واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: شنبه ۲ آبان ۱۳۹۴ - ۱۳:۱۴
در ظهر عاشورای حسینی هزاران نفر از زائران و مجاوران بارگاه علیابن موسی الرضا در صحن جامع رضوی تجمع و زیارت عاشورا را زمزمه کردند. به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)- منطقه خراسان- عزاداران امروز با دستها محکم بر سینه زنند، سینهای که پر است از دلدادگی به حضرت سید الشهدا. طوری بر سر و سینه میزدند و یکدست سیاهپوش شدند که گویی بهتازگی عزیزشان را از دست دادند، هر چند که سالهاست برای حسین(ع) عزا میگیرند و از کودکی به این عشق آشنا و مانوس شدند. مردم مشهد همدل و همزبان روزی پرشور را رقم زدند، مردمانی که از ماندن در خانههای گرم دل کندند و برای سوگواری به خیابانهای منتهی به حرم آمدند، سینهزنی در هیات و به سمت و سوی حرم رضوی برایشان دلچسبتر از هرجاست، سوز سرمای پاییز را بهانه نکردند، دوری و سختی راه مانع نیامدشان نشد، خیلیهایشان از شهرستانهای اطراف آمدند. عاشورا به تنهایی خودش پاییز است و غروب امروز چقدر میتواند دیوانهکننده باشد غروبی که با گذر دستهها به شب میرسد، دستههایی که طبل میکوبند و نی مینوازند، بعضی وقتها احساس میکنی نوای نی این دستههای عزاداری غمناکترین صداست که تا بهحال شنیدی و هیچ آهنگسازی نمیتواند اینقدر غمناک بنوازد، نه اینکه نتواند شاید به اندازه این نیزن دلشکسته نباشد. عزاداران عاشورایی پاییز امسال در حالی که بغض در گلوگاه داشتند بر سینه میزنند بغضی که از سنگدلی مردمانی «فاجعه تاریخی» را رقم زد. فاجعهای که قرنها گذشت اما فراموش نشد و فریاد حقطلب دلاوری در نبرد نینوا نمادی شد تا بدانیم سودای قدرت و پول آدمی را به چه ذلتی میکشاند و آزادگی و ایثار چگونه شکوه جاودانگی را به رخ عالم میکشاند. مراسم تعزیهخوانی آن طرفتر خیابان امام رضا برپاست، شمر کودکان را سیلی میزند، طنین گریه این کودکان دلآزار اما تداعیکننده فریاد کودکی است که از بیرحمی، ناجوانمردی و دنیاپرستی یک قوم میگرید تا جایی که مرگ را به زندگی با آدمهای پست ترجیح میدهد و ثابت میکند که گذشت و حقطلبی سنوسال نمیخواهد، وقتی جوانمرد باشی فرقی نمیکند همه جا خواهی بود. تعزیهخوان میگوید «مردم به خدا هیچ کس به اندازه حسین برای زنده ماندن در این دنیا سزاواتر نیست اما او مرگ را انتخاب کرد»، یاد خودم یا برخی از مردم میافتم که گاهی وقتها برای زنده ماندن و یا زندگی بهتر نه شرافتمندانهتر به هر ذلتی تن میدهیم. در لابهلای جمعیت پسر بچههایی را میبینی که شاید کمتر از ۷ سال داشته باشند. با دستان کوچکشان اما محکم و با صلابت زنجیر میزنند، درست شبیه بزرگترهایشان لباس مشکی پوشیدند. با اینکه امام حسین را نمیشناسند و درکی از واقعه عاشورا ندارند در این سرما به خیابان آمدند. فقط مادرانشان از تشنگی کودکان کربلا و جانباختن عمو در جریان یافتن آب برایشان گفته است. به راستی که داستان واقعه عاشورا هرگز انسانهای حقپذیر و روشنضمیر را در موضع بیتفاوتی قرار نمیدهد. عاشورا فرصتی شد تا ما باز به خودمان بیاییم و با یک حساب سرانگشتی کارهای این روزهایمان رصد کنیم که تا کجا در ورطه روزمرگی و خودخواهی فرورفتیم. به راستی ما خواهیم رفت اما این روز جاودانه میماند. حالا که فرصتی نشد در بینالحرمین حاضر شوم، امام رئوف، حضرت ثامن الحجج ما را از تشرف به حریماش خودش بینصیب نگذاشت و خواست تا ما باز هم مهمان او شویم... میروم سمت حرم دست به سینه اینبار- دو قدم مانده به خورشید دلم میلرزد انتهای پیام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]