واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: پدرم نماد بارز يك ايثارگر بود
در ايامي كه سفري به خطه شمال كشور داشتيم با دختر شهيدي آشنا شديم كه پدرش از جانبازان مبارزه با رژيم طاغوت بود...
نویسنده : زينب محمودي عالمي
در ايامي كه سفري به خطه شمال كشور داشتيم با دختر شهيدي آشنا شديم كه پدرش از جانبازان مبارزه با رژيم طاغوت بود و تا زمان شهادت در سال 89، قريب به 32 سال در كسوت يك جانباز عوارض شكنجههاي ايادي رژيم پهلوي را تحمل كرده بود. متني كه پيشرو داريد حاصل همكلاميمان با معصومه مجيدي دختر جانباز شهيد شوكت مجيدي است. براي شروع از پدرتان بگوييد. از چه سالي مبارزه با رژيم طاغوت را آغاز كرده بودند؟ پدرم شوكت مجيدي متولد سال 1318 در سوادكوه مازندران بود. ايشان از سال 1345 وارد مبارزه با رژيم پهلوي شد و از خط امام پيروي ميكرد. همين فعاليتهاي سياسي باعث شد تا ساواك به او مشكوك شود و در بازرسي ازمنزلمان به مداركي عليه پدر دست پيدا كند. گويا از شهيد مقداري اعلاميه و تصاوير حضرت امام و دفاتري كه حاوي اشعار عليه رژيم طاغوت بود كشف ميشود. بعد از آن پدرم را دستگير ميكنند و به زندان ساري ميبرند. جانبازيشان هم در زندان رقم خورد؟ بله، در زندان با شكنجههاي بيرحمانه از پدرم استقبال و ضربات مكرر باتوم به سرشان وارد ميكنند. از طرف ديگر تزريق بعضي آمپولها كه بر سيستم اعصاب اثر منفي ميگذارد باعث شده بود تا صدمات جبران ناپذيري به پدرم وارد شود. در سالهاي مبارزات عموي بزرگم به عنوان يار و ياور برادرش در كنارش بود و در لحظه لحظه مبارزات همچون پشتيباني محكم براي ايشان به شمار ميرفت. چطور از زندان ساواك آزاد شدند؟ با اوجگيري انقلاب اسلامي بالاخره پدرم از زندان آزاد شد. اما به دليل رفتارهاي وحشيانه مأموران رژيم، بدنشان دچار رعشه و فلج شد كه تا آخر عمر وضعيت جسماني وخيمي داشت و تقريباً به مدت 20 سال قادر به انجام هيچ يك از كارهاي شخصياش نبود. بعد از انقلاب همچنان فعاليت داشتند؟ بعد از پيروزي انقلاب اسلامي با وجود معلوليت و مجروحيت جسمي به دفعات مكرر از طريق بنياد شهيد اقدام به درخواست اعزام داوطلبانه به جبهه جنگ داشت كه به دليل شرايط جسماني نامناسب با اعزامش مخالفت كردند. يادم است ايشان در زمان اشغال خرمشهر فرياد وا اسفاها سر ميداد و شبانهروز در سوز اين غم بزرگ گريه ميكرد. بعد از آزاد شدن خرمشهر بدن بيمارش را به آن ديار كشاند و با كمك برادران جهادگر از آن شهر ديدن كرد و بر خاك آن بوسه زد و نوحه خواند. پدر بعد از بازگشت از خرمشهر مقداري از خاك آن شهر را با خودش آورده بود و در بسياري از اوقات آن را ميبوسيد و گريه ميكرد. گويا شهيد توجه ويژهاي هم به مستضعفان داشتند؟ پدرم در تمام زندگي خود حامي واقعي مظلومان، يتيمان و فقرا بود. به طوري كه هزينه تحصيل چند دانشآموز فقير را پرداخت ميكرد تا اينكه آنها به مراتب بالاي علمي رسيدند. همچنين تا جايي كه امكان داشت هزينه درمان افراد فقيري كه در اطرافشان بودند را ميپرداخت و به ما سفارش ميكرد نسبت به ضعفا و فقرا رئوف باشيم. پدرم نماد بارز يك ايثارگر بود. در طول سالها جانبازي چه كسي پرستاري پدرتان را ميكرد؟ در تمام دوران مجروحيتش و سالهاي درد و رنج بيماري، مادرم با صبوري پرستار پدرم بود وتمام مسئوليت زندگي و تربيت فرزندان نيز بر عهدهاش بود. مادرم زينبوار از پدرم پرستاري ميكرد و خودش را وقف كامل همسر و فرزندانش كرده بود. پدرتان در چه سالي به شهادت رسيدند؟ پدرم خرداد سال 1389 بعد از تحمل سالها درد و رنج جانبازي به آرزوي ديرينهاش شهادت رسيد و ما براي هميشه داغدارش شديم و بر سنگ مزارش اينگونه نوشته شد: ما را هواي سلطنت ملك ديگر است / اين عرصه نيست در خور فر هماي ما / يزدان ذوالجلال به خلوتسراي قدس / آراسته است بزم ضيافت براي ما بركت روح بلند ايشان در زندگي ما كاملاً محسوس است هرگاه گره يا مشكلي در برابرمان باشد از پدر ميخواهيم كه برايمان دعا كند و يقيناً هم با دعاي ايشان بوده كه ما همواره خداوند ياريمان كرده است. در روزهايي كه خرمشهر توسط دشمن اشغال شده بود پدرم شعري در رثاي آن سرود كه درروزنامه كيهان در سال 1362 به چاپ رسيد: حماسه خونين شهر / لاشه خواران حمله آوردند/ با پر و بالي همه زآهن / و تني چون صخرهها سنگين/ وه چه بد هيبت / وه چه بد منظر / بال و پرهاشان زخون / مسلمين رنگين / لاشه خوار غرب از يكسو / كركس غربي ز ديگر سو ...
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۵ مهر ۱۳۹۴ - ۱۳:۲۹
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 6]