واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: چه كسي پيروز واقعي ميدان است؟
روابط بينالملل- ليدا هادي:
جرج بوش مكان و حتي زمان عجيبي را براي سخنراني در رابطه با گروهك هاي تروريستي و افراط گرايان حاضر در خاورميانه انتخاب كرد.
او در حالي كه در اين سرزمين عجيب جاي داشت مدعي شد كه آنچه اكنون در خاورميانه مي گذرد مانند سالهاي دهه ۳۰ ميلادي و نحوه كوتاه آمدن آنها در برابر آدولف هيتلر است.
پرزيدنت بوش در حالي در اسراييل به اداي اين سخنان مي پرداخت كه در وهله نخست با اين نطق جنجالي فقط به كوبيدن مخالف هميشگي اش در لبنان توجه داشت.
طي دو هفته گذشته، دولت لبنان كه به شدت تحت حمايت كاخ سفيد قرار دارد تصميم به تقابل با حزب الله گروه برجسته شيعيان اين كشور گرفت. به اين ترتيب يكي از روساي اصلي سازمان امنيتي فرودگاه بيروت كنار گذاشته شد و شبكه ارتباطي اين گروه را در اين پايانه از ميان رفت.
حزبالله هم به تلافي اين اقدام دولت، سهم عمده اي از بيروت را به تصرف خود در آورد و با اين كار تمامي اوضاع كشور را مخدوش كرد. و به اين ترتيب بود كه كابينه تحقير شده لبنان در هر دو جبهه شكست خورد. تا اين جا : ايران 1 آمريكا صفر!
برنامه اي كه بوش و ساير مقامات كاخ سفيد براي تقابل با حزب الله در پيش گرفته اند آميزه اي از انزواي سياسي، جنگ و فشار نظامي است. آنها از انجام مذاكره و گفت و گو با حزب الله و يا حتي حاميان آنها در تهران يا دمشق امتناع مي ورزند.
دو سال پيش واشنگتن بدون هيچ پرسشي به طوري صريح از تصميم ايهود اولمرت نخست وزير اسرائيل براي حمله به جنوب لبنان حمايت كرد. در تمامي اين سالها اين آمريكا بوده است كه دولت و ارتش اين كشور كمك كرده.
حتي با بروز بحران هاي اخير به آنها قول داده است كه تا هر زماني به تامين سلاح و مهمات مورد نياز آنها بپردازد. غافل از اين كه حزبالله بسيار قدرتمند تر از هميشه شده و ايران هم در اين ميان نفوذش را در منطقه بيش از هر زماني كرده است و در اين ميان ايالات متحده و فواد سينيوره همراه هميشگي او بيش از پيش منزوي شده و در حاشيه امور قرار گرفته اند.
چرا؟ آمريكا بايد بداند كه حزبالله مانند القاعده يك سازمان بي ريشه و بي اصل و نسب نيست كه صرفا براي اقدامات تروريستي وجود داشته باشد. حزبالله گروهي كاملا داخلي و برخاسته از ميان ملت لبنان است كه ريشه عميقي در ميان جامعه شيعيان لبنان دارد.
در سال ۱۹۸۲ ميلادي و با حمله ۱۹۸۲ اسرائيل به لبنان سنگ بناي حزب الله هم كار گذاشته شد چنان كه همچنان مقبوليت بسيار خود را به سبب مقاومت آن سالها دارد. از آن هنگام بود كه حزبالله به صداي جامعه شيعيان لبنان تبديل شد، هر چند كه در ساختار اصولي كشور همواره مورد تبعيض بوده اند.
جامعهاي كه بالغ بر ۳۰ تا ۴۰ درصد جمعيت اين كشور را تشكيل ميدهند فقط در ۱۸ درصد كرسيهاي پارلمان لبنان سهيم هستند. و در نهايت اين كه در تمامي اين سالها حزبالله مانند شبكه اجتماعي كوچكي براي مراقبتهاي بهداشتي، وامهاي كوچك و حمايت از خانواده ها مسووليت بزرگي را به عهده گرفته است.
به طوري كه ولي نصر در كتاب احياي شيعه اشاره ميكند: «نمي توان حزب الله و جامعه شيعيان لبنان را نمي توان از هم جدا كرد. »
قدرت حزبالله فقط به خاطر تجهيزات نظامي آن نيست چرا كه هم اكنون نزديك به يك ميليون شيعه لبناني گوش به فرمان آن هستند. شايد به همين دليل است كه نبايد به هيچ طريقي با اين گروه از سر جنگ و منازعات نظامي وارد شد.
آگوستوس ريچارد نورتون، نويسنده يكي از بهترين كتابها در مورد حزبالله معتقد است جنگ سال ۲۰۰۶ باعث تقويت حزبالله شد.
او به من گفت: «من اواخر سال ۲۰۰۷ در لبنان بودم. خانوادههاي شيعه كه براي مدت ۲۰ سال همواره بيطرف بودهاند حالا همه اين نظريه حزب الله را قبول دارند كه شيعه بايد به حمايت اين گروه نياز دارد.»
واكنش مقامات كاخ سفيد به آنچه كه هم اكنون در لبنان ميگذرد فقط در جنبه نظامي بوده است چرا كه آنها ارتش لبنان قول داد كه تسليحات بيشتري براي آنها ارسال كند.
اما دليل آن كه حزبالله قسمتهايي از بيروت را به راحتي تحت اختيار خود گرفت اين بود كه به هيچ طريقي ارتش لبنان حاضر به تقابل اين گروه نشد. ارتش - كه آينده اي از تمامي اقشار جامعه است- از حضور در كارزاري مي ترسيد كه صرفا شكستي سياسي و نظامي به همراه داشت.
اين قضيه فقط مختص به حزب الله نمي شود. مقامات كاخ سفيد در مواجهه با گروهك هايي مانند حماس و طالبان همواره رويه اي نظامي در پيش گرفته اند. هر يك از اين سه گروه ريشه هاي سياسي عميقي درجوامع خود دارند كه عميق و متوالي است.
هر چند همواره از آنها به عنوان شر ياد مي شود اما نبايد فراموش كرد كه اين مساله از رويكرد و مقبوليت آنها كم نمي كند. اين گونه سياست ها فقط به محبوبيت آنها اضافه مي كند.
در واقع آمريكايي ها براي تقابل با اين گروه ها نيازمند استراتژي خاص سياسي هستند، سياستي كه بايد از طريق برقراري ارتباط با رهبران آنها و توجيه براي پذيرش قواعد سياسي در پس گرفته شود.
آمريكا در حالي در پي حل بحران لبنان است كه فقط با نيمي از امكانات وارد عمل شده است. كاخ سفيد با سوريه و ايران ارتباط برقرار نميكند. شايد به اين طريق بتوان به اين موضوع دست پيدا كرد كه نظرات پيشنهادي آنها چيست و چه طور ممكن است براي حل بحران منطقه كمك كنند.
آمريكا در منطقه عامل محرك ضعيفي دارد چنان كه آنها حتي از مذاكراتي كه ممكن است دستاوردهايي براي آنها داشته باشد طفره مي روند.
نورتون مي گويد: «بحران لبنان مسئلهاي فراتر از مرزهاي منطقه است. هنگامي كه من با گروه مطالعات عراق همكاري مي كردم متوجه شدم به رغم آن كه همه آنها بر سر مسائل مهمي با هم اختلاف دارند ولي همه بر سر ارتباط با تهران موافق بودند.» جالب اين كه يكي از اين اعضا رابرت گيتس وزير دفاع كنوني دولت بوش است!
شايد گيتس متوجه شده كه خشونتها در عراق كم شد فقط به اين خاطر كه ايالات متحده با شبه نظاميان سني در عراق كه سالها دشمناني جدي بودند وارد مذاكره شد. در واقع همين ميزان ناچيز موفقيتهاي كاخ سفيد را هم بايد مرهون سياستي بود كه آنها را وارد مذاكره با مخالفان كرده است.
بوش اجازه مذاكره با ليبي و كره شمالي را داد در حالي كه تا پيش از اين هر دو كشور حامي تروريست و محور شرارت بودند. و در مورد ايران هم آمريكايي ها به مراتب مختلف با مقامات ايراني در رابطه با عراق و افغانستان گفت و گو كرده اند.
جيمز دابينز نماينده دولت آمريكا در مذاكره با ايران بر سر افغانستان، ايراني ها را ضمن گفت و گو صريح، قابل اطمينان و مفيد نام برد كه البته فقط آنچه براي آمريكايي ها موفقيت است براي ايران جاي انتقاد دارد.
بايد در انتها گفت كه اگرچه سخنراني جورج بوش در جمع رسمي اسراييلي ها در يادبود شصتمين سالگرد تاسيس اسراييل داراي جنبه اي سياسي بود اما روشي كاملا غير اخلاقي به شمار مي رود.
منبع: همشهري امارات
به نقل از نيوزويك
تاريخ درج: 6 خرداد 1387 ساعت 08:33 تاريخ تاييد: 6 خرداد 1387 ساعت 20:17 تاريخ به روز رساني: 6 خرداد 1387 ساعت 19:58
دوشنبه 6 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 399]