تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 12 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مرگ آرى امّا پستى و خوارى هرگز، به اندك ساختن آرى امّا دست سوى اين و آن دراز كردن هرگ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836766077




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

طنز؛ حال آمدی؟!


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
طنز؛ حال آمدی؟!




در عنفوان جوانی چنان که افتد و دانی، با ذوالجمال صعب الوصالی سری داشتم و سرّی می دادم و سیم بکسل می ستاندم، به حکم آنکه کنارش قدم زدن در جمع مایه مباهات بود و صورتش دیدن، یحیی الاموات.











مجله خط خطی - پدرام ابراهیمی: در عنفوان جوانی چنان که افتد و دانی، با ذوالجمال صعب الوصالی سری داشتم و سرّی می دادم و سیم بکسل می ستاندم، به حکم آنکه کنارش قدم زدن در جمع مایه مباهات بود و صورتش دیدن، یحیی الاموات.

اگر خلقت برای من هم این بود
کنون اوضاع و احوالم نه این بود


باری ز دور دیدم با سبیلی صحبت می کند. گذشت و بگفتمش که بود؟ گفت: «از دوستان دورانِ تحصیل.» روزی دگر دیدمش که با کسی نشسته و قهوه می نوشد و نیشش تا پس گردن باز بود. گفتمش کیست؟ گفت: «او برای من چون برادر است، دل بد مکن.» دگر بار دیدمش با پهلوانی نشسته و با او ملاطفه در پیوسته و از تشویش جهان گسسته، گفتمش فلان که بود؟ گفت: «دوست معمولی است. خیلی پسر خوب و پاکی است عزیزم.»

این گذشت و شبی دیدم که با رندی به خانه رفت و ندانم آفتاب به چه مشغول بود که صبح آن شب از راه نمی رسید. گفتمش: «کلاهم را بگذارم بالاتر یا همینجا خوب است؟» گفت: «عجیب سوالی است و بوی کنایت می دهد.» گفتم: «فلان که بود که به خلوتش رفتی و غیرت و آبروی من رُفتی؟» عتاب آغاز کرد که: «یعنی تو را به من اعتماد نیست؟ چطور به خودت اجازه می دهی اینطور سخن بگویی؟» و موج اشک به ساحل رخسار دواند. سرشک غمش به پشیزی نگرفتم و دامن از وی درکشیدم و همی خواندم:

اگه عشق همینه
اگه زندگی اینه
نمی خوام چشمام این دنیا رو ببینه...


شنیدمش که کت واک کنان همی رفت و می گفت:

«یکی رفت از صف وصل نگاری
چه غم باشد که می آید هزاری»


این بگفت و سفر کرد و از آنجا که من تیر ماهی ام و هر که روی از خرچنگ گیرد، خرچنگ به سمت وی رود، پریشانی اش در من اثر کرد. خود می فریفتم که: «روشن فکر باش و تحجر یکسو نه. و درباره اش قضاوت مکن که شاید سوءتفاهم شده باشد. شاید برای مادر بیمارش دارو می خواسته. نیمه پر لیوان بنگر. اصلا تو اگر به جای شوی مدونا و بریتنی بودی چه می کردی؟ خشک مغز نباش و بگذر. در عفو لذتیست که در انتقام نیست.»

هم بر این اقوال مداومت کردمی تا در من اثر بخشید. به شکر و منت باری، پس از مدتی پیامک داد: «Bidari?» آن وقت شبی که اپراتور نیز به آدم پیامک نمی دهد، پیامش خروشی در خاطر من افکند و ظلمش ز یادم برفت و شوق دیدارش لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه که بودم. سحر به دیدارش شتافتم، دیدمش پکیده و سرو قد خمیده و گونه تکیده و دور چشم ترکیده و باغ گیسوان خشکیده و شمشیر ابروان کند شده و توسن نگاه به گل نشسته و لشگر مژگان شکست خورده و گردن و بازو چو قیسی چروکیده و گن لاغری جادویی دکتر جیمز به دادش نرسیده. میو میو کرد و خواستش که در کنار گیرم؛ کیف را در میانه نهادم و کناره گرفتم و گفتم:

«کردی دریغ سایه زلفت از این مقیم
آن روزها که قبله من بود خانه ات
حال آمدی که زلف تو بر روی شانه هاست
کمتر ز موی کنده به دندان شانه ات»








تاریخ انتشار: ۲۳ مهر ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۱





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 82]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن