تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 3 فروردین 1404    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):برترین عبادت مداومت نمودن بر تفکر درباره خداوند و قدرت اوست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

سررسید 1404

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1868124057




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تا آخرین لحظه/ روایتی از شهید حسن محقر


واضح آرشیو وب فارسی:تا شهدا: به ما نگریست و گفت: «فرماندهان اسلام در حملات، در صف اول بودند و در عقب نشینی، در صف آخر. فرمانده تا آخرین فشنگ و تا آخرین لحظه در حمله و عقب نشینی باید شرکت داشته باشد.»تا شهدا: در آن بحبوحه ی خون و آتش و هراس، همسنگری داشتیم که یک پارچه نشاط و طراوت بود. حتی در سخترین لحظات هم، دست از بذله گویی هایش بر نمی داشت. یادم هست که از شدت آتش دشمن نمی توانستیم سرمان را بالا بیاوریم. همان طور که دراز کشیده بودیم، او گفت: «نامردها مثل اینکه با ما دعوا دارند. فکر نمی کنند خدای نکرده ممکنه یکی از این گلوله هایشان به ما بخورد و زخمی بشویم؟» صدای قهقه ی بچه ها از پشت خاکریز بلند شد. پشت سرمان سیزده کیلومتر آب های هور بود و ما در منتهی الیه خشکی جزیره، آماده دفاع بودیم. دشمن گویا از شیوه ی کارمان آگاه شده بود و هر لحظه بر شدت آتش و پاتک هایش می افزود. در تمام طول مدتی که در جبهه ها بودم، هرگز نظیر آن حجم آتشی را که آن جا بر ما می ریختند، به یاد ندارم. با هر چه دستش می رسید، می زد. بچه ها به دفاع دلیرانه ای کمر همت بسته بودند. ایستادگی می کردیم و گاهی حتی بسیاری از بچه ها با عملیات شهادت طلبانه، یعنی عملیاتی که صد در صد در آن شهادت حتمی بود، جلویشان را می گرفتند. بالاخره کار به جایی رسید که فرماندهان جنگ، ایستادگی ما را به صلاح ندانستند و دستور عقب نشینی صادر شد. قایق ها آمدند و دسته دسته رزمندگان را باز گرداندند. دشمن هر لحظه نزدیک و نزدیک تر می آمد. بچه ها به روحانی گردان، شهید حسن محقر، اصرار کردند که زودتر به عقب برگردد و او با لبخند گفت: «دستورات اخلاقی موقوف، من با آخرین قایق بر می گردم، وقتی همه رزمندگان رفته باشند.» می دانستیم اصرار فایده ای ندارد و در ضمن نمی شود به مسئول گردان دستور داد و لذا قایق به قایق برگشتیم. دیدم که با عده ی بسیار کمی که هنوز خاک جزیره را ترک نکرده بودند، از پشت خاکریز ها با شلیک آرپی جی، از جلو آمدن تانک های دشمن جلوگیری می کنند و امکان عقب نشینی برای قایق ها را فراهم می سازند. تا بالاخره آخرین قایق هم رسید.همه سوار شدند و او در ساحل ایستاد. بچه ها فریاد کشیدند: «حاج آقا! بدو.» و او گفت: شما باید از تیر رس دور بشوید. یک نفر باید چند تا شلیک از پشت خاکریز ها به سوی دشمن انجام بدهد که آن ها متوجه عقب نشینی بقیه نشوند. بروید؛ من خودم می آیم. نه وقت معطلی بود و نه جای چون و چرا، زیرا به روحیه او آشنا بودیم. قایق حرکت کرد و ما با چشم هایی مضطرب او را از دور می نگریستیم که به سوی خاکریز دوید. آرپی جی اش را به سوی تانک های دشمن نشانه رفت. دوازده ساعت دیگر در حالی که همه مطمئن بودند که او به تنهایی در آن سوی آب های هور شهید شده است، از آب بیرون آمد. و این در حالی بود که به شدت خسته بود.بچه ها دورش حلقه زدند و صورتش را بوسه باران کردند. من پرسیدم: حاج آقا! چه طور برگشتید؟ با همان لبخند همیشگی در حالی که موهای سرش را خشک می کرد و اسلحه ی خیسش را به یکی از دوستان داد تا خشک کند، گفت: «آن قدر شلیک کردم تا شما از تیر رس آن ها خارج شدید و آن وقت به آب زدم» بچه ها با ناباوری به او نگاه می کردند. گفتند:«سیزده کیلو متر با شنا؟»  سرش را تکان داد وگفت: «خدا یار و یاور ماست. بله، با شنا.» گفتیم: چرا با بچه ها سوار قایق نشدید؟ با نگاه های سرزنش آمیز به ما نگریست و گفت: «فرماندهان اسلام در حملات، در صف اول بودند و در عقب نشینی، در صف آخر. فرمانده تا آخرین فشنگ و تا آخرین لحظه در حمله و عقب نشینی باید شرکت داشته باشد.» سپس دستش را به علامت تصدیق کلام خودش بالا آورد و گفت: «بله تا آخرین لحظه.»


دوشنبه ، ۲۷مهر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تا شهدا]
[مشاهده در: www.tashohada.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن