تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خداوند فرمود: «... هرگاه بنده بگويد: بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، خداى متعال مى‏گ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816506251




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ابراهیم حاتمی کیا، بزرگترین هنرمند جمهوری اسلامی؟


واضح آرشیو وب فارسی:9 صبح: فرهنگ و هنر > سینما و تلویزیون - او تا به اینجا تواناترین و کارگشاترین هنرمند تربیت شده در نظام «جمهوری اسلامی» بوده. یا بهتر است بگوییم او همان «جمهوری اسلامی» است در عالم هنر. نمادی از حکومت که شبیه به کل بزرگتر در دوران های متفاوت رفتار متغیری ازش سر زده.به گزارش سایت خبری تحلیلی 9 صبح به نقل از سینما خبر، نکات مطرح شده در این نقد بیانگر نظرات و دیدگاه های نویسنده آن مطلب می باشد و بازنشر آن در «وب سایت برترین ها » به معنای تایید تمامی محتوای آن نمی باشد. یا تابحال با نظرسنجی های «بهترین فیلم های عمر» منتقدان ایرانی مواجه شده اید؟ نتایج نظرسنجی ها به نظرتان متقاعد کننده بوده، یا نه فقط سلیقه ای محدود در مواجهه با تاریخ سینمای ایران را منعکس می کرده؟ این یک بازی است. همچون نمونه های اورجینال خارجی - در راس همه شان نظرسنجی های سایت اند ساوند - این انتخاب ها قرار است جمع بندی و معیاری باشد از چیزی که گذشته و تاثیراتی که در گذر زمان برجا مانده. هر کسی را سلیقه و احتمالا تشخصی است و انتخاب هایش قرار است مبین نگاه او به سینما و فیلم ها باشد. در کنار این پسند و ذوق شخصی اما انگاره هایی ثابت یا بهتر بگوییم خرافه های منتقدانه ای حضور دارد که از اهمیت و جامعیت این انتخاب می کاهد.  بیایید برخی از این کلیشه ها/ خرافه ها را با هم مرور کنیم: همان طور که حضور «همشهری کین» در لیست های منتقدان خارجی مایه ارج و قرب است و نبودش مسئله ساز - فارغ از کیفیت هنوز و همیشه درخشان شاهکار اورسن ولز - تکرار نام «گوزن ها» هم برای منتقد ایرانی چنین کارکردی دارد. منتقد دلخوش نوستالژی که متوجه تفاوت های بنیادین میان جهان فیلم های فردگرا و ضد سیستم هنوز تازه «قیصر» و چپ گرایی کهنه شده «گوزن ها» نیست و تفاوت چندانی میان این دو فیلم نمی بیند. یا به شکل دیگر حضور حداقل یک فیلم از بهرام بیضایی - اگر «باشو غریبه کوچک» بود چه بهتر! و نه «مرگ یزدگرد» که بهترین فیلم او است - قرار است ضامن سواد و تشخص انتخاب کننده در میان مخاطبان باشد. نوعی ابراز تفاخر بدون آنکه نیاز به توضیحی در کار باشد. نکته دیگری که در میان این بازی بیش از حد جدی گرفته شده، جالب می نماید نادیده گرفتن محصولات تحت لیسانس «جمهوری اسلامی» است.  قصد، مطرح کردن برچسب هایی چون «هنر اسلامی» و اینگونه ترکیبات نوظهور نیست. منظور این است که منتقدان/ روشنفکران، هنرمندان برآمده بعد از انقلاب 57 که نزدیکی و نسبتی با سیستم رسمی دارند را خیلی جدی نمی گیرند. همیشه فاصله، تصادم و تخاصمی این میان وجود دارد که مانع از شناخت و فهم بهتر می شود. اما مشکل از کجاست که جز تکرار نام های «سفر به چزابه» و «آژانس شیشه ای» و «روایت فتح» خبری از آثار دیگر نیست؟ ضعیف بودن فیلم ها و یا حس متضاد سیاسی/ اجتماعی منتقدان/ روشنفکران در نسبت با ایده مرکزی فیلم ها؟ رسیدن به پاسخ این سئوال ها مستلزم آن است که کارنامه ابراهیم حاتمی کیا یکی از مهمترین - اگر نگوییم مهمترین - فیلمسازان برآمده از انقلاب 57 را با هم مرور کنیم. دوران زیر و زبر شدن ارزش ها و سر برآوردن آرمان های جدید. دورانی که یک پیشوا طرح دنیایی نو در افکند و انبوهی مرید، چشم به در حلقه ی او، پا در رکابش گذاشتند.  اگر شروع حس فیلمسازی برای بهرام بیضایی مانوس شدن با فرهنگ ژاپن بود و برای مسعود کیمیایی تماشای وسترن فرد زینه مان در سالن تاریک و جدال گری کوپر و آدم بدها در «نیمروز»، برای ابراهیم حاتمی کیا لحظه بروز حقیقت زمانی بود که آیت الله خمینی بنا بر یک ضرورت تاریخی که گریزی از آن نبود پا به ایران گذاشت و جمله دراماتیک حالا کلاسیک شده اش را در بهشت زهرا بیان کرد: «من تو دهن این دولت می زنم. من دولت تعیین می کنم. من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می کنم» ابراهیم حاتمی کیا، همان طور که بهروز افخمی بارها در دفاع از خودش گفته، یک بچه حزب اللهی است. یک عاشق خمینی. یک جوان دهه شصتی. از آدم های مهم فرهنگی نظام. با فراز و فرود هایی که در هر دوره داشته. اواخر دهه شصت که حمایت و مرشدی سید مرتضی آوینی را داشت خالص ترین فیلم هایش را ساخت. شفاف مثل آب روان. که آن روزگار همه عاشق بودند و روان. درباره چیزهایی فیلم می ساخت که زندگی شان کرده بود؛ صحنه نبرد، پشت خاکریز، بسیجی عاشق و «ما مامور به تکلیفیم نه نتیجه». این بود که کمتر زنی را در فیلم های دوره اولش مشاهده کردیم و با مردانی مواجه بودیم که عارف بودند و عاشق و مامور به تکلیف. با لحنی زنانه و احساساتی البته.  بعد از رهایی و شهادت آوینی، ابراهیم چشم روشن مثل تمام مریدان سید مرتضی پریشان و مشغول گیج زدن بود و وفق دادن خود با شرایط دوران جدید. دوران ورود ارزش های راست به جامعه ی در حال التیام بعد از جنگ. توسعه اقتصادی به دست مردانی که بعدها روی خود نام «کارگزاران» گذاشتند. دوران انتشار روزنامه «همشهری» و احداث پارک ها و پل ها و اتوبان های جدید. دورانی که برای اولین بار یک زن - صبیه کوچک پدر معنوی کارگزاران - با رای بالای مردم نفر دوم انتخابات مجلس در شهر تهران شد. اما حاتمی کیا به خلوت درون خود خزید. خودش بارها به عباس کیارستمی طعنه زده که زمان جنگ شخصیت اصلی فیلم «خانه دوست کجاست» دنبال دفتر مشقش است. اما هیچکس به او نگفت که چرا واکنش خودش به دوران سازندگی فیلم فرمال و شخصی «برج مینو» بود و روایت یک داستان مثلا عاشقانه در بوسنی جنگ زده در «خاکستر سبز».  