تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 22 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):تو را سفارش مى‏كنم به مداراى با مردم و احترام به علما و گذشت از لغزش برادران (دينى...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1840606818




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چه کسی انتزاعی فکر می کند؟


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: kimia_sadra21st January 2009, 12:31 PMچه كسى انتزاعى فكر مى كند؟ نویسنده: گئورگ ویلهلم فردریش هگل مترجم : صالح نجفى منبع: روزنامه شرق اشاره: هگل در نوشته اى با عنوان «منطق صغیر» در انتقاد به رهیافت كانت در نقادى عقل محض از استعاره اى سود مى جوید كه شاید كاراترین افزار براى نقد تفكر انتزاعى باشد. او مى نویسد «شناخت پیش از شناخت یافتن همان قدر باطل است كه تصمیم خردمندانه اسكولاستیكوس [نماد حكیمان مدرسى] به خوددارى از داخل شدن در آب پیش از شنا آموختن» (پیتر سینگر، «هگل»، عزت الله فولادوند، ص 104) خوددارى از تن به آب زدن و در ضمن تلاش براى فراگیرى شنا دقیقاً همان كارى است كه ذهن در حین انتزاعى فكر كردن انجام مى دهد، براى یادگیرى شنا باید دلیرانه به آب زد، براى شناخت واقعیت (حقیقت) _ هدفى كه تفكر دنبال مى كند- باید با شهامت خود را در سیلان آگاهى غوطه ور ساخت. تفكر انتزاعى، به تعبیر هگل، نشانه «نافرهیختگى» است. اهمیت این نوشته زمانى روشن تر مى شود كه یادمان باشد در تاریخ فلسفه به ناحق، هگل را قله «تفكر انتزاعى» دانسته اند. به زعم هگل، بدترین آلودگى تن زدن از آلوده شدن به جریان واقعیت/ آگاهى یا همان جدایى «ماده» از «صورت» در منطق كلاسیك و حتى فلسفه نظرى كانت است، كارى كه ذهن هاى نافرهیخته هم براى گریز از «آلودگى» رویارویى با واقعیت مى كنند. «فكر كردن؟ انتزاعى؟- «بلبشو!» هر كه فكر مى كند مى تواند، این گوى و این میدان!» از هم اكنون مى توانم داد و فریاد آن خیانت پیشه خودفروش را بشنوم كه با آب و تاب این كلمات را بر زبان جارى مى كند و این نوشته را تقبیح، زیرا این جستار بى پرده با مابعدالطبیعه سروكار خواهد داشت. آخر «مابعدالطبیعه» هم چنان كه «انتزاعى» و چه بسا خود «تفكر» نیز، كلمه اى است كه هر كه آن را مى شنود پا به فرار مى گذارد، تو گویى از آدمى مبتلا به طاعون مى گریزد. لیكن در این مقال راستش را بخواهید، چنین قصد شومى را در سر نمى پرورم، چنان كه گویى مى خواهم معناى «تفكر» و «انتزاعى» را در همین مختصر توضیح دهم. براى «جهان زیبا» هیچ چیز تحمل نكردنى تر از توضیح هایى از این دست نیست. من نیز خود تا كسى لب باز مى كند تا چیزى از این قسم را توضیح دهد پریشان مى شوم، آخر كارد كه به استخوان مى رسد حساب همه چیز دست آدم مى آید. به هر تقدیر، توضیح معناى تفكر و انتزاعى در این جستار كار زایدى است؛ زیرا جهان زیبا تنها از آن رو كه نیك مى داند «انتزاعى» بودن یعنى چه از آن گریزان است. كسى كه آرزوى چیزى را كه نمى داند چیست به دل ندارد، بر همین قیاس نمى تواند از آن بیزارى جوید. همچنین قصد ندارم با خدعه و نیرنگ جهان زیبا را با تفكر یا با قلمرو انتزاع آشتى دهم چنان كه گویى قرار است براثر گفت و شنودى كوتاه تكلیف تفكر و امر انتزاعى به تمامى روشن شود و در پایان سخن آن دو با هویت جعلى و در لباس مبدل راه ورود به جامعه را پیدا كنند و كسى هم خاطرش از دیدارشان مكدر نشود؛ حتى چنان كه انگار قرار است جامعه بى سروصدا و آرام آرام آن دو را در جمع خود بپذیرد یا چنان كه اهالى سواب مى گویند «به حریم خود راه دهد» (hereingezaunselt)، بى كه نیازى باشد راقم این سطور آشفته به یك باره این میهمان ناخوانده و غریبه، امر انتزاعى را مى گویم، به كسانى معرفى كنم كه از دیرباز با او حشرونشر و البته با نامى متفاوت آشنایى داشته اند، توگویى از قدیم الایام رفیق گرمابه و گلستان بوده اند. این گونه مجال هاى آشنایى كه با هدف تعلیم جهان [زیبا] به رغم میل باطنى اش برپا مى شوند، مرتكب این خطاى نابخشودنى مى شوند كه همزمان با آشناسازى میهمان مورد بحث را تحقیر هم مى كنند و مهمان آب زیركاه ما هم كه مى خواهد نظر مساعد همگان را جلب كند درصدد برمى آید با دغل بازى نام نیكى براى خویش دست و پا كند؛ لیكن این تحقیر و این بطالت همه چیز را خراب مى كند، زیرا تعلیمى را كه به بهایى سنگین صورت بسته بود نقش برآب مى كند. به هر حال چنین ترفندى از همان آغاز محكوم به شكست است، چون موفقیتش در گرو آن است كه كلید واژه معما در ابتدا بر زبان نیاید. اما چه چاره كه آن واژه از پیش لو رفته، عنوان مقاله را نگاه كنید. البته اگر قصد این جستار وررفتن با چنین خدعه و نیرنگ هایى بود، این كلمات اجازه نداشتند از همان ابتدا وارد صحنه شوند، ولى بسان آن آقاى وزیر كابینه در یكى از نمایش هاى خنده دار، كلمات مورد بحث ما هم ناچارند در سرتاسر نمایش با بالاپوش روى صحنه گام بردارند. آقاى وزیر هم قطعاً در پرده آخر است كه آن را از تن بیرون مى آورد و ستاره تابناك فرزانگى اش را رو مى كند. بالاپوش كلمات ما همان مابعدالطبیعه است كه البته درآوردنش تاثیرى را كه كندن پالتوى آقاى وزیر به جا مى گذارد برپى ندارد: چرا كه حداكثر بر دو كلمه روشنایى مى افكند و اوج نمایش خنده دار هم آنجا است كه سرانجام معلوم مى شود جامعه خیلى وقت است خود از اصل موضوع خبر دارد. بدین سان آنچه در پایان به كف مى آید چیزى به جز نام نیست و حال آنكه ستاره عیان شده جناب وزیر بر چیزى واقعى دلالت مى كند- كیفى پرپول! اینكه تمام افراد جامعه باید بدانند تفكر چیست و انتزاعى كدام است، در یك جامعه خوب و خردمند امرى مسلم انگاشته مى شود و ما بى گمان در جامعه اى خوب و بخرد روزگار مى گذرانیم.1 پس تنها یك پرسش به جا مى ماند: «چه كسى» انتزاعى فكر مى كند؟ قصد این نوشته چنان كه پیشتر گفته آمد، آشتى دادن جامعه با این جور چیزها نیست. این توقع از جامعه است كه با مسئله اى پیچیده سروكله بزند، در خواستن از جامعه است كه از روى سبكسرى نسبت به چیزى غفلت نورزد كه بى گمان درخور شأن و منزلت مخلوقاتى است كه از موهبت عقل برخوردارند. قصد من این است كه جهان زیبا را با خودش آشتى دهم، هرچند به نظر نمى رسد از بابت این غفلت چندان دچار عذاب وجدان باشد؛ وانگهى جامعه ما دست كم در باطن براى تفكر انتزاعى احترام خاصى قائل است چرا كه آن را چیزى متعالى مى انگارد. قضیه این است كه به روى خود نمى آورد نه از آن رو كه این قسم تفكر را خیلى سطحى مى داند بل از آن رو كه خیال مى كند سطحش خیلى بالا است، به هیچ روى آن را بى مایه یا پیش پا افتاده تلقى نمى كند، بلكه آن را پرمایه و عالى مى شمارد؛ شاید هم برعكس، در آن به چشم یك امر خاص، یك «نوع» (Espece) ویژه مى نگرد، انگار تفكر انتزاعى به هیچ كس برجستگى یا تشخصى نمى بخشد، نه مثل لباس هاى جدید، این نوع فكر كردن یا فرد را از جامعه طرد مى كند یا او را مضحكه عام و خاص مى كند یعنى یا بسان جامه هاى فقیرانه، یا مثل جامه هاى پرزرق و برق از مدافتاده كه یا با سنگ هاى گرانبها به سیاق عهد باستان تزئین شده یا گل و بوته دوزى شده اند كه اگر هم روزى روزگارى نشان از مایه دارى داشته دیگر مدت ها است كه مانند چینى هاى قلابى خریدار ندارند. چه كسى انتزاعى فكر مى كند؟ آدم هاى نافرهیخته نه آدم هاى فرهیخته، جامعه خوب و بخرد انتزاعى فكر نمى كند، چون این قسم فكر كردن اصلاً كارى ندارد و حاصلى جز بى مایگى بر پى ندارد (اینكه جورى فكر كنى كه هیچ مصداقى در عالم خارج نداشته باشد)- علت این امر نه فخرفروشى اشراف بى مایه اى است كه شأن خود را اجل از این بحث ها مى دانند بلكه بى مایگى ذاتى این قسم تفكر است. در جامعه ما آن چنان تعصب و احترامى دوروبر تفكر انتزاعى را گرفته است كه شامه هاى حساس حتماً در این نكته بوى هجو یا گوشه كنایه اى خواهند شنید؛ لیكن از آن رو كه خوانندگان هشیار روزنامه صبح را مى خوانند مى دانند كه نگارش هجویه جوایزى به دنبال دارد و لذا من باید زودتر از اینها با رقابت در این عرصه یكى از آنها را به كف مى آوردم، نه اینكه از همین ابتدا عطایش را به لقایش مى بخشیدم.در اینجا براى اثبات مدعایم به ذكر چند شاهد مثال بسنده مى كنم: هر كس این نمونه ها را به دقت از نظر بگذراند تصدیق خواهد كرد كه به درستى مدعاى من گواهى مى دهند. نخست ، قاتلى را در نظر آورید كه به سمت سكوى اعدامش مى برند. در نظر عامه مردم او قاتلى جانى است و بس. شاید برخى بانوان نازك طبع اظهار دارند كه او مردى تنومند، خوش قد و بالا و تودل برو است. عامه مردم این اظهارنظر را وحشتناك مى یابند: «چى؟ یك قاتل تو دل برو؟ چه طور كسى مى تواند تا بدین حد شیطانى فكر كند كه قاتلى را تو دل برو بخواند؟ اى داد، لابد خود شما در خباثت دست كمى از او ندارید!» شاید كشیشى هم پیدا شود و بر این گفته بیفزاید: «آقایان این گواه رواج بى بندوبارى اخلاقى در طبقات بالاى جامعه است، همان كسان كه باید از كنه امور و ضمیر ابناى بشر آگاه باشند.» آن كس كه آدمیان را ژرف تر مى شناسد، روند رشد و تحول ذهن جنایتكار را دنبال مى كند: او در شرح حال قاتل و در فرآیند تربیت وى پى به روابط ناجور خانوادگى بین پدر و مادر قاتل مى برد و درمى یابد كه در گذشته وقتى این بنده خدا مرتكب خطایى كوچك شده بود با چه مایه بى رحمى و تندى او را عتاب كرده و در قلبش بذر نفرت و كین پاشیده اند و بدین سان رابطه اش را با نظام جامعه تیره وتار ساخته اند- چندان كه در اولین عكس العمل به آن از متن جامعه بیرون شده و براى دفاع از حیثیت خویش راهى جز جنایت نیافته است. شاید گروهى به شنیدن این حرف ها لب به شكوه واكنند كه: آقا مى خواهد گناه قاتل را بشوید! این نمونه به كنار، یادم مى آید وقتى نوجوان بودم، فغان شهردارى از دست بعضى نویسنده ها به آسمان رسیده بود كه گروهى از این آقایان نویسنده پاى از گلیم خود درازتر كرده مى خواهند مسیحیت و تقوا را ریشه كن كنند. قضیه این بود كه كسى پیدا شده و در دفاع از خودكشى كتابى نوشته بود؛ واى چه مصیبتى، آدم چه حرف ها مى شنود! _ بعد، كاشف به عمل آمد كه جناب شهردار از كتاب «رنج هاى ورتر جوان» [اثر گوته، در 1774]2 سخن مى گفته است. این است تفكر انتزاعى: اینكه در وجود قاتل چیزى به جز این واقعیت انتزاعى كه او یك قاتل است نبینى و به سبب همین یك صفت هر چیز دیگر از وجود او را كه از گوهر انسانیت نشانى دارد انكار كنى. قضیه در محافل لایپزیگ كه در آنها افرادى با احساسات رقیق گردهم مى آیند اندكى توفیر دارد. اینان چرخ بزرگى را كه قاتل محكوم به اعدام به آن بسته شده گل باران مى كنند- این كار نیز نوعى انتزاع است، منتها در جهت عكس. راست اینكه مسیحیان انگار جریان «تصلیب گل آذین»3 را سرسرى گرفته اند یا به عبارت دیگر «گل آذین كردن صلیب» را و از همین روى است كه دورتادور صلیب ها را با گل مى پوشانند و مى آرایند. صلیب چوبه دار و چرخ اعدامى است كه از دیرباز تقدیسش كرده اند. و بدین سان دیگر تنها یك دلالت ندارد، كسى آن را به دیده ابزارى ناشایست و شرم آور براى مجازات محكومان نمى نگرد، برعكس صلیب اكنون مفهوم عالى ترین و عمیق ترین شكل زهد را به ذهن متبادر مى كند و تداعى گر شورانگیزترین حالت جذبه و استغناى الهى شده است. چرخ اعدام لایپزیگ، از طرف دیگر غرق در گل هاى بنفشه و خشخاش در حكم آشتى و سازشى است كه در آثار كوتسبوئه4 مى بینیم، یك جور مردم دارى بى سروته و ول انگار، چیزى بین رمانتیك بازى و شرارت. در فضایى بالكل متفاوت، یك بار از حالات پیرزنى عامى كه در بیمارستان شاغل بود چیزهایى شنیدم. او صورت انتزاعى قاتل را مى كشد و بعد با عزت و احترام او را به زندگى برمى گرداند [یعنى این كشتن و زنده كردن را با تصور انتزاعى خود از قاتل مى كند]. سر بریده قاتل را بر روى سكوى اعدام نهاده اند چنان كه خورشید بر آن پرتو مى افكند. پیرزن به دیدن این صحنه مى گوید: «وه! چه زیبا مى تابد خورشید رحمت و فیض خدا بر سر این بنده مقرب!» - آخر آدم به فرد رذل و بى سروپایى كه اوقاتش را تلخ كرده و اعصابش را به هم ریخته مى گوید: تو لایق آن نیستى كه خورشید بر سرت بتابد. پیرزن مى دید كه چه سان خورشید بر سر قاتل مى تابید و نتیجه مى گرفت كه هنوز لیاقت آن را دارد. او سر بریده را از روى سكوى اعدام برمى دارد و در پرتو فیض جهانتاب خدا مى نهد و به جاى آنكه روند آشتى دادن را با گل هاى بنفشه و بلاهت رمانتیك و احساساتى گرى تكمیل كند، در او به چشم بنده اى مى نگرد كه زیر تابش خورشید مورد رحمت و لطف الهى قرار گرفته است. كلفت جوان به پیرزن مغازه دار مى گوید: تخم مرغ هایتان فاسد شده! پیرزن به تندى جواب مى دهد: چى؟ تخم مرغ هاى من؟ این تویى كه فاسد شده اى، پوسیده اى! این را درباره تخم مرغ هاى من مى گویى؟ تو؟ آخه بى معنى! این پدر تو نبود كه شپش ها بدنش را در جاده ها به نیش مى كشیدند؟ این مادر تو نبود كه با آن مردكه فرانسوى فرار كرد؟ مادربزرگ تو نبود كه در بیمارستان دولتى سقط شد؟ اجازه دهید به جاى آن روسرى نازك یك پیرهن كامل گیرش بیاد؛ ما خوب مى دانیم او آن روسرى و كلاه هایش را كجا پیدا كرده: اگر براى خاطر آن افسرها نبود، خیلى ها دیگر این جورى كه این روزها مى بینیم بزك نمى كردند و اگر خانم هاى بى خیال آقایان بیشتر حواس شان به خانه و خانواده بود، حالا خیلى ها بایستى گوشه هلفدونى آب خنك مى خوردند. ول كنید تا سوراخ هاى جوراب ساق بلندش را خودش وصله پینه كند!- مخلص كلام، یك رشته نخ كامل روى لباسش باقى نمى گذارد. خانم مغازه دار انتزاعى فكر مى كند و دختر كلفت را _ روسرى، كلاه، پیراهن و سرتاپایش را همچنان كه انگشت ها و دیگر اعضا و جوارحش را، پدرش را و كل خانواده اش را - تنها براساس جنایتى كه از او سر زده اینكه گفته: خانوم! تخم مرغ هاتان گندیده، رده بندى مى كند تو گویى او هیچ صفت دیگرى ندارد. تخم مرغ هاى فاسد شده همه چیز را درباره دختر بیچاره بى رنگ مى كند و حال آنكه افسرهاى موردنظر پیرزن مغازه دار- گرچه آدم جداً در مورد بود و نبودشان شك مى كند- به احتمال زیاد چیزهاى بسیار متفاوتى در او مى دیده اند. حال از كلفت ها بگذریم و پیشخدمت ها را در نظر گیریم. هیچ پیشخدمتى وضعش بدتر از حال و روز كسانى نیست كه براى اقشار كم درآمد جامعه كار مى كنند وانگهى هرچه جیب ارباب پرتر باشد وضع پیشخدمتش هم بهتر خواهد بود. فرد عامى از این هم انتزاعى تر فكر مى كند. او وقتى خود را با نوكرها مقایسه مى كند ژست آدم هاى اشراف زاده را مى گیرد و رابطه خود را با او تنها از آن حیث كه طرف نوكر است تحریف مى كند. یعنى دو دسته به همین یك صفت یا محمول مى چسبد و بس. در میان فرانسویان حال و روز پیشخدمت ها از همه بهتر است. اشراف زاده با پیشخدمت خویش رفتارى خودمانى دارد، نوكر فرانسوى دوست ارباب خویش است. وقتى با هم تنها مى شوند عموماً نوكر است كه در گفت و گو را باز مى كند: نمایشنامه «ژاك و اربابش» دیدرو را نگاه كنید. ارباب تنها انفیه دان و گرد توتونش را برمى دارد و ساعت را نگاه مى كند و اجازه مى دهد نوكر به همه چیز سركشى كند. اشراف زاده مى داند كه نوكر چیزى بیش از یك نوكر نیست ولى خب آخرین خبرها و دخترهاى شهر هم دستش است و كلى نظر و پیشنهاد خوب هم در سر دارد. او از پیشخدمتش درباره این جور چیزها سئوال مى كند و پیشخدمت هم به احتمال آنچه را درباره این سئوال ها مى داند بر زبان مى آورد. البته رابطه نوكر و ارباب فرانسوى بدین جا ختم نمى شود. پیشخدمت مى تواند خود موضوعى را پیش بكشد و باب بحث از آن را بگشاید. مى تواند آرا و عقاید خاص خودش را داشته باشد و بر آنها پاى بفشارد و تازه وقتى ارباب چیزى مى خواهد كافى نیست یك دستور خشك و خالى صادر كند. او باید با بحث و استدلال پیشخدمت را مجاب كند و متقاعدش كند كه نظرش به راستى برترى دارد. در ارتش هم چنین تفاوتى به چشم مى خورد. در ارتش اتریش سرباز [صفر] را مى توان كتك زد، او را لاتى بى سر و پا (Canaille) مى شمارند؛ چون هر كسى از حق انفعالى كتك خوردن نصیب برده لاجرم لاتى بى سر و پا است(!) بدین قرار سرباز صفر براى افسران ارتش «انتزاع» سوژه اى كتك زدنى است كه موى دماغ افراد متشخص و عالى رتبه محسوب مى شود. یعنى هر آن كس كه لباس فرم ارتش را بر تن دارد و با خود شمشیر حمل مى كند (port depee) و این است كه كار افراد را گاهى به معامله و توافق با شیطان مى كشاند. پى نوشت ها: 1- اینكه هگل از «جهان زیبا» و «جامعه خوب» سخن مى گوید شاید از آن رو است كه فكر مى كرد جامعه به تعبیر خودش ارگانیك یا اندام وار عصر او حركت دیالكتیكى تاریخ را به پایان رسانده است. همین امر بسیارى را بر آن داشته تا هگل را متهم به خوش باورى یا سازش كارى با دولت وقت كنند، گو اینكه متن «جستار» وى نشان از بدبینى و دیدگاه نقاد و سخت گیر هگل راجع به وضع و حال جامعه اش دارد.م 2- «رنج هاى ورتر جوان» را گوته در 25 سالگى و در قالب رمانى نامه گونه نگاشت. مایه الهام او انتحار وكیلى جوان به نام یروزالم در لایپزیگ بود. او این داستان عالى را پس از مطالعه دقیق گزارش هاى به جا مانده از شكست هاى اجتماعى پى در پى یروزالم، عشق ناكام وى، پایان نابهنجار و نافرجام و مراسم فقیرانه تدفین وى نوشت كه جملگى بر او سخت اثر گذاشته بود. تى. جى .رید «رنج هاى ورتر جوان» را در ردیف رساله «در باب خودكشى» هیوم قرار مى دهد (بنگرید به تى. جى. رید «گوته» احمد میرعلایى، صص 30-25). م 3- «Rosicrucianism» به جریانى غریب در تاریخ مذهب كاتولیك اطلاق مى شود كه با الهام از آرا و اصول «انجمن اخوت روزى كروسیان» شكل گرفت. انجمن یاد كرده با تلفیقى از خرافه هاى ماوراءالطبیعه آئین قبالاى عرفان یهود و تعالیم اشراقى تئوسوفى به رهبرى نجیب زاده اى آلمانى به نام كریستیان روزن كرویتس در اوایل قرن 15 میلادى بنیاد شد و در قرن 17 رونق و رواجى دوچندان یافت. روزن كرویتس خود گرایش هاى ضد پاپ سالارى داشت. متفكران نامورى چون دكارت و لایب نیتس كوشیدند تا اصالت این جریان را زیر سئوال برند اما كارشان بى ثمر ماند.م 4- (1819-1761) Kotzebue نمایشنامه نویس آلمانى هم عصر هگل كه حدوداً یك دهه پس از مقاله هگل و انتقاد تند هگل بر وى به ضرب چاقوى یكى از دانشجویان متعصب الهیات آلمانى جان باخت. م منبع: Wer denkt abstrack? Kaufmann, Walter. (Hegel: Texts and commentary). Anchor Books, 1966 pp.113-118 نکته : فكر انتزاعی منطق صغیر هگل فلسفه IRAN PARAST11th June 2009, 10:21 AMفلسفه مشاء كمتر از فلسفه اشراق انتزاعي است و فلسفه صدرايي انتزاعي تر از فلسفه هاي پيشين است. اين انتزاعي شدن فلسفه به رشد علوم در جهان اسلام لطمه زد * فكر مي كنم كه اتفاقاً آماده سازي زيرساخت هاي علمي و روش شناسي علمي پيش زمينه متحول ساختن فلسفه اسلامي گردد. اگر در فلسفه غرب نگاه كنيم، مثلاً مي بينيم كه كانت به دستاوردهاي فيزيك نيوتن نظر داشت و بحث هاي وي مبتني بر آنهاست. مقصود آن است كه فلسفه ارتباط تنگاتنگي- حداقل در آغاز بسط و گسترش اش- با علم (Science) داشته است. به نظر مي رسد كه يكي از دلايلي كه فلسفه اسلامي پيوندش را با جامعه قطع كرد و همين عامل، نقش بسزايي بر ناكارآمدي آن، همين دوري فلسفه از علم و در نهايت انتزاعي شدن آن بود. اين نكته اي است كه حتماً بايد در بحث كارآمدي فلسفه اسلامي مورد توجه قرار گيرد. به همين دليل آيا فكر نمي كنيد كه پيش از تأسيس فلسفه هاي مضاف، بايد به آماده سازي علم و پي ريزي زير ساخت هاي علمي و روش شناسي علمي پرداخت؟ اين كار را تا چه حد ضروري مي دانيد؟ - اين دو كار به موازات هم بايد صورت گيرد. اهل هر دانشي بايد در حوزه و مسائل معرفتي خودشان تأمل كنند. ما هم كه اهل فلسفه هستيم، دغدغه فلسفه داريم. اصولاً بين فيزيك و فلسفه يا به بياني بين علوم عقلي و علوم طبيعي و تجربي يك دور هرمنوتيكي برقرار است. فلسفه چيزهايي را به علوم مي دهد و برعكس. در نتيجه رشد و ركود هر يك از دو طرف برطرف ديگر نيز تأثير مي گذارد. درست است كه فلسفه ما بر طبيعيات كهن متكي است اما آن گونه نيست كه اگر اين طبيعيات ابطال شود، فلسفه ما هم فرو مي ريزد؛ اما بسياري از مثال ها، شواهد و تبيين هاي فلسفي ما براساس همان طبيعيات كهن صورت مي گرفته است. امروزه بايد اين مسأله را واكاوي كنيم كه اگر فيزيك جديد و كيهان شناسي نو وارد فلسفه ما شود، تحولي را در فلسفه ما پديد نمي آورد؟ طبعاً پديد مي آورد. آيا اساساً اين ديدگاه ها با فلسفه اسلامي سازگار است؟ و در صورتي كه بتوان آن ديدگا ه ها را با فلسفه ما سازگار كرد، چقدر آن را تغيير مي دهد؟ ممكن است اصلاحاتي در فلسفه ما پديد آورد كه بتواند برخي دستاوردها و آراي علوم جديد را پذيرا گردد. مرحوم علامه طباطبايي در كتاب «نهايه الحكمه» نكته اي را مطرح كرده و سريع از آن گذشته و آن اين كه گفته مي شود ماده به انرژي و برعكس انرژي به ماده قابل تبدل هستند، بايد مورد مطالعه قرار گيرد. چه بسا اگر انرژي را ماده المواد بدانيم در نتيجه ممكن است، سلسله مقولات متحول شود و چينش اجناس و انواع از اين راي متأثر شود. هر علمي مبتني بر يك متافيزيك است و هيچ فلسفه اي نيست كه به نحوي از انحاء از علوم متأثر نباشد. بنابر اين اين كه عرض كردم فلسفه ما به حس و تجربه توجهي نداشته بدان معنا نيست كه اصلاً بي توجه بوده است. اگر در آثار فيلسوفان اسلامي مراجعه كنيد، مثلاً در همان مباحث امور عامه متوجه مي شويد كه چقدر به داده هاي حسي اتكا مي شود و براساس آنها برهان ساخته مي شود. از اين رو اينها در يكديگر تأثير و تأثر دارند و اصحاب هر معرفتي بايد تكليف خود را حوزه خودشان انجام بدهند و هر كدام به موازات يكديگر به پيش بروند. * اشاره شد كه فلسفه با علم بايد دادوستد و پيوند داشته باشد. در بحث از اين كه چرا فلسفه اسلامي از حيات و علوم تجربي به دور افتاده و خصلتي انتزاعي پيدا كرده، اين نكته را هم مي توان افزود كه بر خلاف فلسفه اسلامي كه خود را عهده دار تفلسف در چارچوب آموزه هاي ديني كرده، علم خصلتي سكولار و كاملاً اين جهاني دارد. آيا به اين دليل فلسفه اسلامي از علم دور نيافتاد و خصلتي غيرعيني نگرفت كه خاستگاه و نگرش علمي را غيرديني مي دانست؟ جهان فلسفه اسلامي جهان اثبات روح است. حال آن كه جهان علمي جهان جسمانيت و قلمرو حس است؟ - درست در همين مورد جسم، خلاف اين را ثابت مي كند كه فلسفه اسلامي در تضاد با علم بوده است. تعريف جسم در فلسفه اسلامي همان است كه فيلسوفان يوناني مطرح كرده اند. بدين معنا كه آنها را جسم را چيزي كه داراي امتداد سه گانه است مي دانند. اين منافات با علم ندارد. * نه موضوع بر سر نحوه تفوق يك ديدگاه مثلاً در فلسفه اسلامي، ترجيح و تفوق متافيزيك بر جهان جسم و حيات است. - همه عالمان متأثر از يك فيلسوف يا فلسفه خاصي هستند ولي براي اين كه فلسفه صحت پاره اي از قواعد خود را احراز كند، گاه ناچار است به فيزيك يا گزاره هاي علمي مراجعه كند و از آ� سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 313]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن