واضح آرشیو وب فارسی:روزنامه خراسان: جهادگر شهید سید هاشم ساجدی؛ به زبان و کلام ساده می آید از او نام بردن، اما روایت جهاد سید هاشم کتاب ها و برگ ها می طلبد. شاید یکی از این برگ های بزرگی و حماسه او یادواره های هرساله اوست که پس از شهادتش هیچگاه تعطیل نبوده، هرسال به همت خانواده اش این مراسم برگزار می شود و جمع زیادی از همرزمان و رزمندگان و جهادگران سال های حماسه با هر تفکر و منش سیاسی برای سید هاشم دور هم جمع می شوند و با یادش و نامش جانشان را تازه می کنند و ما نیز امروز در سی و یکمین سالگردش جانمان را با یادش تازه می کنیم. وصیت نامه یک عاشق ...انقلاب دو چهره دارد :خون و پیام .انقلاب اسلامی ما هم ،شهادت و پیام دارد و این را به وضوح فرزندان اسلام ،در طول انقلاب و بعد از پیروزی انقلاب ،تا هم اکنون ،در جبهه ها نشان داده اند .من هم پیام شهیدان را شنیدم و به سوی میعاد گاه عاشقان ا... شتافتم تا شاید از فیض شهادت بهره گیرم . ای مردم رزمنده و مسلمان ایران !فرزندان شما در جنوب ، برای اسلام وکشور اسلامی ایران ،افتخارات بزرگی را کسب کرده اند و می کنند .خون گل های پر پر شده شما،فضای خوزستان را معطر کرده است و هر تازه واردی را تحت تاثیر قرار می دهد .پیام این شهیدان و شاهدان تاریخ ،به شماست که اسلام عزیز را یاری کنید و امام عزیز ،خمینی بزرگ را پشتیبان باشید .هر گلوله دشمن که به قلب فرزندان اسلام می خورد ،در لبهایشان زمزمه ا... اکبر، خمینی رهبر سر می دهند. برادرم، مادرم، همسرم و خواهرم، همه شما را به خدای بزرگ می سپارم. مخارج عزاداری را زیاد نکنید و پول آن را به امور جنگی ستاد پشتیبانی جهاد سازندگی خراسان بدهید. فامیل به همدیگر تبریک بگویند ،چون به آرزویم می رسم .کسی برایم گریه نکند ،چون شهادت را سعادت می دانم و عاشقم.عاشق خدایم و بنده ای گنهکارم و تاکنون نتوانسته ام بنده خوبی برای خدایم باشم.خدایا مرا بیامرز. هاشم ساجدی در نگاه همرزمان سردار مرتضی قربانی: ساجدی مرد بود و شهادتش هم مردانه بود. وقتی عراقی ها به ماشین او کمین زدند، از ماشین خارج می شود و در یک درگیری جانانه و مردانه به شهادت می رسد. هاشم یوسفی: در جبهه، ایشان همیشه در خط مقدم بودند و یک روز به ایشان گفتم:« با توجه به مسئولیتی که به من محول شده نمی توانم به خط مقدم بیایم، لذا شما یک نفر را جایگزین کنید، تا من هم همراه شما بتوانم به خط مقدم بیایم.» ایشان گفت:« با توجه به نیازی که هست فرق نمی کند کجا خدمت کنیم.» بالاخره پس از چند روز همراه ایشان به خط رفتیم و در آن جا بعد از حمله نیروهای خودی و موفقیت رزمندگان، با شهید ساجدی به عقب برگشتیم و وقتی ایشان به عقب آمد به شوخی گفتند:« رفیق نیمه راه شدی و مرا تنها گذاشتی؟» این صحبت ایشان خیلی تأثیرگذار بود. مهدی ورشابی: قبل از شروع عملیات فتح المبین آقای هاشم ساجدی نیروهای مهندسی «جهاد سازندگی» را جمع کرد و این گونه برایشان صحبت کرد:« ما در حال دادن امتحان هستیم. در امتحان بزرگی قرار گرفته ایم و از شما برادران می خواهم که در این امتحان و آزمایش بزرگ الهی موفق و پیروز باشید.» بالاخره لحظه عملیات فرا رسید و ساعت حدود 12 شب بود که از نیروهای مهندسی خواستند وارد عمل شوند. محور عملیاتی به دو قسمت تقسیم شد. محور سمت چپ را هاشم ساجدی به عهده گرفت و محور سمت راست را من به اتّفاق «شهید سیدآبادی». فردای آن روز تا ساعت یک بعدازظهر در میدان کارزار مشغول کار بودیم و ساعت دقیقاً یک بعدازظهر بود که از دور چهره آشنایی را در میان آتش و دود گلوله های توپ وخمپاره دیدیم که ما را به شدّت در آغوش گرفت و حتی دیگر نیروهایی که در آن جا بودند را تک تک در آغوش می گرفت و غرق در بوسه می کرد. شب همان روز هم به اتفاق آقای ساجدی وارد کارزار شدیم. اسماعیل قضایی : در یکی از دفعاتی که هاشم ساجدی به مرخصی آمده بود، سراغ مادرش رفت و احوالی پرسید. وقتی می خواست از مادر خداحافظی کند مادر گفت:« حداقل یکی دو روز پیش من بمان.» ساجدی در پاسخ مادر گفت:« مادر مقصر خود شما هستید. زمانی که مرا شیر می دادی به سینه ات می زدی و حسین حسین می گفتی. دست مرا هم می گرفتی و به سینه ام می زدی و حسین حسین می گفتی؛ یا نوحه برایم می خواندی. این اعمال باعث شده که من نیز از سربازان امام حسین(ع) بشوم.» بعد مادرش خندید. شهید سید محمد تقی رضوی مبرقع:برادر ساجدی (فرمانده قرارگاه نجف)گرچه گذرنامه و بلیت هواپیما در دست داشت و قرار بود در ساعت مشخصی به مکه پرواز کند ولی به دلیل این که موقعیت عملیاتی و نظامی منطقه اجازه رفتن به ایشان نمی داد، تا آخرین لحظات منتظر ماند و سرانجام هم در همان آخرین لحظات به دلیل این که از طرف مسئولین اجازه رفتن به ایشان داده نشد، سفرش را منتفی کرد و از همان جا به محل خدمتش اعزام شد. ایشان در همان شب به من گفت:« این اعتقاد من بود که مرا از پای پلکان هواپیما به منطقه جنگی و سرِ کارم برگرداند.» و این نشانه اعتقاد قلبی و عمیق ایشان به دستورات فرماندهی بود. ساجدی از کلاته دامغان تا آسمان جهادگر شهید سید هاشم ساجدی تیر ماه 1326 در خانواده ای مذهبی و روستایی در کلاته دامغان چشم به جهان گشود. در شش ماهگی از نعمت وجود پدر محروم شد و با گذشت و فداکاری مادر مراحل رشد و فراگیری علم را طی کرد. سال 1355 فعالیت های وی شکل گسترده تری پیدا کرد، خانه او کانون فعالیت انقلابیون شده بود، تا جایی که ساواک خانه وی را تحت نظر گرفت و قصد دستگیری اش را داشت. پس از این که امام دستور تشکیل کمیته را دادند، ساجدی به همراه سایر افراد حزب ا... جزو موسسین کمیته انقلاب اسلامی در گنبد بود. با فرمان امام خمینی (ره ) مبنی بر تشکیل جهاد سازندگی در 27 خرداد 1358 شهید ساجدی جزو اولین کسانی بود که در تاسیس و تثبیت جهاد سازندگی گنبد کاووس نقش بسزایی داشت و به عنوان مسئول جهاد به سازماندهی و ارائه خدمات پرداخت. این شهید بزرگوار در سال 1359 به مشهد مقدس هجرت کرد و همزمان به تحصیل علوم اسلامی در دانشگاه علوم اسلامی مشهد مشغول شد و سال 1360 مجددا به ادامه فعالیت در جهاد سازندگی خراسان پرداخت. با شروع جنگ به جبهه رفت، در بیشتر عملیات هایی که منجر به آزادسازی بخش هایی از میهن اسلامی شد، شرکت داشت، در سال 1361 پس از تشکیل قرارگاه های چهارگانه جهاد درجنگ، مسئولیت قرارگاه نجف به شهید ساجدی واگذار شد که امور مهندسی عملیات هایی که در غرب کشور صورت می گرفت، به عهده این قرارگاه بود. سرانجام در پنجم آبان ماه 1363 در حین سرکشی از محورهای عملیاتی در غرب کشور و انجام دادن مسئولیت های پشتیبانی-مهندسی جنگ جهادسازندگی توسط چند تن از مزدوران که کمین کرده بودند از ناحیه شکم وسینه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید.
چهارشنبه ، ۶آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روزنامه خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 38]