تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):پرهيزكارى منافق جز در زبانش ظاهر نمى شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804716499




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

وداع با شهیدی که «غیرت» را زنده کرد/ همه آمده بودند بگویند «تا مبارزه هست، ما هستیم»


واضح آرشیو وب فارسی:سلام سربدار: آسمان ابری است... قرار است شهیدی تشییع شود، شهیدی که کیلومترها دورتر از مرزهای وطن به شهادت رسیده است. شهیدی که می توانست امروز کنار خانواده اش باشد اما رفت کیلومترها آن سوی مرزها. مردم آمده اند برای استقبال، برای تشییع و برای بدرقه اولین کسی که از دیار سربدارن در دفاع از حرم به شهادت رسید. مردم آمده اند برای قدردانی. مراسم با آیین نظامی شروع می شود، در شیپورها دمیده می شود و بر طبل ها نواخته می شود. سربازها زیر تابوت را گرفته اند و از چهار راه بیهق پیکر پاک رضا را به داخل مسجد جامع می آورند... در شیپورها دمیده می شود و بر طبل ها نواخته می شود. مسجد جامع پر شده است از جمعیت. سکوت همه جا را فراگرفته است، فقط صدای روحانی که بر پیکر رضا نماز می خواند شنیده می شود. به جمعیت که نگاه می کنی خیلی ها بی صدا گریه می کنند و شانه هایشان می لزرد و نماز می خوانند. وصیت نامه خوانده می شود، وصیت نامه ای که هنوز جوهرش خشک نشده است، وصیت نامه ای که ۱۳ مهر نوشته شده است. پیام سرلشکر جعفری توسط فرمانده لشکر نصر خوانده می شود. مردم شعار می دهند مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل. گویا بعد از سال ها هنوز دشمن این ملت همان است که بود فقط دست نشانده هایشان عوض شده است و این مردم چه خوب می فهمند. روضه خوان روضه امام حسین (ع) می خواند و مردم چه حالی دارند، دیگر گریه ها بی صدا نیست. روضه پای تابوت شهید مدافع حرم سوز بیشتری دارد. همیشه ندای هل من ناصر ینصرنی شنیده می شود، کل یوم عاشورا و کل یوم تاسوعا. پیکر شهید روی دست مردم از مسجد خارج می شود. آسمان هنوز ابری است... سال ۵۷ خط مقدم مبارزه داخل شهرهای مان بود و در همین خیابان بیهق شهید می دادیم. دو سال بعد این خط مقدم به مرزهای مان رسید و امروز خط مقدم مبارزه مان در سوریه و عراق و ... است. آری قرار نیست اسرائیل ۲۵ سال آینده را ببیند. پشت سرم را نگاه می کنم. مردی را می بینم که گریه می کند و اشکی نمی ریزد. زیر بغلش را گرفته اند. صورتش آفتاب سوخته است. دست هایش زبر است و خشن و پینه بسته. پدر شهید است. انگار قرار است جمله امام برای همیشه تاریخ حجت باشد؛ بحث مبارزه و رفاه، بحث قیام و راحت طلبی، بحث دنیا خواهی و آخرت جویی دو مقوله ایست که هرگز با هم جمع نمی شوند و تنها آن هایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند؛ پیرمردی عصازنان در بین تشییع کنندگان است، پسر دو ساله ای سوار بر دوش پدرش آمده است. از کودک دو ساله تا پیرمرد هشتاد ساله آمده اند تا بگویند تا مبارزه هست ما هستیم. بعد از میدان پست تلگراف قرار است چند لحظه زنان پیکر شهید را تشییع کنند. پیکر که روی دست زنان می رود قیامتی بر پا می شود. جمعیت چنان دریایی سهمگینی می شود که می خواهد تابوت را در خود فرو برد. صدای شیون زنان فضا را پر می کند. تابوت بالا و پایین می رود و می چرخد تا دوباره روی دست مردان می رود. میدان کارگر آخرین نقطه تشییع در سبزوار است. پیکر را روی زمین می گذارند. برادر شهید شروع به مداحی می کند و... پیکر را سوار آمبولانس می کنند تا برای تدفین به زادگاهش دامرود ببرند. آسمان ابری است... در مسیر روداب اولین روستا حارث آباد است. دانش آموزان کنار جاده به صف شده اند و عکس شهید را به دست گرفته اند. اهالی روستا آمده اند و وسط جاده هم اسپند دود کرده اند. در حارث آباد کاروان تشییع توقفی ندارد و عبور می کند. فسنقر دومین روستاست. اهالی روستا کنار جاده منتظر پیکر شهید بودند. بچه ها طبل به دست می نوازند. آمبولانس حامل پیکر شهید توقف می کند. زن ها روی ماشین شکلات می ریزند. یکی هم گلاب می پاشد. اهالی روستا می آیند مثل وقتی که سر به ضریح می گذارند سرشان را به شیشه های آمبولانس می گذارند و اشک می ریزند. شهید قرار است حال همه را عوض کند. اینجا هم آسمان ابری است... در برزو هم مردم برای استقبال آمده اند. آمبولانس توقف می کند. گوسفندی قربانی می کنند. روی آمبولانس شکلات می ریزند. مردم خودشان را به ماشین می رسانند تا پیکر شهید را زیارت کنند. به هر روستای که می رسیم ولوله ای برپا می شود. مردم آمده اند تا بگویند رضا تنها نیست، تا بگویند می دانیم که چرا رفتی. آسمان روداب ابری است...مردم سنگ تمام گذاشته اند. همه آمده اند. دو طرف جاده نوجوانانی با گل های لاله ایستاده اند. آمبولانس از بین گل ها عبور می کند. پیکر شهید دوباره روی دست های مردم قرار می گیرد. می رود تا در کنار مزار شهدای گمنام طواف کند. کنار مزار، روضه خوان می خواند مردم به سینه می زنند و خون می گریند. وصیت نامه شهید خوانده می شود. وقتی به قسمتی می رسد که شهید به همسرش سفارش کرده که مراقب دخترمان باشند جمعیت از خود بی خود می شود. دوباره صدای ضجه می آید. قرار نیست ستایش تنها بماند. پیکر شهید دوباره روی دست مردم قرار می گیرد. از ورودی تا داخل روداب پیکر را روی دست تشییع می کنند. دوباره آمبولانس و دوباره حرکت به سمت آخرین مقصد، دامرود. آسمان دامرود از همه جا ابری تر است...حق دارد. تمام در و دیوار دامرود عکس رضا است. پیکر که به ابتدای روستا می رسد شتری را به زمین می زنند و برای رضا قربانی می کنند. پیکر روی دست مردم به سمت خانه پدر رضا می رود. این آخرین باری است که پسری به دیدن پدر و مادر آمده است. صدای شیون و گریه از خانه بلند است. خانه ای گلی. خانه ای که بوی آقازادگی نمی دهد. پیکر دوباره روی دست قرار می گیرد تا به مصلای روستا برود. تمام محوطه مصلا را مردم پر کرده اند. برادر شهید دوباره مداحی می کند. آخرین وداع. دیگر همه بی اختیار اشک می ریزند. نماز بر پیکر شهید شروع می شود و ... حالا دیگر خانواده رضا باید غم بی رضا بودن را تحمل کنند ولی فقط این نیست باید بشنود زخم زبان های یک عده قلیل هم وطن را. هم وطن های از جنس اجنبی. هم وطن های که قرار است بگویند کار اشتباهی کرد که رفت سوریه، خوب برای چی؟...رفت سوریه تا ماهی فلان میلیون پول بگیره...جوگیر شد و رفت سوریه...اغفالش کردن...اجنبی های روشنفکر بی عرضه ی بی عقل... رضا دیگر رفت. ولی نه...ما رفتیم و رضا برای همیشه در تاریخ ماند. آسمان هنوز ابری است...


پنجشنبه ، ۳۰مهر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سلام سربدار]
[مشاهده در: www.salamsarbedar.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن