واضح آرشیو وب فارسی:وارث: آری از جدم رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ شنیدم که می فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است و اگر روزی معاویه را در بالای منبر من دیدید، بکشید. ولی مردم مدینه او را در عرشه منبر دیدند و نکشتند و اینک خداوند آنان را به یزید فاسق مبتلا و گرفتار نموده است.وارث : با نگاهی به سخنان امام حسین ـ علیه السّلام ـ از همان ابتدای قیام آن حضرت متوجه این موضوع می شویم که آن حضرت بعنوان ولی و امام مسلمین دست به این حرکت زد. وقتی والی مدینه «ولید بن عتبه» از آن حضرت خواست که با یزید بن معاویه به عنوان حاکم اسلامی بیعت کند امام ـ علیه السّلام ـ از بیعت کردن، امتناع کردند و چنین فرمودند:«ای امیر! مائیم خاندان نبوت و معدن رسالت، خاندان ماست که محل آمد و رفت فرشتگان و محل نزول رحمت خدا است، خداوند اسلام را از خاندان ما شروع نموده و تا آخر نیز همگام با ما خاندان به پیش خواهد برد ... ». امام ـ علیه السّلام ـ بعد از این بیان به خصوصیت یزید بن معاویه می پردازد و در پایان می فرمایند که:«... و باید ما و شما آینده را در نظر بگیریم و ببینیم که کدام یک از ما سزاوار و لایق خلافت و رهبری امت اسلامی و شایسته بیعت مردم است(1) ...». و بعد از این سخنان بود که امید ولید و مروان بن حکم، به یأس مبدّل شد. امام ـ علیه السّلام ـ روز بعد در ملاقاتی با مروان بن حکم چنین فرمودند: «باید فاتحه ی اسلام را خواند که مسلمانان به فرمانروائی مانند یزید گرفتار شده اند، آری از جدم رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ شنیدم که می فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است و اگر روزی معاویه را در بالای منبر من دیدید، بکشید. ولی مردم مدینه او را در عرشه منبر دیدند و نکشتند و اینک خداوند آنان را به یزید فاسق مبتلا و گرفتار نموده است(2)». امّا شاید بهترین دلیل که امام ـ علیه السّلام ـ خود را شایسته رهبری می دانست و بعنوان امامت الهی دست به این قیام زد سخنانی باشد که اخطب خوارزمی نقل می کند. وی می گوید: همان شب که امام ـ علیه السّلام ـ از مجلس ولید خارج گردید به حرم رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ وارد شد و در کنار قبر آن حضرت قرار گرفت و با این جملات به زیارت آن حضرت پرداخت. «... درود بر تو ای رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ من حسین فرزند تو و فرزند زاده تو هستم. و من سبط تو می باشم که برای هدایت و رهبری امت، مرا جانشین خود قرار داده ای، ای پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ اینک آن ها مرا تضعیف نموده و آن مقام معنوی مرا حفظ ننمودند و این است شکایت من به پیشگاه تو تا به ملاقاتت بشتابم(3)». امام حسین ـ علیه السّلام ـ در وصیت نامه ی خود نیز قیام خود را جهت اصلاح مفاسد امت و احیاء و زنده کردن سنت و قانون جدش رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ و راه و رسم پدر بزرگوارش علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ می داند. و در حقیقت خود را جانشین نبی اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ می داند(4). امام حسین ـ علیه السّلام ـ تاهنگام شهادت خود بارها بر این نکته تأکید کرد که قیام او به عنوان ولی و امام مسلمین صورت می گیرد. خوارزمی در مقتل خود نقل می کند که: حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ در ساعات آخر عمر خود در حالی که سوار اسب گردیده و شمشیر بدست داشت و در حالتی که از زندگی قطع امید کرده و تصمیم بر مرگ و شهادت گرفته بود در مقابل دشمن قرار گرفت و این اشعار را می خواند: «مرگ بهتر از پذیرفتن ننگ است و پذیرفتن ننگ بهتر از قبول آتش، من حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ هستم، سوگند یاد کرده ام که در مقابل دشمن سر فرود نیاورم ...، ما چراغ های (هدایت) خدا هستیم که در روی زمین می درخشیم ...، کتاب خدا در پیش ما است ... و در میان ما است وحی و هدایتی که به نکوئی یاد می شود. و ما در میان همه ی خلق وسیله امن هستیم و این حقیقت را در میان مردم گاهی نهان داریم و گاهی عیان و (5)...» طبری مورخ بزرگ جهان اسلام نیز نقل می کند که: امام حسین ـ علیه السّلام ـ نامه ای به اهل بصره و بزرگان شیعه در آن شهر نوشت که در آن نامه بعد از حمد خداوند و درود بر نبی اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ چنین بیان می کند:« ... خداوند محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ را جهت پیامبری برگزید و او را بوسیله نبوت گرامی داشت ... و کنّا اهله و اولیائه و اؤصیائه و ورثته و احقّ الناس بمقامه فی النّاس و(6) ... » یعنی ما اهل بیت و اولیا و جانشینان و وارثان پیامبر و مستحق ترین مردم به جانشینی آن حضرت در بین مردم هستیم. با توجه به مطالب بیان شده به خوبی روشن می شود که امام حسین ـ علیه السّلام ـ بارها خود را امام و ولی مسلمین معرفی کرده است و قیام او نیز برخاسته از چنین موضعی بوده است. پی نوشتها: 1. خوارزمی،اخطب، مقتل خوارزمی، ج1، ص182. 2. خوارزمی،همان، ج1، ص185، فصل 9، تاریخ بغداد، ج 12، ص 181، تهذیب التهذیب، ج 2، ص 428. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 348. و... 3. خوارزمی، همان، ج 1، ص 186. مقتل عوالم، ص 54. 4. خوارزمی،همان، ج 1، ص 188، فصل 9، مقتل عوالم، ص 54. 5. همان، ج 2، ص 33. 6. طبری،محمدبن جریر، تاریخ طبری، بیروت، انتشارات دارالکتب العلمیه، ج3، ص 280، تاریخ سال 60. /1102101305
پنجشنبه ، ۲۳مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: وارث]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 77]