واضح آرشیو وب فارسی:شبستر نیوز: به گزارش شبسترنیوزدر بخش «پنجشنبه ها با شهدای شبستر » این هفته باسرباز شهید محرم محمودزاده اقدم آشنا می شویم: سال ۱۳۴۳ بود که در روستای قره تپه یکی از سربازان امام خمینی قدم به دنیا نهاد. اولین فرزند خانواده بود که حسین ...به گزارش شبسترنیوز در بخش «پنجشنبه ها با شهدای شبستر » این هفته باسرباز شهید محرم محمودزاده اقدم آشنا می شویم: سال ۱۳۴۳ بود که در روستای قره تپه یکی از سربازان امام خمینی قدم به دنیا نهاد. اولین فرزند خانواده بود که حسین آقا و فاطمه خانم را بسیار خوشحال کرد نامش را محرم گذاشتند تا عشق و علاقه به امام حسین (ع) همیشه در خانواده شان باقی بماند. خانواده ای بسیار مذهبی بودند و پدر اهل کار و کشاورز بود. سعی می کردند روزی حلال به دست بیاورند و فرزندشان با روزی حلال بزرگ شود. پدرش بسیار مرد قدرتمندی بود که در روستا به حسین پهلوان مشهور بود. واقعاً پهلوان بود نه به کسی زور می گفت و نه زیر بار ظلم می رفت. محرم که بزرگتر می شد شکل و شمایل پدر را داشت از همان کودکی بدن بسیار قوی و هیکل بزرگی داشت. هفت ساله که شد در مدرسه ابراهیمی قره تپه ثبت نام کردند. تحصیلات ابتدایی را با موفقیت گذراند. همان موقع به علت دور بودن مدرسه از خانه شان هر روز دوبار به مدرسه رفت و آمد می کرد در کنار تحصیل به پدر و مادر درکارهای دامداری و کشاورزی کمک می کرد. آن روزها مادرش بیشتر مریض می شد محرم با آن سن کوچک همیشه هوای مادرش را داشت و بسیار به او علاقه مند بود. ناچار بود جهت کمک به پدر و فراهم کردن خرج خانواده به آنها کمک کند. لذا تصمیم گرفت به تهران عزیمت کند و در نزد فامیل هایش به کارگری مشغول شود مدرسه را نیمه تمام گذاشت و به تهران رفت. پولی را که از راه کارکری بدست می آورد به خانواده اش می فرستاد. بعد از چند سال کارگری تصمیم گرفت به خدمت مقدس سربازی اعزام شود. در اولین فرصت خودش را در تهران به یگان های اعزام مشمولین معرفی کرد و در تاریخ ۱۸/۱۲/۶۴ به خدمت مقدس سربازی اعزام شد. دوران آموزش سربازی را به مدت سه ماه در پادگان آموزشی کرمان گذراند. و موقع تقسیم سربازان به لشکر ۶۴ ارومیه به گردان تکاوران افتاد. محرم تکاور بسیار ورزیده ای بود. از همان روزهای اول در غرب کشور در خط مقدم منطقه گلازرد در مقابل ضد انقلاب و بعثیون قرار داشت. آذرماه سال ۶۵ بود که گردان تکاوران را برای گذراندن یک دوره ی تخصصی آموزشی تکاوری به پادگان پسوه فرستادند. دو ماه آخر سال ۶۵ را پس از گذراندن دوره ی تخصصی در منطقه جنگی حاج عمران خدمت می کرد. محرم هر آنچه را که در خدمت سربازی یاد گرفته و یا از نزدیک مشاهده کرده بود در دفترچه خاطراتش ثبت می کرد که هم اکنون آلبوم عکس و یکی از دفترچه های خاطراتش در دست خانواده می باشد. در عملیات کربلای هفت از خود شهامت و شجاعت زیادی نشان داد. او آرپی چی زن بود و در خط مقدم به شکار تانکهای عراقی می رفت. بعد از عملیات برای دیدن خانواده به مرخصی آمده بود. سعی می کرد با تمام قوم و خویش و دوستانش دیداری داشته باشد. از بس به او علاقمند بودند اولین شب که به مرخصی آمده بود تمام فامیل برادران و خواهران و نزدیکان همه در یک جا جمع شده بودند. انگار پروانه ها به دور شمع می گردند و از روشنایی اش بهره می برند. آری محرم از خاطرات دوران سربازی و جبهه می گفت و پدر سراپا به صورت پسر نگاه می کرد. عاشق جمال پسر شده بود. آخر در مساجد شنیده بود که امام حسین (ع) به هنگام عزیمت علی اکبر (ع) به میدان از پشت نگاهی به او انداخت و آهی کشید گویا به قلب پدر محرم نیز القا شده بود که این آخرین دیدار است. پس از چند روز مرخصی دوباره وقت خداحافظی رسید. این بار محرم بود که از همه حلالیت می طلبید او وصیت نامه اش را قبلاً نوشته بود و در آن وصیت نامه از مادرش حلالیت طلبیده بود این بار مادر در بستر بیماری خوابیده محرم به او نزدیک و از میان دو چشم مادر بوسه زد زیرا شنیده بود هر کس موفق شود برای رضای خدا میان دو چشم مادرش را ببوسد بهشت بر او واجب می شود. خوشا به حال او که بهشت بر او واجب شده و عجله داشت که خود را به منطقه جنگی برساند و آرپی چی بدست در مقابل دشمن بعثی بایستد. تقریباً شانزده ماه بود که از خدمت سربازی سپری می شد تقدیر الهی چنین بود گلی را از گلهای خمینی گلچین کند. مورخه ۱۶/۶/۶۶ بود که مورد اصابت تیر مستقیم دشمن بعثی قرار گرفت و در همانجا پس از ذکر یاحسین به درجه رفیع شهادت رسید و روح پاکش به ملکوت اعلی پیوست. آری او حسینی بود و در راه و آرمان امام حسین (ع) به شهادت رسید. سربازی که فداکاری و شهامت و دینداری را از مولای خود یاد گرفته بود و به دیدار مولایش شتافت سه روز بعد خبر شهادت محرم به روستا رسید و پس از در جریان گرفتن خانواده این بار از بلندگوی مسجد نام محرم را بر زبان آوردند که به ماه محرم هنوز زیاد مانده بود غافل از اینکه کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا. همه جمع شدند پس از تشییع در شبستر و اقامه نماز توسط امام جمعه به زادگاه اصلی روستای قره تپه منتقل کردند. در روستا نیز در روی دستان مردم به خوبی استقبال شد و سرانجام پیکر پاکش در کنار پسر خاله اش شهید عباس فرهادی به خاک سپرده شد. خوشا به حالش که نامش تا ابد در دل عاشقان و دوستانش زنده ماند و با خط سرخ شهادت راه روشنی را به آیندگان نشان داد. پدر واقعاً قهرمان صبر بود بر شهادت فرزندش خدا را شکر کرد که برای او فرزندی داده بود که در راه امام حسین (ع) و آرمان او به شهادت رسید. خوشا به حال پدران و مادرانی که در داغ فرزند خود برای امام حسین (ع) و اهل بیت او گریه می کنند و فرزند خود را امانتی می دانند که خداوند به آنها داده که در راه اسلام به شهادت برسند. وصیت نامه سرباز رشید اسلام شهید محرم محمود زاده بسم الله الرحمن الرحیم بنام الله یاور مظلومان و درهم کوبنده ستمگران با سلام و درود به محضر مبارک آقا امام زمان و نائب برحقش خمینی کبیر رهبر انقلاب اسلامی ایران و با سلام و درود به رزمندگان کفرستیز اسلام و با سلام و درود به شهیدان گلگون کفن و با سلام و درود به ملت شهید پرور و همیشه در صحنه ایران که لباس دامادی ندیدند. جان هدیه ای ناقابل در راه اسلام است و هر جا مرگ با عزت فرا رسد با آغوش باز به سویش خواهم رفت در این باره خداوند در حدیث شریف قدسی می فرمایند: هر کس مرا طلبید می یابد و هر کس مرا یافت دوستم می دارد و من هم او را دوست دارم و او بر من عشق می ورزد و هر کس به من عشق ورزید من هم به او عشق می ورزم می کشم او را و هر کس را بکشم خونبهایش هستم و خون بهایش را خواهم داد در روز قیامت امام حسین (ع) می فرماید: موتنی غز خیر من حیاه فی ذلّ بنام خدا از او زنده شده ام و به دستور او خواهم مرد و هر چه دارم از خداست من کوچکتر از آن هستم پیامی به مادر شهید داشته باشم. مادران شهید بدانید خون فرزندان شماست که اسلام تا امروز به پیروزهای بزرگ نائل آمده است و شما مادران شهید هستید که اسلام و خون شهیدان را زنده و پایدار نگه می دارید چون زینب قهرمان بود که بعد از شهادت امام حسین مسئولیت زنده ماندن اسلام و خون شهیدان را عهده دار بود پس مادران شهیدان شما مسئولیتشان بیشتر از آن زمان است و می باشد. مادرم من بنده روسیاه حقیر را حلال کن چون فرزند خوبی برایت نبودم مادرم شما برای من زحمات بیشتری را کشیدید. شبها نخوابیدید با زحمات زیادی مرا به این سن و سال رساندی تا جبران زحمات شما را بکنم ولی خدا خواست در راه دین و اسلام عزیز کشته شوم تا اسلام زنده بماند. پدرم خوب می دانم برایت زحمت دادم. با کار کشاورزی با دستهای پینه بسته کمترین درآمد زندگی من را بزرگ کرده بودی تا در آینده در موقع پیری برایت کمک کنم. ولی خدا نخواست چون آفریده شدم و خواست در راه اسلام کشته شوم تا این اسلام و مکتب قرآن زنده و جاوید بماند و از اهالی روستای قره تپه می خواهم که اگر به کسی بدی کرده یا حق کسی را پایمال نموده ام یا به نحوی از من بدی دیده حلال کنید مال دنیا از نظر مادی چیزی ندارد. مادر جان در مرگ پسرت ناراحت نباش چون پسرت خودش خواسته است اگر گریه کردی برای من گریه نکن برای علی اکبر و علی اصغر طفل شیرخوار حسین گریه کن و برای دیگر سربازان گریه کن اگر مادر گریه و زاری بکنی دشمنان اسلام خوشحال خواهند شد. مرا در کنار پسرخاله ام عباس فرهادی به خاک بسپارید تا به همدیگر خیلی نزدیک باشیم. دوباره مادر و پدر برایتان می سپارم که ناراحت نباشید من خود آگاهانه این راه را برگزیدم. گذشته از اینها وظیفه هر فرد مسلمان و غیر مسلمان است که از دین و وطن خود دفاع کند و اگر کشته شود جایش در بهشت است و این وعده حقی است که خداوند داده است. به امید پیروزی رزمندگان اسلام بر علیه کفر جهانی دیدار در کربلای حسینی و السلام علی من التبع الهدی محرم محمود زاده اقدم ۱۴/۳/۶۵
پنجشنبه ، ۱۶مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبستر نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]