واضح آرشیو وب فارسی:دولت بهار: دولت بهار: فرشتگان از زیبایىِ گفتار او، در شگفت شدند. لقمان، لحظه اى خوابید و سراسر وجودش آکنده از حکمت شد. پس، از خواب بیدار شد و از آن پس حکیمانه سخن گفت.دولت بهار/ پیامبر خدا حضرت محمد مصطفی صلى الله علیه و آله فرمودند: در حقیقت، لقمان، پیامبر نبود؛ لیکن بنده اى بود مصمّم، اندیشه مند و با حُسن ظن. خدا را دوست مى داشت. پس خدا نیز او را دوست داشت و حکمت را بر او ضمانت کرد. وسط روز، خوابیده بود که ناگهان به پذیرش خلافت، فرا خوانده شد که: اى لقمان! آیا مى خواهى که خداوند، تو را خلیفه اى در روى زمین قرار دهد تا در میان مردم، به حق، داورى کنى؟. لقمان، بیدار شد و در پاسخ گفت: اگر پروردگارم مرا وادار کند، مى پذیرم؛ زیرا مى دانم که اگر با من چنین کند . یارى ام مى نماید و دانشم مى آموزد و از خطا نگاهم مى دارد. ولى اگر پروردگارم مرا مخیّر سازد، عافیت را مى پذیرم و بلا را نمى پذیرم. فرشتگانى که نمى دیدشان، با صدایى به او گفتند: اى لقمان! چرا چنین گفتى؟ گفت: زیرا حکمران، در سخت ترین و مشکل ترین مقام، جاى گرفته که ظلم از هر طرف، بر او احاطه دارد؛ [امکان دارد] خوار شود یا یارى گردد. اگر به صواب داورى کند، امید است که نجات یابد و اگر [در داورى] به خطا رود، راه بهشت را به خطا رفته است. هر کس در دنیا حقیر و بى مقام باشد ، بهتر از این است که صاحب مقام باشد، و هر کس دنیا را در مقابل آخرت بر گزیند، دنیا او را مى آزماید ؛ ولى به پادشاهىِ آخرت، دست نمى یابد. فرشتگان از زیبایىِ گفتار او، در شگفت شدند . لقمان، لحظه اى خوابید و سراسر وجودش آکنده از حکمت شد. پس، از خواب بیدار شد و [از آن پس ] حکیمانه سخن گفت. پس از او، داوود علیه السلام به پذیرش خلافت ، فرا خوانده شد و او آن را پذیرفت و شرط لقمان را مطرح نکرد... . لقمان با دانش و حکمتش، داوود را یارى مى کرد. داوود گفت: «خوشا به حالت ، اى لقمان! به تو حکمت داده شد و بلا از تو دور گردید ؛ ولى به داوود خلافت داده شد و دچار مصیبت و فتنه گردید. متن حدیث: رسول اللّه صلى الله علیه و آله :حَقّاً لَم یَکُن لُقمانُ نَبِیّاً ، ولکِن کانَ عَبداً صَمصامَةً ، کَثیرَ التَّفَکُّرِ، حَسَنَ الظَّنِ ، أحَبَّ اللّه َ فَأَحَبَّهُ ، وضَمِنَ عَلَیهِ بِالحِکمَةِ ، کانَ نائِماً نِصفَ النَّهارِ إذ جاءَهُ نِداءٌ : یا لُقمانُ، هَل لَکَ أن یَجعَلَکَ اللّه ُ خَلیفَةً فِی الأَرضِ تَحکُمُ بَینَ النّاسِ بِالحَقِّ؟ فَانتَبَهَ فَأَجابَ الصَّوتَ ، فَقالَ : إن یُجبِرنی حدیث رَبّی قَبِلتُ ، فَإِنّی أعلَمُ إن فَعَلَ ذلِکَ بی أعانَنی وعَلَّمَنی وعَصَمَنی ، وإنخَیَّرَنی رَبّی قَبِلتُ العافِیَةَ ولمَ أقبَلِ البَلاءَ . فَقالَتِ المَلائِکَةُ بِصَوتٍ لا یَراهُم: لِمَ یا لُقمانُ؟ قالَ: لِأَنَّ الحاکِمَ بِأَشَدِّ المَنازِلِ وأکدَرِها یَغشاهُ الظُّلمُ مِن کُلِّ مَکانٍ یَنجو ویُعانُ وبِالحَرِیِّ أن یَنجُوَ ، وإن أخطَأَ أخطَأَ طَریقَ الجَنَّةِ ، ومَن یَکُن فِی الدُّنیا ذَلیلاً خَیرٌ مِن أن یَکونَ شَریفاً ، ومَن یَختَرِ الدُّنیا عَلَى الآخِرَةِ تَفتِنهُ الدُّنیا ولا یُصیبُ مُلکَ الآخِرَةِ. فَعَجِبَتِ المَلائِکَةُ مِن حُسنِ مَنطِقِهِ، فَنامَ نَومَةً فَغُطَّ بِالحِکمَةِ غَطّا فَانتَبَهَ فَتَکَلَّمَ بِها ، ثُمَّ نودِیَ داوُدُ بَعدَهُ فَقَبِلَها ولَم یَشتَرِط شَرطَ لُقمانَ . . . وکانَ لُقمان یُؤازِرُهُ بِحِکمَتِهِ حدیث وعِلمِهِ ، فَقالَ لَهُ داودُ : طوبى لَکَ یا لُقمانُ ، اُوتیتَ الحِکمَةَ وصُرِفَت عَنکَ البَلِیَّةُ ، واُوتِیَ داوُدُ الخِلافَةَ وَابتُلِیَ بِالرَّزِیَّةِ أوِ الفِتنَةِ. «مجمع البیان،ج8،ص494 - نوادرالاصول،ج1،ص247- تفسیرالقمی،ج2،ص162»
چهارشنبه ، ۱۵مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دولت بهار]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]