تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):عدالت نيكو است اما از دولتمردان نيكوتر، سخاوت نيكو است اما از ثروتمندان نيكوتر؛...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816481617




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

جانبازي در ركاب ولايت عشق مي‌خواهد


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: جانبازي در ركاب ولايت عشق مي‌خواهد
چندي پيش كه گفت‌وگويي با مادر جاويدالاثر جهانگير جعفرزاده از اعضاي گروه دستمال سرخ‌ها داشتيم، يادي از جانباز داريوش جعفرزاده فرزند ديگر اين خانواده پيش آمد كه به تأسي از برادر شهيدش به جبهه‌ها رفت و به امر پاكسازي ميادين مين پرداخت.
نویسنده : محبوبه قرباني 


داريوش مجروحيت شيميايي و آسيب‌ديدگي از ناحيه دست و چشم را از هشت سال دفاع مقدس به يادگار دارد. اما پس از جنگ نيز همچنان به امر پاكسازي ميادين مين پرداخت تا اينكه سال 86 در قصر شيرين و پاسگاه ولدكشته با از دست دادن چشم راست و قطع انگشتان دست چپ و آسيب‌ديدگي دوباره دست راست خانه‌نشين شد. آنچه در متن زير آمده است مصاحبه مختصري با اين جانباز سرافراز كشورمان است كه به دليل رعايت حال او، بيشتر با همسرش منيرالسادات عباسي به گفت‌وگو پرداختيم. آقاي جعفرزاده! چطور شد كه به جبهه رفتيد؟ مي‌خواستم تفنگ برادرم زمين نماند و از كاروان عشق و رفقايم عقب نمانم. همچنين من پاسدار بودم و بايد وظيفه‌ام را در قبال كشور و انقلاب انجام مي‌دادم. مسئوليت شما درجنگ چه بود و در چه عملياتي جانباز شديد؟ در سپاه مربي تخريب بودم. در جبهه مأموريت انفجارها، تخريب، پاكسازي ميدان مين، كارگذاشتن مين و. . . را داشتم. جانبازي‌ام در چند عمليات اتفاق افتاد. در عمليات الي بيت‌المقدس از كف دست راست مجروح شدم. در عمليات خيبر شيميايي شدم. 10روز بيمارستان فيروزآبادي بودم و بلافاصله كه بهتر شدم در عمليات بدر شرق دجله شركت كردم. سال 86 هم در پاكسازي ميدان مين در قصر شيرين پاسگاه ولدكشته قسمتي از پاسگاه را بايد پاكسازي مي‌كرديم. كمي جلوتر كه رفتيم يك مين قمقمه‌اي در زمين منفجر شد و از ناحيه دست و چشم مجروح شدم. انگشتان دست چپم قطع شد و ماهيچه دست چپم از بين رفت. چشم راستم كامل از بين رفت و چشم سمت چپم نيز به خاطر تركش‌هاي داخلي 0/3 ديد دارد كه معمولا چيزي نمي‌توانم بخوانم. منيرالسادات عباسي همسر جانباز آشنايي‌تان با آقاي جعفرزاده چطور رقم خورد؟ وقتي براي ثبت‌نام در كلاس خياطي به جهاد سازندگي رفته بودم با زناني آشنا شدم كه براي جبهه فعاليت مي‌كردند من هم به جمع آنها پيوستم. پس از مدتي مسئول جهاد مرا به خانواده آقاي جعفرزاده معرفي كرد. وقتي براي خواستگاري آمده بودند از شرايط جانبازي و كارشان گفتند. من و خانواده‌ام با حال و هواي جنگ آشنا بوديم به همين دليل شرايط را پذيرفتيم. با نيت خيري كه در ازدواج با يك جانباز داشتيد، سعي كرديد سبك زندگي‌تان را هم جهادي كنيد؟ از همان ابتدا بناي زندگي را بر پايه چشم و همچشمي نگذاشتم. در مورد مهريه با مادرم مشورت كردم و نظرم را كه يك سكه بود گفتم و خواستم با پدر و برادر بزرگترم صحبت كنند تا مخالفت نكنند. وقتي در مراسم پيشنهاد مرا مطرح كردند برادر كوچكترم قبول نكرد. او را راضي كردم كه نظر خودم بوده و عقيده دارم مهريه زياد خوشبختي نمي‌آورد. ولي آقاي جعفرزاده خواستند به نيت 14 معصوم 14 سكه اضافه شود. زندگي را هم نمي‌خواستم با تجملات شروع كنم. به مادر همسرم گفتم دوست دارم زندگي را ساده شروع كنم به همين خاطر يك حلقه ظريف و نازك كه رويش نگين كوچكي داشت انتخاب كردم. اما با همه اين تعاريف خوشبختي و موفقيتم در زندگي را از نفس گرم حضرت امام دارم. مادرم از مسئول انجمن اسلامي بيمارستان خواستند عقدمان را امام انجام دهند. گفتند كه حضرت امام شرايط مساعدي ندارند بايد غيابي باشد. قبول كرديم. سال 66 تولد حضرت زهرا(س) كه مصادف با سالگرد تولد حضرت امام مي‌شد غيابي خطبه عقد را از دفترشان به صورت تلفني خواندند. يك مراسم كوچك در منزل برادر بزرگم گرفتيم و از يك خانه محقر زندگي‌مان را شروع كرديم. چند فرزند داريد؟ چهار فرزند محمدعلي متولد بهمن 67 نماينده بيمه، مريم متولد مهر70 ليسانس كشاورزي، مرضيه متولد اسفند 74دانشجوي حقوق دانشگاه تهران و محبوبه متولد اسفند 75 محصل است. توصيه‌تان به زوج‌هاي جوان چيست؟ من همواره از تجربيات ديگران استفاده مي‌كردم و فهميدم كه اكثر مشكلات در زندگي‌ها به خاطر تجملات و چشم و هم‌چشمي است. هنوز هم عقيده‌ام اين است و به دخترانم همين سفارش را مي‌كنم كه ساده‌زيست باشند. به آنها مي‌گويم زندگي را مثل جنگ بدانيد اگر همه چيز مطابق ميل باشد هنر نيست هنر اين است كه با ناملايمات و سختي‌ها مبارزه كنيد. همسر شما بعد از جنگ هم باز به مناطق عملياتي برگشت تا به پاكسازي ميادين مين بپردازد، مخالفتي با اين موضوع نداشتيد. خير چون امنيت و جان مردم در خطر بود. محل سكونت و رفت و آمد آنها پر از مين بود و وجدانم نمي‌گذاشت همسرم كه مي‌توانست خدمتي كند بي‌تفاوت باشد از طرفي شغلشان ايجاب مي‌كرد در صحنه باشند. فروردين سال 86 رفتند قصر شيرين تا 29 فروردين هرچه تماس گرفتم جواب نمي‌دادند. فرداي آن روز دلشوره داشتم و كلافه بودم تا اينكه بچه‌ها گفتند دوست بابا زنگ زده است. تماس كه گرفتم گفت تهران در بيمارستان بقيه‌الله هستم و دارم مي‌روم اتاق عمل. وقتي از اتاق عمل آمد جفت چشم‌ها را بسته بودند و دو دست از نوك انگشتان تا بالاي بازو در آتل بود. يكي از انگشتانش هم قطع شده بود. قفسه سينه‌اش هم تركش خورده و عفوني شده بود. مواد منفجره مثل قير آب شده به صورتشان چسبيده بود. دو ماه در بيمارستان بستري بودند و عين دو ماه خودم كنارش بودم. دست‌ها را هر روز قبل از پانسمان مسكن قوي مي‌زدند ايشان را مي‌بردم حمام زخم‌ها را شست‌وشو مي‌كردم دوباره يك مرفين مي‌زدند تا پانسمان بعدي را عوض كنم. از سختي و شيريني زندگي با يك جانباز بگوييد. هر كسي مشكلي دارد كه مثل لباس تن است. اگر از تن خارج كنيم هيچ كس حاضر نمي‌شود لباس ديگري را بپوشد. به همين خاطر خدا هر كس را به اندازه صبرش امتحان مي‌كند. من با خدا معامله كردم و هر سختي را به جان خريده و مي‌خرم. همسرم سال 78 به خاطر كار با تاكسي تشنج مي‌كرد و افسردگي گرفته بود به همين خاطر نمي‌توانست خيلي كار كند. از طرفي حقوق جانبازي هم نمي‌گرفت به همين دليل با سختي زندگي مي‌كرديم تا اينكه با پيگيري فراوان تشكيل پرونده داديم تا توانستيم حقوقي از طريق بنياد بگيريم. هر چه سن آقاي جعفرزاده بالاتر مي‌رود رسيدگي به او بايد بيشتر باشد چون حالشان وخيم‌ترمي‌شود. در آن شرايط نبايد هيچ صدايي باشد و بايد همه جا سكوت باشد. طاقت دوري آقاي جعفرزاده را داريد؟ اصلا حاضر نيستم يك لحظه تنهايش بگذارم. وقتي ايشان در بيمارستان بودند پسرم و ديگران كمك مي‌كردند ولي از صبح تا شب بالينش بودم. حتي گاهي راه نمي‌دادند ولي اينقدر مي‌گشتم تا راهي پيدا مي‌كردم و خودم را به او مي‌رساندم. برخورد فرزندانتان با شرايط پدرشان چگونه است؟ آقاي جعفرزاده چون از ابتدا جانبازي‌‌شان اينقدر شديد نبود، بچه‌ها شرايط سلامت پدر را تجربه كرده بودند. به همين خاطر بعد از جانبازي شديد‌شان در خنثي‌سازي مين، اوايل روبه‌رو شدن با اين شرايط براي بچه‌ها كمي سخت بود. چون اصلاً نمي‌توانستند با بچه‌ها خيلي تفريح بروند. اما به مرور زمان شرايط براي بچه‌ها عادي‌تر شد و ارتباط‌‌شان با پدر صميمي است. دائم با هم شوخي مي‌كنند و رابطه‌اي دوستانه و مفرح دارند. اگر مملكت دچار جنگ شود آيا باز با اعزام همسر و پسرتان موافقيد؟ بله. من طاقت اشك رهبر را ندارم چه برسد به اينكه خطري ايشان و نظام را تهديد كند. اگر خدايي ناكرده خطري رهبر را تهديد كند حاضرم خودم هم جانم را فدا كنم. افتخاري است جانمان را فداي راه نظام اسلامي و رهبري كنيم و اين يك وظيفه است. من خواسته‌اي دارم كه اميدوارم از تريبون شما به گوش مسئولان بنياد برسد. در ديدار اخير آقا با جانبازان خيلي حسرت مي‌خورديم كه سعادت ملاقات نداشتيم. اميدوارم ترتيب ملاقاتي با ايشان داده شود. چه انتظاري از مسئولان كشوري داريد؟ چه چيزي دل شما را آزرده مي‌كند؟ از مسئولان هيچ انتظاري نداريم فقط براي حجاب و عفت مردان و زنان جامعه هر چقدر مي‌توانند تلاش كنند. متأسفانه ماهواره‌ها بي‌بندوباري را زيادتر كرده و از آن هم بگذريم حتي فيلم‌هاي الان صدا و سيما بعضاً اشكال دارد. بعد از جنگ ايران و عراق، دشمنان بررسي كردند چه چيزي باعث شد يك جوان كم سن و سال عاشقانه از جانش بگذرد به اين نتيجه رسيدند از دامان پاك مادران بود. به همين خاطر تلاش مي‌كنند اين دامان‌ها را آغشته به گناه كرده و چادرها و روسري‌ها را لكه‌دار كنند. خون شهدا بحق بوده و پابرجاست. اميدوارم سرخي خون‌شان امروز حجاب سر و چشم زنان و مردان شود.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۲۶ مهر ۱۳۹۴ - ۱۵:۰۸





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن