محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1855633292
سعي كنيد عاشوراي امسال به نفع اسلام تمام شود!
واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: سعي كنيد عاشوراي امسال به نفع اسلام تمام شود!
نویسنده : شاهد توحيدي
عالم جليل، مرحوم آيتالله حاج سيداسماعيل هاشمي (قده)، از علماي اعلام اصفهان بود كه از رويدادهاي ديني و سياسي اين شهر و سير تكوين آن خاطراتي ارجمند داشت. آنچه پيشرو داريد، شمهاي از مشاهدات ايشان از پيوند محرم و عاشورا با رويداد سترگ انقلاب اسلامي در شهر اصفهان است. اميد آنكه مقبول افتد. جنابعالي از شاهدان و فعالان انقلاب اسلامي در اصفهان بودهايد. درآغاز بفرماييد كه چگونه نهضت اسلامي از محرم سال 42 نضج گرفت و فراگير شد؟ بسماللهالرحمنالرحيم. الحمدلله رب العالمين و صليالله علي محمد وآله الطاهرين(ع). بايد عرض كنم كه پيش از محرم سال 1342، طي نامهاي كه خدمت حضرت امام ارسال كردم، به ايشان عرض كردم حامل نامه فرد مورد وثوقي است، لذا اگر غير از آنچه در اعلاميهها بيان ميفرماييد مطلب ديگري هست كه تذكر آن را ضروري ميدانيد، بفرماييد. ايشان ذيل يكي از اعلاميهها مرقوم فرمودند:«سعي كنيد امسال عاشورا به نفع اسلام تمام شود.» بنده از هنگامي كه نهضت حضرت امام آغاز شد، روشنگري در منابر را وظيفه خود قرار دادم. وقتي اين پاسخ را از ايشان دريافت كردم، اين احساس وظيفه در من قويتر شد، اما ديدم اگر بخواهم از اول محرم مسائل سياسي را مطرح كنم، ساواك حساس ميشود و منبر را تعطيل ميكند و خلاصه نميتوانم تا عاشورا ادامه بدهم، به همين دليل در ظرف 9 روز در منابر و مجالس شهرضا مقدمات را بيان كردم تا روز عاشورا فرا رسيد. در آن روز در يكي از مجالس بزرگ شهر منبر رفتم و با اشاره به موضوع اصلاحات ارضي گفتم اگر قرار است در اين كشور اصلاحاتي انجام شود، آيا بايد افراد آشنا به مسائل شرعي آن را به عهده بگيرند يا آدمهايي كه قصد دارند تحت عنوان اصلاحات به افساد در جامعه مبادرت ورزند؟ بعد هم به قضيه ارتجاع سياه كه مزدوران شاه مطرح كرده بودند اشاره كردم و گفتم دهان كثيفي كه با وقاحت اين موضوع را مطرح كرده است، بايد خرد شود. ناگهان احساس كردم همه كساني كه در مجلس نشسته بودند بهتزده شدند. رئيس ساواك، فرماندار و عدهاي از مأموران رژيم كه از موضوع باخبر شده بودند به مجلس آمدند و وقتي از منبر پايين آمدم از من پرسيدند اينجا چه خبر بوده است؟ من هم جواب دادم: هيچ خبري! اگر بود كه شما بوديد و ميشنيديد. معلوم شد از مأموران ساواك آدم مهمي آنجا نبود، والا كار به جاهاي باريك ميكشيد. ظاهراً در منابر محرم همان سال دستگير هم شديد. اين بازداشت چطور انجام شد و كيفيت آن چگونه بود؟ بله، در دهه اول محرم، آخرين منبر را در مسجد اقدميه رفتم. در آنجا كاغذي به دستم دادند كه در آن نوشته شده بود: براي تعمير مدرسه فيضيه، از مردم كمك بگيريد. در آن منبر به جنايت مدرسه فيضيه و ضرب و جرح طلاب و به شهادت رساندن يكي از آنها اشاره كردم و گفتم: مجلس به مناسبت شهادت امام جعفر صادق(ع) و توسط آيتالله گلپايگاني برگزار شد، اما مأموران رژيم ريختند و غائلهاي را به راه انداختند، بهطوري كه جان ايشان در معرض خطر قرار گرفت. از منبر كه پايين آمدم مرا دستگير كردند و به شهرباني بردند و ممنوعالملاقات كردند. ظهر عاشورا بود و من كه از صبح زود مشغول سخنراني بودم، بهشدت احساس گرسنگي و تشنگي ميكردم. مأموري برايم غذا آورد و به تمسخر گفت: «غذاي ادارهاي نيست. حلال است. » به او تشر زدم و گفتم: «شما خودتان داريد مسئلهسازي ميكنيد. من حرفي از حلال و حرام زدم؟ گرسنه نيستم و غذا نميخورم» و كنج زندان نشستم. من در تقويم بغلي خود اشعاري از آقاي مداح نوشته بودم. آنها تقويم را از من گرفتند و يكي از مأموران شروع به خواندن كرد و بعد هم به رئيسش گفت: «قربان! ببينيد! در اينجا نوشته است شاهان همه سگ هستند!» رئيس شهرباني گرفت و خواند. آن مأمور بهقدري احمق بود كه شعر «شاهان همه سگ جانب صحرا بردند» را اينطور فهميده بود. رئيس شهرباني خواند و گفت چنين چيزي نيست. من هم عصباني بودم و هم از اين همه حماقت خندهام گرفته بود. پسرم كه فهميده بود مرا بازداشت كردهاند، در اين فاصله همه نامهها و اعلاميهها را از خانه خارج كرده بود. مأموران مرا براي تفتيش منزل راه انداختند. آنها كاملاً مرا زير نظر داشتند و هر جا كه چشمم ميافتاد، همانجا را با دقت زير و رو ميكردند. خوشبختانه جز چند نامه عادي چيز ديگري پيدا نكردند. اگر اعلاميهها، نامهها و بهخصوص دستخط امام به دستشان ميافتاد و متوجه ميشدند ما با امام در تماس هستيم، قطعاً حكم سنگيني برايمان ميبريدند. پس شما قبل از 15 خرداد دستگير شديد. از رويداد دستگيري حضرت امام و وقايع 15 خرداد42 چطور مطلع شديد؟ چقدر از اخبار بيرون را دريافت كرديد؟ در شب 15 خرداد 42 مأموران به در خانهام آمدند و مرا سوار ماشين كردند و با سرعت از شهرضا به اصفهان بردند. در بين راه به من گفتند: آيتالله خميني را هم دستگير كردهاند. سعي كردم عكسالعملي نشان ندهم كه متوجه چيزي نشوند! فردا صبح قرار بود مرا به ساواك اصفهان ببرند. از زندان بيرون آمدم، ولي هنوز ماشين ساواك نيامده بود. در اين فاصله چشمم به يكي از همشهريهايم افتاد و به او گفتم: برادرم حاجآقا طه در بازار قيصريه هستند و شما برو و به ايشان اطلاع بده كه مرا دستگير كردهاند. او هم رفته و به برادرم اطلاع داده بود و ايشان هم اقوام را در شهرضا از سلامتيام باخبر كرده بود. ايشان بعدها ميگفتند چند روز قبل از اين قضيه در مسجد بالاسر بودم و در عالم خواب و بيداري حس كردم شما از جلوي من عبور كرديد و فهميدم بايد برايتان مشكلي پيش آمده باشد. در هر حال اخوي همراه با امام جمعه اصفهان آمدند و تعهد سپردند كه ديگر بالاي منبر از اين حرفها نزنم و به اين ترتيب از زندان آزاد شدم. بعد هم امام جمعه به من سفارش كردند با وضعيت عادي وارد شهرضا شويد كه مأموران ساواك باز بهانهاي براي دستگيريتان پيدا نكنند. از دوراني كه در زندان ساواك بوديد چه خاطراتي داريد؟ چه فضايي بر آنجا حاكم بود؟ از شب اول زندان ساواك خاطره جالبي دارم. من و چند نفر ديگر در يك زندان كوچك بوديم. در ميان ما آقاي پزشكي بود كه گفت معلوم نيست چقدر ما را در اينجا نگه ميدارند، بنابراين بهتر است در طول روز كمي در اين اتاق راه برويم تا وضعيت جسميمان به هم نخورد. شب كه شد به همسلوليهايم گفتم هر چه را كه از حفظ دارند بخوانند. خود من دعاي كميل را حفظ بودم و خواندم و آن آقاي پزشك هم زيارت عاشورا را خواند. آن شب به همه ما خيلي خوش گذشت. يكي از مسائلي كه هم به موضوع حضرت سيدالشهدا و هم به جريان عمومي انقلاب مربوط ميشد، انتشار كتاب «شهيد جاويد» بود. اين ماجرا پيامدهايي هم داشت كه در ادامه بدان ميپردازيم. شما از اين ماجرا وحواشي آن چه خاطراتي داريد؟ چاپ كتاب «شهيد جاويد» در عقايد عدهاي از مردم انحرافاتي را نسبت به مسئله ولايت و علم امام ايجاد كرد. يك روز با كسي كه سخت طرفدار مطالب اين كتاب بود بحث كردم و گفتم حيف نكرده است نعمتي را كه خداوند به ما عطا كرده است، اينگونه هدر بدهيم و در روزگاري كه دشمنان اسلام انواع و اقسام انحرافات را در اذهان مردم ايجاد ميكنند، قلم خود را بهجاي گسترش معارف اهلبيت(ع) صرف چنين مطالبي كنيم؟ بعد پرسيدم مگر ما قبول نداريم معصوم(ع) هر چه را كه بخواهند، خداوند به آنها تعليم ميدهد؟ حال اگر به آدم عاقلي بگويند هر چه بخواهي به تو تعليم ميدهيم، نميپذيرد؟ ائمه(ع) خواستند و خدا به آنان آموخت و اگر در جايي نسبت به آينده و عالم غيب اظهار بياطلاعي كردهاند به اين دليل بود كه مخاطبين استعداد دريافت نداشتهاند يا به عللي تقيه كردهاند. چند شب بعد خواب ديدم در منزل اخوي هستم و ايشان ميگويد: حضرت امام حسين(ع) تشريف آوردهاند و ميخواهند استراحت كنند. وارد اتاق شدم و عرض ادب كردم و حضرت سرشان را روي زانويم گذاشتند و خوابيدند. حتي دلم نميخواست نفس بكشم كه نكند ايشان ناراحت شوند. وقتي از خواب برخاستم تا مدتها حلاوت اين خواب در جانم بود. وقتي خوب فكر كردم كه كدام عملم ممكن است مورد قبول حضرت واقع شده باشد، همان دفاع از حريم اهلبيت(ع) به يادم ميآمد. ظاهراً شما بر شهيد جاويد، رديهاي هم نوشته بوديد. مضمون و محتواي اين رديه چه بود؟ چند سال قبل از پيروزي انقلاب، نويسندهاي قيام امام حسين(ع) را صرفاً قيامي نظامي و در جهت براندازي حكومت يزيد تحليل و برخلاف احاديث مشهور و آراي علماي اماميه، عقايدي را مطرح كرده بود. در پاسخ به اين مطالب كتابي در شرح حديث لوح حضرت فاطمهزهرا(س) كه به حديث جابر معروف است نوشتم و مسئله علم امام را در آن مطرح كردم. يكي از پيامدهاي انتشار كتاب شهيد جاويد، شهادت آيتالله سيد ابوالحسن شمسآبادي به دست باند مهدي هاشمي معدوم بود. ظاهراً جنابعالي با ايشان ارتباط نزديك داشتيد و در جريان ماجراي شهادت ايشان نيز بودهايد. شنيدن اين داستان در اين بخش از گفت وگو براي ما مغتنم است؟ بله، من با ايشان ارتباط صميمانهاي داشتم. خاطرم هست پس از آزادي از چنگ ساواك، يكي از علمايي كه خيلي اصرار داشتند در اصفهان بمانم، شهيد بزرگوار آيتالله سيد ابوالحسن شمسآبادي بودند. ايشان پس از هجرت به اصفهان، مسجد جعفر طيار در خيابان خلجا را كه نزديك خانه خودشان بود، به دستم سپردند. هر هفته با ايشان و جمعي از علما جلسه علمي و فقهي و نيز جلساتي براي رسيدگي به مشكلات مردم داشتيم. در دورهاي سيدمهدي هاشمي و دار و دستهاش وضعيت بدي را ايجاد كرده بودند و ما همگي بهشدت نگران مرحوم شمسآبادي بوديم. عصر روز قبل از شهادت ايشان به ديدنشان رفتم. ايشان چند وقتي بود به سفر رفته بودند و از هر كسي سراغشان را ميگرفتم ميگفتند هنوز برنگشتهاند. در هر حال به منزل ايشان رسيدم و در زدم. ملازم ايشان گفت آقا همين الان از مسافرت برگشتهاند و مصرّانه از من خواست به داخل بروم. گفتم ايشان خستهاند. ميروم و فردا ميآيم، ولي ايشان همچنان اصرار كرد. وارد شدم و ديدم ايشان دارند نماز شكر ميخوانند كه از سفر سالم برگشتهاند. پس از نماز، اخبار چند روزي را كه نبودند خدمتشان گفتم و صحبت طول كشيد و غروب شد. آن شب ايشان بسيار اصرار كردند كه بمانم. حس ميكردم اصرارشان عادي نيست. گويي به ايشان الهام شده بود اين ديدار آخر ماست. موقع خداحافظي هم به من گفتند به آقايان طلاب خبر بدهيد درس از روز چهارشنبه شروع ميشود و فردا هم جلسهاي خواهيم داشت. آن شب با آقاي فشاركي تماس گرفتم و پيغام ايشان را رساندم. قرار شد در جلسه فردا صبح طلاب را خبر كنند. فردا صبح به خودم گفتم من كه ديشب ايشان را ديدهام، بهتر است كمي ديرتر بروم كه اطرافشان خلوت شده باشد. در همين موقع برادرزادهام زنگ زد و گفت: ظاهراً آقاي شمسآبادي تصادف كردهاند. بعد آقاي فشاركي تلفن زدند و چيزي شبيه به همين را گفتند. بسيار نگران شدم. در تلفن سوم كه خبر شهادت ايشان را به من دادند، فوقالعاده منقلب شدم و براي چند دقيقه نتوانستم از جا بلند شوم. بعد از خانه بيرون رفتم و به آقاي روحاني برخوردم و با اتومبيل ايشان به سمت دُرچه حركت كرديم و در بين راه ديديم دارند جنازه ايشان را تشييع ميكنند. خاطرات سالها انس و الفت با ايشان به ذهنم هجوم آورد. پيكر ايشان را به مسجد بردند و پزشك فوتشان را تأييد كرد. بعد جنازه را به طرف منزلشان حركت دادند. ايشان همواره در بالاي منبر از خدا طلب شهادت ميكرد و خداوند هم دعايشان را مستجاب كرد. جنابعالي در موضوع تبيين منش اهلبيت(ع) و ماجراي عاشورا تأليفاتي داريد. از حاشيههاي تأليف اين كتب بفرماييد؟ اين كار، چه آثاري در زندگي شما داشت؟ هنگامي كه كتاب «رهبر زوّار» را مينوشتم، به حضرت زينب(س) متوسل شدم و درباره ايشان مطلبي نوشتم. شب خواب ديدم به مكه مشرف شدهام و گويي مكه و مدينه به هم وصل شده بودند. جمعيت عظيمي هم براي نماز جماعت آمده بودند و يكي از روحانيون اهل تسنن منبر رفته بود و درباره اهلبيت(ع) صحبت ميكرد. صبح از خواب بيدار شدم و مانده بودم تعبير اين خواب چيست كه از برادرم آقاي سيدعلياكبر هاشمي نامهاي دريافت كردم. در آن نوشته شده بود اهالي طالخونچه به اعتماد من به كربلا رفتهاند و نميتوانم همراهيشان كنم. شما بياييد و جايم برويد. واقعيت اين بود كه اخوي قبلاً به كربلا رفته بودند و مادرمان انتظار داشتند در اين سفر ايشان را همراهي كنند، منتها چون امكانات سفر ايشان فراهم نشده بود، برادرم به احترام مادرمان از اين سفر چشمپوشي كرده بودند. وقتي متوجه اين نكته شدم، ارادتم به اخوي صد برابر شد. همان روز به طالخونچه رفتم تا با كاروان حركت كنم. اخوي به من گفتند: گذرنامهها در اصفهان دست اخوي ديگرمان حاجآقا طه است. تصور كردم براي من گذرنامه تهيه شده است، ولي وقتي به اصفهان رفتم ديدم گذرنامه اخوي است. كمي نگران شدم، ولي به خود گفتم براي اين سفر تلاشي نكردهام. حتماً عنايت آقا امام حسين(ع) است و اتفاقي نميافتد. در هر حال با همان گذرنامه به كربلا رفتم و تمام صحنههايي را كه در خواب ديده بودم در آنجا تداعي شد. حتي يك روز پس از نماز جماعت يكي از روحانيوني كه در قم ميشناختم و از مدتي قبل به كربلا مهاجرت كرده بود، منبر رفت و مفصلاً درباره اهلبيت(ع) صحبت كرد. از منبر كه پايين آمد، خوابم را برايش تعريف كردم و گفتم، ولي در خواب ديدم منبر در بين اهل تسنن است. گفت كربلا اهل تسنن زياد دارد و من هم خطاب به آنها حرف زدم. موقع برگشتن در پست بازرسي مأمور نگاهي به عكس گذرنامه كرد و نگاهي به من انداخت و گفت به خاطر احترام به رسولالله(ص) ناديده ميگيرم. اين سفر بهواسطه توسل به حضرت زينب(س) و عرض ادب به محضر مقدسشان نصيبم شد. در سفر ديگري به كربلا در شب عاشورا تصميم گرفتم نماز شب را در حرم آقا اباعبدالله(ع) بخوانم. غسل كردم و قبل از اذان صبح به حرم رفتم و بالاي سر مرقد حضرت نماز شب و نماز صبح را خواندم و بعد در گوشهاي رو به ضريح نشستم و مشغول زيارت شدم. حال عجيبي داشتم. بعد يكي از آشنايان آمد و سلام كرد. پرسيدم: «چقدر به اذان داريم؟» پرسيد: «اذان مغرب؟» گفتم: «مگر ظهر شده است؟» گفت: «بله، ساعت 4 بعد از ظهر است.» تازه فهميدم از اذان صبح تا 4 بعد از ظهر مشغول زيارت بودم و متوجه چيزي نشده بودم. هرگز به ياد ندارم در عمرم چنين حالي به من دست داده باشد و اين همه را از عنايات آقا سيدالشهدا (ع) ميدانم.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۹ مهر ۱۳۹۴ - ۱۴:۳۲
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]
صفحات پیشنهادی
دشمن سعی می کند نفوذ ی های خود را به مجلس بفرستد آیت الله احمد جنتی خطیب نمازجمعه این هفته تهران در خطبه دوم ن
امام جمعه موقت تهران به راه های نفوذ دشمن در مراکز تصمیم ساز و تصمیم گیر کشور پس از برجام اشاره کرد و گفت دشمن سعی می کند نفوذ ی های خود را به مجلس بفرستد آیت الله احمد جنتی خطیب نمازجمعه این هفته تهران در خطبه دوم نمازجمعه ضمن تبریک و تسلیت به مناسبت شهادت شهید سردار همدانی اسعید علی آبادی مدیرعامل بازار بزرگ ایرانی – اسلامی شد
به گزارش گروه اقتصادی خبرگزاری برنا سه ماه پس از افتتاح بازار بزرگ ایرانی – اسلامی به بزرگترین پروژه تجاری – توریستی توسط دکتر حسن روحانی رییس جمهوری و تنی چند از معاونین و وزرا دولت یازدهم هیات مدیره بازار بزرگ ایرانی–اسلامی دکتر سعید علی آبادی را به عنوان مدیر عامل این مجموعتمام نذری های عجیب محرم امسال
یک ماه محرم است و یک نذری قیمه از قدیم هم قیمه امام حسینی در مراسم عزاداری معروف بوده اما اگر در هیات های مختلف بگردید حتما به موارد دیگری هم بر می خورید دو سال پیش و در ظهر عاشورا وقتی دسته های عزادای از یکی از خیایان های بلوار فردوس عبور می کردند با صحنه جالبی روبرو شدند یکآیا اختلافات ،با انتخاب رئیس جدید شورای شهرستان و شورای اسلامی شهر به اتمام رسیده ؟
با به پایان رسیدن دوره ریاست سرکار خانم حافظه شیخ الاسلامی رئیس سال دوم دوره چهارم شورای اسلامی اختلافاتی بین اعضای محترم در مورد انتخاب هیت رئیسه جدیدشکل گرفت که پس از تاخیر 40 روزه و 3 جلسه غیبت 4 تن از اعضای محترم با اخطار دوم جناب آقای فرماندار انتخابات برگزار شد و هیئت رئیسامام جمعه خاش: قیام عاشورای حسینی (ع) عامل ایجاد تحول در اسلام است
زاهدان- ایرنا- امام جمعه خاش با بیان اینکه در دهم محرم سال 61 هجری اسلام حیاتی دوباره پیدا کرد گفت قیام عاشورای امام حسین ع عامل ایجاد تحول در اسلام و دنیا است به گزارش ایرنا حجت الاسلام محمدحسین میری در خطبه های این هفته نماز جمعه خاش بیان کرد آنچه که از حرکت این امام بزرگواتمامی یکان های ارتش سیاهپوش عاشورای حسینی هستند
همزمان با ایام محرم الحرام تمامی یکان های ارتش سیاهپوش عاشورای حسینی هستند تهران - ایرنا - روابط عمومی ارتش اعلام کرد تمامی یکان های ارتش در محرم سالجاری نیز مانند سال های گذشته سیاهپوش عاشورای حسینی هستند به گزارش ایرنا از روابط عمومی ارتش هم اکنون 569 باب مکان مذهبی اعم ازمعاون فرهنگی تبلیغات اسلامی همدان خبر داد برگزاری تجمع عاشورایی در میدان امام (ره) همدان
معاون فرهنگی تبلیغات اسلامی همدان خبر دادبرگزاری تجمع عاشورایی در میدان امام ره همدانمعاون فرهنگی پژوهشی و آموزشی تبلیغات اسلامی همدان از برگزاری تجمع عاشورایی در میدان امام ره خبر داد به گزارش خبرگزاری فارس از همدان حجتالاسلام علیمراد کیانی ظهر امروز در جلسه ستاد سامانداتمام واگذاری سهام شرکت های دولتی در امسال
به دلیل رکود اقتصادی درصد کمی از اهداف خصوصی سازی تحقق یافته است و امیدواریم در بسته جدید اقتصادی دولت فرصت خوبی برای ایجاد تحریک در طرف های تقاضای بازار واگذاری ها و مزایده ها فراهم شود به گزارش تسنیم رئیس سازمان خصوصی سازی ابراز امیدواری کرد با اجرای برجام و رفع تحریم ها ایراستکبار از توسعه و گسترش فرهنگ عاشورایی ملت ایران اسلامی واهمه دارد
نماینده مردم خورستان در مجلس خبرگان رهبری گفت استکبار از توسعه و گسترش فرهنگ عاشورایی ملت ایران اسلامی واهمه دارد به گزارش خبرگزاری تسنیم از اندیمشک آیت الله محسن حیدری شامگاه چهارشنبه در آئین اختتامیه طرح ملی دادرس جمعیت هلال احمر خوزستان اظهار داشت نقش شهدا در توسعه فرهنگگفتوگو فارس با حجت الاسلام سعید مهدوی کنی آخرین لحظه حیات آیتالله مهدوی کنی به روایت فرزندش
گفتوگو فارس با حجت الاسلام سعید مهدوی کنیآخرین لحظه حیات آیتالله مهدوی کنی به روایت فرزندشگفتوگو با تنها پسر آیت الله مهدوی کنی حدود 4 ساعت به طول انجامید چه اینکه هم شوق و تعهد او برای بیان حقایق فراوان بود و هم علاقه ما به شنیدن آنها سخاوتمندانه بسیاری از خاطرات ناب خو-
گوناگون
پربازدیدترینها