واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : هیچ حقیقتی وجود ندارد حی بن یقظان13th January 2009, 09:23 PMبه نظر من اگر حقیقت را معیار درستی یا نادرستی یک گزاره تعریف کنیم هیچ حقیقتی وجود ندارد و حقیقت فقط یک بازی زبانی خواهد بود . تجربه گرایان می گویند معیار درستی یک گزاره همخوانی آن با تجربه است اما این قابل قبول نیست چون خود این گزاره قابل تجربه نیست . من اعتقاد دارم ممکن است که یک گزاره با تجربه همخوانی داشته باشد اما این حقیقت نیست . این همان چیزی هست که هست . شاید شما بگویید اگر هیچ حقیقتی وجود ندارد پس حکم خودت درست نیست . جواب من این است که دقیقا همینطور است حکم من درست نیست حکم من فقط این همانی اندیشه و تجربه است . من کاملا با این سخن ویتگنشتاین موافقم که وظیفه فلسفه نه جستجوی حقیقت که این همانی زبان با اندیشه یا به اعتقاد من زبان وتجربه است . منتها به نظر میرسد که او میخواهد این را حقیقت جلوه دهد و میگوید فلسفه من مثل نردبانی است که باید پس از بالا رفتن از آن آن را رها کرد که این خود تناقض است اما به اعتقاد من ابدا لازم نیست نردبان را رها کنیم چون آن ما را نه به حقیقت که به حکمی مهم میرساند یعنی این همانی زبان و اندیشه و بیان چیزها همانطور که در تجربه هستند . این به نظر من نه حکمی بدبینانه و نه شک گرایانه است . من فکر میکنم این فروتنانه ترین جواب به پرسشهای فلسفه شناخت است . با این جواب من میپذیرم که من هیچ چیزی بیشتر از مثلا یک گربه نمیدانم و این دور از واقعیت نیست که انسان نتواند از حیوان بودن فراتر رود . s_mary21st January 2009, 12:47 AMسلام چيزي كه بيان كرديد بسيار كوتاه و در حد تلگراف كردن سخنان مفصل بسياري از فلاسفه بود . لطفا بيشتر توضيح بيد تا موضوع روشن تر و قابل فهم تر بشه . حقيقت چيست ؟ حی بن یقظان22nd January 2009, 02:00 PMدر نوشته بالا من حقیقت را معیار درستی یا نادرستی یک عبارت تعریف کرده ام . و گفته ام چنین معیاری وجود ندارد . فرض کنید من بگویم کتاب روی میز است و این جمله را با آنچه هست مطابقت دهم . و بگویم بله همینطور است یا خیر . حالا اگر بگویم معیار درستی یک جمله مطابقت آن با به اصطلاح تجربه است در واقع من گفته ام هر عبارتی که با تجربه مطابقت داشته باشد حقیقت است . اما مساله این است که وقتی خود این عبارت را بررسی کنیم میبینم هیچ جور ارتباطی با تجربه ها ندارد چه رسد به انطباق . مطلب دیگر اینکه ممکن است کسی بپرسد میز چیست ؟ خب من به یک شیئ اشاره میکنم . اما اگر کسی بپرسد حقیقت چیست . من نمیتوانم به چیزی اشاره کنم . فرض کنید من در جواب بگویم حقیقت هستی و هرچه در آن است . در اینصورت البته سوال با معناتر میشود ولی در عین حال سختتر هم میشود چون 3000 سال است که فلسفه در جستجوی جواب همین سوال است . اما اگر جواب مرا بخواهید در جواب همین سوال میگویم چیزی که وجود دارد کیفیات است و اگر ماهیتی وجود داشته باشد ناشناخته است و من فکر میکنم معمولا روی همین ماهیت ناشناخته که وجود داشتنش نامعلوم است حقیقت گفته میشود . IRAN PARAST11th June 2009, 10:08 AMاگر میشه لطف کنید موضوع رو بازتر کنید فلسفه به گفته سقراط حکیم «جستجوی حقیقت» و فیلسوف دوستدار حقیقت است، سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 255]