چشم انتظار بودند تا خبری سلامتی اش را به ما برسد اما روزها از پی هم گذشت و خبری نشد تا بالاخره آمار مفقودین اعلام شد که اسم برادرم نیز در بین آنها بود. » مادر صادق 68 بهار را گذرانده بعد از حادثه 10روز می ماند تا خبری از همسرش برسد اما هیچ اثری از یار دیرینه اش نمی یابد و مجبور به بازگشت به وطن می شود . اروجعلی برازنده که به همراه احمد ستوده و همسرش راهی حج شده بودند یکی از همان حجاجی است که زیر دست و پا له شد تا بنرهای تبریکش روی دیوار، بی معناترین چیزها باشد. صادق که پلک هایش سیل اشک را تحمل کرده بود می گوید: «هنوز مادرم چشم انتظار است و وضع روحی او کاملا به هم ریخته و دکترین اعصاب و روان میزبان او شده اند .او الان چهل روز است که منتظر است تا خبری از پدرم به او بدهند. فکر می کند او جزو مصدومان است. چند ساعت پیش که با او حرف زدم به من گفت صادق به من زنگ می زنند که حاجی در بیمارستان بستری است و پیدا شده به او می گویم اینها حرف های دورغین بیش نیس، او می گوید : من الان چهل روز است که پدرت را ندیده ام. ببین می توانی کاری کنی... صادق لحظه ای سکوت می کند و دوباره می گوید: «من مطمئن نیستم مادرم بتواند فوت پدرم را تحمل کند. پس از آن اتفاق تمامی اقوام 30 روز در خانه ما بودند وقتی خبری حاصل نشد همه به دیار خود رفتند و در تمامی این روزها گونه های ،تمامی اعضای خانواده و بخصوص مادرم از اشک های خشک شده پینه بسته است. » پیش از وقوع حادثه قرار بود پدر و مادر صادق روز چهارشنبه به خانه برگردند اما حالا مادر تنها بازمی گردد. اهالی روستا پس از شنیدن خبر حادثه بنرهای تبریک بازگشت حجاج را از روی دیوار جمع کردند. و بنرهای تسلیت بر روی دیوار هم کاروانی و روستاییشان حاج اروجعلی برازنده می نشیند و جسد مرحوم برازنده به وطن بازگشته و با شکوه خاصی دفن می شود اما باز از حاج ستوده خبری نیست و بی خبر ماندن روح آنها را به درد آورده است. صادق و عمویش صدایشان به هم گره خورده می گویند ما که انتظار نداشتیم برای حاج احمد حتی خراشی بیافتد چه برسد به مفقودی چهل روزه اما هم اکنون از دولت و مسئولین تنها خواسته مان این است «یاجسد حاجی را به وطن بازگردانند ویا خبری خشک خالی از پیدا شدنش برسانند تا ما از برزخ چشم انتظاری که در زندگی مان به وجود آمده رها شویم.» صادق در آخرای صحبت های خود می گوید چندین بار برای گرفتن آزمایش ها مختلف همچون DNAو اثر انگشت خود و پدرمان به تهران رفته ایم و سردخانه کرزق پایتخت دیگر با هق هق ما کاملا آشناست اما هنوز ...
چهارشنبه ، ۱۳آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سبلانه]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]