تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1838093280
عاشقش بودم اما براي شهادتش اشك نريختم
واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: عاشقش بودم اما براي شهادتش اشك نريختم
تماس كه برقرار شد، يك آن تصميم داشتم گوشي را قطع كنم. فكر ميكردم در حالي كه چند روزي از شهادت مسلم خيزاب نگذشته (اول محرم) اوضاع روحي همسرش قطعاً مناسب نيست.
نویسنده : عليرضا محمدي
اما صداي خانمي از پشت خطوط تلفن با صلابت و خيلي مسلط جوابم را داد. از او خواستم گوشي را به همسر شهيد بدهد. گفت خودم هستم. در كلامش ذرهاي لرزش و اضطرار وجود نداشت. كمي كه گذشت تعجبم به حيرت تبديل شد. شيرزني مشغول صحبت از عزيزترين شخص زندگياش بود كه به گفته خودش زماني تاب تحمل تصادف كوچكش را نداشته و حالا با دستان خودش محاسن پيكر مطهر شهيدش را شانه كرده و قطرهاي اشك نريخته است. «راز اين همه صبر در چه بود؟ اسرار آن همه اشتياق مسلم خيزاب به شهادت در حالي كه همسري جوان و فرزندي پنج ساله دارد در چيست؟ مگر اكنون هزار و اندي سال از واقعه عاشورا نگذشته است. پس اين اصحاب عاشورايي چطور در اين مقطع زماني سر برآورده و حماسه خلق ميكنند؟» هنگام گفتوگو با اعظم رنجبر همسر شهيد مسلم خيزاب سؤالات يكي پس از ديگري از ذهنم عبور ميكردند، اما نهايتاً بايد گفتوگو را از جايي آغاز ميكردم و سؤالات اوليه و ثانويهام كمي بعد كناري رفتند و رشته كلام به دست خود رنجبر افتاد تا از يك شهيد بگويد. آشنايي با شهيد خيزاب چطور بود؟ عجيب. مثل زندگي با او. يعني قرار نيست همه چيز شكل ماورايي به خودش بگيرد. منتها نشانههايي وجود دارد كه بداني قرار است با چه كسي زندگي كني. هفت تيرماه 83 بود كه مسلم خيزاب از كسوت يك قوم و خويش دور قدمي فراتر گذاشت و خواستگارم شد. آن زمان 24 سال داشت. ترديد داشتم. گفتم خدايا اگر قرار است با او خوشبخت شوم، بارانت را بفرست. تيرماه بود. هوا گرم و آمدن باران محال. اما باريد. خوب هم باريد. طوري كه ترديدهايم را شست و چشم برهم زدني مسلم همسرم شد. قبلش، يعني همان روز خواستگاري هم سنگهايش را وا كند. گفت كه از مال دنيا چيزي ندارد جز يك بال كه آن را هم از پاسداري سپاه گرفته است، حالا من (به عنوان همسرش) بايد بال ديگرش باشم براي اوج گرفتن. اين اوج زميني نبود و مسلم اين را هم گفت. او دو بال ميخواست براي شهادت. پس فهميديد كه زندگي با او حال و هواي ديگر خواهد داشت؟ واقعاً هم داشت. نمازش را پنج وعده ميخواند. ميگفت ميخواهم خدا را پنج بار در روز ملاقات كنم. بيريا زندگي ميكرد و زندگي سادهمان بوي عجيبي ميداد. بوي شهدا را. تفريحمان كنار مزار شهدا بود. گردشمان و حتي اولين قدمهاي محمد مهدي تنها فرزندمان كه سال 89 به دنيا آمد در گلزار شهدا برداشته شد و همانجا دوچرخه سواري ياد گرفت و بزرگ و بزرگتر شد. دوست داشتيم بيشتر از شهيد بپرسيم، اما خود شما، صبري كه داريد... همه اين را ميگويند. وقتي خبر شهادتش را ميدادند، ترديد داشتند و گفتند: «مجروح شده است.» مطمئن گفتم: «نه! ميدانم كه مسلم من شهيد شده است.» گفتند: «باري از دوشمان برداشتيد، حدستان درست است.» از همان لحظه يك قطره اشك برايش نريختم. وقتي پيكرش را آوردند در سردخانه صدوقي قرار وداع داشتيم. بايد براي آخرين بار مسلم را در آنجا ميديدم. همان طور بود كه خودش خواسته بود و قبل از اعزام به من گفته بود؛ زخمي در پهلو و كبودي روي صورت. مثل خانم حضرت زهرا(س) كه پهلويش شكست و صورتش سيلي خورد. مسلم به خانم زهرا(س) ارادت خاصي داشت و به دوستانش گفته بود بعد شهادت برايش روضه زهرا(س) بخوانند. هاله نوري در پيكر مسلم ميديدم كه صبرم را دو چندان كرده بود. همان جا محاسنش را شانه زدم. سرهنگ جعفري از همرزمانش كناري ايستاده بود كه تاب نياورد و گريهكنان بيرون رفت. موقع دفنش هم آرام بودم. خانمي از من پرسيد: با همسرت مشكلي داشتي؟ گفتم نه بهترين همسر دنيا بود. شايد تنها شهدا به خوبي او باشند. چنين صبري از ابتدا با شما بود؟ من حتي تاب تحمل زخم كوچكي روي تن مسلم را نداشتم. يكبار به كردستان اعزام شد و در درگيري با ضد انقلاب چند تركش به او اصابت كرده بود، خبرش را كه شنيدم تاب نياوردم، موقع بازگشت در فرودگاه به استقبالش رفتم. تا او را ديدم دست انداختم و دكمههايش را چاك دادم تا ببينم چه بلايي سر مسلمم آمده است. چشمم كه به باندهاي روي تنش افتاد، از حال رفتم. ديدم كه اشكهايش روي سرم ريخت و بعد رو به آسمان كرد و گفت: خدايا پيمانه صبرش را بالا ببر. چند بار ديگر هم اين دعا را كرد. قبل از كردستان تصادفي كرد و پاسخم باز بيقراري بود. همان جا هم از خدا صبر برايم خواست. انگار قدم به قدم آمادهام ميكرد. چند ماه پيش كه به عمره رفتيم، روبهروي گنبد حرم حضرت رسول (ص) بحث رفتن به سوريه را مطرح كرد و جواب مرا خواست؛ قبل از اينكه حرفي بزنم، گفت اگر جوابت منفي باشد، بايد فرداي قيامت جواب حضرت زينب (س) را بدهي. اين اواخر، كمي قبل از رفتنش به گلزار شهدا رفتيم. عاشق شهيد محمدرضا تورجيزاده بود. او را به اسم كوچك صدا ميزد. از من خواست هرچه ميگويد آمين بگويم. به شوخي گفتم محمدرضا جدياش نگير. مسلم گفت اگر وقتي در كردستان بودم دل از من كنده بودي، همان جا شهيد ميشدم. بعد به مزار شهيد خرازي رفتيم و فرزندمان محمد مهدي را به او سپرد. طلب صبرش برايم و آماده سازيهايش اثر خودش را كرد. حالا من صبري دارم كه هيچ وقت نظيرش را در خودم سراغ نداشتم. از محمدمهدي گفتيد، بيقراري نميكند؟ پنج سالش است. دلتنگي را در چشمان كوچكش ميبينم. وقتي كه در سپاه صاحبالزمان(عج) خبر شهادت پدرش را شنيد، گفت خدا را شكر! تعجبم وقتي بيشتر شد كه گفت پدرم آرزوي شهادت داشت و حالا به آرزويش رسيد. پرسيدم: ميداني حالا بابا را كجا ميبرند. گفت: بله ميبرند گلستان شهدا، آنجا من دوچرخهسواري ميكنم! محمدمهدي از كودكي در گلستان شهدا بزرگ شده و آنجا را خيلي دوست دارد. از شوق شهادت مسلم خيزاب شنيدهايم، ميتوانيد توصيفي براي اين شوق داشته باشيد؟ از زماني كه اعلام كردند به زودي عازم سوريه هستند تا زماني كه اعزام شدند، دو هفتهاي فاصله افتاد. ساكش را بسته بود؛ حاضر و آماده. از همان زمان هرشب با سر و صدايش از خواب بيدار ميشدم. ميشنيدم كه در خواب ميگويد:«يا حضرت زينب(س) تذكرهام را امضا كنيد. يا حضرت رقيه(س) تذكرهام را امضا كنيد.» بيدارش كه ميكردم، همين طور قطرات اشك بود كه از گونهاش جاري شده و از نوك بينياش ميچكيد. يكي از دوستانش به نام حسن اميني در سوريه بود. گاهي در خواب او را صدا ميزد و ميگفت حسن دستم را بگير. نگذار اينجا بمانم. مسلم از همان زمان از دنيا كنده بود. داشت بال درميآورد براي رفتن و آنقدر شوق پريدن داشت كه اولين اعزامش، آخرينش شد و به شهادت رسيد. بنابراين به نوعي برات شهادت را از پيش گرفته بود؟ به نظر من زماني كه غواصان شهيد را تشييع ميكردند، مسلم برات شهادتش را از آنها گرفت. آن روز وقتي كه از تشييع شهدا برگشت، پيشانيبندش را روي عكس همرزمش شهيد عبدالله نژاد كه در سيستان به شهادت رسيده بود، گذاشت و گفت: همان چيزي را كه ميخواستم از شهدا گرفتم. اول شهادت و بعد سلامتي خانوادهام. عشق و علاقه شهيد خيزاب به شهيد تورجيزاده چه رازي دارد؟ شايد رازش در محبت خانم زهرا(س) باشد كه در دل هر دو شهيد بود. هر دو فرمانده گردان يازهرا بودند و حال و هواي خاص خود را داشتند. قبلاً گفتم كه همسرم، شهيد تورجيزاده را به اسم كوچك صدا ميزد. چند ماه پيش برايش يادواره گرفت و از مادر شهيد براي شركت در آن دعوت كرد. موقعي كه مادر شهيد تورجيزاده را بدرقه ميكرد، كنار در اتومبيل شنيدم كه به مادر شهيد ميگفت از محمدرضا بخواه شفاعتم را بكند. اين آخرين ديدار اين دو بود. كمي بعد وقتي كه ماجراي اعزامش به سوريه پيش آمد. مسلم به من گفت وقتي كه شهيد شدم، در اولين پنجشنبه شهادتم كه مصادف با روز عزيزي است مادرم به مزارم نميآيد. آن روز مادر شهيد تورجيزاده ميآيد. دستش را در دستت بگير. (تأكيد هم كرد كه حتماً دستانمان بيواسطه چادر يا هرچيز ديگري در دست هم باشد) بعد او را از سر مزارم به مزار فرزند شهيدش برسان. جالب است كه همين اتفاق افتاد. دوستان مسلم در اولين پنجشنبه شهادتش كه مصادف با تاسوعا بود براي او مجلسي گرفتند و مادر شوهرم به خاطر ناراحتي روحي كه بعد از شهادت فرزندش دچارش شده، نيامد. جاي او مادر شهيد تورجيزاده آمد. طبق سفارش مسلم دستش را گرفتم و تا مزار پسرش رساندم. هر قدم كه برميداشتم آرامش و صبرم بيشتر ميشد. مثل سير و سلوكي بود كه اطمينان و آرامشي قلبي به من هديه داد. و سخن پاياني دوست دارم به من اجازه بدهند تا به خونخواهي مسلم به مشهدش بروم. حتي اگر در بين راه كشته هم بشوم، برايم فرقي نميكند. مسلم ميگفت دوست دارم با گلوله مستقيم دشمن و توسط بدترين دشمنان خدا اول جانباز بشوم و بعد به شهادت برسم. من هم ميخواهم به مصاف همين دشمن بروم. از زمان وداع با مسلم در سردخانه صدوقي، زندگي با او برايم دوباره آغاز شده است. احساس ميكنم مسلم هميشه در كنارم است. حرف اول و آخر شهيد اين بود كه گوشتان به حرف امام خامنهاي باشد و راه شهدا را ادامه بدهيد. همسرم علاقه زيادي به مقام معظم رهبري داشت و سفارش كرده بود در اعلاميهاش، عكس و جملهاي از ايشان باشد. در روزهاي آخر به من گفته بود انبوهي از نامهها و دلنوشتهها را برايم برجاي گذاشته است. اكنون اين دلنوشتهها با دستخط زيباي مسلم برايمان به يادگار مانده است. يكي از نامههاي شهيد خيزاب به همسرش خدمت همسر مهربان و با كرامتم، نور دو چشمانم و مدال افتخار اين چندين و چند سال زندگي مشترك سلام و عرض ادب و احترام دارم. خداوند بزرگ را شاكرم كه به من همسري عزيز و فرزندي سالم و انشاءالله صالح عطا فرموده است. از اعماق وجود دوستتان دارم و آرزوي ديرينهام هميشه در كنار بودنتان بوده است تا آنجا كه از خدا ميخواهم در بهشت زيبايش در كنارتان باشم انشاءالله. اميدوارم با صبر و استقامت و بزرگي كه در شما سراغ دارم بر اين مشكل اندك نيز پيروز شويد و بدون هيچ ناراحتي و اخمي به صورتتان منتظر رسيدن وصل و پايان اين هجران باشيد. همسر عزيزم، در اين دل شب از خدا ميخواهم كه به شما و فرزندم طول عمر با عزت و بركت و سلامت و عافيت جسم و روح عطا فرمايد و شما را در مسير بندگي و عبوديت ثابت قدم بدارد و به ديدار حضرت حجت روحي فداه خرسند و مفتخر فرمايد و با ايشان محشور فرمايد انشاءالله. 19/3/94 ساعت 3 بامداد
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۰ آبان ۱۳۹۴ - ۱۵:۵۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 6]
صفحات پیشنهادی
جی تی در کنار اشکان
به گزارش سرویس ورزشی برنا قرارداد جان تری با چلسی در تابستان سال جاری به پایان خواهد رسید کاپیتان آبی پوشان لندنی فصل قبل مهره ای تاثیر گذار در ترکیب اصلی تیمش بود و توانست عنوان قهرمانی در لیگ جزیره را به دست آورد اما او در فصل جاری عملکرد ضعیفی داشته است و ژوزه مورینیو هم اعجهانگیر رها: دغدغه اجتماعی محیط زیستی هنوز همه گیر نشده است/ ˝اشک سیاه˝ نقد شد
به گزارش رادیوپدیده به نقل ازهنرآنلاین آلبوم "اشک سیاه" عصر دیروز سه شنبه 5 آبان ماه در موسسه "سرنا" با حضور عوامل اجرایی این آلبوم نقد شد در ابتدی این نشست علیرضا ایرانی نژاد مدیر روابط عمومی شرکت از راه اندازی وب سایت "سرنا نیوز" تا چندی دیگر خبرعوامل توزیع اسپری اشک آور و شوکر دستگیر شدند
قیومی از دستگیری عوامل فروش و توزیع عمده اسپری اشک آور و شوکر در نظرآباد خبر داد و گفت بعد از گزارش های مردمی مبنی بر خرید و فروش اقلام ممنوعه در نظرآباد عوامل نیروی انتظامی در محل حاضر شده و پس از بررسی انبارهای یک واحد مسکونی تعداد 140 عدد اسپری اشک آور از محل کشف و ضبط شد قیپس از شهادتش طلای ازدواجش را به جبهه دادیم +تصاویر
مادرم قبل از مراسم خاکسپاری به ما توصیه کرد که از شیون و زاری بپرهیزیم مادرم عیسی را درون قبر گذاشت و یک سخنرانی کوبنده هم انجام داد که خیلی ها را متحول کرد به گزارشسایت خبری آوای ماغر زندگی این دنیای "عیسی کره ای" از آنجایی شروع شد که خداوند متعال پس از 20 سال انتظانتخابات باشکوه هدف اصلی است/ رد صلاحیت ها طبق قانون انجام می شود
رئیس ستاد انتخابات کشور انتخابات باشکوه هدف اصلی است رد صلاحیت ها طبق قانون انجام می شود شناسهٔ خبر 2952173 - چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۹۴ - ۱۲ ۴۸ استانها > مازندران ساری - رئیس ستاد انتخابات کشور برگزاری انتخابات شکوهمند قانونی و با حضور حداکثری مردم را مهمترین هدف برشمرد به گزبازداشت عوامل توزیع اشک آور و شوکر
بازداشت عوامل توزیع اشک آور و شوکر دادستان عمومی و انقلاب شهرستان نظرآباد خبرگزاری میزان قیومی دادستان عمومی و انقلاب شهرستان نظرآباد از بازداشت عوامل فروش و توزیع عمده اسپری اشکآور و شوکر در نظرآباد خبر داد و گفت پس از گزارشهای مردمی مبنی بر خرید و فروش اقلام ممنوعه در نظرآعزاداری باشکوه به مناسبت هفتم امام حسین(ع) همزمان با شهرآورد 81
عزاداری باشکوه به مناسبت هفتم امام حسین ع همزمان با شهرآورد 81 تهران - ایرنا - بزرگترین عزاداری سالار شهیدان امام حسین ع به مناسبت فرارسیدن هفتم این امام همام روز جمعه با حضور پرشور هواداران فوتبال و باشگاه های استقلال و پرسپولیس و خانواده بزرگ فوتبال در ورزشگاه آزادی برگزارعوامل توزیع عمده اسپری اشک آور و شوکر در نظرآباد بازداشت شدند
دولت بهار دادستان عمومی و انقلاب شهرستان نظرآباد از بازداشت عوامل فروش و توزیع عمده اسپری اشک آور و شوکر در نظرآباد خبر داد به گزارش دولت بهار به نقل از روابط عمومی دادگستری استان البرز محمد قیومی اظهار داشت پس از گزارش های مردمی مبنی بر خرید و فروش اقلام ممنوعه در نظرآباد عتشییع سه شهید در مراسم باشکوه «حسین راز پیروزی های ما» + تصاویر
دولت بهار در مراسم باشکوه عزای حسینی که در شهر نبطیه لبنان برگزار شد پیکر سه تن از شهدای حزب الله بر روی دستان هزاران نفر از مردم تشییع شد به گزارش دولت بهار به نقل از ابنا ـ دهها هزار نفر از شیعیان و عاشقان حسینی عصر دیروز ـ سه شنبه پنجم آبان ماه ـ در سومین سالروز شهادت حضرت ابازداشت عوامل توزیع عمده اسپری اشکآور و شوکر در نظرآباد
چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۹۴ - ۱۳ ۴۹ دادستان عمومی و انقلاب شهرستان نظرآباد گفت عوامل توزیع عمده اسپری اشکآور و شوکر در نظرآباد بازداشت شدند محمد قیومی در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقه البرز از بازداشت عوامل فروش و توزیع عمده اسپری اشکآور و شوکر در نظرآبا-
گوناگون
پربازدیدترینها