واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری دانشجو: عمربن سعد کسی است که به وعده های استکبار دل خوش کرده و به وعده هایشان ایمان بسته است. عمربن سعد، یزید نبود، ولی در طول تاریخ همپای یزید و یزیدیان قرار گرفت.به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو- یادداشت دانشجویی*؛ مذاکره امام حسین(ع) با عمرابن سعد در شب عاشورا: بعد از دعوتی که سیدالشهدا از ناحیه عمر بن قرضه از عمربن سعد داشتند، عمربن سعد این دعوت تاریخی حضرت را پذیرفت. دعوتی که درس ها یی برای تمام دوران در آن نهفته است . عمربن سعد دعوت امام را اجابت کرد و پذیرفت که به دیدار امام بیاید. دیدار در محلی بود که امام حسین (ع) تعیین کرده بود. خود این تعیین محل به نوعی نشان دهنده ی ابتکار عملی است که از ابتدای این مذاکره از سوی امام(ع) لحاظ شد. خیمه گاه حسینی را در نظر بگیرید و فوج عظیمی از سپاهیانی که تکثرشان کل دشت را پرکرده بود، در چنین فضایی آن کسی ابتکار عمل را به دست گرفت که فرمانده عده ای بود که از لحاظ محاسبات نظامی تکلیفش مشخص است. اما اوست که ابتکار عمل را بدست می گیرد. اوست که اراده می کند برای مذاکره و فرمانده ارشد سپاه دشمن را به محلی می خواند که می خواهد، نه آنجایی که آنها می خواهند .عمرابن سعد با ۲۰ نفر از سربازان و نزدیکان، خودشان را به محل قرار می رسانند. از طرف دیگر حسین ابن علی(ع) نیز با ۲۰ نفر از یارانش به محل قرار می آیند . به نقل تاریخ ابتدا امام (ع) شروع به صحبت کردند و باز هم در جلسه ابتکار عمل را در دست گرفتند. این گفت وگوها را می توان در جملاتی خلاصه کرد. امام(ع) فرمودند: آیا از اینکه اراده و عزم جنگ با من را کرده ای بیم نداری! ترسان نیستی؟! تو که نسبت من را بهتر از اینها (دشمنان امام) می دانی! از خدایی که بازگشت تو به سوی اوست برای جنگ با من بیم نداری ! ببینید جنس عبارات امام حسین(ع) را با عمرابن سعد، چه تصویری از اردوگاه خود ارائه می کنند، تصویری که منطبق با اراده خداوند، عزت و عظمت است. آنچه از سپاه عمربن سعد به تصویر می کشد، سپاهی که نمازخوان بودند،چندین حج رفته بودند، عاکف بودند، زاهد بودند و با همه ی اعمالشان امام آنها را به سیاه رویی و به رسوایی و به حرکت در سمت غضب الهی معرفی می کند . نکته ی مهم اینجاست وقتی امام این مسائل را برای عمربن سعد تبیین می نماید، می فرماید: با من باش گه اگر چنین کنی، این قدرت را دارم که تو را به خدا نزدیک کند . در اینجا باید گفت که عمرابن سعد یک شهروند معمولی نسیت، شخصی است که در جایگاه سلطنت و سیطره است. لشکر و تمام امکانات حکومت پهناور بنی امیه در اختیار اوست. اما امام حسین (ع) می فرماید عزت نزد من است و نزدیک شدن به خدا تنها از مجرای وجودی من امکان دارد. اگر غیر از این بروی گرفتار می شوی. و مهم آنکه عمربن سعد در همین محل به صحت گفته های امام(ع) اقرار می کند و می گوید: تمام سخنان شما را قبول دارم و می پذیرم! ولی می ترسم اگر با شما بیایم خانه مرا خراب کنند ! ببینید وقتی جمعیتی نگاه خود را تنزل دهد، آرمان هایشان تنزل یابد، چه می شود! هر چقدر استانداردهای ما پایین آید، به نسبتش عزت و مجد و خواسته های ما هم نزول پیدا می کند . امام (ع) در جواب عمرابن سعد می فرمایند: من خودم برایت خانه می سازم. این گفته امام نه آنکه در وسط معرکه جنگ به دنبال ساخت خانه ای برای او باشند، نه! اشاره دارد به خانه ای که در بهشت برایش فراهم می کنند. امام می خواست بفهماند که صاحبان جنت ما هستیم و اگر از خداوند بخواهیم در بهشت برای تو خانه ای مهیا خواهد شد که احدی برای او این خانه نخواهد بود. عمرابن سعد اینها را نفهمید . عمرابن سعد عقبه این جمله حسین ابن علی(ع) را که خانه ای برایت می سازم که احدی برای او این خانه نخواهد بود را می دانست! همه روایات را از زبان خود پیغمبر شنیده بود! او یک انسان بی خبر و ناآگاه نیست. اما وقتی فردی سطحش پایین بیاید خودش را تحقیر می کند . عمر در جواب امام (ع) می گوید: اگر من با شما باشم می ترسم اموال و دارایی هایم را مصادره کنند . امام (ع) در جوابش می فرمایند: الا اخلف علیک خیر منها من مالی من الحجاز . اینجاست که خط کشیدن بین ولایت حقه و خود، انسان را به پرتگاه می برد. اینجاست که انسان به ابزاری برای مطامع استکبار محدود می شود. طبع ذلت پذیر و تحقیر شده وی دوباره به دنبال بهانه تراشی است . عمرابن سعد می گوید: اگر با شما باشم اینها (لشگریان بنی امیه) به خانواده من خشمگین می شوند و من از جانشان هراسانم . نمی بیند حضور ناموس اکبر خدا، زینب کبری را در خیمه گاه حسین(ع)! نمی تواند طبع ذلت پذیر خود را راضی کند ! بعد از این جملات امام حسین (ع) یقین حاصل می کنند که راهی برای هدایت وجود ندارد و هوی و هوس و ملک ری، قلب عمرابن سعد را نابود کرده و از بین برده است . امام(ع) با حالتی عتاب آلود از جایشان بلند می شوند و می فرمایند: چه بر سر تو آمده ! «ما لک» تو را چه شده! «ذبهک ا... علی فراشک فوا... انی لارجوا الا تاکل من بر العراق الا یسیرا» امام فرمودند: اشتباه نکن، فکر نکن که از سر خم کردن چیزی بدست می آوری! و بعد از نفرین وی می فرمایند: بخدا سوگند من می دانم که از گندم عراق به اندازه ی ذره ای به تو نخواهد رسید . عمر ابن سعد در جواب امام(ع) می گوید اگر «جو» هم به من برسد برایم کافی ست . ببینید عاقبت یک جامعه دینی بدون ولایت را، جامعه ای که مردمان مسلمان آن هر دو ماه یکبار پینه های پیشانی خود را می بریدند! به خاطر سجده هایشان زانوانشان مثل زانوان شتر پینه بسته بود! تاریخ می گوید بی حسین باشی و خارج از راه حسین بروی، می بازی ! این حرف را که «اگر جو هم به من برسد برایم کافیست» از زبان عمرابن سعدابن ابی وقاص صادر می شود. این جمله بسیار اهمیت دارد. بسیاری از کسانی که به دنبال هویت تراشی برای خود در تاریخ بودند از نظر «حسب و نصب» به گرد پای برخی غلامان ابی وقاص نمی رسند. چه می شود که عمربن سعد ابن ابی وقاص اینگونه تحقیر می شود و به دانه ای جو رضایت می دهد. وقتی استاندارهای ما پایین آمد، وقتی آرمان ها تنزل پیدا کرد، انسانی با آن پشتوانه و آوازه، دانه ای جو را به سعادتی که حسین ابن علی برایش فراهم می سازد، می فروشد، چون نمی تواند تمییزی بین آن دو قائل شود . عمرابن سعد کسی است که به وعده های استکبار دل خوش کرده و به وعده هایشان ایمان بسته است. عمرابن سعد یزید نبود، ولی در طول تاریخ در همپای یزید و یزیدیان قرار گرفت . امام حق دعوتش از مذاکره با عمرابن سعد ،سازش با دستگاه کفر آلود یزید نبود. همواره بین جبهه حق و باطل حلقه های واسطه ای پیدا می شوند که معمولا همان فریب خورده ها و طمعکاران هستند. در طول این مذاکرات امام سعی می کرد که یک نفر از غائله ظلمت را به قافله نور وصل کند . در نهایت چه شد! عمرابن سعد تبدیل شد به یک چهره منفور تاریخی که به هیچ کدام از وعده هایی استکبار که دل خوش به آنان بود، نرسید . *هادی جویباری مقدم؛ مسئول سابق حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه کاشان انتشار یادداشت های دانشجویی به معنای تایید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروه ها و فعالین دانشجویی است
پنجشنبه ، ۳۰مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاری دانشجو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 9]