واضح آرشیو وب فارسی:قانون: د ر تحریریه قانون، من را می توان د ر د و نقطه پید ا کرد . اول پشت میزمان و د وم قسمت فنی و سر صفحه آرایی روی میزشان. اینکه من زیاد تحرک ند ارم به این د لیل است که موقعیت مکانی استقرار تیم طنز طوری است که کل تحریریه د ر مید ان د ید م قرار می گیرند . حتی اگر پشتم به تحریریه باشد ، پنجره های آینه ای نمی گذارند لحظه ای از آنچه می گذرد غافل باشم. هر روز ساعت 30/14 به د فتر می رسم. یک سلام بلند که فقط آقای ابراهیمی و گاهی هم سامان صابریان جواب می د هند . یک سری هم هستند که فقط آد م را نگاه می کنند . مهرشاد مرتضوی مثل همیشه، خسته و کلافه ولو شد ه روی صند لی. حال و احوال هم بی نتیجه است. گویا کلی تیتر رد شد ه و اعصاب ند ارد . یک چیزهایی می گوید که راستش از یاد م می برم شان. محمد آقایی فرد کمی به راست می چرخد و کجکی نگاه می کند تا با هم سلام کنیم. مینا مهری حتی کجکی هم نگاه نمی کند . او د لش توجه ویژه می خواهد و سلام خصوصی. بند ه هم عمرا اگر د ریغ کنم. می رسیم به بانو قربانی فر، چه زود تر از من آمد ه باشد و چه د یرتر از من بیاید ، سلام را نمی شنود که بخواهد پاسخ بد هد . او همیشه د ر حال توضیح و توجیه عد ه ای است. عد ه ای که اغلب توجیه هم نمی شوند و باعث می شوند طوفان میرا از نواحی کنار پنجره تحریریه آغاز شود و د ر حالی که کل تحریریه را با سرعت د رمی نورد د ، سامان صابریان سیاسی را با خود ببرد . حالا بگرد ید و پید ا کنید سامان را. د ر باز می شود و د کتر خرمی، سرد بیرِ خند ان و آرام قانون وارد می شود . خیلی نامحسوس که نصف تحریریه متوجه آمد نش نمی شوند . ساعت از 15 گذشته است. کم کم همه تحریریه رسید ه اند . وحید ه کریمی حقوق و قضا با خبرنگارانش، ریز ریز می خند د من هم با ترس و لرز و تمرکزی که اگر د ر کنکورم د اشتم، رتبه برتر شد ه بود ، د ر حال خواند ن طنز آید ین سیارسریع هستم که میرا قربانی فر جیغ می زند : «پس این فرشید کجاااااااااست؟». فرشید اسحاقی اجتماعی باز هم د یر آمد ه. گزارش یکش معلوم نیست و صفحه اش بلاتکلیف است. هر بار که یکی میرا را عصبانی می کند و د اد ش را د ر می آورد ، برمی گرد م و نگاهی به چهره شیوا نیک وظیفه خبرنگار جد ید اقتصاد ی می اند ازم که انگار برق سه فاز به او وصل کرد ه اند . این بشر آنقد ر ملو و یواش است که آد م نمی د اند با چه تن صد ایی با او صحبت کند که چینی نازکش ترک نخورد . د ر همین گیر و د ار نیامد ن فرشید و عصبانیت میرا و بهت شیوا، نجمه جمشید ی د ر حالی که یوتیوب را شخم می زند و انگار به صند لی میخ شد ه است، میرا را صد ا می زند و یکهو گویی میخش کند ه شد ه باشد ، از جا می پرد و تق تق تق می رود بالای سر میرای عصبانی.(تق تق تق: صد ای تنها کفش های پاشنه بلند تحریریه) سوالش را چند بار می پرسد تا میرا حواسش جمع شود و جواب بد هد . احسان کاظمی، صفحه آرای همیشه معترض «بی قانون» باز هم د یر رسید ه است ولی به محض رسید نش سرش خراب می شوم که شروع کند . ساعت چند د قیقه ای از 17 می گذرد که همسرش زنگ می زند . چند ستون را با گرد ن کج جمع می کند و د ر تمام این مد ت می گوید : «باشه، نه، آره، خب، کی؟ کِی؟ نه، نه، نه». وارد قسمت فنی که می شوم اولین نفر سحر آویژه نشسته است. سرش د ر گوشی و د ر همان پوزیشن جواب می د هد . الهه پیربرناش عروسک جناب خان را بغل کرد ه و باز معلوم نیست از چه کسی شاکی است که د ارد بر باد می د هد ش. کنار الهه، جواد نشسته است. باور بفرمایید از د یوار صد ا د ر می آید از آقا جواد نه. حالا د یگر علیرضا صد یقی هم از خواب بید ار شد ه و به تحریریه رسید ه. کیوان وارثی نیشخط که مد یرهنری روزنامه هم هست، یک پایش بخش فنی است و مواظب است که یک وقت من و احسان کاظمی یکد یگر را نکشیم و یک پایش هم پیش علیرضا صد یقی است که ببیند کارتون های صفحه شان کی می رسد . 15/17 می شود و میرا یاد ش می آید شورای تیتر باید بروند . باید آنقد ر با صد ای بلند جمله «بچه هاااا شورای تیتر» را تکرار کند تا از جایشان تکان بخورند . فرشید اسحاقی که بالاخره رسید ه روزنامه و د ارد گوشی بازی می کند ، با وحید ه کریمی مسابقه د ارند که ببینند چه کسی زود تر می رود به شورا. کیوان وارثی نگاه نامطمئنی به ما می اند ازد ولی مجبور است برود جلسه. پرینت صفحات را برای تصحیح و سرد بیر می گیرم. چالش من و تصحیح با یکد یگر بر سر غلط های املایی است. گاهی اوقات خود م هم نمی د انم غلط املایی بعضی مطالب عمد ی است یا اینکه... بعضی ها د یکته چند می شد ه اند د ر مد رسه؟ ساعت 18 می شود . مسعود مرعشی سرد سته بی قانون ها می رسد . صفحات را می خواند و از فاصله بین تیتر و روتیتر و عکس مطلب فلانی ایراد می گیرد . بچه های حقوق و قضا رفته اند اما سرد بیر هنوز صفحات ما را نخواند ه. اقتصاد می رود ، سرزمین می رود ولی ما هنوز خواند ه نشد یم. اجتماعی که می رود تازه احسان پیربرناش ورزشی می آید . الهه برای براد ر عصرانه می آورد . سرد بیر تازه صفحات ما را د ست گرفته. حالا فقط ما ماند ه ایم و آنهایی که باید تا لحظه آخر باشند و صفحه 1 را ببند ند . تحریریه خلوت است و هربار خبر جد ید ی برسد ، فریاد میرا بلند می شود و همه را میخکوب می کند . سامان صابریان یکی د ر میان می گوید : «بابا د اریم کار می کنیمااا». سرد بیر سر شوخی را باز می کند و می خواهد با خوش مشربی کسالت را از لحظه آخری های تحریریه د ور کند . تا 8 صفحات ما خواند ه و تایید می شود و وقت رفتن است. یک خد احافظی بلند که د و نفر شاید جواب بد هند . پیش به سوی فرد ا....
چهارشنبه ، ۶آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قانون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 20]