خویشتن داری حاتمی کیا اما در آژانس شیشه ای ترکید و جهانی را به آتش کشید. رادیکال ترین فیلم فیلمساز محافظه کار تماشاگرانش را به دو دسته تقسیم کرد و از مسعود ده نمکی تا عباس عبدی درباره فیلم گفتند و نوشتند. او فهمیده بود که شرایط سیاسی/ اجتماعی بعد از دوم خرداد تغییر کرده و نظام نیاز به تغییر پارادایم دارد. حالا دیگر کارگزارها هم محافظه کار به نظر می رسیدند و از نفس افتاده به دنبال کشیدن ترمز تندروها بودند. «آژانس شیشه ای» سر بزنگاه ساخته شد و وقت نمایش اش تعداد زیادی از دخترها و پسرهای غیرمذهبی را می دیدی که برای غربت بسیجی فیلم گریه می کردند.  از معدود بارهایی در سی سال اخیر که مخاطبان با گرایش های متفاوت و حتی مخالف اجتماعی در مواجهه با یک اثر هنری، همدل و همسو به نظر می رسیدند. مشابه همان اتفاقی که چند ماه قبل ترش در عالم سیاست روی داده و وزیر ارشاد سابق را به عنوان رییس جمهور راهی «پاستور» کرده بود.  فیلمساز مطمئن از این موفقیت تاریخی الگوی قبلی را دوباره تکرار کرد و فیلم هنری بچه مسلمانی دیگری ساخت؛ «روبان قرمز». یک قصه عشق، پیچانده شده در استعاره و نماد. بازیگرانی که نقش نمادها را بازی می کردند و لاک پشتی که از تمام آدم های فیلم همدلی برانگیزتر بود. ماجرای «موج مرده» را همگی به یاد داریم که سرباز جنگ رفته - فیلمساز - گفت دیگر فیلم جنگی نمی سازد. با خودش لج کرد و ماحصلش شد کپی متوسطی از آژانس شیشه ای با پایانی تخیلی به نام «ارتفاع پست». این میان توقیف «به رنگ ارغوان» به بهت و عدم شناختش از شرایط روز دامن زد و فیلمساز را از جامعه اش پرت و دور کرد.  «به نام پدر» خرج کردن از جیب بود و «دعوت» پاسخی از ناخودآگاه به فیلم های اولیه اش؛ زن های حامله به جای مردان عاشق. دسته زنان به جای گروه مردان. و بالاخره «گزارش یک جشن». یکی از بدترین و غیرواقعی ترین ژست های فیلمساز در مواجهه با عالم واقعی. آن قدر بد که حتی خود حاتمی کیا هم حاضر نیست فیلم به نمایش عمومی دربیاید. فیلمساز احساساتی اما بعد از چند تجربه ناموفق، دوباره خودش را در «چ» پیدا کرد. جایی که بعد از تکرار چند باره شخصیت «حاج کاظم» - همان فرمانده بسیجی عملگرای پر خصم - چند قدم جلوتر گذاشت و جاه طلبانه یکی از مهمترین شخصیت های تاریخ معاصر - اگر نگوییم مهمترین آدم سیاسی قرن چهاردهم شمسی - را باز آفرینی کرد؛ امام خمینی. در درامی که هیچ تصویر فیزیکی از او نشان داده نمی شود اما حس «حضور در عین غیابش» بر کل داستان افکنده شده و بی جهت نیست که در نقش «پروتاگونیست» داستان، او بحران را خاتمه می بخشد. ابراهیم حاتمی کیا به درستی وقتی دید از درک و تحلیل جامعه اش عقب افتاده، فلاش بکی به دوران گذشته زد.  به دورانی که او و یارانش عاشق و شیدای آیت الله خمینی بودند. دورانی که بلند کردن عصای خمینی می توانست غائله ای را فیصله بخشد. و حاتمی کیا در دل پاوه و چمران و عشقش به پیشوای کاریزماتیک، خود امروزش را پیدا کرد. افسوس که شلوغی های جشنواره سی و دوم فیلم فجر و روایت های ناقص و حواشی نامطبوعی که پیرامون فیلم شکل گرفت مانع از آن شد تا «چ» به درستی عرضه شود و مخاطبان جدی خودش را پیدا کند. اما با عرضه فیلم در شبکه ویدئویی فرصت خوبی فراهم شد تا من باب اهمیت «چ» مطالبی نوشته شود و چمران حاتمی کیا به عنوان الگویی که در ساحت متفاوتی زندگی می کند مورد ارزیابی و واکاوی قرار بگیرد. همان چیزی که به انفعال چمران تعبیر شد و کمتر کسی گفت که این شکل پیشرفته ای از وجود و رهبری کاریزماتیک است.  به وقتش او اسلحه به دست می گیرد و تیربار می بندد و به وقتش سکوت پیشه می کند و گوش می شود و مصلحی که پی مصلحت است. و پلان آخر فیلم که چریک عاشق دلتنگِ خانواده اشک می ریزد و تصمیم نهایی اش را می گیرد؛ مرد جنگی باید بجنگد. چه جنگی از این سخت تر که خانواده ات را پشت سر بگذاری و رخ به رخ افق/ مغاک، تسلیم و پذیرا بپذیری تقدیر و سرنوشت ات را. خسرو دهقان روزگاری گفته بود به نظرش مسعود کیمیایی و ابراهیم حاتمی کیا «ایرانی»ترین فیلمسازانی هستند که می شناسد. منظور رسیدن به پسند و خلق و خو و روحیه ای است که به چنین تاثیر فراگیری در میان مخاطبان منجر شده و به فرهنگ عمومی مردم راه پیدا کرده است. بازسازی حس و حال و بروز بی پرده عواطف شرقی/ ایرانی. فیلم های حاتمی کیا را به خاطر آورید. بهترین لحظات و سکانس هایی که در گنجینه خاطرات سینمایی مان ثبت شده اند؛ لحظات برون ریزی احساسی آدم ها. لحظاتی که خالق فیلم ها، ژست خودآگاه اخموی خویشتن دارش را کنار می گذارد و به ناخودآگاه احساساتی و زودرنجش مجال بروز می دهد.  سعید (علی دهکردی) در «از کرخه تا راین» که تازه فهمیده مرگ در دو قدمی اش است کنار رود راین بر سر خدا فریاد می زند که «چرا اینجا؟». یا در «بوی پیراهن یوسف» پیرمرد (علی نصیریان) بالا سر قبر یوسف اش نشسته و درد و دل می کند و فغان برمی آورد که «وقتش شده یه دونه قایم بخوابونم زیر گوش ات». یا نطق تکان دهنده مرد بدبخت جنوبی وقتی که برای اولین بار کنترل هواپیمای دزدیده شده را به دست می گیرد در «ارتفاع پست»؛ «این قصه یه مرد بدبخته که می خواد با زن و بچه اش کوچ کنه. اونم یه کوچ اجباری.» و بهترینش لحظه وداع اولیه و ناقص حاج کاظم (پرویز پرستویی) و عباس (حبیب رضایی) در «آژانس شیشه ای». نقطه اوجی دست نیافتی در روحیه «ملودرام ایرانی».  احساساتی و اشک درآر. جایی که دو مرد روبه روی هم ایستاده اند و عباس در لحظه تردید مرادش تصمیم گرفته برای راحت کردن کار حاج کاظم، آژانس را ترک کند. موسیقی مجید انتظامی اوج می گیرد و عباس شروع می کند: «حاجی فک نکنی می رم انگلیس ها، نه. یا فک می کنی میرم سر زمین مان؟» حاج کاظم می گوید «نه» و بعد عباس ادامه می دهد «ما پیش نرگس هم نمی رم. ما می رم فقط بخاطر شما...ما که سفری شدم...ایشالا این دفعه از قافله جا نمونم» و بعد دو مرد هم را در آغوش می کشند و حاجی بالاپوش عباس را بر تنش می نشاند و سرش را می بوسد.  مردم که از تماشای چنین منظره ای گل از گل شان شکفته و آزادی را در یک قدمی حس می کنند خوشحال کف می زنند و عباس که گویی به شعور و شرف و حرمت رفاقتش با حاجی توهین شده، برمی گردد و بر سرشان فریاد می زند «تمومش کنین» و بعد چون نمی تواند حاجی را تنها بگذارد در آژانس می ماند و در جواب اصرارهای احمد کوهی (قاسم زارع) که ازش می خواهد آنجا را ترک کند، می گوید «این دم آخری ذلیلم نکن».  این یک رفاقت مردانه ماندگار در تاریخ سینمای ایران است. هم ارز سید و قدرت در «گوزن ها». احمد و رضای «دندان مار» یا در ساحتی دیگر ابی و آقا حسینی در شاهکار فریدون گله «کندو». و در دل این داستان دو رفیق، عاطفی ترین لحظه سینمای حاتمی کیا خود را می نمایاند. جایی که پناه و تکیه گاه معمولا غایب فیلم های فیلمساز، همسر مرد عملگرای پر خصم، پیغام عاشقانه را به مردش می رساند؛ پلاک زمان جنگ آرام گرفته لای چفیه مرد جنگی. طعنه آمیز است که در چنین جهان مردانه ای، مرد خشن داستان برای دمی آسایش نیاز به شانه های زنش دارد که سر روی آن بگذارد و آرام بگیرد.  این همان روحیه و رفتاری است که از حاتمی کیای فیلمساز سراغ داشته ایم. کسی که فیلم هایش را با «یا لطیف» آغاز می کند و در قبراق ترین و سرحال ترین حالتش داستان مردان خشن و حق به جانبی را تعریف می کند که ظاهرشان آکنده از خشم است و درون شان مشحون از طبع و لطافت زنانه. بی نیاز از روزگار و وابسته به یار همراه. ابراهیم حاتمی کیا حرفه ای ترین فیلمسازی است که در سی سال اخیر، جریان اصلی سینمای ایران به خود دیده. مسلط به تکنیک و بلندپرواز برای آزمودن شیوه های جدید و پیمودن راه های تازه. او نه مانند مرحوم رسول ملاقلی پور پیرو غریزه اش، عنان از کف داده و به بن بست رسیده عمل کرد و نه مثل احمدرضا درویش فیلم های خشک و خسته کننده و مکانیکی ساخت. مسئله و دغدغه فیلم های جنگیش به مراتب مهم تر و جدی تر از رویکرد/ ژست ضد جنگ ملاقلی پور در «هیوا» و «میم مثل مادر» و دعوای حیدری نعمتی درویش در فیلم پرمدعای «دوئل» هستند.  او تا به اینجا تواناترین و کارگشاترین هنرمند تربیت شده در نظام «جمهوری اسلامی» بوده. یا بهتر است بگوییم او همان «جمهوری اسلامی» است در عالم هنر. نمادی از حکومت که شبیه به کل بزرگتر در دوران های متفاوت رفتار متغیری ازش سر زده. گاهی همراه و پذیرا و آماده تغییر برای رسیدن به کیفیت و استاندارد بالاتر، و گاهی سخت و مقاوم که بر حفظ «وضع موجودش» اصرار می ورزد. نکته امیدوارکننده اما اینجا است که او هم مانند نظام، لزوم انجام تغییرات را در گذر زمان ارجح بر «ایده ای که کار نمی کند»، می داند.  با این پیش فرض مهم که حافظ امنیت ملی برای ابراهیم حاتمی کیا و نظام، امثال عباس فیلم «آژانس شیشه ای» هستند و نه بی بی سی و سی ان ان و روشنفکرانی که نتیجه «بهترین فیلم های عمر» را رقم می زنند. به شرط این که دست خونین حاج کاظم روی گردن عباس، وقتی بنشیند که جانی برای در آغوش کشیدن سال جدید باشد. جانی که در جواب «سال نوت مبارک عباس» بگوید «سال نوی شما مبارک حاج کاظم». چاقو، چه خودانگیخته و چه ناخواسته حق ندارد دسته خودش را ببرد.


چهارشنبه ، ۱۵مهر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: 9 صبح]
[مشاهده در: www.9sobh.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن